چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۸۲
با جواد خياباني كه هنوز نان گزارش ايران - استراليا را مي خورد!
به من مي گويند زياد حرف مي زني!
او صف شكن نسل جديد گزارشگران ورزشي است اما به نظر مي رسد پله اول را به مرور تقديم رفقا كرده است 
025326.jpg
عكس ها : گلناز بهشتي 
محمد محمدپور
چي شد كه وارد اين حرفه شدي؟
وقتي ايران از جام جهاني آمريكا اوت شد ما كرج بوديم. با شاهين و سيامك برادران رحماني، از ورزشي نويسان شناخته شده بچه محل بوديم و بازي ها را خانه آنها نگاه مي كرديم. فكر كنم بعد از بازي ايران و ژاپن بود كه آقاي منصوري مجري شبكه اعلام كرد كساني كه دوست دارند گزارشگر شوند براي ما نامه بنويسند. من هم در نامه ام نوشتم كه اين دروغ است و من پارتي ندارم و محال است بتوانم گزارشگر شوم. شماره تلفن نداشتم و شماره منزل خواهرم را دادم.
با شما تماس گرفتند؟...
بله، گفتند بيا فلان استوديو. تهيه كننده هم آنجا بوده و به من گفت دعوتت كرديم تا بداني كسي كه ادعا مي كند مي تواند كار كند ،مي تواند بيايد. خلاصه رفتيم براي تست.
كدام بازي بود؟
بازي ايران - گرميو از برزيل. بازي را هم نگفته بودند تا نتوانيم اطلاعات جمع كنيم. 4-3 دقيقه بازي را پخش كردند و من هم گزارش كردم.
يادت هست كدام صحنه بود؟
صحنه شوت دايي كه گلر تيم گرميو آن را به كرنر مي فرستد. اين صحنه را گزارش كردم و به من گفتند كه قبولي. من شدم گزارشگر برنامه آنچه شما خواسته ايد. همه چيز هم گزارش مي كردم. بسكتبال، واليبال، تنيس و هندبال. آن موقع اينترنت هم نبود و بيشتر اطلاعات را از كيهان ورزشي مي  گرفتم. سال 73 بود و من 28 سال سن داشتم.
اولين بازي فوتبالي كه گزارش كردي، كدام بود؟
ميلان - سامپدوريا، 25 دقيقه.
زنده بود؟
نه، آن موقع مثل حالا نبود كه با يك تست گرفتن هر كسي بتواند گزارشگر بازي هاي زنده فوتبال هم بشود. اينقدر راهروهاي ساختمان 6 توليد را بالا و پايين كردم تا توانستم زنده يك بازي را گزارش كنم. تا اينكه بازي تراكتور سازي - پاس را كه زنده پخش مي شد، چند دقيقه اي گزارش كردم، گزارشگرش آقاي صالح نيا بود.
و رسيد به گزارش كامل يك بازي زنده...
هيچ وقت يادم نمي رود. شب قبلش آقاي صالح نيا تماس گرفت و گفت بازي پرسپوليس.كشاورز را تو گزارش مي كني. گده مربي پرسپوليس بود ومرحوم قايقران در كشاورز بازي مي كرد. شب خوابم نمي برد...
استرس داشتي؟
الان هم استرس هست. تا مي گويند سه، دو، يك ... مي خواهم شروع كنم استرس دارم. مثل اين مي ماند كه يك در باز شود و 20 ميليون نفر ببينندت و صدايت را بشنوند، ولي آن موقع استرس خيلي بيشتر بود.
عادي حرف زدن هم جلوي دوربين دشوار است. بايد تمام گفته هايت را كنترل كني، مي گويند صراحت لهجه نداري، اما بايد حواست باشد تا كسي را نرنجاني. در همين بازي رئال مادريد -لوركوزن، چند بار مي خواستم به اين خالكوبي پشت گردن بكام اشاره كنم ولي نگفتم. احتمال دادم كه كسي به بكام علاقه داشته باشد و از حرف من ناراحت شود. بگويد مگر تو وكيل و وصي بكام هستي؟ اول فكر مي كنم و بعد مي گويم. خيلي چيزها را هم نمي گويم.
مي خواهم كتابي درباره يونان بنويسم. آنجا كه بودم تحت تاثير قرار گرفتم. اساطير يونان هميشه جذاب بوده اند فكر كنم كتاب خوبي بشود؛ با حجمي حول و حوش 300 صفحه 
آن بازي را گزارش كردي و ...
۷-6 ماه گذشت و براي اولين بار مجري برنامه اي شدم كه محمد مايلي كهن آمده بود برنامه. همان دوره اي بود كه با بهزاد غلامپور اختلاف داشت. سال 74 ... اتفاقا برنامه، بازتاب زيادي پيدا كرد چرا كه مايلي كهن گفته بود غلامپور در امارات هميشه در باجه تلفن بوده و ... كار به روزنامه ها كشيد و سر و صدا كرد. بعد، تهيه كننده همان برنامه شدم و مسايل فوتبال را در اين برنامه بررسي مي كرديم. در كنارش برنامه اي بود به اسم جهان فوتبال كه هفته اي يك بار روي آنتن مي رفت و يك مسابقه فوتبال در اين برنامه پخش مي شد. اولين بار هم عادل فردوسي پور در اين برنامه حاضر شد و چند دقيقه اي صحبت كرد.
وقتي مجري شديد طبعا مردم هم با چهره شما بيشتر آشنا شدند...
بله، اوايلش جالب بود. نگاه مردم و علاقه آنها. حالا هم هست ولي كمتر. خب، هر چيزي كه تازه باشد بيشتر به دل مي نشيند. جالب اينكه وقتي اولين بازي را گزارش كردم هنوز در منزل ما تلويزيون نبود. من و همسرم زندگي را به معناي واقعي كلمه از صفر شروع كرديم. اولين اجاره خانه را هم قرض گرفتم و دادم. يادم هست يك تلويزيون پارس 11اينچ گرفتيم به قيمت 13 -12 هزار تومان.
025320.jpg
بچه هم داريد؟
بله، يك دختر كه شاه ندارد. نگار، سوم دبستان است و يواش يواش دارد مي فهمد كه بابايش چكاره است. با خنده
آقاي خياباني، استقلالي هستيد يا پرسپوليسي؟ خنده
يك مدتي استقلالي بودم، يك مدتي پرسپوليسي...
مگر مي شود؟
قبل از انقلاب طرفدار تاج بودم. روشن و حجازي و آندرانيك در اين تيم بازي مي كردند و محبوب بودند. بعد از انقلاب طرفدار پاس شدم. يادم هست لباس سبز خريده بودم. آخرين سال  هاي تخت جمشيد پاس تيم خوبي بود و قهرمان مي شد غير از آخرين دوره اش كه شهباز صدرنشين بود و بازي ها نيمه كاره ماند.
كي پرسپوليسي شديد پس؟
بعد پرسپوليسي شدم. پرسپوليسي كه نه، بازي هايشان را مي رفتيم و مي ديديم.
خيلي ها نمي خواهند بگويند طرفدار كدام تيم هستند. به خصوص گزارشگرها مي خواهند بگويند كه بي طرف هستند و برايشان فرقي نمي كند.
نه، من مي گويم. همين بازي فنر باغچه و اسپارتاپراگ مجري برنامه طرفدار گالاتاسراي بود، ولي آمد و گفت با اينكه من طرفدار گالاتاسراي هستم ولي بايد بگويم كه فنرباغچه خوب بازي كرد و من به طرفدارانش تبريك مي گويم. اينجا اگر بيايم بگويم من استقلالي هستم ولي پرسپوليس خوب بازي كرد، چه اتفاقي مي افتد؟ احتمالا روي هوايم!
از تهران خوشتان مي آيد؟
بله، ولي دست انداز زياد دارد.
خيابان هايش؟
بله 
ديگر چه بدي دارد؟
ترافيك كه البته همه جاي دنيا هست. آتن هم ترافيك دارد. سئول هم دارد. فقط فرقش اين است كه راننده ها آنجا رعايت مي كنند و اينجا رعايت نمي كنند. آنجا لايي نمي كشند ولي ترافيك سئول كه خيلي بدتر است. به خصوص وقتي مي خواهي بروي فرودگاه. مسير 2 ساعته، 4 ساعت طول مي كشد.
آخر كار يك فوتباليست چه هست؟ اينكه توي فينال جام جهاني بازي كند. من هم فينال جام جهاني را در محل گزارش كردم، ديگر آرزوي خاصي ندارم 
فرودگاه آنجا بيرون شهر است؟
بله، در منطقه اي خارج از شهر. اصلا هم عجيب نيست كه فرودگاه تهران خارج از شهرباشد. كار درستي هم هست. فرودگاه بغل شهر باشد اصلا آلودگي صوتي به همراه مي آورد. در منزل هستي كه هواپيما از بالاي سرت مي گذرد.
دوست داشتيد الان كجا زندگي مي كرديد؟
دوست داشتم زميني در ده كوره هاي تبريز يا كلبه اي در شمال داشتم.
كه چه بشود؟
كشاورزي كنم.
از كدام محله تهران خوشتان مي آيد؟
پاسداران 
به خاطر؟
به خاطر خانه هايش. كوچه و خيابان هايش نظم دارند و مرتب هستند.
شما الان كجاييد؟
جردن.
راضي هستيد؟
شهردار محله خوب كار نمي كند خنده كوچه هايش دست انداز زياد دارد!
نازي آباد چند بار رفتيد تا حالا؟
زياد مي روم آنجا . به خصوص بازار دومش. استقلال جنوب كه بازي مي كردم، محل تمرينمان آنجا بود. دوست زياد هم دارم، بروم گاهي اوقات سري به آنها بزنم.
گويا فوتبال هم بازي مي كرديد؟
بله، گلر بودم. راه آهن كه بوديم همين رضاحسن زاده معروف هم تيمي ما بود.
الان غير از گزارشگري مشغول چه كار ديگري هستيد؟
مي خواهم كتابي درباره يونان بنويسم. آنجا كه بودم تحت تاثير قرار گرفتم. يونان مثل ايران و فرانسه پشتوانه تاريخي قوي دارد.
اساطير يونان هميشه جذاب بوده اند.
تا كجا پيش رفتيد؟
حول و حوش 20-15 كتاب از يونان با خودم آورده ام. آتن، منزل يكي از دوستان بودم كه ايراني بود، ولي همسرش اهل خود يونان بود. اطلاعات زيادي به من دادند، درباره فلاسفه، تاريخ، سنت و... فكر كنم كتاب خوبي بشود، با حجمي حول و حوش 300 صفحه. كامل مي شود. چون من هر كتابي كه در داخل درباره يونان نوشته شده بود را جمع آوري كرده ام.
اين كتابي كه من مي خواهم بنويسم همه جوره كاملتر است. البته يك كتاب تاريخ فوتبال ايران هم هست كه در فكرتدوين و گردآوري آن هستم.
به اقتضاي كارتان سعي مي كنيد گزارش گزارشگرهاي خارجي را هم بشنويد ديگر؟
بله.
كدام گزارشگر روي شما تاثير بيشتري مي گذارد؟
بستگي دارد. گزارشگر اسپانيايي امكان ندارد در طول بازي حرف نزند، بر عكس، گزارشگر عرب اصلا نيست، 90دقيقه، 10 دقيقه صدايش را نمي شنوي. 80 دقيقه اش را مي رود چايي مي خورد! من خودم گزارش هاي تركيه را زياد گوش مي دهم، شايد به خاطر اينكه به زبان آنها تقريبا مسلط هستم.
به تركي مسلطي؟
هي! گليم خودم را مي توانم از آب بكشم بيرون.
ديگر به چه زبان آشنايي؟
توي دانشگاه آلماني هم خوانده ام.
خودتان زياد حرف مي زنيد...؟
در زندگي؟
خندهنه درطول گزارش...
الان سعي مي كنم كمتر حرف بزنم. اين گزارش هاي آخري كه بازي هاي زنده ليگ قهرمانان بود اينترنت هم آوردم تا نتيجه بقيه بازي ها را همزمان به علاقه مندان اطلاع بدهم.
يك گزارشگر چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟
خنده گزارشگر خوب؟ بايد صداي خوبي داشته باشد. قدرت بيان قوي و اطلاعات زياد...
شما كدامشان را داريد؟
خنده چيزي كه خدا به من داده، پررويي! كه بتوانم حرف بزنم!
انتقاد مردم چطور به دستتان مي رسد؟
سازمان صدا و سيما بخشي به نام مركز سنجش افكار دارد كه جزوه هاي آن مرتب به دستم مي رسد. جام جهاني قبلي كه آمار گرفتند 80 درصد مردم گفتند كه فلاني بهتره.
شما ديگر؟
بله. انتقادي كه بيشتر مي كنند اين است كه زياد در طول گزارش حرف مي زنم.
فكر كنم مهمترين گزارشي كه كرديد مربوط مي شود به گزارش بازي ايران -استراليا... بازتاب زيادي داشت!
آن بازي من ايران نبودم .گزارش من مهم نبود. حسي كه بازي به من داد، خود به خود خط گزارش بازي را تعيين مي كرد. خب، معلوم است اين بازي بيشتر در ذهن مردم مي ماند، يا بازي ايران و آمريكا به خاطر نتيجه اش. ولي من از نظر فني، بازي ايران -يوگسلاوي را خيلي مي پسندم. خيلي گزارش آن بازي را دوست دارم. احساس مي كنم از نظر فني، قابليت هاي زيادي داشت.
شايد برعكس گزارش ايران و عربستان كه صداي خيلي ها درآمد!
آن بازي كه شما مي گوييد صداي خيلي ها درآمد را دوباره بنشينيد و نگاه كنيد، به من مي گويند چرا وقتي گزارش مي كني صراحت لهجه نداري؟ يكبار هم كه صراحت لهجه داشتم به من مي گويند چرا اينطوري گزارش كردي. دفاع عربستان واقعا داشت روستايي بازي مي كرد. واقعا مثل يك تيم روستايي بود. به من مي  گويند چرا در آن بازي هم مي گفتي عرب ها... خب، چه بگويم؟ اگر روس بودند مي گفتم روس ها. اين گزارش 90 دقيقه اي را 900 بار! ديدم. خيلي داغ بود.
البته بخشي از انتقادها به شما اين است كه اطلاعات زياد نداري. مثلا تمام فوتبالي ها روز بازي ايران - قطربازي برگشت نتيجه لائوس - اردن را مي دانستند. بازي آنها سه چهار ساعت قبل از بازي ما بود، ولي شما طوري گزارش كرديد كه انگار نتيجه را نمي دانيد، مي گفتيد همكارانم الان به من مي گويند نتيجه 2بر يك است، در حالي كه چهار ساعت پيش بازي 3 - 2 تمام شده بود.
آن بازي فرق مي كرد. مي خواستم بازي را جذاب كنم براي بيننده ها...
بگذريم! شده قبل از بازي اسامي بازيكنان تيم ها را نداني؟
نه، بازي ايران - لائوس، من سعي كردم كه اسامي لائوس را هر طور شده به دست بياورم. ولي در آن بازي نام نيكبخت را اشتباها حامد مي گفتم!
آرزويت در گزارشگري چه هست؟
آخر كار يك فوتباليست چه هست؟ اينكه توي فينال جام جهاني بازي كند. من هم فينال جام جهاني را در محل گزارش كردم. آرزوي خاصي ندارم.
در يك اجراي خوب چي مهم است؟
اعتماد به نفس. چون مجري هم هستم اين را پرسيديد؟
شده از چهره خودتان استفاده بهينه كنيد؟
بوده، مثلا پدر خانمم مريض باشد و در فرودگاه همان لحظه به ما بليت بدهند يا داروخانه بدون صف به من دارو بدهند يا توي بانك اسكناس درشت به من بدهند...
سوء استفاده چطور؟
نه، خدا را شكر. من توي كار تجاري، يك موسسه دارم كه به اسم دخترم هست.
دوست داشتيد جاي گزارشگر، فوتباليست مي شديد؟
نه 
چرا؟
فكر مي كنم اينطور راحت ترم و شايد سالم تر زندگي مي كنم.
درآمد گزارشگري خوب است؟
مي گذرد!
بابت هر گزارش چقدر مي گيريد؟
۳۵ هزار تومان
آنوقت زنده و غير زنده، تفاوت هم دارد؟
بله، زنده 35 هزار تومان، گزارش غير زنده 15 - 10هزار تومان. اجراي زنده هم 25 هزار تومان
توي يك ماه چند تا گزارش مي كنيد؟
توي يك ماه گذشته 3 تا!
پس اگر موسسه نبود...
خنده بله. البته كار تدريس هم مي كنم.
تهيه كنندگي مثل اينكه آب و نان بيشتري دارد؟
تقريبا. ماهي 400 هزار تومان مي شود از آن طريق درآورد.
سفر زياد رفته ايد آقاي خياباني؟
كم و بيش. 18 بار!
پس همه جا رفتيد؟
خنده بله، همه جا غير از آمريكاي جنوبي
ولابد شاخ آفريقا ...
خنده...
حتما آنجا هم مي رويد!

اخراجي
025323.jpg
همه مي دانند جواد خياباني گزارشگر و مجري برنامه هاي ورزشي است، اما شايد كمتر كسي بداند قبل از اينكه او يك چهره شناخته شده بشود، كارمند رسمي وزارت آموزش و پرورش بوده و تدريس مي كرده است. بله، خياباني يك معلم بود: نزديك به 14 سال. كارم زياد بود و مي خواستم در بيايم. موافقت نمي كردند. من هم آنقدر نرفتم تا حكم اخراجم را دادند.
خياباني فوق ليسانس ريخته گري دارد وحالا به گفته خودش استاد دانشگاه جامع علمي و كاربردي و برخي از دانشكده هاي نقشه كشي است، اما شهرت و علاقه، وسوسه قويتري است. در نتيجه او به تلويزيون روي خوش بيشتري نشان داد: يادم هست كه آموزش و پرورش نمي گذاشت بروم. در يكي از روزها در ستون الو همشهري، مادر يكي از شاگردانم تماس گرفت و گفت پسر من از درس خواندن عقب افتاده. من آن نامه را كپي كردم و بردم آنجا. گفتم نگاه كنيد؛ بچه ها از درس خواندن مي مانند. آن موقع جام جهاني فرانسه هم شروع شده بود و مصادف بود با امتحانات خرداد دانش آموزان. من نتوانستم طرح سوال كنم و حتي ورقه ها تصحيح نشد.
دوران تدريس البته با دوران گزارشگري و مجريگري تداخل داشت. در جريان جام ملت هاي 96، زماني كه تيم ملي در ضربات پنالتي به عربستان باخت، او بايد علل اين باخت را به شاگردانش توضيح مي داد. بچه ها ايرادهاي مرا هم مي گفتند. سرجلسات درس، نيم ساعت اول را گذاشته بوديم براي فوتبال و يك ساعت بعدي هم درس. توي آن يك ساعت هيچكس نبايد از فوتبال حرف مي زد. من معلم سختگيري بودم و اين سختگيري به خاطر اين بود كه دو سال در بندرعباس ناظم بودم.
جواد خياباني فرزند يك كارمند وزارت كشاورزي است، پدر او در موسسه تحقيقات و اصلاح نهال و بذر كرج فعاليت مي كرد و سرپرست يك خانواده 10 نفري محسوب مي شد. محبوب ترينشان نيستم، اما معروفترينشان، چرا! اين را او مي گويد.
پدرش سال 51 به تهران منتقل شد و او كه متولد 27 آبان سال 45 بود در سن 6 سالگي همراه خانواده به تهران آمد. ساكن خيابان هاشمي شديم كه خانه پدربزرگم بود. اكثر فاميل هاي پدرم هنوز آنجا هستند و رفت و آمد داريم. اقامت در تهران تنها 6 سال طول كشيد، جواد 12 ساله به كرج بازگشت، اما در سن 31 سالگي دوباره به تهران آمد.
۳ سال بعد از ازدواجم بود، از فرانسه آمده بودم، ساكن كوي بيمه شديم، نزديك اكباتان، 3 سالي آنجا مانديم و بعد رفتيم جردن.

حاج آقا
جواد اولين بار در 11 سالگي به صداي يك گوينده جذب شد. زماني كه او به روستاي پدري حاج آقا از توابع تبريز رفته بود، بازي ايران - استراليا از راديو و گل غفور جهاني. گفتيم تبريز، بايد بگوييم كه ...
... پسرعمويم مرا آلوده فوتبال كرد! طرفدار تراكتورسازي بود. بازي هاي تراكتورسازي و تاج و تيم ملي را مي رفتيم و مي ديديم، توي استاديوم ها هميشه حواسم به اين بود كه بغل ميكروفون كي هست و چه كار مي كند. آذر 56 بازي ايران - استراليا در تهران با آن گزارش روشن زاده اصلا يادم نمي رود. غفور جهاني گل زده بود و روشن زاده فرياد مي زد غفور جهاني، گل جهاني، جام جهاني ... جالب اينكه 20 سال بعد در همان آذر درست همان تيم استراليا را برديم و دوباره به جام جهاني رفتيم.

ريخته گر!
جواد حالا تحصيلات خودش را در رشته تربيت بدني دنبال مي كند، با گرايش فيزيولوژي ورزشي. شايد او كه فوق ليسانس ريخته گري دارد نيازي به اين مدرك نداشته باشد، اما... اما مي خواهم اين مدرك را داشته باشم. نمي خواهم بگويند اينكه درباره ورزش حرف مي زند، تخصصش را ندارد. البته من عكس با لباس ورزشي دارم و بازيكن راه آهن بودم و همبازي رضا حسن زاده.
جواد البته فوتبال را رها كرد. وقتي از او مي پرسيم بين فوتبال و گزارشگري كدام يك را انتخاب مي كني؟ لحظه اي تامل مي  كند و مي  گويد: گزارشگري و ادامه مي    دهد: احساس مي كنم اينجوري سالم تر زندگي مي كنم.

يك شهروند
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |