پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵
سينما
Front Page

با مهناز افشار، بازيگر فيلم هاي تله ، آتش بس
ادعاي بازيگري ندارم
011091.jpg
عكس:محمد فوقاني
حس مصاحبه كردن با مهناز افشار مثل حس ديدن يك فيلم با سرعت تند و بالا است. مصاحبه ما، يك مصاحبه شبانه، يعني زماني كه عقربه هاي ساعت مي رفت 21:30 را نشان دهد بود ، زماني كه ما به جاده لواسان رسيديم. بعد اين كه زمان محدودي براي مصاحبه داشتيم يعني چيزي حدود يك ربع تا 20 دقيقه بعد از گريم شدن اوبراي فيلم سينمايي كلاغ پر . مكان ما خانه ويلايي در لواسان بود اگر شرايط ديگري مثل انجام شدن مصاحبه بر روي صندلي هاي آهني و سرد حيات و نم نم باران را هم به آن اضافه كنيد حق را به ما خواهيد داد كه يك جايي ريتم مصاحبه تند باشد و يك جاهايي هم در اثر بارش باران ريتم مصاحبه كند شده باشد. در هر حال اين فرصتي بود كه خيلي غيرمنتظره پيش آمد و ما هم آن را در تاريكي شب نشانه رفتيم.
مريم درستاني
* اخيراً روزهاي پركاري را پشت سر مي گذاريد، امسال آتش بس ؛ چه كسي امير را كشت ، تسويه حساب ، رئيس و تله شيوه كارگرداني هم متفاوت بود، شما چه حال و هوايي داشتيد؟
- بايد صادقانه بگويم كار كردن با خانم ميلاني حس و حال خوبي داشت چرا كه هم خانم هستند و هم اين كه بازي گرفتن ايشان خاص خودشان است و به خاطر لمس اين حس و حال زنانه تمام اتفاقات و حواشي كه پيرامون شخصيت خانم ها مي گذرد فرق دارد. آقاي الوند هم سبك كار خودشان را دارند. اما ايشان كمتر اجازه مي دهند كه بازيگري بر روي ديالوگ هايش مانور بدهد و نسبت به ديالوگ هاي فيلم نامه حساسيت داشتند، ولي تجربه متفاوتي بود.
* مسعود كيميايي خيلي از بازيگران جوان سينما را با دنياي هنر آشنا كرده و حالا هم نوبت شماست كه اولين تجربه خود را با او پشت سر بگذاريد، از او چه آموختيد؟
- تجربه بسيار متفاوتي بود. من شنيدم كه بعضي ها كه رئيس را ديدند كلي به فيلم انتقاد كردند.
* رئيس را نديدم اما فكر كنم نقش كوتاهي در آن فيلم داريد؟
- خودم هم فيلم را نديدم اما نقشم كوتاه نيست. نقش اول زن اين فيلم است. ولي آنچه برايم در درجه اول قرار داشت اين بود كه سبكي متفاوت از مدل كارهاي كيميايي را آموختم.
* اما چه كسي امير را كشت؟ فيلمي است با روايتي جديد در سينماي ما كه خيلي حرف و حديث و البته اعتراض داشت اما جنبه هنري بودن فيلم نسبت به فيلم هاي پرفروش و گيشه داري كه شما در آن بازي داشتيد بيشتر است؟
- اين فيلم، فيلم گيشه نيست و بعضاً همه به من مي گفتند چرا آن فيلم را بازي كردي.
* چرا؟ به نظرم حضور شما و بازي تان در آن فيلم متفاوت تر بود؟
- خودم هم چنين نظري داشتم، اما اشتباهي كه عوامل براي اكران فيلم داشتند اين بود كه بايد مي گفتند اين فيلم را براي سرگرمي نبينيد. چون واقعاً فيلم متفاوتي بود. تك تك بازيگرها يك ربع تا 20 دقيقه مقابل دوربين مونولوگ گفتند: بدون اين كه كات داده شود، در هر حال يك سري خوششان آمده، يك سري نه، بالاخره سليقه اي است اما جاي تفكر دارد.
* با اين حساب بعد از فروش خوب آتش بس و جنجال چه كسي امير را كشت؟ فيلم تله چه جايگاهي براي شما دارد؟
- نقش نازنين را وقتي خواندم خوشم آمد، احساس كردم نقش متفاوتي است و جاي كار دارد.
* به دليل اين كه در پايان كشته مي شود به نظرتان متفاوت آمد؟
- هم به اين خاطر، هم اين كه نقش يك نقش منفي بود. صحنه هاي زد و خورد فيلم زياد بود. تمام تلاش ما اين بود كه آن شخصيت خوب از آب دربيايد.
* با اين حساب براي مهناز افشار فرقي نمي كند، نقش كوتاه، بلند، منفي و مثبت باشد؟
- بحث متفاوت نبودن نيست.
* آخه از 8-7 فيلم در اكران، حداقل در يكي يا دو تاي آن بازي داريد؟
- هميشه اين طور نيست كه هر نقشي را بازي كنم، كاملاً با فكر، نقش انتخاب مي كنم و تصميم مي گيرم كه در فيلمي نقش كوتاه بازي كنم به دلايل مختلف و يا در فيلم ديگري نقش منفي. اميدوارم نتيجه آن درست باشد. چون با فكر انتخاب مي كنم اما اين كه نتيجه چه مي شود از دستم خارج است، چرا كه فقط به من بستگي ندارد.
* امسال فروش عجيب و غريب فيلم آتش بس براي خودتان تعجب آور نبود؟
- اصلاً. از ابتدا مي دانستم اين اتفاق رخ مي دهد؛ چرا كه فيلم نامه هم تم خوبي داشت و هم كارگرداني و هم بده بستان هايي كه در فيلم داشتيم از پيش تعيين شده و فكر شده بود. اما مهم  ترين نكته اين بود كه تماشاگر كه از سينما بيرون مي آمد حالش خوب بود، اين اتفاق مهمي است، مهم اين نيست كه فيلم صرف تجاري يا صرف هنري باشد. مهم همين اتفاق است كه در آتش بس اين اتفاق افتاد.
* اتفاقاً همين دسته بندي سينماي تجاري- هنري، بازيگران را نيز دسته بندي مي كند، دسته اول بازيگراني هستند كه تنها گيشه را دارند اما دسته دوم همراه گيشه، تفكر مضمون هم دارند. شما معمولاً در اولي بيشتر حضور داشتيد؟
- اين دسته بندي را قبول ندارم، به نظرم اگر فيلمي بفروشد خيلي خوب است و سينما را نجات مي دهد و اگر هنري باشد از جنبه هاي ديگر مورد توجه است. به شخصه تركيب اين دو را دوست دارم و تلاشم هم اين بوده كه در اين گونه فيلم ها بازي كنم. ما به تركيب اين فيلم ها نياز داريم چون صنعت سينما را نجات مي دهند.
* مي دانيد خيلي ها معتقدند بازيگراني كه در اين گونه فيلم ها بازي مي كنند، فيلم هاي نازلي هستند مانند فيلم فارسي هاي قديمي؟
- اگر درباره من چنين گفته شده، خب بايد بگويم من فيلم كارگران مشغول كارند ،  چه كسي امير را كشت و سالاد فصل را هم بازي كردم كه اصلاً شروع ورودم به فضاي حرفه اي تر سينما بود.
* اما وزنه حضور شما در بخش تجاري سنگين تر است؟
- نمي دانم انتخاب هايم همان فاكتورهايي است كه گفتم.
* خوب تله جزو كدام يك از اين دسته بندي ها قرار مي گيرد؟
- دلايل را نمي توانيم مطرح كنيم كه 11-10 سال است كه در سينما هستم، ادعايي هم ندارم اما هميشه با هدف خوب بودن جلو آمدم. حالا يك جاهايي درست بوده، يك سري جاهايي نه.
* انتخابهايتان بر چه اساس است؟
- فيلم نامه، كارگردان، گروه بازيگران و نقش.
* بحث گيشه و فيلم هاي تجاري شد؛ خيلي ها دوست دارند بدانند چه قدر پول براي مهناز افشار در بازيگري حرف اول را مي زند؟
- حتماً كه مهم است بالاخره بازيگر زحمت مي كشد، كار مي كند و زندگي شخصي خودش را دارد و در قبال كاري كه مي كند برداشت خودش را دارد و هيچ اشكالي هم ندارد.
* فكر مي كنيد ستاره ايد؟
- اميدوارم كه باشم.
* اگر باشيد خوشحال مي شويد؟
- ستاره به معناي واقعي بازيگري را دوست دارم. البته شكل ستاره مهم است كه بايد ستاره را ببينيم و براي آن سقف نگذاريم، در واقع آن را با مفهوم بازيگري حرفه اي ببينيم، نه پوچ و توخالي. به اين ترتيب خيلي خوشحال مي شوم اگر اين اتفاق افتاده باشد.
* با اميدواري مي گوييد، يعني اين اتفاق درباره شما رخ داده است؟
- ان شاءا... كه چنين باشد.
* مطالب روزنامه ها و نقدها و يا تعريف ها را مي خوانيد؟
- بله، صد در صد نقدها را مي خوانم، چون برايم خيلي مهم است؛ مخصوصاً اگر صادقانه باشد. خوشحال مي شوم اگر حرفه اي و صادقانه بازي ام نقد شده باشد و از آن استفاده مي كنم.
* در جشنواره فيلم فجر امسال، خيلي ها از انتخاب ها ناراضي بودند، كمتر بازي شما در جشنواره ديده مي شود؟
- من درگير سلايق و علايق مردم نيستم. اگر خيلي زرنگ باشم و باهوش، تمام تمركزم را روي بازيگري مي گذارم و تلاش مي كنم كه اخلاق حرفه اي درستي داشته باشم و كارم را درست انجام دهم، همين.
* يك سؤال ديگر، بالاخره چه كسي را امير كشته بود؟! 
- شما فكر مي كنيد چه كسي امير را كشت؟!
* شما بگوييد؟
- مي گويم اما براي مصاحبه بعدي.

به بهانه فيلم هاي 300 و شبي با پادشاه
تحريف نژادپرستانه تاريخ
011094.jpg

سعيد مستغاثي
اساساً سينما در وجه تبليغاتي خود همواره به صورت حربه اي در دست كمپاني داران آمريكايي قرار داشته كه به هر شكل، قوميت ها و مليت هاي مخالف خود و متضاد با تفكر و انديشه هايشان را به صورت وحشي و بربر نشان دهند. سالها اين ايده در فيلم هايي تحت عنوان وسترن سرخپوستي در مورد سرخپوستاني كه در واقع بومي اصلي قاره نو بودند، اعمال گرديد. در آن فيلم ها سرخپوست ها همواره آدم هايي درنده خو و حيوان صفت به نمايش گذارده مي شدند و سفيدپوستان، انسان هايي متمدن و آرام و مهربان كه هميشه از سوي آن سرخپوست هاي وحشي مورد هجوم و تهديد و خطر قرار داشتند و در دفاع از خود ناچار از كشتن آنها مي شدند! سينماي دهه هاي 30 و 40 و حتي 50 آمريكا مملو از اين گونه فيلم هاست؛ فيلم هايي كه به قول معروف سرخپوست خوب شان، سرخپوست مرده بود!!! در حالي كه تاريخ روايت گر برعكس آن چيزي است كه در فيلم هاي فوق نشان داده مي شد. همچنان كه حتي برخي فيلم سازان منصف نيز سرانجام پس از سالها به اين نتيجه رسيدند كه آنچه به تصوير كشيدند، خلاف واقعيت بوده و در آخرين آثارشان به حكايت حقايق پرداختند، همان طور كه في المثل جان فورد در شاهكار خود يعني پاييز قبيله شاين جنايت بي سابقه و تاريخي ژنرال كاستر و سربازانش را در حق سرخپوستان بر پرده برد.
در مورد سياهپوستان نيز چنين تحريفات تاريخي در سينماي هاليوود اتفاق افتاد، از همان روزهاي آغازين سينما، هاليوود نسبت به يكي ديگر از جنايات تاريخي آمريكاييان نيز با ديده نژادپرستانه نگريست. از فيلم تولد يك ملت ديويد وارك گريفيث كه در آن سياهپوستان، آدم هاي خبيثي معرفي شدند و برخورد جنايت بار فرقه مخوف كوكلوس كلان با آنها و سوزاندنشان با آتش، امري مقدس و آزادي بخش تلقي گرديد!!
به دنبال آن آثار بسياري با جذابيت هاي مختلف بر پرده سينما رفتند و در مراسم گوناگون همچون اسكار هم جايزه گرفتند، تا وجهه و اعتبار هنري هم بيابند. همچون فيلم بر باد رفته كه در آن برده داري امري طبيعي و عادي در زندگي نمايانده شد. اين كه سفيدپوستان بايستي ارباب باشند و سياه پوستان به آنان خدمت كنند و آن سياهپوستي از همه بهتر و انسان تر است كه به اربابانش، صادقانه تر خدمت بكند و سياهپوست معترض خبيث است و بايستي مجازات شود. اين نگاه نژادپرستانه در فيلم هاي دهه 60 و 70 آمريكا در مورد ملت هايي اتفاق افتاد كه به نحوي آمريكا با آنها درگيري سياسي يا نظامي داشت. في المثل در مورد ويت كنگ ها كه در واقع مورد تجاوز وحشيانه آمريكا قرار گرفته بودند، از فيلم هاي بازاري مانند رمبو  كه بگذريم حتي در ميان آثار به اصطلاح روشنفكري تفكر فوق كاملاً مشهود بود. مثلاً ويتنامي ها در فيلم شكارچي گوزن مردمي تندخو و بي رحم نشان داده مي شوند كه اسيران آمريكايي را به بازي رولت روسي وا مي دارند و يا حتي در فيلم و اينك آخرالزمان ، ژنرال مخالف سياست هاي آمريكا در ويتنام كه براي خود نيرويي بر ضد ارتش آمريكا تشكيل داده است، ديوانه اي خونخوار نمايانده شده و همه سربازان او كه ويتنامي و كامبوجي هستند، به صورت مشتي آدم اوليه وحشي به تصوير درمي آيند!
حالا هم كه يانكي ها، عجالتاً ايران و ايراني ها را دشمن شماره يك خود به شمار آورده اند، بي راه نيست كه سر دوربين هاي هاليوود عليه كشور و مردم ما بگردد و علي رغم همه شعر و شعارهاي سردمداران آمريكا كه با مردم ايران دشمن نيستند، تاريخ و ريشه هاي اين ملت را زير چماق تكفير خود قرار دهند!
و نكته جالب اينجاست آن بخش از تاريخ اين ملت چندي است مورد هجوم تصويرسازان غرب قرار گرفته است كه پيش از اين و مثلاً در دوران رژيم سابق همواره از سوي همان محافل غربي، در زمره نقاط پرافتخار تاريخ بشريت برشمرده مي شد و اساساً جشن هاي منحوس 2500 ساله شاهنشاهي با حمايت آمريكا و اسرائيل با همين نيت و غرض برپا شد!! پس از اين كه جناب اليور استون در فيلم اسكندر ، ايراني هاي دوره هخامنشي را رسماً و علناً بربر خواند و جنايتكاري همچون اسكندر را آزادكننده قوم ايراني دانست (كه حتي سر و صداي زرتشتيان عالم را به خاطره سوءاستفاده از نشانه فروهر در زير نام اسكندر درآورد!) اينك فيلمي به نام 300 به ميدان آمده تا محوريت شرارت امروز جهان (به زعم جرج بوش و اعوان و انصارش) را صبغه اي تاريخي و كهن ببخشد و بگويد كه اصلاً اين ايرانيان از عهد باستان غيرمتمدن و جنگ طلب بوده اند!! البته قبل از اين هم چندي پيش فيلمي به نام شبي با پادشاه  درباره استر و مردخاي (اسطوره هاي يهوديان) بر پرده رفت كه در آن باز هم به خشايار شاه پرداخته شده و او را آدمي به شدت بي شعور و عقب افتاده و وزير فرهيخته ا ش يعني هامان را فردي خونخوار و ددمنش به تصوير كشيده بود. جالب است كه در آن فيلم هم ايرانيان مردمي ترسو و غيرمتمدن و خوشگذران و بي فرهنگ نشان داده شده بودند كه هامان با تشكيل جمعيتي مخوف آنها را به قتل عام يهوديان تشويق مي كند.البته به نظرم اين نوع فرهنگ سازي آمريكايي مسبوق به سابقه است و به جاي عصبانيت بايستي در مقابل آن روشنگري فرهنگي كرد. سؤال اينجاست كه چرا ما نبايد خود درباره تاريخ خود فيلم بسازيم و همواره فقط در مقابل تحريفات ديگران، معترض و ناراحت مانده ايم؟

چشم انداز
تغيير جايگاه

گروه ادب و هنر- مهناز افشار با موج فيلم هاي تين ايجري به سينما آمد. در اواخر دهه هفتاد ساخت فيلم هاي جوان پسند در دستور كار فيلمسازان ايراني قرار گرفت و يكي از نمونه اي ترين فيلم هاي تين ايجري شور عشق بود؛ فيلمي كه مهناز افشار هم در آن حضور داشت. شور عشق در گيشه به توفيق رسيد. بازيگران جوانش هم يك شبه به شهرت رسيدند. مهناز افشار در فيلم هاي بعد ي  اش هم به نوعي همين مسير را ادامه داد. كوشش براي بازي در نقشي متفاوت در نگين توفيقي را براي او به همراه نداشت.
نگين به كارگرداني اصغر هاشمي قرار بود اثري اجتماعي باشد، منتها پرداخت اغراق آميز كار باعث شد تا فيلم نه در گيشه كاركرد قابل قبولي داشته باشد و نه فيلم به عنوان اثري اجتماعي مورد توجه منتقدان قرار بگيرد. چند كار بعدي افشار هم آثار موفقي نبودند. مثلاً  دختري در قفس ساخته قدرت الله صلح ميرزايي اكشني بود كه با چند سال تأخير ساخته شده بود و افشار هم در آن نقشي كاملاً  كليشه اي را برعهده داشت. در ابتداي دهه هشتاد افشار در فيلم كما ايفاي نقش كرد. كما با بازپرداخت مايه هايي از سينماي فارسي توفيق گسترده اي را در گيشه كسب كرد. به اين ترتيب افشار مجدداً به عنوان بازيگر سينماي بدنه، وجهه اي براي خود كسب كرد.
اتفاق اصلي در مورد افشار هنگامي رخ داد كه او در سالاد فصل نقشي مكمل اما حساس و متفاوت را برعهده گرفت. در نقشي منفي و با كاراكتري عصبي و روان پريش كه افشار اجرايي درك شده از آن ارائه داد. با اين فيلم طبقه بازيگري افشار عوض شد. به گونه اي كه او پس از آن در فيلم متفاوتي چون كارگران مشغول كارند ساخته ماني حقيقي حضور يافت. بازي در يك فيلم خارج از جريان اصلي كه متعلق به سينماي واقع نماي ايران بود، نشان از قابليت هاي تازه اي در اين بازيگر جوان داشت. افشار البته براي حفظ موقعيت خود به عنوان بازيگري پولساز در آكواريوم ايرج قادري هم حضور يافت. آكواريوم اگر چه دستاورد تازه اي را براي افشار به همراه نداشت ولي فروش بالايش او را همچنان در مقام يك ستاره حفظ كرد.
در اين سالها افشار كوشيده تا به فعاليت توامان در فيلم هاي تجاري و آثار متفاوت بپردازد. ضمن اين كه او حالا با استفاده از تجربه اي كه در اين سالها كسب كرده، مي كوشد تا در حد مقدور و ممكن در توليدات تجاري استاندارد و خوش ساخت حضور يابد. به عنوان مثال مي توان از فيلم آتش بس ياد كرد كه در سال 85 ركورد فروش در سينماي ايران را شكست. يك كمدي شهري كه نشان مي داد افشار قابليت هايي براي ايفاي نقش هاي طنز آميز را هم دارد.
افشار در سال 85 و در تداوم حضور در آثار متفاوت در رئيس هم مقابل دوربين رفت. مسعود كيميايي نقشي متفاوت را به افشار محول كرد؛ نقشي كه به متفاوت ترين حضور افشار در سينما منجر شده است. رئيس مانند ديگر آثار كيميايي اثري مردمحور است ولي نقش مهناز افشار همپاي فرامرز قريبيان، امين تارخ و پولاد كيميايي در فيلم اهميت دارد.
به خصوص اين كه كيميايي با هدايت درست خويش، تصويري كاملاً  تازه از افشار در رئيس ارائه داده است. در واقع اين بازيگر جوان نشان داده كه اگر با كارگردان هاي صاحب سبك كار كند، افق هاي مطلوب تري را در آينده خواهد ديد.
او حالا به اين ميزان پختگي رسيده كه در توليدات صرف تجاري هم حضور راحتي را مقابل دوربين داشته باشد. در اين زمينه مي توان از فيلم تله ياد كرد كه يكي از معدود بازي هاي خوب آن از آن افشار است.
شايد بتوان بهترين بازي مهناز افشار را در فيلم متفاوت چه كسي امير را كشت سراغ گرفت. در نقش منشي خاله زنك و حرافي كه كمي لغزش مي توانست آن را به كاريكاتوري فاقد ظرافت تبديل كند ولي بازي خوب افشار و تصور درستش از نقش، مانع از اين اتفاق شده است.
امروز ديگر مهناز افشار آن بازيگر خام شور عشق نيست. او حالا هم در گيشه بازيگر پولسازي است و هم اين كه در آثار متفاوت حضور قابل قبولي دارد.
او كه اين روزها بازيگر پركاري است، اگر در انتخاب هايش دقت نظر بيشتري را اعمال كند، مي تواند مسير رو به رشدش را ادامه دهد.

نگاه
نگاهي ديگر به اسكار هفتاد و نهم
شوي اسكار براي ال گور

پوران رفيعي
همچنان كه سال 2006 در سينماي هاليوود با سر و صداي تبليغاتي آثاري مانند رمز داوينچي و يونايتد 93 آغاز گرديد و با مركز تجارت جهاني و ملكه ادامه يافت، سعي شد در ويترين سالانه خود، يعني مراسم اهداي جوايز آكادمي نيز با حسن ختامي به سبك و سياق لس آنجلس نشينان تمام شود. البته طبيعي است در اين دوران كه اعتبار و حيثيت جورج دبليو بوش و
نئوكنسرواتيوها، به شدت نزد جهانيان و حتي خود آمريكاييان ضايع شده است، دموكرات ها جاده را براي خود بازتر ديده و از همين رو از حالا خود را در كاخ سفيد در سال 2008 مي بينند و چه برنامه و مراسمي فراگيرتر از اسكار كه به قول خود ال گور (معاون سابق رئيس جمهوري آمريكا و كانديداي دموكرات ها در انتخابات سال 2000) يك ميليارد بيننده در سراسر جهان دارد و بهترين فرصت تبليغاتي مي توانست براي وي و هم حزبي هايش باشد.
برخلاف حرف هاي سال گذشته جان استيوارت (مجري اسكار 2006) كه از همان اول به سياست و سياستمداران آمريكايي تكه پراني كرد، صحبت هاي ابتدايي الن دجنرس به شدت محافظه كارانه و آرام بود كه نكند به جايي و يا كسي بربخورد. او بيشتر درباره روياي ديرينش براي اجراي مراسم اسكار اشاره كرد. خود دجنرس گفته كه دو هفته بر روي اين سخنراني فكر كرده و كلمه كلمه آن را نوشته و به نظر آكادمي رسانده است. يعني همه شوخي ها و تكه پراني ها و جوك ها از قبل تعيين شده بوده است (فكر نكنيد كه در روي صحنه اسكار هر كس هر آنچه بخواهد مي گويد و انجام مي دهد. خير! همه چيز كنترل شده است و تازه از سال 2004 اين مراسم ديگر به صورت زنده كامل پخش نمي شود بلكه مانند فوتبال هاي تلويزيون خودمان با 5 تا 7 ثانيه تأخير به شكل زنده ضبط شده پخش مي گردد!)
الن دجنرس در همان صحبت ها بود كه نوع دموكرات پارتي   بودن مراسم را اعلام كرد. او در همان نخستين حرف هاي خود، گفت كه ال گور اينجاست و به كنايه از اينكه در انتخابات سال 2000، در واقع اين دادگاه محلي فلوريدا بود كه با فشار لابي جمهوري خواهان سرانجام نتيجه را به نفع جورج دبليو بوش چرخاند، تأكيد كرد: آمريكا به او (ال گور) رأي داد به اين ترتيب و با زوم شدن دوربين هاي تلويزيون بر روي ال گور، رسماً مراسم اسكار تبليغاتي دموكرات ها آغاز شد. خاطرم هست كه زماني اشكال مي گرفتيم چرا در مراسمي مانند جشن خانه سينما كه متعلق به هنرمندان است، شخصيت هاي سياسي مثل وزير و معاون وزير شركت مي نمايند و حالا ملاحظه مي كنيم در كشوري كه ادعاي آزادي خواهي اش گوش فلك را كر كرده و حتي براي اين آزادي خواهي زماني گفتند كه بايستي عبارت به نام خدا از قسم نامه هاي رسمي آمريكا حذف گردد!، چرا كه آزادي افراد غير مذهبي را خدشه دار مي سازد!!، اينك در يك مراسم به اصطلاح هنري به تبليغات حزبي مي پردازند، آن هم در هاليوودي كه سردمدارانش هميشه شعار داده اند هنر از سياست جداست!!
به هر حال حضور فيلم مستندي به نام يك حقيقت نامطلوب در بخش بهترين مستندهاي بلند، كه ظاهراً درباره فعاليت هاي ال گور در زمينه مقابله با بحران محيط زيستي است ولي در اصل به فعاليت هاي سياسي وي اشاره دارد، باعث حضور اين معاون سابق رياست جمهوري آمريكا در مراسم اسكار امسال بود!!! چه دليل محكمي!!!! تا به حال در كدام مراسم اسكار رسم بوده كه شركت كنندگان در فيلم هاي مستند، همراه كارگردان  فيلم در مراسم حضور يابند و براي گروه خود تبليغات نمايند؟ اگر چه آن فرانك و محمدعلي كلي نيز به خاطر حضور فيلم هاي مستندي كه درباره زندگي آنها ساختند و نامزد جايزه اسكار شده بود، به صحن اجراي مراسم اسكار آمدند ولي هيچكدام برنامه تبليغاتي اجرا نكردند. اگر قرار بوده براي آثار مستند، اين چنين پروپاگاندا شود، انصاف اين بود كه براي مستند درخشان مه جنگ برنده اسكار بهترين مستند بلند سال 2004 سوژه اصلي آن فيلم يعني ژنرال مك نامارا به مراسم دعوت مي گرديد!!
از همان ابتدا مشخص بود كه فيلم يك حقيقت نامطلوب درباره آقاي ال گور، به يك اثر مستند ساده ختم نشده و ماجرايي مفصل در اسكار امسال خواهد داشت. تا به حال تاريخ اسكار تجربه نكرده بود كه آواز يك فيلم مستند، نه تنها نامزد دريافت جايزه بهترين اسكار شود بلكه حتي در مقابل آوازهاي فيلم موزيكال دختران رويايي كه اجراي مجددش توسط بيانسه و جنيفر هادسن ، غوغايي در سالن كداك تياتر به وجود آورد، جايزه را به خود اختصاص دهد. (باز هم به داوري هاي 6 - 5 نفره جشنواره فجر گير بدهيد كه پارتي بازي و سياسي بازي شده است در حالي كه در مهد آزادي و دموكراسي، داوري 6000 نفره متخصص ترين سينماگران غرب، به نفع پارتي سياسي خاصي جهت گيري مي نمايد!!)، بله اين اتفاق عجيب و غريب براي فيلم مستند يك حقيقت نامطلوب در اسكار هفتاد و نهم افتاد و كسي هم حرفي نزد و اعتراضي نكرد! اما باز هم شوي انتخاباتي ال گور به همين جا پايان نيافت، يعني در واقع از اينجا آغاز نشد. ال گور دوبار بر روي سن اسكار ظاهر شد! يك بار در همان اوايل مراسم، ناگهان لئوناردو دي كاپريو همراه ال گور به روي صحنه آمدند! همه در اين فكر بودند كه اين تركيب ناهمگون قرار است برنده كدام رشته را اعلام كند؟!! يا اينكه قرار است از كدام بازيگر يا سينماگر خاصي تجليل به عمل آورد؟ اما آنها براي اعلام برنده رشته اي يا تجليل از يك عمر فعاليت هنري كسي به روي سن مراسم نرفته بودند، بلكه فقط براي ادامه نمايش تبليغاتي ال گور به شكلي كاملاً رو و علني اين اقدام صورت گرفت. البته ظاهر قضيه دل سوزي براي محيط زيستي بود كه در حال ضايع شدن است!
هر ناظر آگاه و كارشناس جامعه شناسي و حتي متخصص محيط زيست مي توانست تشخيص دهد كه نمايش به اصطلاح محيط زيستي ال گور چندان واقعي نيست، بلكه دقيقاً به بازسازي حيات دموكرات ها(كه در اثر فضاحت بيل كلينتون خدشه دار شد)، بر جنازه نئوكنسرواتيوها نظر دارد. به هر حال در سخنان سرپوشيده ال گور هم به قول آنچه نويسنده بخش سينمايي سايت ياهو نوشت، داغ شكست انتخاباتي سال 2000 وي مشهود بود.
اين گونه حزبي شدن مراسم اسكار هفتاد و نهم در شرايطي بود كه برخلاف سال گذشته (كه اغلب فيلم هاي اصلي حاضر در ميان نامزدها، مانند: شب بخير، موفق باشي ، سيريانا ، مونيخ ، تصادف و... آثار به شدت سياسي و مخالف روش هاي رايج دولت آمريكا بودند) فيلم هايي كه بوي سياست هاي معترض و منتقد مي دادند را كنار گذاشته و يا تنها در رشته هاي جنبي نامزد كردند، مانند: چوپان خوب (رابرت دنيرو) كه درباره شكل گيري سازمان سيا از يك جمعيت سري متعصب و مخوف به نام جمجمه ها و استخوان ها بود، پرچم هاي پدران ما (كلينت ايستوود) كه قهرمان سازي هاي جعلي در تاريخ آمريكا را زير ذره بين مي برد، يك گلوله را بگير (فيليپ نويس) كه به جنايات رژيم نژادپرست آفريقاي جنوبي در دوران حمايت هاي آمريكا و انگليس مي پرداخت، الماس خونين (ادوارد زوييك) كه تجارت خونين الماس توسط سفيد پوستان از آفريقا به لندن را در كادر خود قرار مي داد، كوكب سياه (برايان دي پالما) و هاليوود لند (آلن كولتر) كه هر دو فيلم، روي ديگر سكه هاليوود را در خانه هاي بدنام و همچنين قتل ها يا خودكشي هاي فجيع را به تصوير مي كشيدند، نفوذي (اسپايك لي) كه به همكاري صهيونيست ها با نازي هاي آلماني در جنگ دوم جهاني، براي لو دادن يهودي ها و كمونيست ها اشاره داشت، مرد سال (بري لوينسن) كه در آن يك كمدين شوهاي تلويزيوني، رئيس جمهوري آمريكا مي شد و ماجراها و تقلبات معمول پشت پرده انتخابات و دست هاي نامرئي شركت هايي كه در سايه قرار دارند را برملا مي ساخت، فساد ميامي (مايكل مان) كه درباره فساد پليس آمريكا بود و...
به قول جيم جارموش كه در جشنواره سن سباستين امسال گفت: سينماي مستقل؟ شما چرا باور مي كنيد؟! ديگر سينماي مستقلي وجود ندارد. همان استوديوها و اتحاديه ها پشت چنين عناويني خود را پنهان مي كنند تا به نوعي همدلي بيننده را جلب نمايند و از طرف ديگر فيلم ها را با بودجه هاي كمتري بسازند. فيلم مستقل بايد در شرايط هنري آزاد تهيه شده باشد كه در حال حاضر و در سينماي حاكم دنيا چنين آزادي وجود ندارد!

|   اجتماعي  |   انديشه  |   سينما  |   علم  |   فرهنگ   |   شهرآرا  |
|  موسيقي  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |