شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
به مناسبت رحلت رسول اكرم (ص)
پيامبر بينش نو
011145.jpg
پيامبر براي نهادينه شدن روش حكومتي خود، هيچ يك از كساني كه در جنگ احد دچار اشتباه شده بودند رامجازات نكرد. او اصل شورا را به بهانه شكست خوردن مسلمانان، منحل نساخت
فروزان آصف نخعي
زندگي پيامبر در ابعاد متفاوت مورد بحث واقع شده است. اما مقاله حاضر در جستجوي آن اصولي است كه كاربرد آنها مي تواند منجر به شكل گيري تمدن شود. در اين باره تفاوت ميان آزادي منفي و آزادي مثبت، تاريخ پيامبري به عنوان جريان نقد قدرت و اصولي كه قرار گرفتن در آن منجر به حذف تبعيض و ايجاد پيشرفت مي شود در سيره پيامبر مورد توجه و بررسي قرار گرفته است.
***
زماني كه زرتشت، گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك را سه شعار اصلي براي پيشبرد نهضت خود قرار داد كسي گمان نمي كرد كه اين سه، از محوري ترين اصول بشريت براي زيست سالم باشد. با اين همه زرتشت و اغلب پيامبران يهودي، به منظور تحقق شعار خود، موفق به ايجاد حكومت نشدند. بعد از زرتشت، به زعم شريعتي كتاب اوستا به دربار ساسانيان برده شد براي توجيه حكومت و به دست گرفتن مناصب قدرت توسط مغ ها. روحانيت مغ، به وجه متشرعانه اي ابعاد مشروعيت بخشي ديني به پادشاهان را به عهده گرفت. لذا سه شعار گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك جزو آرمان هاي ايرانيان و درصدر خواسته هاي بعدي جنبش هاي اجتماعي آنان بود. چنين مشروعيت بخشي در دوران قرون وسطي توسط اصحاب كليسا و در امپراتوري ژاپن و انگليس در قرن بيستم دنبال شد. ولي در حوزه پيامبري، اغلب پيامبران قادر نشدند با ايجاد حكومت زميني، ابعاد مختلف اين سه شعار را در قالب نيت پاك، عمل پاك و فكر و برنامه پاك ارائه دهند، به جز پيامبر اسلام (ص)، آنچه از تاريخ اسلام مي توانيم برداشت كنيم، هر چند به طور نسبي اين امر در پرتو يك موضوع محوري تجلي يافت: به چالش كشيدن مقدس ترين ارزش هايي كه از نظر جاهليت مي توانست عمود خيمه ديگر ارزش هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي تلقي شود. پيامبر راهبرد نظري- علمي جاهليت درباره خدا را به چالش كشيد و در بدو امر، به مخالفت سياسي و ارزشي با ارزش هاي حكومت وقت ابعاد ارزشي داد. اين بخش از حركت فرهنگي پيامبر بر خودسازي فردي استوار بود. كساني قادر بودند در حركت جديد، ثبت نام كنند كه به خودآگاهي و خداآگاهي رسيده باشند. تا اين جاي بحث، تقريباً تمامي پيامبران با محمد (ص) داراي وحدت و اشتراك نظر و عمل هستند. به عبارت ديگر تمامي پيامبران نقد قدرت حاكم را با استناد بر خودسازي دروني و تكيه بر خداوند را از اهداف محوري خود قرار داده اند. از اين منظر تاريخ پيامبري، تاريخ نقادي و رسميت بخشيدن به حضور مخالف است. از منظر فرهنگي نيز تاريخ پيامبران، قدسيت زدايي از اسطوره هاي مقدسي است كه در سايه آن حاكميت زر و زور و تزوير، مي توانست بقاي خود را استمرار بخشد.
اما معدود پيامبراني نيز علاوه بر رسميت دادن به قدرت نقد و نقادي توسط فرودستان، ناچار شده اند به علاجي چاره ناپذير در چارچوب براندازي حاكميت وقت روي بياورند. در تاريخ اسلام پس از تمامي مراحل مذاكره با سران قريش، اسارت، شكنجه، زندان و آزار مخالفان، منجر به هجرتي تاريخ ساز توسط محمد (ص) و ياران وي از مكه به مدينه شد. رفتار قريش، جريان نهضت پيامبر را مبني بر عزم جدي رهبري آن بر براندازي نظام قبيلگي حاكم بر مكه قرار داد. اما آنچه در اين براندازي جلوه بارز مي يابد، اصول نظام جايگزين است. در نظام جايگزين، محمد (ص) تنها ناقد قدرت نبوده و آزادي خود و يارانش را در آزادي منفي يعني روش  رهايي از سيستم سلطه گر نمي بيند. پيامبر آزادي مثبت يعني اصولي كه متضمن پيشرفت و تمدن سازي است را سرلوحه خويش قرار مي دهد. در آزادي مثبت، فتح و از جمله فتح مكه، با اصول بشري و انساني قرين است. فرمانده اي كه هنگام فتح مكه نداي انتقام سر مي دهد، به سرعت خلع مي شود. اين موضوع كه آدمي در موضع قدرت، قادر باشد از انحراف در رفتار انقلابي ياران و اصحاب خويش جلوگيري كند، موضوع تازه اي قلمداد مي شود كه در انقلاب پيامبر قابل مشاهده بود. مبناي پيشرفت براساس آزادي مثبت، دوري از خشونت را هنگام فتح، ضروري مي ساخت. آزادي مثبت، موضوعي بود كه ابتدا در تربيت روحي و كادرسازي نهضت مكه در فرآيند تغييرات دروني افراد و گرايش  آنان به سوي نور، تحقق يافته بود. آثار اين امر نمي توانست در يك هجرت تاريخي و در نظام مدينه متجلي نشود. نبايد فراموش شود كه اين سخن به مفهوم تئوري مهندسي اجتماعي نيست. در اين تئوري حزب انقلابي از ابتدا و از بالا طبق برنامه اي مشخص، بر اساس كسب قدرت به تربيت كادر مي پردازد. محدوديت هاي اين روش، تئوري هدف وسيله را توجيه مي كند را در درون خود مي پروراند. رفتارهاي استبدادي يا توتاليتاريستي بعد از كسب قدرت و حداكثر آزادي منفي قبل از كسب قدرت، در اينگونه از برنامه هاي انقلابي قابل مشاهده است. اما خوشبختي، رستگاري و نيك انديشي و رفتار نيك، در لحظه لحظه زندگي، احساس رضايت از خود و اعتماد به نفس، در برابر تمامي صاحبان قدرت، و اقدام به عمل صالح بدون چشمداشت به مزد و ديگر هداياي رايج، در ازاي تبليغ و رسالت ديني، از مواردي هستند كه هرگونه پيش بيني پذيري در كسب قدرت را از ميان برداشته و مومنان و مجاهدان را آنچنان كه راولز درباره موقعيت اوليه سخن مي گويد، در بي خبري از فرداي خود قرار مي دهد. در اين شيوه رفتاري آنچه تنها قابل پيش بيني است، ميزان استقامت روحي است كه مومنان و مسلمانان، سعي دارند براي پايداري، آن را در خود تقويت كنند. اين شرايط حتي براي پيامبر نيز وجود دارد. عدم پيش بيني پذيري سيستم پيشرفت در آزادي مثبت، منجر به انتخاب فردي براساس هزينه و فايده اغلب معنوي مي شود. آموزه امكان هجرت به ديار باقي در هر لحظه، هر قدم و هر نفس، و آمادگي براي پذيرش شهادت در راه آرمان هاي دين و مردم، امكان قرار گرفتن در موقعيت محاسبه براي كسب قدرت را از اشخاص مي گرفت. فتنه و ابتلا در صحنه عمل، موضوعي بود كه دائماً مورد تاكيد بود. به عبارت ديگر آناني در اين دستگاه مقرب ترند كه در بلاياي مهمتري افتاده و آگاهانه از خود استقامت و شايستگي بيشتري نشان داده اند، بدون آنكه به نتيجه آن بينديشند. تاكيد خداوند در آيه يك سوره عنكبوت حاكي از اين امر است. اين آموزه ابتدا هر نوع تبعيض ناشي از رانت را براي نزديكي به پيامبر از بين مي برد و به جاي آن تلاش در حوزه اخلاقي و اجتماعي را جايگزين بهره وري از ارزش اضافي ناشي از كار ديگران مي كرد. چنين شيوه اي با مهندسي اجتماعي در تضاد است. مهندس اجتماعي از بالا، آزمايش خود را در نظام هاي استبدادي و توتاليتر چون شوروي سابق پس داده است. شكست و فروپاشي، محصول چنين روندي است. در تئوري هاي ليبرالي و سوسياليستي تكيه به گروه، حزب و جمع، از طريق صندوق هاي راي گيري، به آرامش اجتماعي منجر شده است، اما اين موضوع قادر نبوده آرامش دروني فرد در تنهايي خويش را فراهم سازد. از اين رو تلويزيون به عنوان يك صدا، مونس و همدم آدميان در تنهايي است. علاوه بر اين دغدغه  عمل براي درك نتيجه هزينه و فايده مادي، در چارچوب تكيه محض بر احزاب همواره آدميان را در شرايط ايجاد روابطي براي تضمين جلب منافع بيشتر قرار داده است. هر چند نسبت اين موضوع ميان كشورهاي غربي و جهان سومي با يك شكاف عظيم همراه است، اما در نهايت ضامن تداوم روندي است كه در آن گروه هاي قدرت اقتصادي و سياسي به دنبال ايجاد موقعيت براي احياي تامين منافع خود هستند. پيامبر(ص) سعي كرد علاوه بر موضع فردي و اجتماعي در حوزه اقتصادي نيز به چنين اقدامي مبادرت كند. ايجاد مخاطب عام در حوزه اقتصادي و جلوگيري از طبقاتي شدن آن، راه حلي بود كه از نظر ايشان در آن زمان امري ضروري به نظر مي رسيد. ادغام خرماهاي درجه يك با درجه 2 و 3 بازار سرمايه گذاري طبقاتي در اين حوزه را دگرگون مي كرد. پيامبر تلاش وافري مي كرد تا تقسيم بندي هاي طبقاتي فاقد مخاطب باشد. او به خوبي مي دانست كه فقر يك طبقه به برتري طبقه سلطه جو منجر مي شود. از اين رو بود كه با ادغام خرماها در بازار، سعي داشت از وقوع چنين فرآيندي در حوزه تامين معيشت و قوت مردم جلوگيري به عمل آورد.
نگاه عدالت و آزادي گرايانه پيامبر از آن حكايت مي كرد كه ايشان به عنوان رهبري تيزبين و روشن انديش، هيچگاه از ارتباط ميان آزادي منفي و آزادي مثبت غافل نبود. پيامبر در حوزه زنان نيز سعي مي كرد با چنين روشي نظام حقوقي شرايط روز خود را در دو بخش جهان بيني و راهكار عملي دچار تحول سازد. در حوزه جهان بيني پيامبر راهكار برابري ميان زن و مرد را ارائه داد. اما با توجه به محدوديت هاي ساختاري، سعي كرد مالكيت خصوصي و ارث را در حوزه زنان مطرح ساخته، نهادينه كند. به عبارت ديگر براي نخستين بار در هر نوع رفتار فردي و اجتماعي اعم از ازدواج و مشاركت در جهاد و ... كه منجر به ايجاد سهمي براي زنان مي شد، آنان را صاحب حق و انتخاب قلمداد كرد. موارد مذكور با توجه به مشاركت زنان در نهضت پيامبر براي كسب آزادي منفي يعني رهايي از نظام استبدادي قريش، به دنبال توسعه مشاركت و ايجاد آزادي مثبت از طريق توسعه حقوق بود. اين موضوع 50 درصد جمعيت عرب و مسلمان را وارد حركت اجتماعي كرد و موقعيت اوليه را براي مسلمانان پيچيده تر ساخت.
محاسبات پيچيده اين موقعيت بود كه منجر به امنيت بيشتر شبه جزيره و آزادي بيشتر براي زنان شد تا جايي كه يك زن سوار بر شتر براي آنچه قصد كرده از اين سوي صحرا به آن سوي صحرا رفت. اما قبل از همه اين موقعيت  نظام مردسالار جاهليت را كه براي زن ارزش قائل نبود مورد هجوم قرار داد. او نخستين پيامبري بود كه از موضع آزادي مثبت، نيت پاك، عمل پاك و فكر و برنامه پاك را نهادينه مي ساخت و جهان عرب و غيرعرب را آماده گسترش دين و تمدن كرد كه نام اسلامي به خود گرفت. او پس از رحلت كتاب و عترت خود را براي مسلمانان برجاي گذاشت و از اين طريق اصول بررسي شده را جاودان ساخت.
روش زندگي و حكومت
از نوشته بالا بر مي آيد كه محمد(ص) در دو حوزه به الگو سازي مي پردازد: ابتدا در حوزه زندگي شخصي و خصوصي و ديگري ارائه الگوي حكومتي. اما آنچه از سلوك ايشان در دوره نهضت مكه و نظام مدينه بر مي آيد آن است كه حوزه سومي را نيز تاسيس كرده و به آن مي پرداخت. پيامبر در مكه گروهي به نام پيمان جوانمردان (حلف الفضول) و در كنار اين پيمان در نظام مدينه براساس آموزه هاي قرآني، نظام شورايي را تاسيس مي كند. در هر يك از اين دو حوزه، آنچه به شدت به چشم مي خورد، ديدن و توجه به انسان هايي است كه همواره ناديده گرفته شده و در زير ستم قريش، مستضعف، ناتوان و نااميد بودند. تذكر اين نكته ضروري است كه قبل از حاكميت اسلام در مكه، مكاني به نام دارالشوري وجود داشت.
پيامبر با روش خود سعي داشت شكل تشكيلات اداره امور را اخذ كرده و محتواي آن را تغيير دهد. اين شيوه در ارتباط با حج ابراهيمي نيز صورت گرفت. از اين رو شورا به عنوان نهادي كه در تصميم گيري و تصميم سازي به كار گرفته مي شد به عنوان يكي از زيربنايي ترين نهادهاي مشاركتي در صدر اسلام ايجاد شد. اين نهاد مي توانست به سادگي تبديل به نهادي چون دارالشوري در نظام سياسي قريش تبديل شود.
اين موضوع به معناي آن بود كه نيروهاي عضو شورا در اداره امور، قرار نيست چشم و گوش بسته عمل كنند، يا اگر اشتباهي در تصميم اين نهاد رخ مي داد، پيامبر اقدام به انحلال آن مي كرد. نمونه بارز اين موضوع اشتباهي است كه در جنگ احد روي داد. قبل از آغاز جنگ احد، شورا بر خلاف راي پيامبر، به خروج از شهر راي داده بود. به عبارتي اجماع حاضران بر جنگ در بيرون از شهر بود. محمد(ص) اعتقاد به جنگ در داخل شهر داشت. با اين همه براساس راي شورا، ايشان در كنار كوه احد مستقر شد و با اين كه عده اي را مامور به حراست از تنگه نمود، با اين همه در
گرما گرم نبرد، عده اي براي جمع آوري غنايم، تنگه را رها كرده و به دنبال آن مسلمانان شكست سختي خوردند. در اين جنگ حضرت حمزه به شهادت رسيد و پيامبر در آستانه شهادت قرار گرفت. پس از اين واقعه محمد(ص) در اعتراض به اين رفتار اعلام كردند كه حتي اگر من نيز كشته شوم، شما به دوران سابق(جاهليت) بر مي گرديد. به عبارت ديگر پيامبر حفظ اصول را كه در قرارداد طرفين و يا در تصميم شورا نهفته بود مهم تر از جان خويش قلمداد مي كرد. از اين منظر پيامبر به ياران خود گوشزد مي كرد كه برآنچه بر آن اصرار كرديد، استوار و ثابت قدم بمانيد. شيوه پيامبر در اداره امور كه در مكاني به نام مسجد صورت مي گرفت، با تاسيس مسجد در بخش هاي مختلفي كه تحت حكومت مدينه قرار داشت گسترش يافت. پيامبر براي نهادينه شدن روش حكومتي خود، هيچ يك از كساني كه در جنگ احد دچار اشتباه شده بودند مجازات نكرد. او اصل شورا را به بهانه شكست خوردن مسلمانان، منحل نساخت و پس از آن شكست، مجددا بر آن اصرار كرد.
محمد(ص) حتي بر اين امر كه اعضاي شورا نظر بدهند و در نهايت او تصميم بگيرد، گرايش نيافت. در آموزه ها و سلوك پيامبر به خوبي آشكار است كه وي براي احياي افكار پاك، نيت پاك، روش، عمل و برنامه پاك به هر شيوه اي متوسل نمي شود.
پيامبر براي اهداف پاك، روش پاك را برگزيد. ايده آزادي منفي بدون آزادي مثبت، سر به ناكجا آباد مي برد. آدميان گزافه گو را ميدان دار صحنه سياسي مي كند. اين هوشياري كه عنصر سياسي در قبال آزادي از سلطه، چه جايگزيني دارد، به نظر مي رسد از مهم ترين دغدغه هاي پيامبر در غار حرا بوده است. اين شيوه در قالب نظام شورايي قادر بود ضمن حفظ مشاركت در تصميم گيري ها، آنان را براي حركات بزرگ تر آماده سازد. انجام حركات بزرگ به نظام شفافي نياز دارد كه اداره شورايي امور به اين امر كمك شاياني مي كرد. اخبار تحولات را شفاف مي ساخت و آدميان را در عرصه تصميم سازي و تصميم گيري ياري مي كرد.

به بهانه سالروز شهادت امام رضا(ع)
ميراث بان اسلام
011175.jpg
سكه ضرب شده به مناسبت ولايتعهدي امام رضا(ع)
اگر امام باقر(ع)، را به درستي بارزترين نظريه پرداز آموزه امامت مبتني بر وصايت به شمار مي آورند و اگر امام صادق(ع) را به حق مهم ترين مبين فروع فقهي و آموزه مهدويت به شمار مي آورند - البته نه از اين جهت كه آن دو واضع نظريات فوق بوده اند بلكه از اين حيث كه تبيين و توجيه اين نظريات در طي حيات فرهنگي آنان ميسر شده است- بايد امام علي بن موسي(ع)، را موفق ترين مدافع كلامي و فلسفي اسلام در برابر ديگر ملل و نحل دانست. مناظرات روشنگر و پر شور امام با علما و فقهاي زر دشتي، يهودي، مسيحي و صابئي به نحوي اين مسئله را تبيين مي كند.
روشنگري و دفاع از اسلام راستين در برابر فرقه هايي كه خود را به گونه اي ميراث خوار سنت اسلامي مي دانستند، نمايانگر اين امر است. در اين مقاله سعي مي شود تا علاوه بر پرداختن به جنبه هاي سياسي حيات امام به نوع مواجهه امام با اين گروه ها كه تاكنون لااقل در برخي موارد كمتر مورد توجه بوده است، پرداخته شود.
سهند صادقي بهمني
شيخ مفيد(ره)، تولد حضرت را در شهر مدينه به سال 148 و وفات حضرت را در شهر طوس از شهرهاي خراسان بزرگ و در انتهاي ماه صفر سال 203 مي داند. بنابراين ايشان به هنگام رحلت 55 ساله بوده اند و 20 سال امامت را بر عهده داشته اند. مادر ايشان ام ولد (كنيز) و نام او ام البنين بوده است.
از جمله كساني كه نصوص آشكار از امام موسي بن جعفر(ع) را درباره امامت آن حضرت روايت كرده اند و از نزديكان مورد اعتماد امام و اهل علم و تقوي و از فقهاي بزرگ به شمار مي روند، مي توان به: علي بن يقطين، داود بن كثير رقي، محمد بن اسحاق بن عمار، داود بن سليمان و... اشاره كرد. علي بن يقطين روايت مي كند كه من در خدمت موسي بن جعفر شرفياب بودم، پس آن حضرت به من فرمود: اي علي بن يقطين! اين علي آقاي فرزندان من است، آگاه باش من كنيه خود را به او دادم. ابن قولويه نيز به سند خود از داود بن كثير رقي روايت مي كند كه به امام موسي بن جعفر(ع) عرض كردم: قربانت گردم! من پير شده ام، پس دست مرا بگير و از آتش نجاتم ده، امام و صاحب اختيار پس از شما كيست؟ گويد: آن حضرت به فرزندش امام رضا(ع) اشاره فرموده، گفت: امام و صاحب شما پس از من اوست.
۱۰ سال از مدت امامت حضرت با خلافت هارون الرشيد مقتدرترين خليفه عباسي معاصر بود. پنج سال با خلافت امين و پنج سال نيز با خلافت مامون.
امام در مدت 10 ساله خلافت هارون، به رغم استبداد و اختناق هاروني، دوران آزادي نسبي و فعاليت گسترده فرهنگي را طي مي كرد و اين از عجايب روزگار است كه هارون مانع كار امام نمي شده است. شايد مهم ترين علت اين امر يعني كاهش فشار هارون، نگراني وي از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) بوده است. شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا نقل مي كند: يحيي بن خالد برمكي (وزير هارون) كه قبلا نيز سعايت امام كاظم را نزد هارون كرده بود به هارون گفت: پس از موسي بن جعفر اينك پسرش ادعاي امامت مي كند و مي خواست به هارون بفهماند كه او را نيز تحت فشار و مضايقه قرار دهد، هارون پاسخ داد: آنچه با پدرش انجام داديم كافي نيست! مي خواهي شمشير بردارم و يك باره تمام علويان را بكشم! امام نيز با فطانت خويش امر را دريافته بود و روز به روز بر دامنه فعاليت هاي خويش مي افزود. شيخ صدوق نقل مي كند: صفوان بن يحيي مي گويد: چون امام موسي بن جعفر(ع) در گذشت، امام علي بن موسي امر خويش را آشكار كرد و در عيان به امامت اظهار مي فرمود. عرض كردم: شما امر بزرگ و خطيري را اظهار مي داريد و من از اين ستمگر بر شما مي ترسم. امام فرمودند: او هر چه مي خواهد تلاش كند. او را بر من راهي نيست. هارون در سوم جمادي الاخر سال 193 در طوس كه به جهت سركوب به آنجا رفته بود در گذشت و مردم بغداد با امين بيعت كردند. امين، نيز عبدالله مامون برادر ناتني اش را از ولايت عهدي خلع كرد بنابراين ميان آن دو در سال 198 جنگي در گرفت كه امين در آن كشته شد و مامون به خلافت رسيد. در دوران پنج ساله محمد امين نيز تاريخ هيچ گونه برخورد و يا ايجاد مضايقه و فشار را بر امام از سوي ماموران دولت عباسي ثبت نكرده است. مامون بر خلاف برادرش كه از مادري عرب متولد شده بود مادري ايراني و كنيز به نام مراجل داشت. امري كه باعث مي شد، عباسيان او را مانند امين نپسندند.
قيام هاي علويان مامون را به اين انديشه واداشت تا به يك راه حل قطعي بيانديشد و به همين علت به راهكاري مي انديشيد كه علاوه بر ويژگي برون رفت از معضل علويان حاوي مولفه هاي زير نيز باشد:
1 - گرفتن اعتراف و يا لااقل ايجاد زمينه اي براي گرفتن اعتراف از علويان مبني بر مشروعيت حكومت وي.
۲ - از ميان بردن محبوبيت علويان چرا كه دخول امام كه بزرگ علويان بود به دستگاه وي به زعم او محبوبيت علويان را از ميان مي برد.
۳ - و مهم تر از همه ايجاد مصنويت در برابر شخصيتي كه مهم ترين خطر از سوي او احساس مي شد و او را سرسلسله تمامي قيام هاي علويان به شمار  مي آوردند؛ يعني امام علي بن موسي الرضا(ع).
برخي از مورخان در تلاشند تا اقدام مامون را حاوي حداقلي از حسن نيت نشان دهند. اين نظريه علاوه بر اين كه از دلائل كافي بهره مند نيست داراي معضلاتي نيز است از جمله:
۱ - چرا امام را در همان حالي كه در مدينه بود وليعهد خويش و يا خليفه نكرد؟
۲ - چرا امام را از راه جنوبي كه سني نشين و راهي سخت و گرم محسوب مي شد به مرو منتقل ساخت؟ راهي كه احتمالا از ميان كوير مي گذشت و از شهرهاي كوفه و قم نيز كه شيعه اكثريت جمعيت آن را تشكيل مي دادند رد نمي شد.
۳ - در حالي كه عمر امام 20 سال بيشتر از مامون بود. نهايت امر وليعهدي كه اتفاقا قرار هم نيست عهده دار هيچ منصبي شود آشكار است!
۴ - مامون اگر واقعا حسن نيت داشت امام را با زور و اكراه مجبور به پذيرش ولايت عهدي نمي كرد.
۵ - چرا مامون در جريان نماز عيد فطر پس از آن كه اقبال گسترده عمومي را نسبت به امام مشاهده كرد، امام را از ميانه راه بازگرداند؟
۶ - و نيز در هنگام منتقل شدن از مرو به بغداد چرا امام را به اكراه همراه خويش كرد، در همان سفري كه علاوه بر كشتن سهل بن فضل ذوالرياستين، امام را نيز به شهادت
رسانيد؟!
مامون خود به برخي از اطرافيانش دلايل اين امر را اين گونه توضيح مي دهد: اين مرد كار هاي خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت خود مي خواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما خواند، به سلطنت و خلافت ما اعتراف كند. امام علاوه بر اكراه و جبري كه از ناحيه مامون مشاهده مي كرد به اين نتيجه نيز رسيده بود كه اگر از اين كار امتناع ورزد، نه تنها جان خويش كه جان هاي علويان را نيز به خطر مي افكند. از طرف ديگر مي توان از امكانات حكومت عباسيان بر ضد ايشان استفاده كرد چنان كه در جريان مناظرات اين مطلب به خوبي آشكار شد، امام خود در پاسخ به ابن عرفه كه از او پرسيد: اي پسر رسول خدا! به چه انگيزه اي وارد كار ولايت عهدي شدي؟ مي گويد: به همان انگيزه اي كه جدم علي بن ابي طالب وارد شوراي 6 نفره شد!
امام در مجلس ولايت عهدي به يكي ديگر از انگيزه هاي پذيرش اشاره مي كند: سپاس خداي را كه آنچه را مردم از ما تباه ساختند، حفظ كرد و قدر و منزلت ما را كه پايين برده بود، بالا برد. 80 سال بر بالاي منبرهاي كفر ما را لعن و نفرين كردند، فضايل ما را كتمان كردند. پول هاي فراواني در امر دروغ بستن به ما صرف شد و خداوند جز رفعت ياد ما و آشكار شدن فضل ما را نخواست.
علاوه بر تمامي اين مسائل، امام در دوران ولايت عهدي خويش چهره واقعي مامون را به همگان شناساند، به گونه اي كه پس از مدتي مامون قصد جان امام را كرد و در هدف خويش نيز موفق شد. ذكر شد كه در دوران مامون و به اصرار او امام، به مناظره با اهل كتاب و ساير فرق و نحل پرداخت. اين مناظرات را شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا آورده است. اين مناظرات عبارتند از:
۱ - مناظره با راس الجالوت كه بزرگ يهوديان محسوب مي شد.
۲ - مناظره با جاثليق كه احتمالا معرب كاتوليك و واژه اي يوناني محسوب مي شود. او بزرگ مسيحيان بود.
۳ - مناظره با عمران صابي و چنانچه از نامش آشكار است مدافع مذهب صابئي بوده است.
۴ - مناظره با هيربد اكبر كه دانشمندي زر دشتي بوده است. مناظرات چهارگانه فوق در يك مجلس و با حضور مامون و جمعي از رجال خراسان صورت گرفته است.
۵ - مناظره با سليمان مروزي كه در يك مجلس مستقل با حضور مامون و اطرافيان او صورت گرفت. سليمان مروزي متكلم بزرگ خطه خراسان بود كه مامون نيز براي او احترام خاصي قائل بود.
۶ - مناظره با علي بن محمد بن جهم. او از ناصبيان و دشمنان اهل بيت بوده است.
۷ - مناظرات متفرقه در طريق مروكه در بصره صورت پذيرفته است.
هدفي كه مامون از اين مناظرات به دنبال تحقق آن بود، خوار كردن امام و كاهش محبوبيت ايشان بود. اما امام علاوه بر اين كه اين هدف مامون را خنثي مي كرد به دنبال نتيجه اي بود كه پس از اين مناظرات اتفاق مي افتاد؛ يعني امري كه باعث شد تا مامون از ادامه و گسترش مناظرات جلوگيري كند، چرا كه نتيجه طبيعي اين بود كه مناظره كنندگان در پايان مناظره به برتري و اعلميت امام راي مي دادند. چيزي كه مامون درست به دنبال نتيجه اي خلاف آن بود، كاهش محبوبيت امام، كه به افزايش محبوبيت امام منجر مي شد!

نگاه
از آشتي به خون
مقايسه رفتار سياسي امام حسن و امام حسين(ع)
فاطمه حبيبي
مقايسه ميان دو نفر زماني شايسته است كه آنان از جهات و ابعاد گوناگون شخصيتي و شرايط اجتماعي و سياسي و فرهنگي يكسان باشند.
شرايط اجتماعي و سياسي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) متفاوت از يكديگر بود. قدرت سياسي در زمان امام حسن(ع) در دست معاويه بود و در زمان امام حسين (ع)در دست يزيد. شخصيت معاويه و فرزندش يزيد همسان نبود. معاويه حتي در ظاهر خود را به بعضي از اصول دين پايبند نشان مي داد اما يزيد چنين كاري نمي كرد.
هر انقلابي نيازمند زمينه و مقدمه است و زمينه انقلاب امام حسين(ع) را امام حسن(ع) فراهم آورد. امام حسن كاري را آغاز كرد كه امام حسين آن را به پايان برد. بنابراين، يك نهضت موفق هميشه نيازمند آماده سازي قبلي است و امام حسن(ع) اين آماده سازي را انجام داد. لذا اگر رويه و موضع گيري هاي بجا و مناسب امام حسن(ع) در كار نبود، زمينه نهضت براي امام حسين(ع) فراهم نمي شد و ايشان دست به اين قيام نمي زد. تاييد بر اين ادعا اين است كه امام حسين(ع) فوراً قيام نكرد بلكه پس از شهادت برادرش نه سال بردباري به خرج داد تا اين كه زمينه كامل براي انقلاب فراهم شد.(1)
امام حسن و امام حسين(ع) هر دو رسالت واحدي را به انجام رساندند، قسمت اول اين رسالت را امام حسن(ع) با فراهم كردن زمينه نهضت به وجود آورد و قسمت ديگر را امام حسين(ع) با قيام خود به پايان رسانيد.(2) امام حسن عناصر شايسته را جذب كرد و زمينه ظهور و بروز معايب دشمن را فراهم كرد. صلح براي خود ايشان نيز آسان نبود و در صحنه آزمايش سختي قرار گرفتند.
صلح امام در كوتاه مدت اثرات ظاهري چنداني در پي نداشت اما در بلند مدت آثار آن ظاهر شد.
شرايط زماني دو امام با يكديگر، يكسان نبود. شرايط امام حسن به گونه اي نبود كه مانند امام حسين(ع) شهادت را به جان بخرد. چهره زشت و ماهيت پليد بني اميه در زمان امام حسن چندان آشكار نبود كه بتواند به ايشان كمك كند، زيرا مردم به معاويه به چشم يك مسلمان، با سابقه كاتب وحي، نگاه مي كردند. حيله ها و تبليغات شديد معاويه در مورد آنان كارگر افتاده، مردم معاويه را با چهره عوام فريبانه اش پذيرفته
بودند.
در زمان امام حسين(ع) اين فرد چهره واقعي خود را نشان داد. بنابراين فداكاري امام حسين(ع) در راه حق و حقيقت اثري جاويدان به جا گذاشت و نتيجه آن احياي اسلام شد. ولي اگر امام حسن(ع) اقدام به اين كار مي كرد نتيجه آن نابودي اسلام مي شد.(3)
شرايط اجتماعي دوران امام حسن(ع) به گونه اي بود كه با شهادت ايشان و يارانشان، كاري از پيش برده نمي شد. اما زمان امام حسين(ع) امكان بروز حركتي جاويدان و ضربه بنيادي به بني اميه را فراهم كرد. امام حسين(ع) يك راه در پيش داشت و آن شهادت بود. لازمه محترم بودن شهادت آن نبود كه مقتول از بزرگان باشد و لازمه بزرگ بودن يك شخص آن نيست كه حتما كشته شود(4)
امام حسن(ع) با صلح خودكاري كرد كه معاويه چهره واقعي خود را نشان داد، معاويه پس از رسيدن به خلافت با صراحت تمام به مردم اعلام كرد: من براي نماز و روزه با شما نجنگيدم، من براي حكومت و فرمانروايي بر شما، جنگ كردم. وي با اين سخنان سينه پر كينه و مخالفت قلبي خود را با اسلام نشان داد.
در زمان امام حسن(ع) چنان حق با باطل آميخته شده بودكه جدا كردن آن مشكل بود. معاويه با صرف هزينه هاي زياد، جعل احاديث؛ به كارگيري نيروي فراوان و استفاده از انواع حيله كاري كرد كه فريب قالب بر حقيقت مغلوب پيروز شد، اما در دراز مدت اين امام حسن(ع) بود كه پيروز شد اما نه به عنوان يك شخص، بلكه به عنوان حق. امام حسن(ع) با صلح خود با معاويه، وي را به دست خودش نابود كرد.
امام حسن(ع) روحيات معاويه، راه و روش او، توان و روحيه نيروهاي خود و شرايط اجتماعي و زمان خود را مورد بررسي قرار داد، آنگاه صلح كرد و پيروز شد زيرا:
۱ -مردم با گذشت زمان معاويه و خاندان او را شناختند، با تمايلات و خواسته هاي او آشنا شدند و پيمان شكني او را با خاندان اهل بيت مشاهده كردند.
۲ -با چهره الهي امام حسن(ع) بيش از پيش آشنا شدند و در طول زمان متوجه شدند كه امام خواهان برقراري حاكميت دين بوده و هدف وي جز آزادي و عدالت اجتماعي نبوده است.(5)
۳ -موجب خنثي شدن تبليغات سوء معاويه و جلوگيري از فعاليت هاي فرهنگي وي شد. حضرت رسول الله(ص) درباره دو سبط بزرگوارش فرموده بود: آن دو امام هستند چه بنشينند چه قيام كنند الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا سخن رسول الله به نوعي پيش بيني درباره آينده آن دو بود كه يكي در برخورد با ضد دين و طاغي قيام خواهد كرد و ديگري روش ملايم تري در پيش خواهد گرفت.(6)

انديشه
سينما
علم
فرهنگ
كتاب
هنر
|  انديشه  |  سينما  |  علم  |  فرهنگ   |  كتاب  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |