يكشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۵
نسبي گرايي در سياست
010416.jpg
زهرا ابراهيمي
دنياي سياست مانند صفحه شطرنجي است كه حريفان، امكانات ريز و درشت خود را در آن چيده و سعي مي كنند در هر حركتي، كمترين امتياز را بدهند و بيشترين امتياز را از حريف بگيرند تا جايي كه او را به مرحله كيش و مات برسانند. ويژگي مهم اين بازي، ضرورت به كارگيري فكر و تدبير و حوصله در آن است.
اين روزها در خبرهاي سياسي مورد توجه ما ايرانيان، كلماتي مانند هسته اي، عراق، آمريكا، شيعيان، اروپا، لبنان، عربستان و... زياد ديده مي شود، كه فكر كردن به رابطه بين آنها و درك پيچيدگي هاي آن مي تواند صفحه شطرنجي را كه گفته شد تداعي كند.
پنج سال پيش آمريكا به عراق حمله كرد و يكي از بزرگترين دشمنان ايران يعني صدام حسين را از مصدر حكومت ديكتاتوري و ظالمانه مردم عراق برداشت.
بعد از اين حمله شيعيان عراق كه بزرگترين جمعيت اين كشور بوده ولي هيچ گاه در اين كشور جايگاه درخوري در حكومت نداشتند، به قدرت اول رسيدند و براي نخستين بار در يك كشور عربي، اكثريت شيعيان به حكومت رسيدند.
شيعياني كه مصادر حكومتي عراق را در دست گرفتند، روزي در ايران ساكن بوده، فرزندانشان در ايران به دنيا آمده و با زبان فارسي به خوبي يك ايراني سخن مي گويند، به عبارتي جزئي از مردم ايران شده اند، طبيعي بود كه جمهوري اسلامي ايران بيشترين استقبال را از تحولات پس از سقوط صدام در عراق داشته باشد و به گونه اي حركت نمايد كه به استقرار ثبات و امنيت بيشتر در اين كشور منجر شود، اما از آنجا كه اكثر تحليل هاي سياسي در خصوص علت حمله آمريكا به عراق بر اين مبنا قرار داشت كه آمريكا آمده است تا حلقه محاصره ايران را با اشغال دو كشور افغانستان و عراق تنگ تر كند و يا اينكه بعد از عراق نوبت ايران است، اين اجازه را نمي داد كه ايران بتواند در جهت كمك به دشمن بزرگ خود و حل مشكلات او در عراق حركت كند. از نظر جمهوري اسلامي، پيروزي آمريكا در عراق به منزله پيروزي اشغالگري، پيروزي دشمن بزرگ مسلمانان و كمك به ادامه سياست هاي آمريكا در منطقه جهت تكميل استراتژي محاصره نظامي ايران تلقي مي شد، اكنون كه 4 سال از اشغال عراق مي گذرد، سه كشور آمريكا، ايران و عراق با مشكلات سياسي نظامي عديده اي روبه رو شده اند.
در اين شرايط جديد، ايران، آمريكا و عراق در لبه هاي دو قيچي قرار گرفته اند، آمريكا كه با شعار دموكراسي به عراق آمده بود چاره اي جز پذيرفتن حكومت اكثريت شيعه در عراق نداشت؛ اكثريتي كه نزديك ترين دوستي و رابطه را با ايران داشتند. همان ايراني كه از نظر آمريكا در محور شرارت عليه منافع آن كشور قرار داشته و دارد.
ايران هم بزرگترين دشمن منطقه اي اش به وسيله آمريكا سرنگون شده و دوستانش در عراق بر سر كار آمده اند، اما همسايه شدن با دشمن بزرگش را چه كند؟
آن هم در شرايطي كه همه كشورهاي عربي منطقه با پول و امكانات فراوان از همان 20درصد اقليت حاكم بر عراق در گذشته، حمايت مي كنند. اعدام صدام حسين به همراه خود گوشه اي از صحنه تضاد عربيت و اسلاميت را در عراق به نمايش گذاشت، اعرابي كه حتي در فلسطين عزاي سه روزه براي صدام برپا كرده و به او لقب شهيد دادند و شيعيان را مسئول كشتن او دانستند.
در اين معادلات از يك طرف طبيعي است كه ايران از اينكه ماشين نظامي آمريكا در باتلاق عراق فرو رود خوشحال و خوشنود باشد، اما سرنوشت حكومت شيعه عراق چه مي شود؟ اگر آمريكا از حضور در عراق اعلام شكست كرده و خارج شود، عراق به كشوري كاملاً بي ثبات و خطرناك براي ايران تبديل مي شود؛ كشوري كه طرفداران صدام و 20 درصد اقليت آن با حمايت كشورهاي عربي سعي خواهند كرد دوباره به جايگاه قبلي شان بازگردند و شايد حكومت صدام بازسازي شود.
ظاهراً معادلات در هم پيچيده كنوني به راحتي قابل حل نيستند و اگر هم به ظاهر حل شده به نظر آيند، اما بعد از مدتي مجدداً به شكل ديگري بروز مي نمايند.
نكته ديگر اين است كه در اين معادلات تنها نمي توان به سه بازيگر صحنه يعني آمريكا، عراق و ايران محدود ماند، زيرا آثار تحركات و فعل و انفعالاتي كه اين كشورها دارند بر همه كشورهاي جهان به دليل نزديكي و يا دوري منافع آنها از اين منطقه، تأثير زياد و يا كم دارد.
براي عده اي از بازيگران صحنه سياست جهاني مانند روسيه، ادامه تضاد ايران و آمريكا منافعي دارد در حالي كه براي اروپا برعكس است. براي اعراب هم ادامه اين تضاد منفعت زاست، اما منفعتي كه اعراب دارند نه مانند روسيه مادي بلكه سياسي است، اعراب از اينكه نظامي با مذهب شيعي در ايران حاكم است نگرانند به ويژه وقتي كه اين نظام شعار نابودي اسرائيل را نيز سر مي دهد. اين شعار از نظر حكومت هاي عربي كه قصد جنگ با اسرائيل را ندارند براندازانه تلقي مي شود چرا كه مورد استقبال مردم عرب كه تعصب خاصي عليه اسرائيل طي 40 سال اشغالگري فلسطين پيدا كرده اند، قرار گرفته و حكومت هاي عربي تحت فشار انگيزه هاي ضد اسرائيلي مردم خود قرار مي گيرند. اگر اين شعار مي تواند افكار عمومي اعراب را در مسير حمايت از ايران قرار دهد، اما از آن سو رابطه حكومت ها را با ايران تيره مي كند. لذا اگر حكومتي شبيه ايران در عراق مستقر شود، مشكل حكومت هاي عربي دو برابر شده و حتي مي تواند انتظارات شيعيان كشورشان را در سهم خواهي از حكومت افزايش دهد.
اين تحولات و وجوه دوگانه اي كه همه آنها دارند (از يكسو مثبت و به نفع و از سوي ديگر منفي و ضربه زننده هستند)، نشان مي دهد كه صحنه سياست، صحنه مطلق نگري نيست. نگاه مطلق انگارانه، در نهايت حركت را به بن بست رسانده و آن را متوقف مي كند. شايد دادن و گرفتن امتياز بتواند تداوم حركت را هر چند به صورت كند و با منافع كمتر، تضمين كند.

اتا ، بازهم قرباني گرفت
010410.jpg
010413.jpg
محمد شهسواري
تنها 9 ماه از آغاز گفت وگوهاي آتش بس ميان دولت اسپانيا و سازمان اتا گذشته بود كه اتومبيل بمب گذاري شده اي در پايان ماه دسامبر، در پاركينگ فرودگاه باراخاس در مادريد منفجرشد. به رغم هشدارهاي پيش از انفجار، ده ها مجروح و دو كشته برجاي ماند و سياست بحث برانگيز تداوم گفت وگو با اين سازمان پايان يافت. وزير كشور اسپانيا، آلفردو پرز روبالكابا گفت كه دولتش ديگر هرگز با سازمان اتا مذاكره نخواهدكرد. در ماه هاي اخير، اعضاي اتا به مسير گفت وگوها اعتراض كردند و هشداردادند كه موافقت نامه صلح، نيازمند اعطاي امتيازاتي از جانب مادريد است. به خصوص اين امتياز كه زندانيان اتا از ساير نقاط كشور، به منطقه باسك منتقل شوند.
در زمينه سياسي، موضع نخست وزير، خوزه لوييس رودريگز زاپاترو به دليل حمله تروريستي پيش گفته، با مخالفت شديد روبه رو شد. درحالي كه او از خرابي هاي ناشي از انفجار بازديد مي كرد، گفت كه عزم او براي پايان دادن به خشونت ها و دست يابي به صلح، بيشتر شده است. راه پيمايي هاي پايان هفته كه با حضور هزاران نفر در محكوميت اتا برگزارشد، او را مجبور به پذيرش اين واقعيت كرد كه بيش از حد به وعده هاي اتا دل خوش كرده است. رهبر اپوزيسيون، ماريانو راجوي ، از حزب محافظه كار مردمي كه از ابتدا با گفت وگوها مخالف بود، ادعاي استيفاي حقوق كرده است. انفجار، هم چنين شكاف ميان اتا و باتاسونا ، جناح سياسي گروه تروريستي را كه پيش تر، كم اهميت بود، برجسته كرده است. پس از انفجار، خوزه با آلوارز ، عضو ارشد با تاسونا به راديوي باسك گفت كه هيچ كس، انتظار حمله را نداشت. از موضعي كه ممكن است قابل ستايش يا از سر نااميدي باشد، گروه باسك اصرار كرد كه گفت وگوها به طور برگشت ناپذير، فسخ نشده است. تعيين شيوه ازسرگيري گفتگوهاي جدي، دشوار است. پيتر نومن ، در مقاله اي در شماره اخير فارن افرز ، در خصوص گفت وگو با تروريست ها، يكپارچگي گروه تروريستي را براي پيش برد روند صلح ضروري مي داند. او، اتا را نمونه سازماني مي داند كه تمركز زدايي، موجب كاهش اقتدار آن شده است و كادر رهبري درعمل چيزي بيش از يك بدنه هماهنگ كننده نيست.
بسياري باور دارند بهترين حالت براي اتا در پيش برد مذاكرات، الگوبرداري از عملكرد آي. آر. اي (ارتش آزادي بخش ايرلند) است كه زماني، گروه تروريستي ملي بدنامي بود. جري آدامز ، رهبر شاخه سياسي اين گروه، الگوي جمعه خوب را در سفرهاي پي درپي به منطقه باسك پيشنهاد كرده است. ارتش آزادي بخش ايرلند، موفق به برداشتن گام هايي شد كه اتا تاكنون دربرابر آن مقاومت كرده است؛ تقبيح آشكار خشونت و موافقت با روند خلع سلاح. زماني كه ارتش آزادي بخش ايرلند در ميانه گفت وگوهاي آتش بس، به خشونت متوسل شد، موقعيت قدرتمند شين فين در عرصه سياست ايرلندشمالي، قادر به كنترل اوضاع شد و تمايلش به مصالحه و حفظ هم بستگي دروني را عملي كرد. به همين دليل، مقايسه آن با عملكرد گفت وگوهاي اتا در اسپانيا، از اعتبار چنداني برخوردار نيست. انعطاف ناپذيري اتا ممكن است تلاش ها را براي دست يابي به يك راه حل از طريق گفت وگو، بي فايده كند
اتا چيست؟
در سال۱۹۵۹، گروهي به نام يوسكادي تا آسكاتاسونا (آزادي وطن باسك)، كه به طور اختصار اتا ناميده مي شود، با هدف جدايي منطقه باسك از اسپانيا و تاسيس يك كشور مستقل، اعلام موجوديت كرد. اين گروه مي خواست تمام مناطق باسك، شامل ناوارا و فرانسه مستقل شود. اتا براي رسيدن به هدف خود، به تروريسم روي آورد. مرگ فرانكو در سال۱۹۷۵ و جانشيني پادشاه خوان كارلوس اول ، صحنه را براي اصلاحات دموكراتيك مهياكرد. در قانون اساسي جديد در سال۱۹۷۸ امكان خودمختاري محلي قيدشد، به گونه اي كه به كشور باسك اجازه مي دهد كنترل منطقه را به دست گيرد و زبان آن به رسميت شناخته شود، اما جدايي طلبان باسك، به رد هرگونه ارتباط با كشور اسپانيا اصراردارند؛ گرايشي كه موجب بروز خشونت از هر دو سو شده است.
در ماه جولاي سال۱۹۷۷ ميلادي، سازمان اتا، ميگوئل آنگل بلانكو ، عضو جوان شوراي شهر را كه از حزب حاكم اسپانيا بود، گروگان گرفت. اتا براي آزادي او درخواست كرد تمام زندانيان زاده باسك زندان هاي فرانسه، به كشور باسك بازگردانده شوند. زماني كه دولت اسپانيا از انجام اين خواسته سر باز زد، يكي از اعضاي مسلح اتا، ميگوئل آنگل بلانكو را هدف گلوله قرارداد و كشت. اين امر، واكنش گسترده اي در سراسر اسپانيا ايجادكرد و ميليون ها اسپانيايي را در اعتراض به تاكتيك هاي خشن اتا در سراسر اين كشور، به خيابان ها كشاند. در ماه اكتبر همان سال، يكي از افراد پليس اسپانيا كه موفق به خنثي كردن توطئه جايگذاري نارنجك در موزه جديد گوگنهايم بيلبائو شده بود، به قتل رسيد. به دنبال اين اقدام، در اوايل دسامبر، 23عضو برجسته هري باتاسونا ، حزب سياسي مرتبط با اتا، به جرم همكاري با تروريست ها دستگيرشدند و به هفت سال حبس محكوم شدند.
در سال۱۹۹۸، زماني كه اتا، آتش بس يك جانبه با دولت اسپانيا را اعلام كرد، اندكي خوش بيني در ميان مردم برانگيخته شد. متعاقب آن، گفت وگوهاي دولت اسپانيا با اين سازمان آغازشد، اما هنگامي كه هيچ دست آوردي دربر نداشت، اتا آتش بس را لغوكرد. اتا در 11 مارس سال۲۰۰۴، با ارتكاب بزرگ ترين حمله تروريستي تاريخ اسپانيا كه منجر به قتل 200نفر و مجروح شدن 1500نفر شد، دوباره در كانون توجه سياست مداران اسپانيايي قرارگرفت. وزير كشور اسپانيا، بي درنگ، اتا را مسوول انجام اين حمله تروريستي دانست، اما پس از اين كه مقامات اسپانيا دريافتند مدارك و سرنخ ها، مسووليت انجام اين حمله را بيشتر متوجه القاعده مي داند، حزب حاكم، در مظان اتهام قرارگرفت و در انتخابات شكست خورد. فعاليت تروريستي اتا، به رغم فراز و نشيب ها، بدون دست يابي به يك راه حل قطعي، تاكنون ادامه يافته است.
برگرفته از آخرين شماره همشهري ماه

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |