دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۳
مرثيه براي گاوچران هاي خسته
ادوارد نورتون مي گويد قواعد تغيير كرده اند؛ خطوط، تيره و مات شده و فيلم هاي مستقل آشكارا به نسخه هايي كم هزينه از كارهاي استوديويي شباهت يافته اند
005730.jpg
ترجمه: فرهاد فرجاد
به عنوان فيلمسازي كه هر دو گونه آثار مستقل و هاليوودي را تجربه كرده، ادوارد نورتون همواره چنين انديشيده كه قواعد بازي فيلمسازي را مي داند ؛ آثار بزرگ و تجاري براي استوديوهاي نام دار و عريض و طويل و فيلم هاي كوچك و نه چندان شسته رفته براي استوديوهاي شخصي مستقل.
اما امروز پس از گذشت ساليان، وي معتقد است قواعد تغيير كرده اند. خطوط، تيره و مات شده و فيلم هاي مستقل، آشكارا به نسخه هايي كم هزينه از كار استوديويي شباهت يافته اند؛ آثاري كه اغلب، از ماهيت فيلم هاي مستقل فاصله گرفته اند و اصالتي ندارند. اكنون به نظر مي رسد فيلم در قعر دره كه روايتي خطرآلود از داستان عشق دختري نوجوان را با يك مرد (با بازيگري نورتون) به تصوير كشيده، بيش و كم چنين سرنوشتي يافته است. نورتون در اين فيلم نقش عاشقي را ايفا مي كند كه در جست وجوي رمانتيسم از دست رفته غرب آمريكايي است. فيلم، پس از كش و قوس فراوان سرانجام از تاريخ پنجم مي آتي توسط كمپاني تينك فيلم در نيويورك توزيع شده و به اكران عمومي گذاشته خواهد شد. وقتي نورتون به جرگه بازيگران اين فيلم پيوست، هرگز انتظار نداشت كه فيلم از سوي يك استوديو روي هوا قاپيده شود. در واقع، بودجه 8 ميليون دلاري فيلم را سرمايه گذار مرفهي به نام سام نظريان از شركت المنت فيلمز متقبل شده بود اما همين كه ساخت فيلم به پايان رسيد، نورتون كه از تهيه كنندگان پروژه هم بود- فكر كرد بهتر است فيلم را يكي از زيرمجموعه هاي تخصصي استوديوهاي بزرگ (شركت هايي مثل فكوس فيچرز، فاكس سرچ لايت، وارنر اينديپندنت، سوني كلاسيكس، ميراماكس يا پارامونت كلاسيكس) توزيع كند، ولي پس از نمايش فيلم در جشنواره كن پارسال، هيچ كدام از استوديوهاي يادشده روي خوش به آن نشان ندادند و احتمال دادند فيلم به سختي فروش كند.
نورتون اين مطلب را هفته گذشته در گفت وگويي با شارون واكس من، از نيويورك تايمز اعلام كرد، در حالي كه در پي فيلمبرداري آخرين فيلم استوديويي خود غرور و افتخار در رستوران ايتاليايي آرامي در شهر سوهو استراحت مي كرد.
وي چنين ادامه داد: آنها به من گفتند كه فضاي فيلم، زيادي تاريك است. البته نمي گويم كه آنها ذائقه سينمايي ندارند، اما اين برچسب زدن ها به هيچ وجه در روزهاي قديم ميراماكس، جايي نداشت.
نورتون به زماني اشاره داشت كه ميراماكس با وفاداري به اصول فعاليت مستقل، فيلم هايي مانند سگداني ، بازي گريه آور و پاي چپ من را مي پذيرفت. به عقيده وي، استوديوهاي تخصصي زيرمجموعه كمپاني هاي بزرگ، اين روزها چندان از سينماي مستقل استقبال نمي كنند، بلكه بيشتر مشتاق جريان اصلي سينماي هاليوودي هستند و هر يك، رسيدن به جايگاه هاي متفاوت را نشانه رفته اند. كمپاني فاكس سرچ لايت با كمدي هايي مثل ديناميت ناپلئون شهرت بيشتري پيدا كرد. وارنر اينديپندنت هم اسكلت بندي خود و همچنين ميليون ها دلار ثروت را مرهون مستندهايي تجاري مثل رژه پنگوئن ها است.
در حالي كه اين اواخر فيلم هايي مثل كوهستان بروك بك (از كمپاني فكوس فيچرز) به خاطر ساختارشكني هاي نوين مورد ستايش منتقدان قرار گرفته اند، اما استوديوهاي هنري كوچك بيشتر خواهان فيلم هايي با عناصر بازاريابي واضح و شفاف هستند. چنين تفكري آشكارا عرصه را بر آن دسته از فيلم ها كه مقام و جايگاه خاص تجاري ندارند و فروش آنها چندان تضمين شده نيست، تنگ كرده است. در قعر دره به نويسندگي و كارگرداني ديويد جاكوبسن، به اين گروه تعلق دارد؛ فيلمي با تفكرات ذهني جدي، پيچيده، تم متضاد و عناصر دردسرآفرين نهفته در طرح داستان.
در اين فيلم، نورتون 36 ساله با همان قامت بلند و لاغر، نقش يك گاوچران امروزي منزوي و گوشه گير را چنان به تصوير كشيده كه هم ذات پنداري تماشاگر را برانگيزد. عشق اين گاوچران خسته از دنياي پيچيده و غريب امروزي با دختركي خستگي ناپذير و منطبق يافته با ملاك هاي دنياي جديد، فضايي سياه را بر فيلم حاكم كرده است. گاوچران براي استمرار عشق خود مجبور است گاه از روحيه اش فاصله بگيرد و خود نباشد. اين نقش بازي كردن زجرآور، داستان را به فضايي تراژيك نزديك مي كند و اين همه، از ذهن جاكوبسن در مقام فيلمنامه نويس و كارگردان در قعر دره تراوش كرده است.
جاكوبسن 43 ساله كه فيلم نخست او با عنوان دامو به قاتل سريالي سرشناس جفري دامر مي پرداخت، به تقريب، تنهايي و انزواي مشابهي را در تمام دوران كودكي خود تجربه كرده است.
وقتي نورتون با پيشنهاد جاكوبسن مبني بر ايفاي نقش اول فيلم مواجه شد، از آنجا كه تنها جذب فيلمنامه هايي مطابق با روحيات و سلايق خودش مي شود، خواست تا سهمي در اصلاح و تكميل فيلمنامه داشته باشد.
به عقيده نورتون، شخصيت هارلان(نقش نخست فيلم در قعر دره) شباهت فراواني به شخصيت جك در فيلم فايت كلاب (باشگاه مشتزني: 1999،  با بازي خود او) دارد. هر دو نفر، زير بار دنيايي كه آنها را بي روح رها كرده، كمر خم كرده اند، پس چاره اي جز فرار به سوي واقعيت مصور ندارند.
نورتون در پس شخصيت هارلان، اسير نوعي نوستالژي شخصي نيز شده است؛ وقتي به سمت لس آنجلس پرواز مي كني، از پنجره هواپيما نگاهي به پايين بينداز. چيزي جز خسران و ضرر مي بيني؟ اثري از گندم زارهاي دره سن فرناندو مي يابي؟ آنچه را كه روزگاري جان اشتاين بك مي ديد مي بيني؟ .
تمايل نورتون به تم هايي عميق از اين دست، ناكامي او را در جشنواره كن نيز سبب شده است. فيلم هاي او در كن ديگر حتي پذيرفته هم نمي شوند.
جدال دنياي مدرن با تفكرات نوستالژيك، احساس، طبيعت و حتي وسترن دوست هايي مثل جاكوبسن و نورتون، همه و همه نشانگر واقعيتي است كه فيلمسازان سركشي مثل سام پكين پا ، سه دهه پيش مرثيه خوانش بودند. كافي است سكانس پاياني اين گروه خشن و صحنه سوراخ سوراخ شدن پيكرهاي آخرين گاوچران هاي عاصي در مقابل رگبار مسلسل را به خاطر بياوريد.
منبع:  نيويورك تايمز

پرسوناژ
ادوارد نورتون
تفاوت هاي آشكار
در سال 1969 در ايالت كلمبيا به دنيا آمد. زماني كه پنج سالش بود، پرستارش كه بازيگر تئاتر بود او را براي بازي در نمايش سيندرلا روي صحنه برد.
نورتون بعد از فارغ التحصيل شدن در رشته هاي نجوم، تاريخ و زبان ژاپني از دانشگاه ييل، نمايش هاي مختلفي را در برودوي بازي كرد. او در اولين نقش سينمايي اش در سال 1996 در كنار ريچارد گر در فيلم ترس اوليه ظاهر شد. نقش هاي او در فيلم هاي تاريخ مجهول آمريكا و باشگاه مشتزني او را به اوج شهرت رساند. با اينكه چند سالي نيست كه نورتون فعاليت هاي سينمايي اش را شروع كرده ولي او در اين زمان اندك توانسته است جاي خودش را به عنوان يكي از بهترين بازيگران جوان در هاليوود باز كند. نورتون علاوه بر بازي در فيلم ايمانت رو نگه دار كارگرداني و تهيه كنندگي اين فيلم را هم به عهده داشت. او همچنين در نوشتن فيلمنامه فريدا با بازي سلما هايك همكاري داشته است. از ديگر فيلم هاي مطرح او مي توان از امتياز، اژدهاي سرخ و ساعت بيست و پنجم نام برد.
از ميان حرف ها
- وقتي فهرست شيندلر را ديدم، رالف فاينز واقعاً تكانم داد. بخش عظيم اين تاثير در اين واقعيت نهفته بود كه من درباره خود او هيچ چيز نمي دانستم، مگر از طريق نقشي كه فاينس در فيلم بازي مي كرد... حالا اگر آنتوني هاپكينز اين نقش را بازي مي كرد، شايد نتيجه درخشان تر هم مي شد، ولي به دليل آگاهي قبلي من نسبت به شخصيت خود او، امكان نداشت حس بازي فاينس در من ايجاد شود؛ اين را دقيقاً وقتي حس كردم كه اژدهاي سرخ را در كنار آنتوني ديدم. براي اولين بار بود كه او را مي ديدم اما اين حس را داشتم كه سال هاست مي شناسمش.
- از همان زمان بازي در مقابل دوربين فورمن در فيلم مردم عليه لري فلينت بود كه فهميدم من هيچ وقت نمي توانم براد پيت باشم، زيرا هر آنچه را كه او دارد، من ندارم... اما اين خيلي هم واقعيت تلخي نيست. تمام علاقه من به هر چيز كاملاً معطوف به كشف تنوع و گوناگوني تجربه است؛ تجربه قدرت هاي تازه. اين جذابيت كاري است كه در اين سال ها انجامش مي دهم.
- هيچ وقت از مطبوعاتي ها خوشم نيامده؛ چه حالا كه برايشان يك ستاره ام و چه آن زمان كه به دليل نوع نقشم، مجبور بودم مدتي با آنها دمخور باشم. فكر مي كنم صريح بودن در برابر مطبوعات، قابليت هاي هر بازيگري را كاهش مي دهد. اگر زندگي خصوصي ات را تا جايي كه بتواني دور از چشم مردم نگاه داري، نقشت قابل قبول تر خواهد بود. اما امان از وقتي كه بهانه اي به دست اين جماعت بدهي...

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |