سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵
انديشه
Front Page

روش اجتماعي در تفسير قرآن
قرآن و انسان نو
طرح: مريم هاشمي جنت آبادي
010773.jpg
فرا رفتن از مرز مفاهيم كاملا مجرد و علمي و در نظر گرفتن انگيزه ها و جهت دادن مفاهيم قرآني به سوي آن ويژگي بارز تفسير اجتماعي است
نتيجه ارتباط با غرب در دو بعد فكري و عملي، پيدايش تطوري همه جانبه در حيات جامعه اسلامي است؛ از بعد اقتصادي گرفته تا تغيير در ابزارهاي زندگي روزمره. اين پديده، پرسش هاي بسياري را در باب موضع دين در قبال اين تاثيرها و تأثرها پديد آورده است. مفسراني كه با اين نگرش به توضيح و تفسير قرآن پرداخته اند، كوشش خود را مصروف دو جهت كرده اند: اصلاح سياسي و اصلاح اجتماعي و حدود و ثغور هريك از اين دو را از قرآن برگرفته اند. اين رويكرد اجتماعي به قرآن كه مسائل و مناسبات امروزين را دستمايه تلاش تفسيري خود مي كند را مي توان روش اجتماعي در تفسير قرآن ناميد. اين مقاله، كه پيش از اين در دوازدهمين شماره ماهنامه خردنامه همشهري به چاپ رسيده است، به برخي از وجوه اين روش مي پردازد.
سيد علي  هاشمي
به نظر مي رسد كه تلاش براي ايجاد سازگاري ميان آموزه هاي قرآني با وقايع اجتماعي، بيش از آن كه تلاشي علمي باشد، برخاسته از بحران هاي روزگار جديد است. به هر حال، بسياري از مفسران قرن 14، رويكردي اجتماعي در تفسير قرآن داشته اند و شايد به همين دليل است كه آراي تفسيري چنين قرآن پژوهاني از اين رو كه از سنخ آثار تفسيري گذشتگان نيست، در مواردي به معركه آرا بدل شده است(1). واقع نگري و توجه به نيازهاي موجود و به عبارت ديگر فرا رفتن از مرز مفاهيم كاملاً مجرد و علمي و در نظر گرفتن انگيزه ها و شرايط عيني و جهت دادن مفاهيم قرآني به سوي آن، ويژگي بارز تفسير اجتماعي است. اگر مي بينيم كه در اين روش تفسيري، برخي مسائل مطرح در تفاسير پيشين، مانند اسرائيليات، نكته گيري هاي ادبي، روايي و... كمتر مورد توجه قرار گرفته است و اگر مي بينيم كه گرايش هاي جديد مانند گرايش علمي و اصلاحي پديد آمده است و سرانجام اگر سبك هاي جديدي پا به عرصه تفسيرنگاري گذاشته است، همه و همه از اين روست كه واقعيت ها و اقتضائات اجتماعي موجود، مورد نظر بوده است.
مفسراني كه به روش اجتماعي در تفسير قرآن معتقدند، گويي بر اين باورند كه جامعه اسلامي از شكل پذيري از مفاهيم قرآن دور افتاده است و براي احياي روح جمعي مسلمانان بايد قرآن را براساس توجه به عينيت ها و به انگيزه پاسخ گويي به ضرورت هاي نو شونده زندگي امروزين تفسير كرد. در زمان خود ما، نگارندگان تفسير نمونه چنين اعتقادي دارند:
...عطش نسل حاضر براي درك مفاهيم اسلام و مسائل مذهبي... بخش مهمي از روح و جان آنها را اشغال كرده است. اما طبيعي است كه همه به صورت استفهام است و براي پاسخ گويي به اين خواسته ها نخستين گام، برگرداندن ميراث علمي و فرهنگي اسلام به زبان روز و پياده كردن همه آن مفاهيم عالي از طريق زبان عصري، در روح و جان و عقل نسل كنوني است و گام ديگر، استنباط نيازها و تقاضاي ويژه اين زمان از اصول كلي اسلام است... (2).به وجود آمدن روش عقلي- اجتماعي همچنين شاخص ترين رهاورد تفسيري تفكر اصلاحي است. عقلي از اين جهت كه ارزش گذاري مصلحان اجتماعي به عقل، سبب شد تا در فهم قرآن نقش مهمي را به عقل واگذار كنند و اجتماعي از اين رو كه برداشت آنان از قرآن در جستجوي پاسخ گويي به نيازها و اصلاح امور و جامعه اسلامي بود و رنگ اجتماعي داشت، به گونه اي كه حتي از آيات به ظاهر اخلاقي، تاريخي، عبادي و... مسائل اجتماعي را استنباط مي كردند.
روش اجتماعي چيست؟
عنوان تفسير اجتماعي را مي توان داراي دو مفهوم دانست:
? - تفسيري كه مفسر در آن قصد دارد در احوال بشر، ادوار، خاستگاه هاي اختلاف احوال، قوت و ضعف، پيشرفت و انحطاط، ايمان و كفر و... پژوهش كند و آن گاه از اين راه به هدايت و اصلاح مردمان بپردازد. مفسر در اين روش تفسيري به جامعه شناسي و تاريخ نظر دارد.
? - تفسير اجتماعي به معناي تاثير پذيرفتن تام و تمام از پديده هاي اجتماعي و نيازهاي زمانه است. مفسر در اين روش تفسيري، بر آميختگي آرمان ديني با اهداف اجتماعي تأكيد دارد. مفسر در اين مسير از اقتضائات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بركنار نيست. اما رسالت مهم مفسر، ايجاد سازگاري ميان دين و آرمان هاي انسان نسل نو است. او اين سازگاري را با هماهنگ كردن پديده هاي اجتماعي با مقاصد قرآني پديد مي آورد.
چنين مفسري بر اين باور است كه جامعه اي كه به ارزش هاي قرآني پايبند است، بايد نيازهاي خود را با توجه به همان ارزش ها پاسخ گويد.
در منظر يكي از قرآن پژوهان، منظور از روش اجتماعي - يا به قول برخي لون اجتماعي - عبارت است از انطباق نص قرآني با آن چه از سنت هاي اجتماعي و نظم عمران در جامعه موجود است(3).
اين مدرسه تفسيري بدون تاثيرپذيري از مذهبي خاص، به قرآن نظر دارد و لذا قرآن را چنان تفسير نمي كند كه فقط موافق با مذهب مفسر باشد؛ يعني مفاهيم قرآني را تنها به گونه اي كه مطابق با ايده مذهبي باشد - اگرچه با تأويلي بعيد و متكلفانه- تأويل نمي كند. اين روش تفسيري در مقابل روايات اسرائيلي موضعي نقادانه دارد. همچنين توجهي به احاديث ضعيف يا موضوع ندارد. شايد به همين دليل است كه پيروان اين روش، در تعيين برخي از مبهمات قرآن، اصراري نمي كنند و نيز از پرداختن تفصيلي به امور غيبي پرهيز مي كنند؛ امور غيبي اي كه تنها در پرتو نصوص صحيح شرعي، بازشناخته و تفسير مي شوند. در اين روش تفسيري از ورود به قلمرو جزئيات پرهيز و به اجماع بسنده مي شود.
اصحاب اين روش تفسيري، عقل را داراي مجالي گسترده مي دانند و از همين رو تأويل برخي حقايق شرعي كه در قرآن آمده است را روا مي دانند و به قول ذهبي، حقيقت را فرو مي گذارند و به مجاز و تمثيل روي مي آورند و از اين رهگذر، آرائي بعيد و غريب بيان مي كنند. ذهبي همچنين مي گويد: به دليل همين آزادي گسترده عقل در اين روش تفسيري است كه معتزله در برخي از آموزه هاي خود، بعضي الفاظ قرآن را بر معاني اي حمل كرده اند كه در نزد اعراب زمان نزول قرآن، معهود نبوده است(4). آنچه از عنوان تفسير اجتماعي به ذهن متبادر مي شود، عبارت است از فهم قرآن از اين حيث كه مردمان را به هدايت و سعادت دنيوي و اخروي فرا مي خواند. محمد عبده، اين مفهوم را مقصود اصلي قرآن مي دانست و مباحث ديگر را تابع آن و يا ابزارهاي تحصيل اين هدايت و سعادت مي شمرد. او به مفسران طعن مي زند كه اين غرض اصلي و اولي قرآن را فرو گذاشته اند و به موارد ديگر پرداخته اند(5).
محورهاي مهم و مورد توجه در اين روش را مي توان چنين بيان كرد: هويت جامعه اسلامي، ارزش ها در قلمرو حيات اجتماعي انسان، كشف سنت ها و قوانين ثابت درباره جوامع از ديدگاه قرآن، وحدت و همبستگي امت، وظايف و مسئوليت هاي اجتماعي، نظام هاي سياسي و اقتصادي و اخلاقي، شيوه ها و مباني تربيتي، تبيين كارايي اسلام به عنوان مكتبي فكري و اجتماعي، عدالت اجتماعي، نظام خانوادگي، شيوه هاي رويارويي صحيح با استعمار و استبداد از ديدگاه اعتقادي به همراه مقايسه اي تطبيقي با آراي جامعه شناسانه و... . در اين روش، ديدگاه هاي قرآن در زمينه هاي فوق تبيين مي شود و پس از تطبيق با مشكلات روزگار، مفسر در جوامع اسلامي و غيراسلامي تلاش مي كند تا با استفاده از پيام هاي قرآن، راهي به سمت حل اين مشكلات بازگشوده شود.
سيد قطب مي گويد: اسلام به انسان و نظم زندگي اجتماعي او نگرش همه جانبه دارد؛ به همين دليل است كه اسلام ميان برانگيختن انسان به جهاد بيروني و دروني و تسلط برخواسته ها و گسترش دوستي در ميان جوامع، پيوند برقرار كرده است. اين موارد همه به هم مربوطند و با بررسي يكايك اين موارد، معلوم مي شود كه ميان تمام آنها و زندگي و پديده هاي اجتماعي، ارتباطي نزديك وجود دارد(6). يكي از ويژگي هاي اين روش تفسيري -كه در عمده تفاسير قرن 14 وجود دارد- ساده نويسي و دوري از پيچيدگي است. مفسران پيشين علاقه بسياري به استفاده از اصطلاحات علمي و فني از خود نشان مي دادند و حتي - به قول مراغي- به اين شيوه مباهات نيز مي كردند(7). از همين روي، تفاسير غيرمأثور، بيشتر به آثار فلسفي و عرفاني شبيه بود تا به تفسير قرآن.
اما در قرن 14 اين پيچيده گويي از رونق افتاده و تفاسير اين قرن به ساده نويسي و تفهيم مقاصد قرآني روي آورد؛ زيرا در تفاسير مربوط به اين قرن، تنها فهميدن آيات هدف نيست، بلكه فهماندن و ارضاي مخاطبان نيز مورد توجه بوده است.

نگاه
تفسير، نه تحميل

علي صفايي حايري
متن حاضر، پاره اي از اثر در دست انتشار مرحوم علي صفايي حايري با نام نقدي بر فلسفه دين، خدا در فلسفه، هرمنوتيك كتاب و سنت است. كتاب هرمنوتيك كتاب و سنت كه در اين متن در باره آن سخن گفته مي شود، نگاشته استاد محمد مجتهد شبستري است.
اگر چه ...جريان سيال معرفت مي تواند شخصيت و زمينه هاي نهفته را مشخص كند، ولي نمي تواند در حوزه آگاهي و قصد و اراده، نقشي داشته باشد و آن چه استاد از افق تاريخي و يا انتظارها گفتگو مي كند، آن هم نمي تواند در حوزه قصد و آگاهي نقش داشته باشد؛ كه آدمي با انتظار ديگران و يا شرايط و افق هاي ديگران تفسير و تبيين نمي شود، مگر آن جا كه شرايط و احوال همچون قرائن و شواهد بتواند در دلالت نقشي داشته باشد و اراده استعمالي و اراده جدي را محدود كند. در صورت شك در وجود شاهد و قرينه، اصل عقلايي، بر نبود قرينه است. اگر چه ناخودآگاه آدمي و شرايط تاريخي و اجتماعي او بتواند در ناخودآگاه تاثيري بگذارد، ولي هرگونه تفسيري از اين دست، تحميل بر صاحب كلام و آدم آگاه و خودآگاه است . هيچ گاه از تاثير عوامل خارجي بر فهم و فكر فقيه غفلت نشده تا جايي كه فلان فقيه با تاثير از قياس و ذهن عامي و فلان فقيه با تاثير از فلسفه، ملامت مي شود. بحث در اين تاثير ها نيست، بلكه تمام مسئله اين است كه فقيه، در احكام دين نمي تواند متاثر از فلسفه و كلام و فرهنگ هاي پنهان و آشكار باشد؛ كه اگر فقيه متاثر از بينش و نگاهي است، اين نگاه را از مباني و مقاصد خود به دست مي آورد و نمي تواند با اين مباني، بار ديگران را بر دوش بردارد. مشكل اين بزرگان در اين است كه تاثير مباني حتي در سطح حداقل و تا حد توحيد و معاد را بر مسائل و احكام نمي فهمند، در حالي كه دين با هدايت، به معارف و عقايد مي رسد و با نظام سازي و مباني و مقاصد به نظام تربيتي و معرفتي و اخلاقي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي و حقوقي مي رسد و در اين نظام هاست كه احكام، مفهوم و مشخص و طرح مي گردد. آن جا كه به دلالت و قصد روي مي آوريم، نمي توانيم تحميل كنيم و
آن جا كه رمز و اشاره اي در ميان است، نمي توانيم آسمان ريسمان كنيم و آن جا كه قرائن و مقاصد راهنماست و تفسير به استناد ممكن است، نمي توانيم گرفتار تفسير به راي باشيم.

|   اجتماعي  |   انديشه  |   سينما  |   علم  |   كتاب  |   شهرآرا  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |