هويت ايراني در آيينه تاريخ
ايستاده
|
|
ريشه هاي ماندگاري، پويايي و جريان زيست يك قوم، سرزمين، فرهنگ و تمدن در هويت نمايان مي شود. روييدن، باليدن، سبز ماندن. از اين رو هويت همواره مانند درخت در يورش خزان است. به طوري كه نبايد از آن بي خبر يا نسبت به آن بي تفاوت بود. در مقاله حاضر نويسنده تلاش كرده به اين پرسش درباره هويت ايراني پاسخ بگويد كه پروسه تاريخي هويت ايراني در تاريخ عهد اسطوره، باستان و پس از اسلام تا دوران كنوني چه راهي را پيموده و با چه چالش ها و بحران هايي روبرو بوده و با آنها چگونه برخورد نموده است و سرانجام اين كه هويت ايران در دوران اسطوره و تاريخ و دوران اسلامي با چه مفاهيمي تعريف مي شد؟
قاسم آخته
پروسه تاريخي هويت ايراني
*دوران باستان: پس از مادها عصر درخشان تاريخي و هويت ايراني با هخامنشيان آغاز مي شود. با توجه به دستاوردهاي تمدن ايران دوره هخامنشيان مي توانيم ادعا كنيم بسياري از بن مايه هاي هويت ايراني در اين دوره رقم خورد. در گذشته هويت دولت ها و ملت ها با دو مسئله مهم شناخته مي شد؛ نخست توان دفاع در برابر دشمن خارجي و دوم تامين امنيت، رفاه، آسايش و عدالت اجتماعي در داخل. در انديشه سياسي ايران، متفكراني چون امام محمد غزالي، خواجه نصيرالدين طوسي، خواجه
نظام الملك طوسي، فارابي، ابن سينا و... بحث مشروعيت قدرت و نظام سياسي و مسئله هويت، قدرت و مشروعيت پادشاه و حاكم، مرزها و مقوله قدرت اهميت بسزايي دارد.
*هويت ايراني مقارن فتح ايران : هزار سال پس از آن كه تمدن ايران، تهاجم اسكندر مقدوني را از سر گذراند و در اين فاصله به تدريج و آرام آرام، زخم هاي پيكر هويتش را التيام بخشيده بود، دوباره در اثر بي تدبيري، ظلم و ستم موبدان و افراد نالايق كه تخت فرهي ايران را آلوده ساختند و برخي از پادشاهان، ايران در آستانه ترك تازي ديگري قرار گرفت. درباره اين يورش گفته اند: يكي از اندوهبارترين مقاطعي كه ايران دچار بحران هويت شد، پس از هجوم اعراب به ايران نمايان شد. البته ما ميان اعراب و آيين مبين و حيات بخش اسلام تفاوت اساسي قائل هستيم و هرگز اسلام را از عرب و آيين عرب نمي دانيم همان گونه كه معمار بزرگ آن پيامبر
اسلام (ص) و خاندان مطهرش بدترين سختي ها و جفاها را از اعراب ديدند. در عوض فرهنگ و تمدن غني ايران، اسلام را احيا كرد و پر و بال داد. برخي از سران عرب ميراث گذشته ايران را نفي و تحقير مي كردند. ايرانيان را موالي (بندگان) مي خواندند و با برخورد نژادپرستانه و نفي هنر ايراني، به مدت دو قرن، ايران و هويت ايراني را در ركود، ياس و انفعال كامل فرو بردند. اما چه شد كه آن تمدن عظيم و باشكوه كارش به اينجا كشيد كه دستخوش تحقير و پايمال شدن قرار گرفت. به عوامل فوق مي بايست ماليات هاي گزاف و جنگ هاي فرسايشي و طولاني برخي پادشاهان با امپراتور روم، ارمنستان،كوشانيان و.... اجحاف و تعدي موبدان به حقوق مردم، حاكميت مستبدانه دين زرتشتي كه تفسير به راي مي شد و كاملا از اصول خودش منحرف شده بود و آموزه هاي حيات بخش اسلام را نيز افزود. بنابراين به مدت چند سده هاله اي از كرختي، بي روحي و سرخوردگي كامل به روي فرهنگ و تمدن، تاريخ و تمام بضاعت ايران و ايرانيان كشيده شد و اعراب هرچه خواستند كردند.
*قرن سوم هجري تا يورش مغول: پس از دو تا سه قرن، ايران كم كم از زير اين آوار وحشتناك سر برآورد و با خود انديشيد كي و چه بوده است. نهضت ها، قيام ها و خيزش ها به نشانه اعتراض به سلطه عرب به وقوع پيوست. شعوبيه، اسماعيليه، صفاريان، طاهريان، خرمدينان و... ابومسلم خراساني طي نبردهايي كه ريشه در مقاومت فرهنگي ايران به هدف ادامه حيات و ماندن داشت، توانستند، درخت هويت ايران را دوباره آبياري كنند. در اين راستا زبان به عنوان عامل مشترك حفظ هويت ملي و انسجام فرهنگي ميان اقوام ايراني عمل كرد به طوري كه هويت ملي(ايرانيت) ايراني را از بركت زبان پارسي مي دانند. اين هويت كه در استقلال كامل از اعراب با مرزها، زبان و حكومت فراگير ملي و ايراني خودش را نشان داد، ثمره سال ها مبارزه سلسله هاي نيمه مستقل و مستقل ايراني بود و پس از 400 سال از فتح ايران در سال 16هجري كسب شد. اين هويت عنصر خودآگاهي را در كنه خودش داشت. هويت ايراني پس از اسلام، عشق و اراد ت اهل بيت پيامبر(ص) و تشيع را در خود داشت. متفكران ايراني اين مسئله را به خوبي در آثارشان بازتاب دادند. حكيم ابوالقاسم فردوسي از جمله كساني است كه به گفته خودش عجم را با زبان پارسي زنده كرد منتها همين شاعر ميهن دوست و فرهيخته و انديشمند هيچ گاه مراتب عشق خودش به خاندان پيامبر(ص) را فراموش نمي كند: البته رفتار تبعيض آميز خاندان بني اميه و بني عباس هم يكي از عوامل پايه اي روحيه عرب ستيزي در ميان ايرانيان بود.
*عصر مغول، تيموري و صفويه: قرن هفتم هجري ايران صحنه تاخت و تاز و ويرانگري مغولان شد. دانش، فرهنگ، تمدن، هنر، دانشمندان و تمام مظاهر مدنيت در شعله هاي خشم و كينه و جمود و كوته بيني اين قوم از ميان رفت و چهره هويت ايراني دوباره خرد شد و در هم شكست. ضربه هولناك مغول بر پيكر فرهنگ و تمدن ايران آنچنان سهمگين بود كه ساليان دراز به طول انجاميد تا دوباره از زير ويرانه هاي آن كمر راست كند. توان و قابليت سازگاري و روحيه تعامل فرهنگ ايران در آن حد بود كه از مغولان بي تمدن، اقوامي فرهنگ دوست بسازد. انديشمنداني همچون خواجه نصيرالدين طوسي در هدايت مغولان به اين علاقه مندي به دانش نقش اساسي داشت. به طوري كه گفته اند: هولاكوي مغول دست به كاري نمي زد مگر آنكه خواجه آن را تاييد مي كرد. با اين وصف تهاجم مغول علاوه بر اين كه روند پويايي هويت ايران را دچار اختلال كرد، روحيه گوشه گيري و افسردگي را نيز در اجتماع و مردم ايران حاكم ساخت. در فاصله قرن نهم تا دوازدهم ميلادي، ايران در پرتو دگرگوني ادبي و فرهنگي با احيا و پالايش زبان پارسي در مسير بازيافت هويت تاريخي خود گام برداشت. اين تحولات كه به رنسانس ادبي مشهور است به دو قرن رخوت و ستم و سرخوردگي تمدن ايران و دوران بحران هويتي آن پايان داد و دستمايه پايداري در برابر چالش هاي بعدي شد. البته افراط در مذهب و بهره گيري از آن به عنوان ابزار مشروعيت دهنده حكومت از جانب صفويان، موجب انحراف آن و رواج روحيه خرافه پرستي در فرهنگ ايران عصر صفوي شد.
*دوران جديد: رقابت هاي پايان ناپذير استعمار در ايران، تحميل قراردادهاي ننگين تركمن چاي، گلستان و سرانجام قرارداد 1907 م و 1919 م كه تا آستانه انعقاد هم پيش رفت، جامعه ايران را به قسمي سرخورده و از هم گسيخته كرد كه ايران به صحنه رقابت روس و انگليس تبديل شد و هر چه مي خواستند، مي كردند. از سوي ديگر مردم و طبقه آگاه و فرهيخته در نتيجه تحولات اروپا با مفاهيم آزادي، برابري قانون، عدالتخانه، پارلمان و... آشنا شدند و به اين باور رسيدند كه واقعا مي توانند قدرت حاكم را محدود و هويت و هستي خودشان را در برابر تجاوزگران بيگانه و داخلي حفظ كنند. اين وضعيت نتيجه اقدامات خيرخواهانه افرادي چون عباس ميرزا، ميرزاحسين خان مشيرالدوله سپهسالار، قائم مقام فراهاني، اميركبير و... بود. از اين رو مردم ايران به طور جدي در فكر چاره جويي هويتي براي خود برآمدند و به نتايج خوبي دست يافتند. اما متاسفانه وجود استبداد و جهالت، اين تحركات را هم همانند جريانات سابق، دچار همان قانون و پروسه تاريخي در ايران كرد و هر جرياني اگر چه مفيد و مثبت، اما پس از مدتي ناكام ماند. به هرحال هويت جديد ايراني مدرنيزاسيون غربي را هم در خود داشت. بعدها اصلاحات رضاشاه در راستاي مدرن سازي كشور بر هويت ايراني تاثيرگذار شد و فرهنگ غربي را كه از دوران صفويه در فرهنگ ايران رخنه كرده بود، در اجتماع رواج داد و في الواقع هويت ايران را در تفكر و نوع پوشش و زيست آن دچار تغييرات محسوسي كرد. اين تاثيرات منفي ارزيابي مي شود و هويت ايراني را خدشه دار كرد.
به طور كلي بايد گفت كه ايرانيان براي ممانعت از بحران هويت گسترده و فراگير و جلوگيري از رخنه بيشتر آن در سطح اجتماع و شئون زندگي شخصي شان نمي توانند و نبايد جدا از تاريخ و ميراث خود باشند. هر ايراني مي تواند بهترين اصول هويتي اش را در گذشته تاريخي و ديني خود بيابد و با اين پشتوانه، به سوي آينده و فردا گام بردارد.
|