شنبه ۱۳ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۶
گفته اند دي ماه بازگشايي مي شود
دارالفنون را ديديم و باور نكرديم
كار مرمت دارالفنون به كندي پيش مي رود. از پنج نجار و پنج رنگ كار چه حركت فوق العاده اي بر مي آيد؟
عكس : هادي مختاريان
010785.jpg
پنجره هايي تهي ، تخته سياهي بر ديوار، آب نمايي بيآب و سنگ ها و خاك هاي ريخته در هر جا. انگار هيچ چيز بوي گذشته را نمي دهد.

گزارش اول 
ماني راد
اين بار هم مثل هميشه. چه فرق مي  كند كه موزه صبا باشد يا كاخ گلستان، مهم نيست كه شمس العماره باشد يا كاخ مرمر. حكايت همان حكايت قديمي است. جايي دارد به آرامي ويران مي  شود و تمام خاطرات و روزهاي رفته را در زير گرد و غباري از تباهي پنهان مي  كند. درست مثل ارگ بم. اما اين بار بدون هيچ تكان خوردن و پس لرزه و پيش لرزه اي.
جايي در همين شهر در كمال خونسردي و روبه روي چشم هاي نظاره گر ما، به آرامي از يادها فراموش مي  شود و مثل تلي از آتش روبه خاموشي مي  رود. اصلا مهم نيست كه اين موضوع سوژه يك گزارش باشد. حتي اهميت چنداني ندارد كه كتاب هاي قطور تاريخ را برداريم و در پي تاريخچه اي از آن باشيم و روزهاي زندگي اش را با دقت بيشتري مورد كنكاش قرار دهيم. اما تمام اين چيزهاي بي  اهميت رخ مي  دهد.
به سراغش مي  رويم و با آدم هاي زيادي صحبت مي  كنيم. حتي از گوشه تنگ و تاريك كتابخانه ها هم سراغي مي  گيرم. همه اينها براي اين است كه يكبار ديگر گفته شود «جايي مثل دارالفنون انگار دارد نفس هاي آخرش را مي  كشد!». اين شروع ماجرا نيست. بسياري از آثار تاريخي سرنوشتي اينگونه داشته اند. در جايي كه رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به تازگي عوض شده و هنوز هم شيريني اين اتفاق ميمون و خجسته در دهان مانده و پيام هاي تبريك عريض و طويل در صفحات مختلف روزنامه ها، با آگهي هاي بزرگ و كوچك به چشم مي  خورد، آثار معماري فرهنگي بسياري كه اتفاقا و از روي تصادف كم و بيش در حوزه فعاليت هاي اين سازمان نوپا و تازه به دوران رسيده است، رفته رفته رو به ويراني مي  رود. انگار بايد فكر ديگري كرد.
نگاهي به گذشته 
مردي به نام ميرزاتقي خان اميركبير كه روزگاري صدراعظم ايران بود در روزهايي درسال ۱۲۶۶ هجري قمري تصميم گرفت تا مدرسه اي به سبك و سياق اروپائيان بسازد. اگرچه او اصلا نمي  توانست تصور كند كه آنقدر دوام نخواهد آورد تا به چشم هايش ببيند كه درهاي اين مدرسه به روي دانش آموزان و مشتاقان علم و دانش گشوده خواهد شد. حتي داودخان كه مامور اعزامي او براي استخدام معلمان اتريشي محسوب مي  شد و به فرنگ سفر كرده بود به ايران نيامده بود كه ميرزاتقي خان را در حمام فين كاشان يافتند، با رگ هايي گشوده و پيكري خون آلود. انگار سرنوشت اين مرد با فعاليت هاي مدبرانه اش چندان كه بايد به سرانجام خوبي نرسيد. دارالفنون چهار سال پيش ازمدرسه اي به همين نام در ژاپن و سه سال پس از گشايش مدرسه اي به همين شيوه در عثماني آغاز به كار كرد. به عبارتي همزمان با دارالفنون، در توكيو و عثماني نيز مدارسي به همين شيوه ساخته شد، درست در سال ۱۲۶۸ هجري قمري. تصميم اميركبير براي ساخت اين مدرسه در زميني واقع در شمال شرقي ميدان ارك كه قبل از آن سربازخانه بود، تنها ظرف دو سال به نتيجه رسيد. نقشه مدرسه دارالفنون به وسيله ميرزارضاخان مهندس با بهره گيري از طرح سربازخانه وليچ لندن تهيه شد. او يكي از پنج محصلي بود كه توسط عباس ميرزا نايب السلطنه براي تحصيل در رشته مهندسي به اروپا اعزام شده بود و در لندن تحصيلات مهندسي خود را به پايان رساند. محمدتقي معمار (جد مادري كامران ميرزا، پسر ناصرالدين  شاه) در اواخر سال ۱۲۶۶ هجري قمري كار ساختماني مدرسه را آغاز كرد. پس از دو سال اين مدرسه درست ۱۳ روز پس از مرگ اميركبير در نهم دي ماه ۱۲۳۱ هجري شمسي برابر با ۵ ربيع الاول ۱۲۶۸ هجري قمري با حضور امراي ناصرالدين شاه شروع به كار كرد.
در اين مراسم ميرزامحمدعلي خان وزير دول خارجه به مدرسه مباركه آمده و دارالفنون افتتاح شد.
در اولين سال تاسيس، دارالفنون داراي تقريبا ۱۰۰ دانش آموز بود كه همگي آنان فرزندان امرا و درباريان بودند. شايد وجود دارالفنون دراين مرز و بوم، نقطه آغازي باشد بر گسترش دانش و فرهنگ. دارالفنون اولين مدرسه به شيوه امروزي بوده و از آن پس بودكه به تدريج مدارس ديگر شكل گرفتند و ساخته شدند و مكتب خانه ها از رونق افتادند. اگرچه سال ها دارالفنون در خدمت پرورش فرزندان بزرگان بود و به تعليم و تربيت آنها پرداخت، اما بايد اذعان كرد كه يكي از پايگاه هاي اصلي و نقطه شروع انقلاب مشروطه از همين مدرسه بود. در همان روزهاي آغازين شروع به كار مدرسه بودكه محمدعلي خان شيرازي طي نامه اي به محمودخان، كلانتر تهران و عزيزخان، آجودان باشي نظام مقرر كرد كه تعداد ۳۰ نفر از فرزندان ۱۴ تا ۱۶ ساله اعيان و اشراف و خوانين را به مدرسه معرفي كرده تا به تحصيل و آموزش بپردازند. دارالفنون از روز گشايش تا دو ماه جزو وزارت امور خارجه بود و زير نظر محمدعلي خان شيرازي وزير دول خارجه اداره مي  شد. شايد عمده ترين دليل اين امر استخدام معلماني از فرنگ بود.
روزهاي سپري شده 
دارالفنون در مساحتي بالغ بر هفت هزار متر مربع احداث شده است. اين بنا از همان روزهاي آغازين تاسيس توانست به عنوان پايگاه اصلي علم اندوزي به شمار آيد. از سال ۱۲۶۸ هجري قمري اين مدرسه به فعاليت جدي خود ادامه داد و توانست امرا و وزراي بسياري را تربيت كند. اما آنچه مورد نظر است، دارالفنون است. اگرچه اين بنا در اواسط دوران قاجار ساخته شد، اما تا هنوز پابرجاست. قاجاريه رفت، پهلوي آمد و بالاخره در آغاز دوران پهلوي اول بود كه اين مدرسه مورد تعمير و مرمت قرار گرفت. در سال ۱۳۰۵ هجري شمسي دارالفنون توسط شخصي به نام مهندس ماركوف كه روسي بود، مورد تعمير قرار گرفت. نماي حياط دارالفنون، كلاس ها و طرح قاب هاي كاشي و شعرنوشته ها در جريان همين بازسازي به وجود آمد. اشعار زيادي از شاعران برجسته و بنام ايران در لوح هاي مختلف نوشته و بر ديواره هاي داخلي كه حياط مدرسه را دربرگرفته است، نصب شد. پس از مرمت كلي دارالفنون، ساختماني ديگر در زميني به مساحت ۴۰۰ متر مربع ساخته شد كه صحيحه ناميده شد. اين قسمت به ساختمان اصلي ضميمه شد و جزيي از آن باقي ماند. از همان شروع فعاليت هاي دارالفنون، دروس رياضيات، جغرافيا، فيزيك و شيمي و روان شناسي، معرفه الارض، رسم، نقاشي و فنون نظامي و طب و زبان هاي فارسي، عربي، فرانسه، انگليسي و روسي در آن تدريس مي  شد. فعاليت اين مركز تا جايي گسترش يافت كه بسياري از رشته هايي كه در دانشگاه هاي امروزي تدريس مي  شود، در آن تدريس مي  شد. دارالفنون تا قبل از انقلاب به فعاليت خود ادامه داد و پس از آن به مراكز تربيت معلم يا آموزش ضمن خدمت فرهنگيان تبديل شد و بالاخره درسال ۱۳۷۵ در فهرست آثار ملي آمد و ثبت گرديد. از آن پس بود كه پس از تقريبا ۱۵۰ سال فعاليت آموزشي، دارالفنون به آرامي خاموشي گزيد. اگرچه بسياري خاطرات تلخ و شيرين روزهاي دارالفنون را هنوز در ذهن دارند، اما انگار دستي برچهره اين پيرفرتوت پرده اي از خاموشي مي  كشد. در حال حاضر اين مدرسه زير نظر پژوهشكده تعليم و تربيت اداره مي  شود.
010800.jpg
دارالفنون در مساحتي بالغ بر هفت هزار متر مربع احداث شده است. اين بنا از همان روزهاي آغازين تاسيس توانست به عنوان پايگاه اصلي علم اندوزي به شمار آيد.

آنچه آنها مي  گويند
وارد كه مي  شوي بلافاصله تنها ديوارهاي ريخته است كه به چشم مي  آيد و انبوهي از خاك و چوب و آهن و... فتح اله توحيدلو، مسوول اين مركز و مشاور پژوهشكده تعليم و تربيت آموزش و پرورش است. او به آرامي در راهروهاي روشن و بلند ضلع شرقي قدم مي  زند و توضيح مي  دهد. سعيد وزيري نيز هست، مردي كه بيش از آنكه راهنماي جايي باشد مثل دارالفنون، نويسنده رمان است و داستان هاي كوتاه. آنها مي  گويند كه در حال تعمير اينجا هستند. توحيد لو مي  گويد كه قصد دارد تا دارالفنون را به صورت موزه اي درآورد. در كنار او سعيد وزيري ايستاده است. او «آشنايي با گنجينه هاي دارالفنون» و «مشاهير دارالفنون» و چند اثر ديگر رابه رشته تحرير درآورده. توحيد لو اميدوار است تا با توجه به كمك هايي كه از طرف آموزش و پرورش صورت گرفته بتواند در دي ماه امسال به مناسبت صد و پنجاه و دومين سالگرد تاسيس دارالفنون، آن را بازگشايي كنند. اما نه به صورت مدرسه و مركزي براي تعليم و تربيت، بلكه به عنوان يك موزه. همچنين سعي آنان براين است تا تمام فارغ التحصيلان اين مدرسه را جمع كرده و انجمني تشكيل دهند. توحيد لو، خود از فارغ التحصيلان دارالفنون است. همانگونه كه وزيري است. آن دو با وجود آن كه همكارند، اما باز هم به بهانه نشان دادن مدرسه و بيان جزئيات معماري از خاطرات روزهاي دور مي  گويند و حتي به همديگر نگاه كرده كه انگار تنها آنهايند كه مي  توانند درك كنند هر آنچه را كه در دارالفنون گذشته ومي گذرد، اما چشم هاي ما همچنان بر چارچوب هاي جناقي و چوب هاي جنگلي راش خيره مانده است. حفره هاي خالي و لخت روي ديوار هم چشم به اين پنجره هاي نونوار دارند انگار. سكوت ساختمان هم كه با ضربه هاي چكش و جيغ ماشين برش و رنده، قطعه قطعه مي  شود در انتظار التيام زخم هايش شب و روز را دوره مي  كند. طبيعي است كه ساختماني در حال تعمير بايد از پاكيزگي و نظم به دور باشد؛ اين قبول. اما وقتي به ياد ميآوريم كه اين بنا در روزهاي اول زندگي اش دو سال كار و تلاش را پشت سر گذاشت و برپا ايستاد، با خود مي    گوييم تعمير يك بناي قديمي كه در فهرست ميراث فرهنگي كشور جا دارد بايد چه قدر طول بكشد؟
چهره پنهان و پيداي واقعيت 
براي نزديك شدن به واقعيت بايد جلوتر رفت و پرسيد و پرسيد. در يكي از اتاق ها كه تخته سياه دارد و روي ديوارش با زغال يادگاري نوشته اند مردي با الوارها كلنجار مي  رود و پنجره مي  سازد؛ پنجره هايي به سبك و سياق كار دست اولين نجارهايي كه براي دارالفنون پنجره ساختند. وقت گرفتن از كسي كه غرق كار است به قدر پنج دقيقه  براي چند پرسش كار دشواري نيست: «پنج ماه است كار را شروع كرده ايم. نمونه را در اختيار ما گذاشتند و گفتند مطابق اين پنجره بسازيد. خود من در و پنجره هاي قديمي اينجا را نديدم. فكر كنم تعداد در و پنجره ها ۳۰۰-۲۰۰ تا باشد. چوب راش استحكام خوبي دارد. اگر يكي از اين پنجره ها را بلند كنيد مي  بينيد چه قدر سنگين است، موريانه نمي  زند و به سادگي نمي  پوسد.»
از كندي سرعت كار و پيشرفت ترميم و مرمت مي  پرسيم. جواب چيزي در خود دارد كه كندي كار را تاييد مي  كند: سرعت كار بستگي به ميزان اختصاص بودجه دارد. اگر سرمايه باشد به پيمانكار فشار مي  آورند و كل كار شش ماهه جمع مي  شود. نمي  دانم بودجه ندارند يا مساله ديگري هست كه روال كار اين چنين است. خلاصه اش اينكه به كار نمي  چسبند. ما اينجا پنج نجار هستيم و پنج رنگكار. اگر تعدادمان بيشتر باشد نتيجه كار روشن است.
ديوارها تا نيمه تيشه خورده و دل و جگر كاهگل و گچ و آجر هويداست. از پنجره ساختمان مجاور كه مربوط به همين مجموعه است مي  شود يك ساعت ديواري را ديد كه عقربه هايش روي ساعت ۳۰:۱۰، بي  حركت و خاموش ايستاده اند و اصلا كاري به نمايش اين ساعت از بعد از ظهر ندارند. يك گربه چاق و چله در راهرو طبقه دوم مي  دود و توي كلاس مرنو مي  كشد. روي ديوار يك بيت شعر كنار تخته سياه به چشم مي  خورد؛ هر چند از اين گونه اشعار در اين ساختمان پير فراوان ديده مي   شود:
دوران بهار چو باد صحرا بگذشت 
هر نيك و بدي و زشت و زيبا بگذشت 
به هر حال كارگران هم دلشان مي  گيرد و دوست دارند روي ديوار يادگاري بنويسند. همه چيز منطقي است. حياط و درختان كهنسال دارالفنون در قرق گنجشكان است و گاه به گاه قار بلند كلاغ روي سكوت، خط تيره مي  كشد. آنها كاري به كار ساختمان ندارند. روي كاشي هاي آبي و زير پنجره بزرگ آفتابگير يك كلاس نوشته است: /جهان را همه چون تن خويش خواه/ آرزو مي  كنيم اين حياط پير زودتر رنگ ورويي بگيرد تا اين مصرع اين قدر لغو به نظر نيايد.

ستون ما
اهميت ورود خردورزي
اديب وحداني 
سه سال قبل از دارالفنون يك مدرسه علوم جديد، در عثماني سابق (و احتمالا تركيه فعلي!) افتتاح شد و چهار سال بعد هم، يك مدرسه مشابه در ژاپن. اينكه هر كدام از اين دو كشور به كجا رسيدند و چه شد كه آن طور شدند كه هستند، مقايسه اي را مي  طلبد كه با هر قدر ايجاز هم كه انجام شود باز حتما از يك ارزيابي شتاب زده نمي  تواند بيشترباشد.
مدرسه دارالفنون مركز ورود تفكر عقل محوري بود كه سال هاست در جدال با تفكر شهود محور رايج شرقي به زحمت خود را زنده نگه داشته است و لنگ لنگان به حياتي ادامه مي  دهد كه از چند جنبه آسيب مي  بيند. از يك طرف به قول مراد ثقفي اصل آسيب از ناحيه روشنفكران ايراني است كه حتي توليدات فكري متقدمان و پيشگامان خردگراي خود را هم نمي  خوانند و سرسري از موضوعات مهم بشري مي  گذرند(۱). از طرف ديگر به قول استاد رضا سيدحسيني، نويسندگان كه اصل اهل فرهنگ ايران انداز فوايد «علم بيان» (كه در مدرسه هاي علوم قديمه تدريس مي  شد) بي  بهره مانده اند وزبان گفت وگو و ارتباط با مردم را از دست داده اند(۲).
دارالفنون محل اصلي ورود بسياري از سوالات، مشكلات و راه حل ها به كشور است. خيل عظيم نويسنده ها، فيلسوف ها، متفكران و سياستمرداني كه از اين مدرسه فارغ  التحصيل شدند(يا نشدند) طيفي را شامل مي  شود كه در يك سوي آن صادق هدايت قرار گرفته و در سوي ديگر، جلال آل احمد. از اين روست كه اهميت اين مدرسه فقط متوجه به يك طيف فكري امروز كشور نيست و گرانقدر پنداشتن و بزرگداشت اين مدرسه هيچ وقت فقط به معني پذيرفتن جور يا شكل خاصي از تفكر ايراني يا فرنگي محسوب نمي  شود.
دارالفنون بندناف يا حجله گاه وصلت انواع فرهنگ هاست و نقش آن دست كم به همين دليل، همسنگ كاركرد دانشگاه جندي شاپور است. قسمتي از هر علمي به تاريخ آن علم در هر دانشگاه مربوط مي  شود و همان طور كه تاريخ حكمت شرقي از تدوين خط شروع مي  شود، تاريخ علم ايراني هم از دارالفنون آغاز مي  شود. در نقد تفكر يا تفكرهايي كه با ورود و توزيع گسترده علم (به معني(Science به ايران توليد، ترجمه، مونتاژ يا تقليد شدند امكان بحث بسيار است و بحث هايي هم در سطح نخبگان فرهنگ مطرح مي  شود، اما مكاني كه محل ورود آنچه بوده كه امروز به بحث هاي فرخنده وسوال هاي جدي اي منجر شده است، جاي دفاع بيشتري دارد كه تكه اي ارزشمند از تاريخ ماست و نديد گرفتن و به دست تطاول روزگار سپردن اين قطعه زمين و چند خشت و خاك در كشوري كه يكي از بزرگترين و بهترين آثار باستاني تاريخ اش را به چند طبقه برجي فولادين مي سپارد كار غريبي نيست. اما مركزيت علمي و تاريخي دارالفنون آنجا را به مركزي تبديل كرده است كه اقتدار مادرزادي براي تبديل به هر نوع مركز اطلاعات، موزه، پژوهشكده يا چنين چيزهايي را دارد و از دست رفتن آن، ما را به نسل هاي آينده بدهكار خواهد كرد.
پانويس ها:
۱- مراد ثقفي در گفت وگو با همشهري 
۲- در گفت وگو با نگارنده

طهرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |