يكشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۵
نگاه
گروه انديشه
همه چيز مقدس است
اقبال لاهوري اعلام كرد كه همه چيز مقدس است. اين موضوع در كتاب وي يعني احياي فكر ديني در اسلام، از مشهورترين جملات به شمار مي رود. مبناي فكري اقبال براي اينكه همه چيز را مقدس مي داند چيست و از كجا اين تفكر سرچشمه گرفته است. انديشه هاي اقبال بي ترديد از ملاصدرا نشأت گرفته است. انديشه اي كه در بخش توحيد، جهان را يكپارچه و زنده و داراي مقصد و هدفي مي داند. ملاصدرا حركت جوهري و اينكه هر پديده اي در خود داراي يك حقيقت مستقل كه از ناحيه خداوند به همه پديده ها وحي شده است، را جان مايه هستي مي داند. مانند وحي اي كه به زنبور عسل شده است. اين تفكر اقبال برخلاف ذهنيت ارسطويي كه جهان را به پست و فاني و جهان داراي ارزش تقسيم مي كند به دنبال آن است كه قدر منزلت همه پديده ها براي انسان امروز روشن شود. انساني كه در سرگرداني خود مي رود تا جهاني را به اضمحلال و نابودي بكشاند. اين موضوع اقبال را به موضوعي رهنمون مي كند كه حيات زنده نام دارد. حياتي كه با روش پوزيتيويستي كاملا در تضاد است. به زعم اقبال پوزيتيويسم، طبيعت مقدس را براي فهم و سلطه انسان، تجزيه كرده و انسان را مانند لاشخوري بر روي آن مي نشاند و سلطه مي بخشد. از اين منظر، انسان هر چند اشرف مخلوقات است، اما اشرفي كه خود را محق به كسب خوي تجاوزگري و توسعه طلبي مي داند. انسان سلطه گر، با سلطه خويش بر حرص و ولع خود دامن مي زند و امر قدسي خويش را به سوي هواهاي شيطاني سوق مي دهد. امري كه در هستي داراي مبنا نيست و نابود شونده است. انسان براساس اين روش نياز دارد تا همه موجودات را تكه و پاره كرده و بر جنازه كالبدشكافي شده و بي جان موجودات نشسته و آن را تشريح كند. شايد به همين دليل بود كه در مقابل تكنولوژي دهشتناك غرب، شوماخر در كتاب كوچك زيباست، در مقابل اين روند ايستاد. اما آيا براي تشريح انسان زنده بايد بر جنازه آن خيمه زد و به مطالعه آن پرداخت؟ اين سئوال بسياري از انديشمندان غربي را به انديشه واداشت. آيا باستيت را بايد در زمره اين افراد دانست. او معتقد است در تمام انسان ها اعم از انسان هايي كه خداوند را آگاهانه مي پرستند و انسان هايي كه در قالب برخي از مناسك به آن گرايش دارند ولي از آن نامي نمي برند مي توانيم امر قدسي را جستجو كنيم.

نگاهي به انديشه هاي روژه باستيت، انديشمند فرانسوي
ميراث نفرين شده دوركيم
010695.jpg
در ايران بيشتر جامعه شناسان آنگلو ساكسون معرفي شده اند، اما در سخنراني دكتر سارا شريعتي عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، در سالن اجتماعات انجمن جامعه شناسي ايران، حوزه انديشمندان فرانسوي مورد توجه واقع شده اند. وي در سخنان خود به روژه باستيت پرداخت.
هرچه مدرنيته پيشرفت مي  كند، دين عقب نشيني نكرده و از حجم آن كم نمي شود بلكه نوع بروز آن تغيير يابد
فروزان آصف نخعي

دكتر سارا شريعتي با طرح دو مسئله بالا در سالن كنفرانس انجمن جامعه شناسي ايران در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، سپس به اين پرسش ها پرداخت كه كداميك از مفاهيم بالا براي اشكال جديد دينداري درست است و آيا رفتار مردم به سمت عرفي شدن مي  رود يا خرافي شدن؟ وي در ادامه براي پاسخ به سئوال هاي بالا به نظريه روژه باستيت به نام وحشي قدسي متوسل شد. هرچند در اين جا بحث ديگري وجود دارد كه ژان پل ويلن مطرح مي  كند مبني بر اين كه ما در شرايط فرامدرنيته هستيم و نه در شرايط پست مدرن، شرايطي كه به سرانجام رسيده است و نه به اتمام، زيرا هرچه مدرنيته پيشرفت مي  كند، دين عقب نشيني نكرده و از حجم آن كم نمي شود بلكه نوع بروز آن تغيير مي  يابد، اما حضور دين در شرايط
فرا مدرنيته، به نوعي بيان مدرنيته اي است كه منطق اش، دائما فرا رفتن از وضع موجود است، با اين تفاوت كه رويكردش از موضع رجوع به دين براي رستگاري و نجات به موضع رجوع به دين براي جستجوي خوشبختي تغيير كرده است.
وي با اين مقدمه سخنان خود را بر سه بخش معرفي روژه باستيت، معرفي قدسي وحشي و سوم ميزان كاربرد اين تئوري در ايران استوار كرد.
روژه باستيت كيست؟
باستيت، جامعه شناسي فرانسوي است، در سال 1898 متولد شد و در سال 1974 از دنيا رفت، فلسفه خوانده و سپس به حوزه جامعه شناسي رفته است. او در خانواده اي پروتستان به دنيا آمد . دكتر سارا شريعتي معتقد است باستيت براي رسيدن به اين امر تحت تاثير فردگرايي ديني برگسون به تجربه هاي ديني روي مي  آورد و با تقسيم بندي وي مبني بر اديان پويا و اديان ايستا، با توضيح اديان ايستا، به ابعاد حفاظت كنندگي و فسيلواره شدن اين اديان به عنوان يك امر مثبت و ميراث فرهنگي اشاره كرده و از آنان (اديان ايستا)به عنوان بزرگ ترين محافظان و نگهبانان سنت و جامعه با ثبات ياد مي  كند. در مقابل وي به اديان پويا براساس تجربه هاي عارفانه ، فردي و اخلاقي آنها توجه مي  كند با اين توضيح كه اين اديان باز بوده و مدام در جستجوي تجربه هاي جديد اند كه هرچند در آنها پويايي ايجاد مي  كند اما از منظر اجتماعي بسيار بد بوده و دائما به مين گذاري در سنت ها مبادرت مي  كنند. سارا شريعتي باستيت را از سه محور تحت تاثير دوركيم مي  داند: 1- تفكيك امر قدسي از امر عرفي 2- تفكيك جادو و دين كه اين تفكيك را دوركيم از موس دريافت كرده و 3- ايده جوشان خلاق اجتماعي. او معتقد است، مدرنيته با ايده جوشان خلاق اجتماعي سر ناسازگاري دارد و تا حد ممكن از طرح آن سرباز مي  زند، از اين منظر برخي انديشمندان اين بخش از تفكر دوركيم را، ميراث نفرين شده او مي  دانند.
شريعتي با اشاره به اين كه دوركيم بحث جوشان خلاق اجتماعي را در صور بنياني حيات ديني مطرح مي  كند، آن را ناشي از بي مايگي اخلاقي 1912 فرانسه مي  داند كه دوركيم را دلسرد و ناراحت ساخته و او را به جستجوي لحظات جوشان و خلاق اجتماعي سوق داده است اما فرهنگ لغات جامعه شناسي، بحث جوشان خلاق اجتماعي دوركيم را به توتاليتاريسم مرتبط ساخته، بدون آن كه نامي از دوركيم ببرد كه اين خود به نوعي تسويه حساب محسوب مي  شود. به زعم سارا شريعتي باستيت، در كتاب عرفان بي خدا مطرح مي  كند كه امر قدسي مواجهه مستقيم فرد با خداست كه با هيچ زباني قابل بيان نبوده و تنها خلسه و آيين مي  تواند عالم فرد را تا اندازه اي بنماياند.
قدسي وحشي
قدسي وحشي، آخرين كتاب باستيت و سلسله مقالات وي است كه توسط هانري دووژ جمع آوري و پس از مرگ باستيت منتشر شد. سارا شريعتي با طرح اين موضوع سپس به يكي از مهم ترين ويژگي هاي باستيت كه با آن همه مقاله، در غرب غيرآكادميك (و نه غير روشمند) محسوب مي  شود اشاره كرده و رمز آلودگي باستيت را با اين سخن اش كه انديشه جذاب براي من انديشه تاريك و مغشوش است، زيرا هميشه در تاريكي ها است كه اتفاقات مهم مي  افتد ، دو چندان ساخته و بحث وي درباره رويا را جذاب تر مي  سازد.
اما قدسي در اينجا چيست؟ اين سئوالي است كه براي پاسخ به آن سارا شريعتي به سراغ تعريف دوركيمي از قدسي و دين مي  رود؛ از اين منظر كه از دوركيم مي  پرسند دين چيست مي  گويد: امر قدسي اما امر قدسي چيست؟ لذا به دوركيم انتقاد مي  كنند كه در تعريف يك مفهوم مجهول، از مجهول ديگري وام گرفته است.
شريعتي در ادامه سخنان خود سعي كرد با ايجاد تمايز ميان دين و امر قدسي به تعريف قدسي دست بيابد. از نظر وي جامعه شناسان تكامل گرا و تحول گرا در آغاز قرن 19 در جستجوي يك مفهوم مادر بودند تا بتوانند بيانگر همه اشكال اديان ابتدايي و اديان وحياني باشد و اين مفهوم را در امر قدسي يافتند، در نتيجه امر قدسي با دين پيوند خورد در حالي كه امروزه امر قدسي لزوما با دين پيوندي ندارد، آنچنان  كه انسان شناسي فرانسوي آلبرت پيت نشان داده كه چگونه امر قدسي در نمايش، فوتبال، خانواده، رهبر يك حزب سياسي و ... تبلور مي  يابد. از اين رو ما داراي قدسي لاييك و قدسي ديني هستيم. كار بر روي جادو و رسيدن به مفهومي چون مانا ، از جمله موضوعاتي اند كه موس به آنها دست يافته است. سارا شريعتي با ادامه بحث، تاكيد مي  كند كه چرا فردي چون موس در جستجوي يك مفهوم كلان است؟ و امثال وي چرا نمي خواهند از گوهر دين يعني خدا نام ببرند؟ وي در ادامه مي  افزايد: آنان مي  گفتند در بسياري از اديان آفريقايي، مفهوم مشخصي به نام خدا وجود ندارد بنابراين رفتار آنان با اتكا به مفهوم خداوند قابل توضيح نيست و اين امر قدسي است كه مي  تواند به تبيين موضوع بپردازد. اين تفكيك بيش از اينها ادامه دارد زيرا برخي از انديشمندان نيز اعلام كردند كه قدسي از مانا با اين توضيح كه قدسي يك نوع و مانا يك سبك است نيز قابل تمايز مي  باشد.
وي سپس با اشاره به ميراث روشنگري و توجه آن به دوگانه ها مانند ميتوس و لوگوس، قدسي- عرفي، پاك- ناپاك، تاكيد دارد كه از فرانسه در زمان ژيلبر دوقان، ميشل مفزولي، بلانديه، اين دوگانه ها در روش تفكر به كنار گذاشته شدند و به جاي آن بحث تعادل مطرح شد. دوقان مي  گويد كه يك يوناني براي سوار شدن بر اسب از سه رب النوع از جمله آپولون (براي استدلال) و ديوزينس (رب النوع شور و زندگي) كمك مي  گيرد تا بتواند در زندگي خود تعادل برقرار كند. اين تعادل نيز از راه گفتگو ميان ميتوس و لوگوس، عقل و ايمان و قدسي و عرفي برقرار مي  شود. پاسخ به اين سئوال كه ويژگي هاي قدسي وحشي چيست، فراز بعدي سخنان سارا شريعتي است. عدم استقرار در مكان خاص و مشروع، عدم به رسميت شناخته شدن توسط دين و افسار گسيختگي شورمندي (موضوعي كه باتاي در كالج جامعه شناختي فرانسه مطرح كرد) سه ويژگي امر قدسي است. به زعم سارا شريعتي افسارگسيختگي شورمندي در سه ويژگي مورد اشاره داراي اهميت بسيار است زيرا با اين نيرو، فرد نمي داند خود را چگونه تنظيم كند و غيرنهادينه، بي شكل و سيال است. شريعتي سپس با طرح اين سئوال كه چه زماني قدسي، وحشي مي  شود؟ به بيان توضيحات باستيت در اين باره مي  پردازد و مي  گويد از نظر باستيت زماني قدسي ، وحشي مي  شود كه مديريت امر قدسي سرد شده وارد مقولات دو دو تا، چهارتايي خشك رياضي و منطقي شود.
ولي باتاي ممنوعيت حوزه قدسي را مورد توجه قرار مي  دهد كه هرچند خود ابزاري كنترلي به شمار مي  رود ولي در عين حال دعوتي است براي تخطي كردن از مرزهاي ممنوعه. به عبارت ديگر هر ممنوعيتي، يك مرز است تا افراد براي فراروي از آن، بينديشند. در نتيجه باتاي مفهومي به نام تخطي كردن را مطرح مي  كند. از نگاه باتاي مناسك نيز، موضوع مهمي است كه براي اهلي كردن قدسي وحشي به كار مي  رود، سارا شريعتي در ادامه با تاكيد بر توضيح باتاي، بر اين بحث توضيحات باستيت را نيز علاوه كرد به اين معنا كه تماس مستقيم با خدا، به عنوان تجربه خاص فردي، غيرقابل بيان بوده و اين آيين و مناسك است كه آن را نشان داده و آرام و اهلي مي  كند. به عبارت ديگر آيين، مديريت احساسي و تجربه
آدمي است. وي سپس بر سه كاركرد آيين 1- كاركرد محافظت كنندگي مانند مراسم عاشورا و تاسوعا 2- آيين به عنوان ابزار دوران گذار مانند جشن تولد براي عبور از سني به سن ديگر و 3- كاركرد جادويي آيين از منظر انسان شناسان تاكيد كرده و مي  گويد: مهم ترين كاركرد آيين، كاركرد محافظت كنندگي آن است كه اگر تقويت شود، آيين حيات و پويايي خودش را از دست مي  دهد. اما اگر كاركرد جادويي و افسونگري اش فعال شود، خطرناك شده و به مرزهاي ممنوعه نزديك مي  شود. اين دوسويه بحث، همان موضوعي است كه به گفته دوركيم امر قدسي مي  تواند خلاق يا خطرناك باشد. دكتر سارا شريعتي، در ادامه به اين بخش از نظريه باستيت اشاره مي  كند كه به زعم وي آنچه در غرب روي داده، حالت مديريت و سرد شده امر قدسي است، موضوعي كه باعث مي  شود دوركيم از آن به عنوان جوشان اجتماعي ياد كرده و مورد بي توجهي نيز
واقع شود.

انديشه
ايران
سينما
علم
هنر
|  انديشه  |  ايران  |  سينما  |  علم  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |