يكشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۵
گفت وگو با چيستا يثربي، نويسنده و كارگردان نمايش حياط خلوت
اپيزودهايي كه با بحران به هم مي چسبند
آزاده سهرابي
عكس:رئوفه رستمي
010686.jpg
010683.jpg
اگر تا چند سال پيش چيستا يثربي را فقط به عنوان نمايشنامه نويس مي شناختيم حالا كارگردان نمايشنامه نويس است. هر چند وقتي پاي گفت وگو باز مي شود، باز هم از نمايشنامه نويسي حرف به ميان مي آيد و او هم از اين مسير بحث استقبال مي كند. حياط خلوت آخرين كار چيستا يثربي نويسنده و كارگردان است كه در حال حاضر در تالار سايه روي صحنه است. نمايشي در 5 اپيزود جداگانه، با شخصيت ها و داستانك هاي مستقل. او كه پس از تجربه هاي متفاوت سيلويا پلات و جنايات و مكافات دوباره به سراغ مضامين اجتماعي آمده، حالا بيشتر از آنكه درگير موقعيت شود به روابط و درون آدمها و خلوت شان نگاه مي كند. آن طور كه خود يثربي مي گويد: حياط خلوت درباره بحران رابطه ميان آدم هاست و روي اين بحران، تأكيد مي كند.

* خانم يثربي، چرا حياط خلوت ؟
- به آدم هايي فكر مي كردم كه وقتي روبه روي هم قرار مي گيرند بخشي از خلوتشان را بيرون مي ريزند. چيزهايي كه در حالت عادي پنهان مي كردند را بر ملا مي كنند. حياط خلوت خانه ها هم جايي است كه بيشتر به عنوان انباري استفاده مي شود اما همه طبقه ها پنجره هايشان روبه  آن باز مي شود و از آنجا مي شود صداي همسايه ها را شنيد. وقتي من بچه  بودم، اتاق ام روبه حياط خلوت بود. خيلي از سوژه ها را آنجا الهام مي گرفتم و جالب بود كه هيچ كس نمي دانست من حرف هايشان را مي شنوم.
* به نظر مي رسد با حياط خلوت دوباره به دنياي قبل از سيلويا پلات و جنايت و مكافات برگشته ايد. بازگشت به مضامين اجتماعي همراه با روانشناسي آدم  ها، با اين تفاوت كه ديگر درگير موقعيت نيستند و بيشتر درگير شخصيت ها شده ايد.
- نمايشنامه هاي زني براي هميشه و جنايت و مكافات خيلي به من ياد داد. خصوصاً جنايت و مكافات چون سخت بود. قبول دارم حيات خلوت درام شخصيت است اما اين تقسيم بندي را قبول ندارم. در هر دوره اي نمايشنامه همان دوره خلق مي شود و ويژگي هاي خودش را دارد. براي سيلويا پلات من 2 ماه و نيم فرصت تمرين داشتم و يك پژوهش طولاني. از طرفي در آن تجربه خودم بودم و سيلويا و عشقم به سيلويا اما براي حياط خلوت تنها 3 هفته فرصت تمرين داشتم و حتماً بايد كاري مي شد كه براي اجرا در ايام محرم مناسب باشد.قطعاً درام مورد علاقه ام درام شخصيت پردازانه هست حالا گاهي به صورت سيلويا بروز مي كند و گاهي قصه پردازانه. اين كار بيشتر شبيه تجربه مثل جمعه دم غروب بود كه سال 73 در سه اپيزود نوشتم و كار شد. آنجا با سه موقعيت طنز تلخ روبه رو بودم يا نمايشنامه دوستت دارم با صداي آهسته . احساس مي كنم بعضي وقت ها براي تنفس روح ام بايد رويكردي به اجتماع داشته باشم . وقتي هم به سمت درام اجتماعي بروي با عقده ها و كمبودها و مشكلات و محدوديت هايي كه آدم ها را مي سازند روبه رو هستي. كار بيوگرافي مثل سيلويا پلات به دلايل متعددي ممكن است شيرين تر بروز كند ولي نمي توانم بگويم سبك محبوبم است.
* يك تناقض در حياط خلوت وجود دارد اينكه اين نمايش، نمايش شخصيت است اما به خاطر اپيزوديك بودن ساختارش و فرصت كوتاه هر اپيزود خيلي نمي تواند شخصيت پردازي كند و آدم ها بيشتر به تيپ نزديك مي شوند.
- خيلي  هم تصميم نداشتم نمايشي بنويسم كه چالش هاي شخصيتي داشته باشد. بيشتر ساختار اپيزوديك اش در نظرم بود و مشخص است كه اين ساختار فرصت شخصيت پردازي به نويسنده نمي دهد. اپيزود مثل داستان كوتاه مي ماند. در داستان كوتاه ما شخصيت ها را دنبال مي كنيم اما بيشتر نويسنده مي خواهد برشي از زندگي را نشان مان دهد و تلنگري به لحظه هايمان بزند. فكر مي كنم همان طور كه به داستان كوتاه نگاه مي كنيم و واكنش آدم ها برابر هم براي مان مهم است بايد به ساختار اپيزوديك نگاه كنيم اتفاقاً يك جاهايي عمد هم داشتم كه نقش ها به تيپ نزديك شوند.
* در نهايت قرار است ما با بحران روابط ميان آدم ها روبه رو شويم...
- يكي همين بحران روابط است. ديگر اينكه همه اينها را چيدم تا بگويم مرز ميان واقعيت و خيال در اعمال ما مشخص نيست و اينكه كجا اينها از هم جدا مي شوند. به قول يك شاعر بودايي آيا من آدمي هستم كه خواب پروانه مي بيند يا من پروانه اي هستم كه به خواب آدمي مي آيد. يعني من واقعي ترم يا خوابم. بله بحران رابطه محور اصلي اپيزودهاست. اينكه 2 نفر وقتي در صندلي  هاي جلوي يك ماشين بنشينند آنقدر بين آنها مي تواند بحران به وجود بيايد كه به قتل يكي بيانجامد.
چرا راه دور برويم. حتي 2 بازيگري كه قرار است نقش هاي مقابل هم را بازي كنند هم دچار بحران رابطه مي شوند. فكر مي كنيد چرا سر اين نمايش اين همه بازيگر تغيير كرد. تمام كساني كه در بروشور نمايش مي بينيد از آنها تشكر شده بازيگران كار بودند. وقتي ما در ارتباط هاي مساوي قرار مي گيريم است كه منيت ها، جاه طلبي ها، تفاوت ها و... بيرون مي ريزد.
* اين بحران رابطه به همين دليل مي شود خط ربط اپيزود ها. به نظرتان در يك كار اپيزوديك همين تركيب مي تواند خط ربط محكمي باشد؟
- اصولاً در كار اپيزوديك لازم نيست خط ربط آشكاري وجود داشته باشد. شما ببينيد مثلاً در مرگ دستفروش محسن مخملباف، آنچه اپيزودها را به هم ربط مي دهد تم درون متني مرگ و زندگي است كه در هر سه اپيزود وجود دارد. در حياط خلوت هم من 12 اپيزود نوشته بودم كه از ميان شان انتخاب كردم.نمايش اپيزوديك نمايشي است كه اپيزودهايش در ساختار مستقل هستند و تمام و كمال اند اما از نظر درون متني يك ارتباط تماتيك درون متني با هم دارند. براي همين هم به عنوان حياط خلوت رسيدم تلاش براي ارتباط كه معمولاً به خطا مي رود و حتي گاهي بوي سوءاستفاده مي گيرد.
* مثلاً در اپيزود زن نويسنده اين بحران رابطه را چطور مي توان جست وجو كرد؟
- آن اپيزود به نوعي زنگ تفريح نمايش است. درباره دروغ يك آدم به خودش. زني كه فكر مي كند براي اينكه بنويسد حتماً بايد از اندوه و غم الهام بگيرد اما زندگي عادي او عاري از اندوه و غم است. باور كنيد من نمونه اينچنيني را مي شناسم. زني كه زندگي عادي خوبي داشت اما كم كم به همين طريق نويسنده شد و كم كم وارد مباحث روشنفكري هم شد. اين اپيزود از بحران رابطه آن آدم با خودش مي گويد. اما تم ديگري كه اين بحران رابطه را مي پوشاند همان مرز خيال و واقعيت است. دروغ و حقيقت و ديگر اينكه هميشه اين سؤال برايم وجود داشت كه من هر بار كه سوار تاكسي مي شوم، بعد از پياده شدن چه فرقي كرده ام و مي بينم معمولاً يك فرقي كرده ام. يا غمگين تر شده ام، يا شادتر. در همان چند دقيقه در ارتباط با آدم هاي غريبه در يك تاكسي هم آدم تغيير مي كند و روابط روي او تأثير مي گذارد.
* بعداز تجربه حياط خلوت به عنوان يك نويسنده چه فرقي كرده ايد؟
- صادقانه بگويم كه بسيار فرق كردم. الان تماشاگر برايم مهم است.
* يعني قبلاً نبود؟
- در سيلويا پلات و جنايت و مكافات كه بيشتر دغدغه هاي شخصي بود. حتي در نمايشنامه هاي قبلي ام برايم مهم اين بود كه چه چيزي را دوست دارم بگويم نه اينكه براي تماشاگر مهم است چه چيزي را بشنود. اما الان شنيدن حرف هاي مردم برايم مهم است. رسيدن به درامي كه اساس و جوهرش انساني است. فرق اساسي ديگري كه پس از اين نمايش كردم روبه رو شدن و درگير شدن با اين سؤال بود كه آيا كسي كه به هر دليلي معلول آسيب هاي اجتماعي و روحي است حق دارد به آدم ديگري آسيب بزند؟ مثلاً من كه از نسل قبل از خودم، زندگي ام و اطرافيانم آسيب ديدم حق دارم آن را به دخترم يا پسرم منتقل كنم؟ حالا بيشتر دوست دارم آدم ها را متوجه نقطه ضعف  هايشان كنم اما در عين حال آنها را با خوش بيني از سالن بيرون بفرستم. يعني تماشاگر رنج را ببيند اما با رنج بيرون نرود. ديگر منيت را در هنر دوست ندارم و شخصي نويسي را. به نظرم عقده گشايي جايش در دفتر خاطرات است نه هنر.
* يعني كارهاي قبلي خودتان را تأييد نمي كنيد؟
- نه. بحث اين نيست. قطعاً انكارشان نمي كنم. همان ها زمينه ساز اين رشد شده اند. اگر برخورد نزديك از نوع آخر را نمي نوشتم به نتايجي كه امروز رسيده ام نمي رسيدم. الان سعي مي كنم مسائلي را پيدا كنم كه در جامعه بشري مشترك تر باشد. چون فرق آثار جاودانه و ادبيات ميرا هم همين است. ساراماگو و كونه را اگر جاودانه اند براي اين است كه به مسائلي اشاره مي كنند كه ميان اعضاي جامعه بشري عموميت دارد .
* با اين حساب بايد روي اين مسئله هم حساس باشيد كه تماشاگر پس از بيرون رفتن از سالن نمايش شما با تفاوتي بيرون برود. آن تفاوت چيست؟
- اينكه قدرت خنديدن به نقطه ضعف خودش و ديگري را و قدرت بخشيدن را پيدا كند.

چشم انداز
نگاهي كوتاه به حياط خلوت
تقلاي زياد براي خلق تيپ
گروه ادب وهنر- پس از دو نمايش سيليويا پلات و جنايات و مكافات كه چيستا يثربي از سياق قبلي نمايشنامه هايش فاصله گرفته بود، حياط  خلوت به نوعي ادامه همان دغدغه ها و دلمشغولي هاي اجتماعي- انتقادي يثربي به حساب مي آيد. هر چند رويكرد يثربي پس از سال  ها تجربه و تكرار تغيير كرده است.
حالا ديگر او كمتر درگير موقعيت ها مي شود و سعي مي كند روي شخصيت ها تمركز كند؛ روي انسان . حياط خلوت نمايش قصه پردازانه اي نيست. چند اپيزود كوتاه است كه هر كدام از اپيزودها سعي در برملا كردن درونيات شخصيتي را دارد. اما به واسطه كوتاه بودن اپيزودها و همچنين شتاب نويسنده در به چالش  كشاندن درون آدم ها در فرصت كوتاه كه عملاً ناممكن است ما بيشتر با تيپ هايي روبه رو هستيم كه تقلا مي كنند فراز و فرود داشته باشند. يثربي از آنجا كه داستان نويس هم هست سعي مي كند در حياط خلوت به زبان داستان كوتاه نزديك شود. هر چند در اين امر تا حدود زيادي موفق مي شود، اما به همان اندازه از زبان  نمايش فاصله مي گيرد. شايد بد نباشد به اين نكته بينديشيم كه در چنين نمايش هايي كه به مسائل اجتماعي شخصيتي نقب مي زنند و سعي در ارائه تصويري از واقعيت  موجود دارند قبل از ارائه هر تحليلي فراموش نكنيم كه تماشاگر قصه خوب يا بستر داستاني خوب مي خواهد. گرچه در بعضي از اپيزودهاي حياط خلوت خلاقيت نويسنده و بازي بازيگر تماشاگر را به وجد مي آورد تا كمتر به اين مسئله بينديشد.در مجموع با نگاهي به كارنامه پربار چيستا يثربي و مقايسه حياط خلوت با آنها مي توان گفت گرچه در مقايسه با نمايش هاي اخير يثربي خصوصاً در كارگرداني، حياط خلوت روند رو به جلويي محسوب نمي شود اما در فاصله گرفتن اين نويسنده از ضعف هايي كه در نمايش هاي پيشين اش به چشم مي خورد، مثل شعارزدگي قطعاً نقطه تحولي به حساب مي آيد.
شايد در حياط خلوت يثربي، رازها و گفت وگوهاي غافلگير كننده اي نشنويم و نبينيم اما بعد از ديدن آن مي توانيم كمي به دلمشغولي هاي دروني و شخصيت پيدا و پنهانمان بينديشيم و كمي از مرز تخيلاتمان و واقعيت ها عبور كنيم.

هنر
انديشه
ايران
سينما
علم
|  انديشه  |  ايران  |  سينما  |  علم  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |