سينما
تاريخ تكرار نشد
|
|
وقتي استيون اسپيلبرگ، جورج لوكاس و فرانسيس فورد كاپولا به روي سن دعوت شدند، مشخص بود كه سرانجام قرار است اسكار به مارتين اسكورسيزي اهدا شود. كنار هم ايستادن چهار فيلمساز برجسته اي كه در دهه 70 كار فيلمسازي را آغاز كردند و سينما را تحت الشعاع حضور خود قرار دادند، يادآور آن عكس معروف مربوط به اواخر دهه هفتاد هم بود. برگزاركنندگان اسكار وقتي رفقاي خوب اسكورسيزي را روي سن آوردند، در واقع قصد داشتند مراسم دلجويي از مارتين بزرگ را تكميل كنند.لوكاس، اسپيلبرگ و كاپولا سال ها پيش از اسكورسيزي مجسمه طلايي را دريافت كرده بودند. در حالي كه در اين سال ها سينما دوستان بيشتر از هر كس ديگري از ديدن آثار اسكورسيزي به وجد آمده اند. با اين همه ماجراي بي مهري اعضاي آكادمي به فيلم هاي اسكورسيزي را همه مي دانستند.
به همين خاطر و در حالي كه از مدت ها قبل از جدا افتاده به عنوان بخت اصلي اسكار 2007 نام برده مي شد، عده اي اعتقاد داشتند كه آكادمي در حضور ايستوود، جايزه را به اسكورسيزي نخواهد داد. درست مثل دو سال پيش كه عزيز ميليون دلاري ايستوود به هوانورد اسكورسيزي ترجيح داده شد.هر چند در نهايت آكادمي سنت شكني كرد تا تاريخ تكرار نشود.
ترجمه: اميررضا نوري زاده
لس آنجلس تايمز/ 26فوريه 2007
نويسنده روزنامه لس آنجلس تايمز معتقد است اسكورسيزي بيشتر به اين خاطر تا امروز اسكار نگرفته بود كه فيلم هاي وفادار به قواعد ژانر مي ساخت در حالي كه در اغلب موارد آكادمي آثار اجتماعي روز را ترجيح داده است .
بي شك اكثر علاقه مندان جدي سينما از اهداي جايزه اسكار به مارتين اسكورسيزي و فيلم جدا افتاده راضي بودند، چرا كه اين استاد سينما پس از سه دهه ناكامي به آنچه استحقاقش را داشت، رسيد. اما با فروكش كردن هياهوي اسكار، يك سؤال هم در ذهن همگان نقش مي بندد؛ 30 سال بعد جدا افتاده را چگونه ارزيابي مي كنيم و آيا اين جايگاهي مشابه لورنس عربستان و بانوي زيباي من در تاريخ سينما خواهد داشت؟ اگر فيلم جدا افتاده در مراسم يكشنبه شب، اسكار بهترين فيلم را دريافت كرد، صرفاً به دليل بهتر بودنش نبود بلكه بيشتر به اين خاطر مورد توجه قرار گرفت كه اثري تريلر بود. فيلم هايي كه در قالب ژانرهايي چون كمدي، وسترن و يا تريلر جاي مي گيرند، عمدتاً آثاري غيروابسته به زمان تلقي مي شوند و در مقابل فيلم هاي اجتماعي، آثاري تاريخ مصرف دار و متأثر از شرايط روز هستند. براي مثال اگر فيلم بابل برنده جايزه بهترين فيلم شده بود، نمي توانست براي نسل بعدي مفهوم چنداني داشته باشد چرا كه بازگوكننده شرايط زندگي پس از حادثه 11سپتامبر بود.
هيچ كس بهتر از مارتين اسكورسيزي با اين ديدگاه تاريخي با سينما آشنا نيست چرا كه او از وفادارترين كارگردانان به ژانرهاي اصلي سينما است. او در گفت وگويي به صراحت اعلام كرده بود كه جدا افتاده در واقع نوعي اداي دين به فيلم هاي گنگستري دهه۳۰ استوديو وارنر در دوران طلايي سينماست. همان فيلم هايي كه در زمان خودش مورد بي توجهي داوران آكادمي اسكار قرار گرفت.سرنوشت اسكورسيزي در چند دهه فيلمسازي، بهترين مدرك براي بي توجهي و حتي انزجار آكادمي از فيلم هاي وفادار به ژانر است؛ انزجاري كه باعث شد اسكورسيزي با فيلم هايي چون گاو خشمگين و يا رفقاي خوب، قافيه را در اسكار به فيلم هاي با گرگ ها مي رقصد و آدم هاي عادي ببازد.
ديويد تامسون تاريخ نگار سينما در اين زمينه مي گويد: فيلم هاي وفادار به ژانر با وجود گذشت زمان، جذابيت دارند و زماني كه يك كارگردان خوب، فيلم خوبي را عرضه كند، شانس ماندگاري آن به مراتب بيشتر است. از اين رو فيلمي مثل كازابلانكا به مراتب بهتر از فيلم هايي چون خارج از آفريقا و يا با گرگ ها مي رقصد است.
ديويد فريمن فيلمنامه نويس پرسابقه در اين زمينه مي گويد: اكثر اوقات آكادمي به اشتباه به روز بودن موضوع فيلم ها را مهم تر از ماندگاري آنها تلقي مي كند و در نتيجه نمي تواند كانديداها را در جايگاه تاريخي شان در نظر بگيرد. از بهترين وسترن هاي جان فورد تا كمدي هاي برادران ماركس و يا برجسته ترين فيلم هاي هيچكاك (پنجره عقبي، بدنام، سرگيجه) هيچ كدام حتي در بين نامزدان اسكار هم قرار نگرفتند و در عوض فيلمي از هيچكاك كه اسكار بهترين فيلم را دريافت كرد، ربكا بود كه به خاطر بازي جوان فونتين و سرلارنس اوليويه مورد توجه قرار گرفت ولي در جايي كه از فيلم رواني هيچكاك هميشه در بين فيلم هاي برجسته تاريخ سينما ياد مي شود، در هيچ فهرستي، نام ربكا حتي در بين 10فيلم برتر هيچكاك نيز ديده نمي شود. شايد به اين دليل كه فيلم ها هر چه قدر احساساتي تر و آميخته با جديت و مضامين روز باشند، سقوط شان در گذر زمان شديدتر است. براي مثال فيلم Goig my way از لئومك كاري، اسكار بهترين فيلم را در سال 1945 دريافت كرد، اما امروز فيلمي بي ارزش محسوب مي شود. در مقابل جمعي از بازندگان آن سال، غرامت مضاعف (بيلي وايلدر)، داشتن و نداشتن (هاوارد هاكز)، همگي آثار كلاسيك شخصيت محوري هستند كه برخي از ديالوگ هاي آنها هنوز در اذهان باقي مانده است. اين ماجرا در سال۱۹۵۲ هم تكرار شد و تعدادي از بهترين فيلم هاي تاريخ سينما چون خم رودخانه، افريكن كويين و آواز در باران در اسكار ناديده گرفته شدند تا جايزه بهترين فيلم به بزرگترين نمايش روي زمين اهدا شود كه امروز فيلمي غيرقابل تماشاست. در واقع يكي از بهترين راه هاي خشمگين كردن علاقه مندان حرفه اي سينما، يادآوري جوايز اسكار است چون از نگاه آنها غيرممكن است كه با حضور فيلمي چون همشهري كين ، جايزه اسكار به چقدر دره من سرسبز بود برسد و يا فيلم جويندگان به خاطر دور دنيا در 80روز ناديده گرفته شود.
ديويد تامپسون در ادامه مي گويد: داوران اسكار در اكثر موارد دچار سطحي نگري بوده اند چون قطعاً در فيلم هايي چون بعضي ها داغشو دوست دارند و يا جويندگان ايده هاي تازه تري نسبت به تعداد زيادي از برندگان خوش شانس اسكار وجود دارد.در دهه۳۰ كه آمريكا با شرايط وخيم اقتصادي دست به گريبان بود، بهترين توصيف براي زندگي را مي توان در كمدي هايي چون زندگي آسان و قرن بيستم و گامفري مرد من ديد، اما هيچ كدام از اين فيلم ها در اسكار موفق نبودند.به همين ترتيب شرايط سخت اجتماعي پس از جنگ دوم جهاني آمريكا در نوارهاي درخشان اين دوران چون وحشت در خيابان و شب و شهر هويداست ولي اين فيلم ها هم جايي در اسكار نداشتند. در سال 1955 فيلم شورش بي دليل كه اولين فيلم مهم در زمينه فرهنگ جوان مطرح مي شود، ناديده گرفته شد و اسكار به فيلم مارتي رسيد. يك دهه بعد در اوج جنگ سرد نيز فيلم هاي باني و كلايد و فارغ التحصيل در مقابل فيلمي سياسي چون در گرماي شب ناكام بودند.تامپسون در نهايت معتقد است، سينما نبايد خيلي درگير موضوعات و شرايط روز شود. فيلم هاي وفادار به ژانر آثاري هستند كه هرگز قديمي نمي شوند و هميشه با ما هستند.
|