شنبه ۱۳ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۶
داستان حقيقي وراي فيلم «ترمينال»
010809.jpg
فرهاد فرجاد-جديدترين فيلم استيون اسپيلبرگ با عنوان «ترمينال» ، در قالب گير افتادن يك مسافر در فرودگاه و پيامدهاي كمدي، دراماتيك و حتي رمانتيك آن، به ويژه وقتي توسط تام هنكس شكل مي گيرند، به اندازه كافي سرگرم كننده است. اما وقتي مي شنويد كه داستان اسپيلبرگ، از روي ماجراي واقعي يك ايراني به نام مهران كريمي ناصري، الهام گرفته شده، باورش كمي سخت مي شود. ناصري، مهاجري بود كه در سال ۱۹۸۸ بدون گذرنامه و ديگر رواديد مورد نياز براي ورود به خاك يك كشور، توانست خود را به فرودگاه «شارل دوگل» پاريس برساند. اما نتوانست پا از فرودگاه بيرون بگذارد، مدتها همانجا ماند. درست مانند چمدان گم شده اي كه روي ريل بار مي چرخد، بدون آنكه صاحبي داشته باشد.
ترمينال كه از جمعه گذشته در سينماهاي ايالات متحده به اكران گذاشته شد، داستان خيالي يك مسافر بالكاني به نام ويكتور ناورسكي (تام هنكس) را روايت مي كند كه خود را به فرودگاه جي.اف.كي نيويورك رسانده است، همزمان با حضور او در فرودگاه، زادگاهش در جنگ از بين مي رود و در نتيجه گذرنامه او از درجه اعتبار ساقط مي شود. بنابراين ماه ها در فرودگاه مي ماند، با پرسنل فرودگاه دوست مي شود و حتي دل به يكي از ميهمانداران مي بازد.
بعضي از جزئيات زندگي ناورسكي در فرودگاه كاملا به آنچه بر ناصري گذشته شباهت دارد. مانند استحمام او در دستشويي، شكل دادن يك محيط اقامتي كوچك روي نيمكت و دريافت غذا از كاركنان فرودگاه. اما وقتي كار تام هنكس به ماجراجويي در فرودگاه و آشنايي با كاترين زتاجونز ميهماندار مي رسد، سمت و سوي داستان كاملا تغيير مي يابد. ناصري بيشتر وقت خود را به مطالعه مي گذراند. او، هم اكنون نيز دست از مطالعه شبانه روزي برنداشته است. آخرين كتابي كه خوانده، زندگينامه هيلاري كلينتون است كه نشان مي دهد ناصري كاملا در جريان آنچه در دنياي امروز مي گذرد، قرار دارد.
وي هنوز ميهمان فرودگاه است. از سال ۱۹۸۸ تا به امروز. ناصري به تازگي در گفت وگويي با اتان گيلسدورف از نشريه The Christian Science Monitor اظهار داشته: «زندگي من در فرودگاه اصلا به آنچه تام هنكس انجام مي دهد، شبيه نيست. دنياي من درست شبيه فضاي داخلي يك كتابخانه مي گذرد.»
به تازگي، شمار ملاقات كنندگان با ناصري رو به فزوني گذاشته است. وي پيش از اين نيز سوژه ۳ فيلم ديگر بوده است. از اين تعداد، دو فيلم مستند بوده اند. گزارشگران و گردشگران، هر روز او را در تريبون سيار مطبوعاتي اش ملاقات مي كنند و از دنياي نامتعارفش مي پرسند.
سرنوشت، اينگونه ناصري را ميهمان ناخوانده، ولي دايمي فرودگاه شارل دوگل كرد كه وي قصد داشت از بلژيك، به انگلستان برود. او فرانسه را به عنوان مسير مسافرت برگزيده بود. اما بنا به اظهار خودش، اوراق رواديدي خود را گم كرد. او به فرانسوي ها گفت كه يك مهاجر ايراني است.
پليس فرانسه با پيش فرض اينكه خروج غير قانوني وي از ايران ناشي از سابقه مخدوش او بوده، اجازه ورود به فرانسه را صادر نكرد و ناصري، در محيط فرودگاه باقي ماند. مقامات بلژيك اوراق مربوط به پناهجويي ناصري را بازيافتند و به فرانسه اعلام كردند، وي حق دارد از فرودگاه خارج شود. پس از جدال هاي قانوني فراوان، دولت فرانسه سرانجام راضي شد تا براي او اوراق مورد نياز و قانوني مسافرت را صادر كند ولي اينبار نوبت ناصري بود كه دبه كند. وي معتقد بود ديگر هويت و تابعيت خاصي ندارد. در ثاني، اگر از فرانسه خارج شود، مورد خطر قرار خواهد گرفت.
دكتر آلكسيس كوروس، مستندساز ايراني كه از ناصري فيلمي تهيه كرد وحتي خواست او را به بروكسل ببرد، مي گويد: به عقيده من، او به يك كمك همه جانبه و حرفه اي نياز دارد تا به دنياي بيرون قدم بگذارد و زندگي اش در قالب يك انسان معمولي را از سر گيرد.
به يقين، ۱۵ سال زندگي نامتعارف او در سالن فرودگاه، بر سلامتي جسمي و رواني او تاثير منفي گذاشته است. اين مرد واقعا به كمك احتياج دارد.
ناصري، اين روزها بيشتر وقت خود را به مطالعه روزنامه ها و نوشتن درباره اخباري كه مي خواند اختصاص داده است. او مي گويد: «بله. افسوس كه ري چارلز هم مرد، نتيجه انتخابات فرانسه هم شگفت آور بود. چه خوب بود اگر يك تلويزيون داشتم.»
البته،او پول كافي براي خريد آنچه دلش مي خواهد دارد. كمپاني دريم وركز، سازنده فيلم «ترمينال» به خاطر الهام گيري داستان از زندگي ناصري، پول خوبي به او داد:- تماشا كردن تلويزيون، از روزنامه خواندن بهتر است. دلم مي خواهد فيلم و ويدئوكليپ ببينم، به جاي اين كه اخبار تروريسم و جنگ را بخوانم.

خدابچه هاي كتابخوان را زياد كند
010812.jpg
براي اينكه كسي فقط از راه نوشتن بتواند زندگي اش را بگذراند، چند راه را بايد بپيمايد و خودتان قضاوت كنيد كه مي شود اين راه ها را رفت يا نه؟
۱- بايد كتابي بنويسيد كه همه بخرند، كشف كنيد كه چه كتابي؟
۲- يا بايد ناشري را پيدا كنيد كه ويژگي هايي كه مي نويسيم را داشته باشد، يا خودش بايد دست به كار شود. ويژگي هاي ناشر مزبور عبارتند از:
الف)امانت - به اين معني كه كتاب را ۱۰ بار چاپ نكند و پول يك چاپ را بدهد.
ب) با پخش، رابطه خوبي داشته باشد - به اين معني كه بهترين كتاب را هم اگر بنويسيد و نتوانيد دست پخشي ها بدهيد - كتاب مي ميرد.
ج) بتواند چك ها را وصول كند - امكان دارد پخش كتاب را خوب بفروشد، اما اعلام ورشكستگي كند و بعد جاي كتاب هاي پرفروش، كتاب كم فروش به شما پس بدهد.
د) بتواند هم كتاب را ارزان در بياورد، هم قيمت بالايي روي جلد بزند تا پخش كتاب را با تخفيف خوبي به دست كتابفروش بسپرد و حضرت كتابفروش بعد از فروختن چند جلد تقويم و دفتر خاطرات قفلدار و پاك كن و روان نويس با جوهر سبزلجني، اگر حوصله كرد كتاب را دست مشتري بدهد.
ح) بتواند كتاب را معرفي كند - اين قسمت به انتقاد از صفحه كتاب و نشريات بر مي گردد و تا همين جا نوشتن آن كافي است.
۳- بايد كتاب هايش را بتواند به مراجعي كه كتاب مي خرند بفروشد.
۴- قصد ما درباره نويسنده «قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب» است. اسم مهدي آذر يزدي را شنيده ايد. اگر خودش را نه، دست كم كتاب هايش را كه در ايران جا افتاده اند مي توانيد بشناسيد. حالا ايسنا از او براي ما خبر مي آورد. از اينكه توي كوچه پس كوچه هاي محله قديمي خرمشاه يزد است.
از دغدغه اش كه چرا وقت نمي كند بيشتر كتاب بخواند، از دلسردي اش كه به كتاب «گربه تنبل» بر مي گردد و چند سال وقفه اي كه به خاطر فقط يك واژه پيش آمده.
پرتيراژترين نويسنده ادبيات كودك و نوجوان ايران كه از كودكي هيچ وقت مدرسه نرفته بوده ودر ۵۴ سالگي وقتي كلاس درس را براي اولين بار ديده زده زيرگريه، الفبا را از پدرش ياد گرفته كه با رفتن او به مدرسه موافق نبوده است. آذر يزدي پاي منبرها بزرگ شده و وقتي در كتابفروشي مشغول به كار شده است ديده كه جدا از ده ها بار شنيدن قصه هاي تكراري، جاي خالي قصه هاي قشنگ را فهميده و زمان تصحيح كليله و دمنه متوجه جاي خالي قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب شده است. دكتر ناتل خانلري، آقاي جعفري و انتشارات اميركبير را تشويق مي كند و محمدعلي جمالزاده نه فقط به خاطر شعر قند و عسل كه يادآور «فارسي شكر است» است، بلكه به خاطر نوع فعاليت، آذريزدي را تشويق مي كند. هركس راهش را به روش خودش به دل خواننده ها باز مي كند و آذريزدي ميانه خوبي با كتاب هاي پرتصوير ندارد، احتمالا اگر پيرمرد «قوقولي» را مي ديد كه ديگر دادش در مي آمد اگرچه كتاب هاي پرعكس خود كافي اند و اصلا طراحي شده اند كه پدر و مادرها را حت بتوانند بچه ها و كتاب را به هم بسپارند. حالا پيرمرد فقط كتاب مي خواند و دنبال وقف كل كتاب هايش است و خرجش را بچه ها مي دهند، مي گويد: «خدا بچه ها را زياد كند، هر چند حالا بچه هاي فوتباليست را زياد مي كند، كاش كتابخوان ها را زياد كند.»

مولن روژ
غوطه وران سايه سر بر مي آورند
010803.jpg

هاليوود، همواره به داستان هاي اسرارآميز، معماگونه و پيچ در پيچ جنگ هاي جهاني اول و دوم علاقه نشان داده است. شايد به خاطر همين استراتژي چند دهه اي است كه امروز حتي تماشاچيان تلويزيوني فوتبال در گوشه اي از دنيا، حين تماشاي فوتبال آلمان با هر تيم ديگر، از گل زدن آلماني ها چندان استقبال نمي كنند و بر عكس وقتي آلماني ها گل مي خورند، لبخندي بر لب اكثريت مي نشيند. به سينما باز گرديم و هاليوود كه حق امتياز رمان «غوطه وران در سايه: داستان واقعي دو آمريكايي كه براي كشف آخرين راز جنگ جهاني دوم دست به هر كاري زدند» اثر رابرت كرسون را به يك ميليون دلار خريده تا فيلمي ديگر از ژانر جنگ تهيه كند. اين دو ماجراجو، حين غواصي در آب هاي تيره و وهم آلود خليج نيوجرسي به يك زيردريايي آلماني برخوردند كه آرام و خاموش بر كف اقيانوس نشسته بود. ماجراجويي آنها در نهايت به كشف يكي از بزرگترين ماجراهاي جاسوسي قرن انجاميد. براي اين پروژه هنوز هيچ فيلمنامه نويس، كارگردان، تهيه كننده و هنرپيشه اي با هاليوود قرارداد امضا نكرده است.
010806.jpg

باز هم دريا، باز هم اعماق 
داستان غوطه ور شدن در اعماق دريا هنوز تمام نشده است. هاليوودي ها خيال دارند تا فيلم «سفر به اعماق دريا» محصول سال ۱۹۶۱ را بازسازي كنند. فيلمنامه نويس تازه وارد هاليوود، جاستين هايت، اقتباس جديد از فيلم اروين آلن را خواهد نوشت. البته او اعلام كرده است در نوشتن فيلمنامه جديد كاملا از آلن الهام خواهد گرفت. اگر چنين باشد، اين دومين الهام هاليوود از آثار اروين آلن، پس از اقتباس از نمايش هاي تلويزيوني وي در دهه ۶۰ خواهد بود. قديمي ترها نام اين نمايش ها را كاملا به ياد دارند: تونل زمان و سرزمين غول ها.

خبرسازان
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |