هدايت چكاد
شيعي كلام چشمانداز در امامت
فصوص شرح و قيصري عربي ، ابن
هدايت چكاد
(ع)حسين امام ;شهادت بزرگ آموزگار از خطابهاي
آزادگان سرور سخنان زيربخشياز نوشته:گشايي جستار
از حراني شعبه ابن ازتحفالعقول كه است (ع)حسينبنعلي
و بلندپايه محدثان و نامدار فقهاي و اماميه علماي بزرگان
اتابكي پرويز استاد فاخر ترجمه با كه چهارم قرن اعتبار با
فردي شرايط برشمردن ضمن امام سخنان اين در است شده انتخاب
ميدهد انجام را نهيازمنكر و امربهمعروف فريضه كه
به امر كه يكديگرند دوستان مومن مردان و زنان:ميفرمايند
مخصوص را معروف به امر و ميكنند منكر از نهي و معروف
و بستهاند اميد آنها به مردمان:كه ميداند مرداني
شما توجه.كنند پروا آنان از دولتيار و شرافتمند
.ميكنيم جلب گفتار اين به را گرامي خوانندگان
معارف سرويس
دادهپند پند بدان را خدادوستدارانش آنچه از !مردم اي
كه آنجا يهود ، كاهنان اواز بدگويي همچون گيريد ،
قولهم عن الاخبار و ينهيهمالربانيون لولا:فرمايد
گناه گفتار از را آنان واحبار رباني علماي چرا -الائم
الذين لعن:فرمايد و (1)د؟-نهينمــيكنن آلــودشان
-يفعلون ماكانوا لبئس -قوله الي -بنياسرائيل من كفروا
چه -فرمايد كه تاآنجا -شدند لعنت كافرانبنياسرائيل
خداوند راستي به (2)بود ناشايست و بد آنچهكردند قدر
بودند ميانشان كه ستمكاراني از زيرا كرد نكوهش را ايشان
آن از كه بهرهاي طمع به ولي ميديدند بسيار فساد و زشت كار
را ايشان بمانند ، بينصيب آنكه بيم از و ميبردند ستمگران
و الناس فلاتخشوا:ميفرمايد خدا اينكه با نميداشتند باز
:فرموده و (3)كنيد پروا من از و نترسيد مردم از و -اخشون
و بالمعروف يامرون بعض اولياء بعضهم المومنات و المومنون
كه يكديگرند دوستان مومن زنان و مردان -المنكر عن ينهون
به آنجا از خدا (4) ميكنند منكر از نهي و معروف به امر
خود سوي از فريضهاي عنوان به منكر از نهي و معروف به امر
و گردد ادا فريضه اين چون است بوده آگاه كه كرده سخن آغاز
و آسان از ديگر ، واجبات و فرايض تمام شود داشته برپا
معروف به امر كه روست آن از اين و شوند داشته برپا دشوار ،
و مظالم رد با همراه است اسلام به دعوت منكر از نهي و
غنيمتهاي و (بيتالمال) درآمد تقسيم و ستمكار با مخالفت
جاي به آن صرف و خود جاي از (وصدقات) زكات گرفتن و جنگي
به نامور هستيد گروهي پيوسته ، هم به ايگروه شما ، سپسخود
خدا لطف به و خيرخواهي ، به معروف نكويي ، به نامدار و دانش
شما از دولتيار و شرافتمندهستيد شكوهمند مردم دل در
دست او بر كه كس آن و دارد گراميتان ناتوان و كند پروا
حاجتمندان هرگاه.دهد رجحان خويش بر را شما نداريد مزيتي
و آرند واسطه را شما مانند محروم خود نياز به رسيدن از
راه در بزرگان بزرگواري و شهرياران شوكت چون شكوهي به شما
شما كه نيست رو آن از همه آيااينبرميداريد گام
حق به تا دارند اميد شما از مردم كه رسيدهايد بهپايگاهي
كوتاهي الاهي حقوق بيشتر به قيام از اگر و كنيد؟ قيام خدا
حق (خصوص در) اماشمردهايد خوار را امامان حق ورزيد
حق را آنچه ساختهايدولي تباه را آن (گفت بايد) ناتوانان
مالي يافتهايد ، نه دست بدان و پنداريدخواسته خود
خطرافكنديد به آفرين جان راه در جانيرا نه و پراكنديد
خداآرزوي از شما.افتاديد در باگروهي خدا براي نه و
اي.راداريد عذابش از امان و همجواريپيامبران و بهشت
آن از برشما من داريد خداوند از چنينآرزويي كه كساني
آيد ، سرتانفرود بر خدايي ازانتقامهاي انتقامي كه ترسم
ديگران كهبر رسيديد پايگاهي به كرامتالاهي از شما چه
اما معروفندبسيارند خداشناسي به آنانكه.يافتيد برتري
خدا خاطر به شمارا ولي نميبينند بزرگداشتي(مردم از)
برخي شدن برايشكسته آنكه با و است ، مردمارجي ميان در
ميشويد ، ونگران ميافتيد هراس به خود پيمانهايپدران از
شدهولي شكسته الاهي پيمانهاي ميبينيدكه چشم به
صلي خدا پيامبر (ولايت و) كهعهد حالي در و نميهراسيد ،
و لالان و كوران و است شمردهشده خوار آله و عليه الله
ماندهاند وانهاده (اسلام جهان)شهرهاي همه در زمينگيران
پايگاهي و شان اندازه شمابه نميشود ، ترحمي آنها بر و
در) كه كس بدان نه و نميكنيد كاري برخورداريد آن از كه
سازش و چربزباني با و.ميرسانيد مددي ميكند كار (جهت اين
آن از اينها تمام ميسازيد ، آسوده را خود ستمكاران پيش
و (فردي) جلوگيري به مامور را شما خداوند كه چيزهاست
شما و فرموده آنها جلوگيرياز در ديگران با همياري
از شما بر مصيبت.غافليد (فريضه اين) اداي از(بكلي)
(نيكمينگريستيد) اگر كه است مردمبزرگتر همه
كرديد كوتاهي(5)علما پايگاه درنگهداشت كه درمييافتيد
امور گردش كه روست آن از اين و گرفتيد ، قرار بلا معرض در و
و حلال بر كه است خداوند به عالمان دست به احكام اجراي و
اين و است شده گرفته شما از پايگاه اين و امينند حرامش
به مگر نيافته انجام (شما از علمي يد خلع و) منزلت سلب
پيامبر سنت در اختلافتان و حق از شما جدايي و پراكندگي سبب
خدا راه در و بوديد شكيبا آزار بر اگر روشن دليل از بعد
درميآمد شما دست به شما ، با خدا امور ميداديد خرج به تحمل
قرار همگان مرجع و ميشد صادر شما (جانب) از (او احكام) و
جاي خويش پايگاه در را ستمكاران خود شما ولي ميگرفتيد ،
آنان (پليد) دست به را خدايي (حكومت) امور زمام و داديد
گريز.روند شهوتها راه به و كنند كارها شبهه به تا سپرديد
شما از حال هر به كه زندگي ، از آمدنتان خوش و مرگ از شما
شما.كرد گستاخ مقام براين تسلط بر را آنان ميشود ، جدا
و بنده را برخي كه سپرديد آنها چنگال به را ناتوانان
زندگاني (حداقل تامين) از درمانده را پارهاي و كنند مقهور
(خويش دلخواه و راي به و) سرخود را مملكت.سازند مغلوب و
خداي بر جسارت و تبهكاران از پيروي به و كنند زبر و زير
و) دارند هموار خويش دل به را هوسرانيهايشان رسوايي جبار ،
و) باز زبان سخنراني شهري هر به(نكنند پروا آنها از
زير بيدفاع اسلام ، تمامسرزمين و دارند منبر بر (نعرهپرداز
مردم و است باز جا همه آن در دستشان و افتاده ، پايشان
خورد سرشان بر كه را ظالمي دست آنانند ، اختيار در بردهوار
به ناتوان بر و سرسختند زورگوي برخي.كرد نتوانند دور
و مبدا كه هستند پارهايفرمانروايي و برند حمله سختي
در چرا و !شگفتانميشناسند(قيامتي و خدا و) معاد
باجگيري و دغلپيشه آنستمگري از زمين كه نباشم شگفت
پس نيارد ، رحم مومنان كهبر است (شرور) حاكمي و ظالم
در خود حكم به حاكمو داريم ، ما كه كشاكشي خدادر
.باد داور ماست ميان كه مشاجرهاي
رقابت سر از برآمده ما آنچهاز ميداني خود تو !بارالها
بلكه است نبوده دنيا كالاي افزودن به ميل و سلطنت در
را اصلاح و بينيم افراشته را تو دين پرچم كه آنروست از
تا دهيم اماني را بندگانستمديدهات و كنيم آشكار كشورت در
ما (مردم) شما اگر پس.شود عمل احكامت و سنتها و فرايض به
بر همچنان ستمگران قدرت ندهيد حق ما به و نكنيد ياري را
.ميپردازند پيامبرتان نور كردن خاموش به آنان و شماست سر
و ميآوريم اوروي به و ميكنيم توكل بدو بسكه را ما خداوند
.اوست بهسوي هم بازگشت
:پانوشت
:است چنين آن بقيه كه) المائده سوره آيه 63 (اول بخش) -1
رااز آنها اينكه -يصنعون ماكانوا لبئس السحت واكلهم
است چهبد نميكنند؟ نهي رشوهخواريشان..گناهآلود گفتار
(.م -.كردارشان و كار
:است چنين آن تمام كه المائده سوره و 79 آيات 78 -2
عيسي و داوود لسان علي اسرائيل بني من كفروا الذين لعن
عن لايتناهون كانوا.يعتدون كانوا و عصوا بما ذلك مريم بن
زبان به كافرانبنياسرائيل -يفعلون لبئسماكانوا فعلوه منكر
خدا نافرماني شدندكه كرده لعنت آن از مريم عيسيبن و داوود
زشت كار از هيچگاه آنها.ميگردند سركشي حكمحق از و نموده
.م.ميكردند آنچه بود بد چه و برنميداشتند دست خود
المائده ، 44 -3
التوبه ، 71 -4
امام كه السلام عليهم معصومانند ازالعلما مراد -5
حق به) عالمان آن ماييم -العلماء نحن:فرموده عليهالسلام
پيشوايي و رهبري رازهاي و الهي اسرار به واقعي دانايان و
(م.نمايانند عالم بيشتر ديگران و مستقيم ، صراط به امت
اتابكي پرويز استاد:ترجمه
شيعي كلام چشمانداز در امامت
امامت فلسفه در جستاري
بايد پيشرو وشخص است بودن ديگران پيشرو معني به امامت
باشد وكاردانتر آگاهتر همه از كار ، روش به
پرسمان بحثبرانگيزترين واقع به و بنياديترين:گشايي جستار
گوناگون ، درمعناهاي را امام واژه.است امامت تشيع ، تاريخ
به كه كسي...و امير راهنما ، پيشرو ، فرمانده ، آوردهاند
پيشي مردم همه از بودهو نامور كارداني و آگاهي و دانايي
گفته جانشيني به امام ديني ، و معناياصطلاحي در.است جسته
به خداو سوي از آن نصب) شده گذارده پيامبر از كهپس ميشود
را مردم و پاسداشته را دين تا (ميگيرد شكل پيامبر ميانجي
برداشتهاي و گشته رهنمون ديني معارف درست دريافت به
.بزدايد دين پهنه از را نادرست
توافق شد ، مورد داده بالا در امامت از كه تعريفي بيگمان
فراوان ديدگاههاي و نبوده دين بزرگان و انديشمندان همه
.است فراوان بررسي و بحث شايان كه شده تنيده آن برگرد
دريافتهاي و امامت فلسفه در است بحثي حاضر ، جستار
رااز مسئله اين تا كوشيده نويسنده و آن از فكري گوناگون
توجه.بيافكند اينراستا در پرتوي و پژوهيده مختلف سويههاي
.ميكنيم جلب مطلب بهاين را گرامي خوانندگان
معارف سرويس
دادبه اصغر دكتر:نوشته
براي كه تعريفاتي در.تشيع مذهب اعتقادي اصل مهمترين
گاهي و رياست يا و امارت مانند كلماتي آوردهاند ، امامت
خود به مخصوص دركارهاي چون امام.است شده برده بكار خلافت
جهت اين از هست ، هم ديگران راهنماي و است ، داناتر همه از
كردن ، راهنمايي زيرا ;باشد هم آنان فرمانده و امير بايد
.نميشود ميسر معين ، روشهاي و كارها به دادن فرمان بدون
رياست شده ، گرفته بكار امامت تعريف در گاهي كه ديگري لفظ
شخص و است بودن ديگران پيشرو معني به امامت زيرا ;است
;باشد كاردانتر و همهآگاهتر از كار ، روش به بايد پيشرو
كس هر.ميگويند رياست را وكارداني آگاهي در برتري اين
و كند فرماندهي برگروهي او جاي به يا و ازديگري پس
خلافت را كارگردانياو بگيرد ، عهده بر را آنان كارگرداني
هارون به موسي كه آنچنانميگويند راخليفه او خود و
زحاج و بده انجام را كارم نبودنم در يعني اخلفني:گفت
ميگويند ، درزمين خدا خليفه را دين فرمانروايان:است گفته
اينان و نميباشد فرماندهي سزاوار ديگري خداوند ، جز زيرا
:گفت داوود به خداوند چنانچه ميكنند ، فرماندهي او جاي به
شد گفته آنچه از فيالارض خلفه جعلناك انا داوود يا
رابطه امامت ، مانند مفهوم سه اين ميان نسبت كه برميآيد
رياست و است ، همه از اعم زيراامارت ;است نوع با جنس ميان
ايندانسته از پس و است ، همه از اخص خلافت و آناست ، از اخص
.است امامت براي اخير فصل مانند ولايت كه شد خواهد
:امامت اصطلاحي تعاريف
كه شده چنينتعريف امامت سنت ، اهل كتب از پارهاي در
بر مسلمانان از يكي يافتن برتري و فزوني امامت:گفتهاند
اين چون اما ;است ايشان دنيايي و كارهايديني در آنان همه
گفته استكه اين بهترش تعريف ميشود ، هم نبوت تعريفشامل
است ، مسلمانان از شدنيكي گذارده پيغمبر جاي به امامت:شود
را مسلمانان و دارد بپا را آن و نگهبانيكند را دين او تا
يكنفر آن از همگي كه گونه بدان آورد ، گرد بيرقواحد زير
اندك با متكلمانشيعي از هم ديگري تعاريف.كنند پيروي
خلافت جاي به آنها از پارهاي در كه آن جز;است رسيده اختلافي
برآن كلمهبالاصاله يا و است ، رفته بكار نيابت پيغمبر ،
به امام سوي از كه نشود كساني شامل تا.است شده افزوده
كلمه تعريفات آن از پارهاي در و ميشوند ، گمارده كارهايي
صورت به تعريف اينها همهاست شده افزوده التكليف فيدار
و آثار از بخشي آنها از يك هر در زيرا ميباشند ، ناقص
تعريف دو اما ;است آمده ديگرش لوازم يا و امامت نتايج
التقدم هي:است شده گفته يكي در كه آمده امامت براي ديگر
علي فيه تقدم فيما به الاقتداء و صاحبه طاعه يقتضي فيما
در داشتن فزوني و بودن پيشرفتهتر امامت يعني البيان
آنها كه است آن دارنده براي نهفته دانستنيهاي آشكاربودن
برتري و فزوني همين علت به.نيستند نمودار ديگران براي
.گيرند خود پيشواي را او و ببرند را فرمانش بايد كه است
ديني برتري امامت:گفتهاند كه است اين امامت دوم تعريف
روي سبب برتري اين كه است مسلمانان همه بر كسي داشتن
نيكو و ديني خوبيهاي از نگهداري به مسلمانان همه آوردن
از را آنان شدن بازداشته و گردد آنان دنيايي كارهاي شدن
دو اين در.نمايد ايجاب است آن در ايشان زيان كه كارهايي
اصلي ركن آن و است ، شده اشاره نيز ولايت حقيقت به تعريف
چيزي هر اخير فصل و ميباشد آن اخير فصل مانند و است امامت
بهترين آخر تعريف دو بنابراين ;است نوع آن مقوم جزء
شده آورده امامت براي اماميه شيعه روش به كه است تعريفي
.است
:ولايت با آن رابطه و امامت
و بسيار ديگر ، معاني جاهاي و لغت كتب در ولايت كلمه براي
به دادن ، ياري كردن ، دوستي:مانند است شده آورده گوناگون
داشتن ، فرماندهي كسي ، كار گرفتن دست كاري ، به گرفتن دست
يا درهمه كه برميآيد چنين آنها در دقت از اما.جزآن و
ازمجموع و دارد وجود مشتركي اجزاء معاني ، اين بيشتر در
به بودن سزاوارتر آن و ميآيد ، بدست مشتركي مفهوم آنها
كمكرساني ولايت شود گفته كه است اين بيشتر توضيح است چيزي
با كه است نيازمنداني به مهرباني روي از كرداري و گفتاري
برآوردن در بايد او و دارند ، قبلي وابستگي از گونهاي كسي
اختيار در بايد نيز آنان و كند رساني كمك آنان به نيازشان
وگرنه بپذيرند ، جهت ازهر را او سخن و گيرند ، قرار او
اصولي و نكتهها تعريف اين در.يافت نخواهد تحقق كمكرساني
و ميشود ، يادآوري اجمال به اكنون كه است شده گنجانده چند
ولايت باريگرديد خواهد روشن بيشتر اين از پس مطالب در
يا كسي كارهاي كردن اداره بر حاكميت و تسلط از گونهاي
آن كه است علتي داراي حاكميت و تسلط اين و ميباشد ، چيزي
موارد شامل توليديه يا سببيه ولايتاست پديدآورده را
ولايت و فرزند ، بر پدر ولايت جمله آن از و ميشود ، بسياري
فرآورده بر صنعتگران ولايت و اوست ، خود بركشت كشاورز
بر مالكيت سلطه ;است ازآن قسمتي نيز خودشان صنعتهاي
ناشي توليديه يا سببيه ولايت همين داراييهانيزاز
كهكسي ميشود هم جايي شامل توليديه يا سببيه ولايت.ميشود
فراهم درديگري را عقيدهاي يا انديشهاي شدن موجود زمينه
اين و ;برساند كمك او وعلمي رشدفكري نوع هر به يا و كند ،
همين الامهبه هذه ابوا علي و انا:فرمود (ص)حضرتپيغمبر كه
بر اول تقسيم به ولايت.است داشته نظر توليديه و سببيه ولايت
در كردن سرپرستي لزوم آن و ولايتشخصيه (است1 گونه سه
جزئيه ولايت (2;است معين شدنيهاي توليد مربوطبه كارهاي
ومطلقه كليه ولايت (3;ميآيد پيماني ولايت عنوان كهزير
از ولايت براي تقسيمدوم.آمد خواهد عنوان همين به كه الهيه
آورنده بوجود يا و كننده شخصتوليد اگر كه است روي اين
او خود به نسبت كند رفتار دارد كه بهولايتي خودش چيزي
ديگري به را خود كار چنانچه و ميباشد ، ذاتيه و ولايتاصليه
عرضيه ، يا و تبعيه يا و فرعيه ولايت دوم شخص براي واگذارد ،
به اقسام اين از يك هر باز و بود خواهد ذاتيه مقابل در
شايد اصطلاح اين چه اگر ميشوند ، تقسيم تكوينيه و تشريعيه
كردن ضرب از صورت هر به اما.نشود برده بكار جا همه در
.ميشود پيدا ولايت براي قسم دوازده مجموعا يكديگر در آنها
و جانبه همه حاكميت حق معني به الهيه ، كليه و مطلقه ولايت
آفريده كه است چيزهايي همه بر خداوند هميشگي و جايي همه
از مطلقه حاكميت حق اين گذشت چنانچه و هستند او خود
كه چيزي زيرا ;ميآيد پديد ممكن و واجب ميان وجودي وابستگي
همه در است ، نيازمند و وابسته ديگري به خودش هستي اصل در
ميكند ، كمك او هستي بهبود يا ماندگاري به كه دگرگونيهايي
مطلق ، نيازمندي و بود خواهد نيازمند ديگري آن وجود به
.ميكند فراهم را مطلق محكوميت و مطلق حاكميت
:نبويه ولايت
كه ميانميآيد به اين براي اينجا در نبويه ولايت از سخن
امامت در اماميه ، روششيعه به شود ، گفته دربارهاش چه هر
ازاين پس و گذشت ، خلافت لغت در زيرا;ميشود گفته همان هم
با و است ، ناشدني ادراك موجودي خداوند چون كه ميآيد هم
خود از كساني ناگزير پس نميشود ، گفتگو طرف و روبرو كسي
مردم با او خود جاي به تا ميگمارد ، برآنان را مردم
به را خداوند فرماندهي و حاكميت حق و كنند ، گفتوشنود
و لطف اينان فرستادن و برسانند ، تحقق و اجرا مرحله
همان نبويه ولايت چون و است مردم به او سوي از مهرباني
:ميفرمايد جا يك در خداوند ملاحظه همين به است ، الهيه ولايت
باز و (نساء ، 80) الله اطاع فقد الرسول يطع من
باذنالله الاليطاع رسول من ارسلنا ما و:ميفرمايد
الرسول اتيكم استوما ديگرآمده جاي در و (نساء ، 64)
بسيار آيات باز و (حشر ، 7) عنهفانتهوا نهيكم ما و فخذوه
مردمو فكري رشد به پيغمبران كمكرساني ديگريدرباره
آل ;بقره 129 ، 151).است رسيده ايشان بودن دهنده آموزش
پيغمبر ولايت حدود درباره.(ديگر آيات و جمعه 2 ;عمران 144
من بالمومنين اولي كهالنبي است آمده كريم قرآن در
كار كه اين از اماميه مفسران بيشتر.(احزاب ، 6) انفسهم
چنين باشد ، شده مقيد آن به اولويت كه نشده ذكر معيني
اولويت مومنان بر كارها همه در پيغمبر كه كردهاند استدلال
از او بايد نخست و است ديگران از سزاوارتر بنابراين.دارد
بهديگران او از پس و بگيرد بهره بخواهد و دارد نياز چه هر
داشته دوست بايد كس همه از بيش را او نخست و ميرسد ، نوبت
برايش را چيز همه و را خود جان و كنند دفاع او از و باشند
را كاري تا و كنند اجرا را او فرمان بايد نخست و كنند فدا
ديگري كار به بايد ندهند ، انجام نداده فرمان او كه
;است مقدم كس همه بردلخواه او فرمان زيرا ;نپردازند
و كنند كار نبايد خود دلخواه به موردي هيچ در بنابراين
به جز او زيرا.شوند جويا بايد او از را كاري هر دستور
چه در آنان سود كه اين به او و نميدهد فرمان مردم خود سود
سود اين بنابراين و ;است آگاهتر هم خودشان از است كاري
اين از.بدهد فرمان آنان به او كه است كاري همان در مردم
با او رابطه در كه كارهايي همه بر پيغمبر ولايت جز آيه
تصرف يعني تكوينيه ولايت از و برنميآيد ديگري چيز است مردم
.است نشده نامبرده چيزي موجودات در
دارد ادامه
فصوص شرح و قيصري عربي ، ابن
داودقيصري محمد ممتاز اثر الحكم ، فصوص شرح:گشايي جستار
فرهنگي و انتشاراتعلمي سوي از تازگي به كه كتابيست رومي ،
توضيحات و مقدمه بهتصحيح ، كه اثر اين.است رسيده چاپ به
سرانجام آشتياني استادسيدجلالالدين معاصر دانشور حكيم
و نظري عرفان فهم و شرح در زبده ازآثار يكي است ، يافته
اين كه اهميتي به توجه با.است عربي ابن دقايقمكتب فهم
كماز كه آشتياني استاد حواشي و مقدمه ارزش و دارد اثرمهم
خوانندگانعاليمقام نظر به زير در نكتههايي نيست ، اثر متن
.ميرسد
معارف سرويس
دهباشي علي:نوشته
اهل شيعهو علماي ميان منازعه قرنها از پس چگونه كه را اين
در كه پايداربود جا بدان تا صلح اين و افتاد ، صلح عرفان
را اسلامي كهعرفان بودند شيعه علماي اين اخير ، قرن چهار سه
از ميبايد منتقلنمودند ، بعد نسلهاي به را آن و كرده حفظ
باب در را عربي نظرابن و نگريست موضوع به ديگر منظري
مورد همواره قرون طي مسالهولايت ، گرچه ;دانست ولايت مساله
بيشتر هرچه را نظريه اين عربي وليابن بوده ، تصوف اهل بحث
او از بعد حتي و ساخت ، نزديك قبولشيعه مورد مباني به
.شدند او تشيع كهمدعي كساني بودند
شده ، وجودعجين باوحدت وي نام كه عربي ابن محيالدين
بر فراوان كهتاثير ميشود محسوب مسلمان عارف بزرگترين
كه بود پركار ويدانشمندي.است گذاشته عرفان نظري جريان
كتاب و رساله پانصد از رابيش آثارش منابع ، برخي در
او كبير تفسير يعني آثار ، اين از يكي تنها.دانستهاند
فراوان آثار بين در اما.است شده شامل را بزرگ مجلد چندين
چه دانست مهمترين بايد را الحكم وي ، فصوص بلند و كوتاه
كه ميباشد وي نظريات امهات حاوي فشرده صورت به كتاب اين
.است شده ابراز پراكنده صورت به او كتب ساير در
خواب ، حضرت در را كتاب اين كه است مدعي خود عربي ابن
ترديد جاي ادعايفوق در گرچه.است نموده ابلاغ وي به رسول
در آثار مهمترين كتاباز اين شك بدون ليكن است ، فراوان
و گرفته قرار علم طلاب بسيار توجه مورد كه است اسلامي عرفان
.نوشتهاند تعليقاتي يا و شروح آن بر دانشمندان از بسياري
شرح جندي ، مويدالدين شرح همچون برخي آنها ، بين از كه
داراي قيصري داود شرح ويژه به و آملي سيدحيدر شرح جامي ،
.ميباشد بيشتري شهرت
كاشاني ، صاحب ملاعبدالرزاق شاگردان از قيصري داود محمد
در ويانصارياست عبدالله خواجه السائرين برمنازل شرح
ضبط قمري راسال 751 او وفات و ميزيست هجري هشتم قرن
دقايق آفاق در مهم مفيدو رساله چندين قيصري ، .نمودهاند
شهره عرصه اين در را وي نام آنچه ليكن است ، نگاشته عرفاني
در و نوشته عربي ابن الحكم برفصوص كه است شرحي ساخته ،
گفته توضيح را فشرده بسيار كتاب اين غوامض و مشكلات آن
گرفته قرار فن اهل توجه مورد نگارش زمان از شرح اين.است
علمي حوزههاي در عرفان طالبان درسي كتاب متمادي قرون و
كتاب متن شرح به تنها قيصري محقق اثر ، اين دراست بوده
كتاب اين بر فصل در 12 كه مقدمهاي در بلكه ننموده ، اكتفا
به و بسيار دقت با را عرفان اصول كامل دوره يك نگاشته ،
حكمت ، درس حوزههاي در.است درآورده تحرير به موجز طور
.نميباشد كمتر وجه هيچ به كتاب اصل از مقدمه اين شهرت
تنهاچاپ تاكنون اما كافي ، اهميت و وافي شهرت وجود با
بهسال 1290 كه بوده سنگي چاپي ايران ، در ممتاز اثر اين
چاپي اگرچه چاپ اين.است شده انجام تهران در قمري هجري
آن نسخ ليكن يافته ، راه آن در كمتر اشتباه و بوده دقيق
.ميبود مشكل علم طلاب براي آن تهيه و گران و ناياب
دو مقابله به آشتياني سيدجلالالدين استاد اخيرا خوشبختانه
تعليقات به مزين را كتاب تهران ، سنگي چاپ نسخه و خطي نسخه
اساتيد ساير از چه و ايشان خود از چه گرانبها و فراوان
طالبان به و سپردهاند چاپخانه به و تصحيح سلف ، برجسته
.نمودهاند ديگر خدمتي عرفان علم ويژه به و اسلامي معارف
سيدجلالالدين استاد ما زمانه در اسلامي عرفان و حكمت نادره
نگارش در را خود اهتمام تمامي كه است سالي دير آشتياني ،
از پس بخصوص اسلامي ، عرفان و فلسفه تاريخ دوره يك
متون از بسياري راه اين در و دادهاند قرار صدرالمتالهين ،
احيا ميرفت ، آنها نابودي بيم كه را درگذشته عرفاي و حكما
به خاص توجه ايشان پيش سالها از همچنيننمودهاند چاپ و
-قيصري شرح جمله از -آن شروح و اكبر شيخ الحكم فصوص
(1)نگاشتهاند ، قيصري مقدمه بر مفصل شرح ايشان.داشتهاند
را جندي مويدالدين فصوص ، اول شارح بينظير شرح همچنين
به شرحي كتاب ، دو اين از جدا.نمودهاند طبع و تصحيح
در و مفصل بسيار كه نگاشتهاند الحكم فصوص بر (2)فارسي
علم اين طالبان زودتر هرچه اميدواريم كه ميباشد چاپ دست
معرفي مورد كتاب.گردند بهرهمند مستطاب كتاب آن از شريف
منتشر فصوصالحكم درباره ايشان از كه است اثري چهارمين
.ميشود
آندر مزيت و است داده فراوان اعتبار را طبع اين آنچه
محسوب سايرممالك و ايران در آن چاپهاي ساير با مقايسه
مختلف مواضع بر ايشان كه است ارزشمندي تعليقات ميشود ،
و جمعآوري دانشمندان ساير از سالها طي در يا و نوشته كتاب
اشاره قبلا كه همانگونه.نمودهاند چاپ كتاب حاشيه در
و بوده علميه حوزههاي در درسي كتاب سالها شرح اين كرديم ،
يا و تدريس هنگام چه كتاب ، مشكلات بسياري بر فن اساتيد
كار به را طلاب كه تعليقاتي.نوشتهاند تعليقاتي جداگانه
حاشيه در و ضبط را استاد تقرير شاگرد آنكه يا و ميآيد
عرفان يگانه استاد حواشي ميان آن از.است نموده نقل كتاب
از برخي.است قمشهايچشمگيرتر آقامحمدرضا اخير قرون در
.ميباشد كامل رسالهاي حد ودر طولاني بسيار تعليقات اين
.شدهاند نقل آشتياني استاد همت با چاپاخير در حواشي اين
غلامعلي آقاشيخ از ديگري سودمند و مفيد همچنينتعليقههاي
كه ديگري حواشي و قمشهاي ، آقامحمدرضا شاگردان از شيرازي
اين ضمن در نيست ، مشخص آن نويسنده و شده مشخص عدد 12 با
جداگانه ، فصل دو در و مقدمه پايان دراست شده نقل اثر
ابوالحسن آقاميرزا سيدالحكما ، نيز و خميني امام تعليقات
بر تعليقات بهترين از خميني امام تعليقات.است آمده جلوه
قيصري مقدمه بر تعليقات اين تعداد.است قيصري شرح و مقدمه
در يكسان نسبتا كه است بيشتر فصوص شرح بر ولي كمتر ،
از قيصري شرح بر تعليقات ساير.است پراكنده كتاب سراسر
معدودي همچنين.است آشتياني استاد و قمشهاي آقامحمدرضا
حرفق با كه ديگري مورد ملاعبدالرزاق ، جامي ، از تعليقه
نقل كلاهي امير مهدي آقاشيخ از نيز مورد يك در و شده مشخص
.باشد اشكوري هاشم آقاميرزا تقريردرس گويا كه است شده
آقايآشتياني جناب عالمانه مقدمه اخير ، چاپ مزيت ديگر
در مختصري آن يكم بخش در كه داشته بخش دو مقدمه اين.است
شاگردان و قونوي صدرالدين وي خليفه و عربي ابن معرفي
بينظير استاد همچنين فصوص شارحان برخي نيز قونوي ، معروف
.پرداختهاند قمشهاي آقامحمدرضا اخير قرون در عرفان
دكتر نظريات برخي آشتياني استاد مقدمه از دوم بخش در
و نقد مورد فصوصالحكم بر ايشان تعليقات و عفيفي ابوالعلاء
استاد.نمودهاند وارد آن بر ايراداتي و گرفته قرار بررسي
عربي فقط (عفيفي دكتر) شخص اين:مينويسند آشتياني
ربطي كه كرده تحصيل نيز علمي رشتهاي در و است ، ميدانسته
سراغ به انگلستان است رفته يكسره.ندارد معاد و مبدا به
خصوصا شيخ ، كتب عظمت آنجا در معروف ، دانشمند نيكلسن
به استاد توصيه به و.است كرده رامسحور او فصوصالحكم ،
معتقد نيكلسن كه آنجا از و كرده مراجعه نيز شيخ آثار ديگر
!كرده فرض داستان را قرآن است ، نبوده خاتمالانبياء نبوت به
!است كشانده هولناك ورطهاي به را شاگرد استاد ، ارشاد و
آثار ديگر راهمطالعات از اسكندريه در خود شاگرد ، هم بعد
عفيفي ، دكتر آقاي.است فهميده را فصوص كرده خيال عربي ابن
اما تصوف ، طالب است بوده جواني بيامرزد ، را او خداوند كه
مصر علمي مراكز در بزرگ عارف و صوفي نفر يك خود دوران در
از را او كه نيافته بلاد ديگر اسكندريهو تا گرفته قاهره از
را او تمجيد قابل استعداد و سرشار ذوق و دهد ، نجات گمراهي
.برساند فعليت به است داشته قرار قوه مرتبه در كه
استادآشتياني انتقاد مورد كه عفيفي دكتر عقايد در آنچه
استاد حلاجآنچه درباره است وي نظر است گرفته قرار
است كرده ذكر فصوص بر خود مقدمه در رحمهالله ، عفيفي ،
به استناد و است حلاجحلولي گفت اينكه.است اشكال مستلزم
حلاج كه آن چه ندارد ، درستي اعتبار كرده او به منسوب شعر
به حلاجاست نوشته عفيفي آنچه بطلان به است كرده تصريح خود
:است گفته شعر زبان
منالبين انيي بلطفك فارفع /عني نياز اني بينك و بيني
به سالكتا و.است اسمائيه تجلي مظهر مقام ، اين در حلاج
خلاصي شيطاننفس و خفي شرك از نرسد ، ذاتي تجلي مظهريت
گويد كه آن ميشود ، نه ظاهر صفتربوبيت به او.ندارد
فناي اينجا در !هستم تو در خود انيت حلول طالب من الهي ،
او قتل بود ، قايل حلول به اگر حلاج.است حق در خلقي جهت
تبرئه صدد در احدي نيز او قتل از بعد و.بود آسان بسيار
و فرايض مقامقرب به نيل طالب حلاج.برنميآمد حلولي حلاج
با ملازم فنا نوع اين و بود ، حقاني جهت در امكاني جهت فناي
محو از بعد استعدادصحو اگر سالك و.است سالك محوانيت
به نه برسد ، تلوين از بعد مقامتمكين به و باشد داشته
درحالصحو نه و ميكند ، تفوه الاالله جبتي في جملهليس
از شطحيات تمكين مقام به بلوغ و بقا بر مقدم فناي و ثاني
.ميشمارد كفر را آن بلكه ميشود ، صادر او
محترمبحث مولف عفيفي ، دكتر اشكالات بر ايراد مقام در
چونمعاني ظريفي دقايق آن طي كه برده پيش را مستدلي
تفاوت همچنين تشبيه ، و تنزيه در بحث لفظصورت ، مختلف
به را بداء مساله و قرآن مختلف بطون و تاويل و تفسير
مفيد فن آشنايان و طلاب براي كه نموده بيان گويا زباني
.ميباشد
رادرباره ابنعربي نظر چند صفحاتي در نيز مقدمه پايان در
بوده عربي ابن استناد مورد كه كذب احاديث برخي و شيعه
.دادهاند قرار ايراد مورد است ،
با خوبهمراه نسبتا كيفيت با فصوصالحكم بر قيصري شرح
و شده استمنتشر كتابي چنين ملزوم كه اعلامي و فهرستها
حجم به توجه وليبا نيست بيبهره چاپي غلطهاي از گرچه
قابل شده ، كشيده آن براي كه زيادي زحمت و كتاب فراوان
و استاد بينظير خدمات از هم باز اميدواريم.ميباشد اغماض
معارف و معنويت به آشتياني آقاي حضرت حكمت ، يگانه داناي
هرچه فصوص ، بر ايشان مفصل شرح جمله از زمين ، ايران حكمي
.گرديم بهرهمند زودتر
:پانويسها
را آن استادآشتياني جناب كتاب ، اين چاپ از پس گويا (1
پس ايشان عرضهداشتهاند ، احمدآشتياني آقاميرزا خدمت به
عرفاني مباحث شرح فلسفه بازور شما فرمودهاند ، مطالعه از
كتاب متن در نظر تجديد قصد نيز استادآشتياني.نمودهايد
.شدند منصرف آن از دلايلي به بعدها كه داشتند را
عشق ايرانيو طلاب و ايران به وافر علاقه سبب به ايشان (2
فارسي به خودرا كتابهاي گرامي ، كشور در علوم پيشرفت به
بهره آن از فارسيزبان طلاب از بيشتري گروه تا مينگارند
.برگيرند
|