عرفا الهيات
نياكان معارف
عرفا الهيات
اين فكري دستگاه عرفا ، الهيات از منظور:جستارگشايي
انسان و خداوند رابطه و هستي مسئله با ارتباط در جريان
اعم عرفان ، و تصوف معتبر متون براساس حاضر ، مقاله در.است
و توجه مورد معنوي مكتب اين مختلف وجوه نثر ، و شعر از
حقايق متون ، اين در كه آنجا از.است گرفته قرار تحليل
چندلايه شيوههاي و پيچيده استعارات از و ميشوند مجسم معنوي
اساساتاويل و ميشود گرفته بهره صنعتتشخيص نظير ادبي
به تا شده سعي دارد ، وجود آثار اين در آن انواع همه در
اصطلاحالهيات به يا عرفاني جهانبيني اصلي خطوط بر اجمال
به را گرامي خوانندگان توجه.شود افكنده عرفاني ، سايهاي
.مينماييم جلب مطلب اين
معارف سرويس
سيدعرب حسن
و تجسد بر مبتني انديشه ، و شعر قلمرو در عرفا الهيات
وحي ، مضمون كشف و شخصي مجاهده معنويت ، اين در.است تاويل
اگر صوفيه تعاليم.ميرود بشمار توحيد تجربههاي نخستين از
و تقسيم از اما مانده ، بجاي اشارات و عبارات قالب در چه
هست نيز تفسير و شرح به نيازمند كه خاصي طبقهبندي
و آغازشده اشتياق بادرد ابتدا سبك اين.است برخوردار
ميتوان را آن طراوت و عطر اما است بيپايان كه اين عليرغم
درباره عرفا نظري تامل.بوييد حس ماوراي افقهاي از
دست به آنها تعاليم و عقايد از منسجم تصويري الهيات ،
با همجوشي و همدلي در جز آن رازناك اسرار درك كه ميدهد
ميبخشد ، صميمي رنگي را عرفا الهيات آنچه.نيست ميسر آنها
ذات بر زايد صفات اين.است الهي صفات از آنها تلقي طرز
سبب به حدي تا صوفيه نزد و ندارد جدايي آن از و (1)نيست
نظريه صوفي ، .است اليالله وصول تحقق وسيله اسمي ، تجانس
الهي صفات در بشري صفات شدن فاني مفهوم بر را فيالله فناء
و الهي اخلاق تخلف از عبارت را خود سلوك و ميكند مبتني
شهودي تجربه كه حق تجلي و مينامد بشري صفات از خروج
به مربوط كه آثار و افعال تجلي و صفات تجلي حد در اوست ،
(2)طور تجلي مثل ميدانند ، تحقق قابل خود براي است ، صفات
لذا.نيست ممكن آن به نيل خويش ، هستي اندكاك بدون كه
خويش خود ، از رهايي با بداند تصور قابل را ذات كه بيآن
معرفت و عشق به نيل با و ميكند فاني حق ، صفات در را
تحقق قابل طريقت ، جاده در را خود سلوك مقصد شهودي ،
صفات ، به تحقق طريق از هم را خود معرفت و عشق نيز.ميبيند
سلوك ، اين در هرحال به.مييابد منجر وصال و اتصال به
و ميبيند ممكن الهي ، صفات طريق از را خدا با ارتباط
الهيات در (3).نمييابد ارتباط اين از مانع را ذات تعالي
سلبي و ثبوتي صفات به و است نفس به قائم حق ، صفات صوفيه ،
كه است حيات و قدرت علم ، مثل ثبوتيه ، صفاتاست شده تقسيم
و هستند خداوند وجودي صفات زيرا شده گفته نيز جمال صفات
و نبودن مركب مثل سلبي ، صفاتاست وجود از جمال ، و زيبايي
و اجل خداوند كه است اين آن تسميه سبب و است نبودن عرض
ثبوتي صفات.شود ناميده صفاتي چنين به كه است آن از برتر
و شده ناميده وجودي كمال و است تسبيح مراتب از جمالي ، يا
(4).است تقديس مراتب از سلبي صفات مقابل ، در
ميشوند خداوندسلب از سلبي ، صفات نظر ، اهل صوفيان نظر به
الهي ، ذات(5).ميگردد باز ثبوتي صفات به نيز سلب سلب و
وماهيت ذات عين وجودش.است تعطيل و تشبيه از منزه و مقدس
و كثرت كه اين بدون است كماليه صفات مظهر و (6)اوست
و معاني حيث از و ذات حد در صفات.كند قبول انفعالي
كه -احديت حقيقت حيث از بلكه نيستند موجود ذاتي ، مفاهيم
از.موجودند -است ذات مرتبه در صفات و اسماء انطواء همان
مفاهيم منشا و است واحد و تعالي واجب ذات خداوند ، اينرو ،
و نيست او قدرت از غير خدا ، علم عرفا نظر بهاست كثير
.واحدند مصداق ، حيث از و متفاوت مفهوم حيث از نيز صفات
و بود خواهند علت به محتاج بودند ، ذات بر زايد صفات اگر
.ديگر واجب معلول يا بود خواهد واجب ذات يا صفات ، آن علت
خالي كمال صفات از ذات ، مرتبه در ذات ، كه ميآمد لازم نيز
خداوند بر نيز نقص و است نقص كمال ، صفات از خلو و باشد
صفاتي و است حقيقي صفات عين خداوند اين بنابر.نيست روا
از صفات اين.شود متحقق او غير با اضافه در كه دارد غيري
بر متوقف نيز تحقق در و است واجب ذات غير ، بر مضاف حيث
ذات از غير چيز هر چون.است مضافاليه همان يعني غير ،
او از متاخر نيز وجود در و اوست ذات معلول شود ، فرض متعال
اركان از الهي صفات صوفيه الهيات در رو اين از.بود خواهد
در صفات اين تجلي.ميروند شمار به عرفاني جهانشناسي مهم
عرفان ، اهل زبان در خداوند.است هستي مراتب مبين واقع ،
او وجود كه روست آن مخصوصااز اين و (7)دارد نام حق
به نياز آنچه.ندارد اثبات به نياز و است ثابت آنها نزد
آن مصداق باطل ، وصف كه است الله سوي ما دارد ، اثبات
اعتبار لحاظ اين به چون و (9)است حق ذات وجود ، (8).است
همه با كه است حقيقتي يعني (10).است مطلق وجود كنند ،
وجود غير هرچه زيرا ندارد مقارنه آنها با اما هست چيز ،
معدوم وي بدون و است موجود وي به آنچه و است عدم است ،
ذاتي ، اطلاق حيث از حق ، (11).بود نخواهد مقارن او با است ،
و وصف هيچ و كرد نميتوان وي بر حكمي هيچ و است مطلق وجود
علم تعلق يا و اثر صدور ايجاد ، اقتضاء وحدت ، از هم نسبتي
منسوب او به نميتوان غير ، به يا خويش ، نفس به (12)وي
اول كه است ذهني هستي مقابل در خارجي هستي حق ، (13).كرد
مقابل در نامتغير و پيوسته حق ، نيز.است باطل دومي و حق
صوفيه ، نظر به.است شده معنا تغييرپذير و گسسته هستيهاي
پيوسته موجود زيرا است حق معاني ، همه به الوجود ، واجب ذات
نيست او در عدم شايبه هيچگونه و است خارجي ابدي و ازلي
.فناپذيرند او برابر در هريك كه هستيهايي برخلاف
اصليجهانشناسي رمز (14)مخفي ، حديثكنز عرفا ، ميراث در
پنهان ، حديث ، گنجي اين در خداوند.است الهيات بر مبتني
شود آشكار داردكه دوست گنج ، اين.است غيب باطن در يعني
غيب اين نخستينتجلي.اوست محبت و شوق براساس او ظهور و
صورت به و دارد نام (15)اقدس اصطلاحفيض با كه پنهاني
صانع چون حكماء و متالهان نزد.است بوده الهي اسماء ظهور
ترتيب به و احسن نظام به عنايت وفق بر را كاينات عالم
بر را آنها كمال و بقاء آفريده ، اخس به اشرف از نزول
عالم كاينات و (16)است كرده متوقف و مقرر فيض ، استمرار
و استمرار در دايم مفيض ، ذات از مستمر استفاضه سبب به
به و انقطاع بدون هم فيض و دارند پويه كمال ، به سير اطوار
شگفتي موجب لذا.مييابد افاضه (17)اخس ، به اشرف از ترتيب
گردند ارضي اجرام به فيض ايصال واسطه فلكي اجرام كه نيست
در را مادي جسم كواكب ، فعل و افلاك دور طريق از واقع در و
نمايند ادراك و حيات مراتب قبول مستعد متدرجا طبيعت عالم
حيواني نباتي ، نفس صورت به را ادراك و حيات مراتب ، اين و
عالم گونه بدين و كند اضافه و جمادافاضه عالم بر انساني و
مستمر و باقي كمال به مسير در دايم طور به نيز مادون
انساني تا نباتي نفس از آن اطوار تمام در را نفس و بدارند
به ل-ني موجب آنها ، مافوق و مادون مراتب در همچنين و
ظهور با آن مراتب و جهان رو اين از (18)سازند كمال
نزد حديث اين شرح و تفسير و يافته ظهور مخفي كنز كمالات
تجلي كه است تجلي و ظهور كمالات بر مبتني واقع در صوفيه
در سابق همانند نيز اكنون و است منبسط و مستمر كمالات ، اين
.است ظهور و تجلي
داردحجاب الهي ذات از انسان كه محدودي تصور آن شك بدون
دروصول وي مانع اصنام و اوثان مثل را آن و ميشود وي راه
ذات ، درباب را سالك لذا.است نفس وساوس ميسازد ، حق به
ميكشاند تعطيل به مايل تنزيه يا تجسيم ، به مايل تشبيه به
منشا شريعت ، در كه انسان با خداوند ارتباط خود اين و
عين در و ميكند توجيه را سلوك مقصد طريقت ، در و عبادت
كرده مطرح الهيات در را تنزيه و تشبيه مساله حال ،
(19).است
اقتضاء آلهه ، از را انساني صفات سلب نفي تنزيه ، به گرايش
در واقع در (20).است گر-دي نحوي به نيز تشبيه و ميكند
اين كه شده جسماني صفات يا جسم اثبات تعالي حق براي تشبيه
متداول نيز عرفان و (21)كلام اهل تعبيرات در تشبيه نحوه
ديگر يكي موجودات صور در حق رويت همچنين (22).است بوده
متداول را آن صوفيه كه بوده تشبيه تعبيرات از
و جمال شهود مقتضاي تنزيه ، و تشبيه اين بنابر.كردهاند
مشاهده اقتضاي تنزيه ، و است صفات و اسماء درمرتبه حق ظهور
تصور معهذا.است ذات احديت مرتبه در و جلال نعمت به حق
و تشبيه به جز راهي تعالي ، حق تصور از انسان محدودمعرفت
يكديگر معلول و علت اين ، واقع در و داشت تنزيهنخواهد
استيلاء در گرديدن غرقه مجذوب ، سالك براي.محسوبميشوند
يا آن ظاهر كه است مفهومي به گرديدن قايل موجب انوارصفات ،
كه هنگامي تا معهذا.شد خواهد منجر تنزيه يا و بهتشبيه
معرفت از ماخوذ تنزيه و تشبيه از گريزي است رويت ، ناممكن
مدد به نيز اين و نيست حس ماوراي عالم و حق به محدودانسان
تنزيه و تشبيه بر مبتني تصوير ، لذا.ميگيرد صورت خيالعارف
تخيل عرفا ، جهانشناسي در.است سالك وهم و خيال از ماخوذ
حواس در هوشمندانهاي تصويرهاي تعقل ، خدمت در فعال
عشق متعالي نوع كه رباني عشق جا ، همين از و برميانگيزد
بار كه ميكند تجلي گونهاي به و ميگيرد شكل است ، انساني
عشق ، درايناست صوفيه معارف برهمه مشتمل آن شناسانه معنا
را باطن و ظاهر و شده نمايان عشق رمز عنوان به تجلي مفهوم
است ، انساني عشق از ماخوذ كه تجسد مفهوم.است نورديده در
اتصال چون و ميدهد دست از را خود مفهوم معنا ، اين قالب در
محصور صورت ، حدود در لذا ندارد متافيزيكي مثال و خيال به
تغيير را محسوس دادههاي مثال عالم تعقلي اندام.ميماند
را آن كليد ميبايد كه ميگردد مبدل رمزهايي به و ميدهد
به ماده از تغيير بر مشتمل ماهيت ، تغيير اين.يافت
انسان حواس ، بر موثر مادي و جسماني دادههاي تخيل.معناست
او به معنوي شفافيتي و درميآورد صاف آينه صورت به را
شفافيت و درخشش نهايت به آن موجودات و زمين لذا.ميدهد
ديدار فرشتههايشان با بتواند عارفانه بينش كه چنان ميرسند
(23).كند
پانوشتها
مباحث از آن بر با عيناوست تعالي حق صفات كه اين (1
در بيشتر اطلاع براي.اسلامياست عرفان و كلام حكمت ، مهم
مقدمه ص 6 ، اصطلاحاتصوفيه ، :به كنيد نگاه منابععرفاني
و جامعالاسرار ص 140 ، عربي ، ابن برفصوصالحكم قيصري
شاه رسايل ص 210 ، لاهيجي ، راز گلشن شرح ص 674 ، منعالانوار ،
.ص 34 [الصوفيه اصطلاحات] ولي نعمتالله
چون) صعقا موسي حر و حملهدكا للحبل ربه تجلي فلما(2
و خرد را آن كرد ، تجلي كوه آن بر [موسي] پروردگار
.اعراف/143 (بيفتاد مدهوش موسي و ساخت پراكنده
بحث اين از بيشتر اطلاع براي (ص 40276 ج 2 ، سرني ، (3
ص گوهرمراد ، ;ص 118 الاربعه ، ج6 ، الاسفار با كنيد مقايسه
حق صفات اشاعره ، اسلامي كلام در.ص 152 172 ، غررالفرايد ،
ويسمع بعلم يعلم گويندانه و ميدانند او ذات بر زايد را
و قدرت وسيله به قادر را حق اينرو از و.آن نظاير و بسمع
قدرت فعل ، گويندمستند و ميشمارند ذات بر اراده به مريد
به عالم را حق و ميكنند نفي را صفات معتزله است اراده و
الملل بذاته گوينديفعل و ميدانند بالذات قادر و ذات
والاهواء فيالملل الفصل ، حاشيه در) شهرستاني والنحل ،
;ص 778779 قشيريه ، رساله (ص5055 مصر ، طبع (والنحل
از حق ، ماهيت و ذات عينيت (ص 60281 ج 2 ، ولد ، بهاء معارف
نيازمند كه آن بدون.است واجبالوجود خود ذات به.نميكند
با مطابق مفهوم ، اين باشد تقييدي يا تعليلي حيثيت به
غلامحسين اسلامي ، فلسفه در كلي قواعد)است ازلي ضرورت
كنيد نگاه بيشتر اطلاع براي (ص 271 ج 1 ، ديناني ، ابراهيمي
ص 450 ، بهمنيار ، التحصيل ، :ص 96 ج 1 ، الاسفارالاربعه ، به
رازي ، فجر المباحثالمشرقيه ، ص 35 ، سهروردي ، تلويحات ، 571 ،
شرح ص 381 ، 571 ، طباطبايي ، نهايهالحكمه ، ح 1 ، ص 30 ،
.ص 29 هيدحي ، آخوندمنظومه
مقيد صورتي هيچ به نيز و است ظاهر اشياء همه در حق ، (7
حق ، .جست ميتوان صورت هر به و جا همه در را او پس.نيست
.باشد عدم قابل كه است محال است ، واجبالوجود كه همانگونه
في داردسنريهم معنا اين بر دلالت فصلت سوره آيه 54
براي الحق انه لهم يتبين حتي والانفسهم فيالافاق آياتنا
و ترجمه ص 79 ، جرجاني ، تعريفات ، :به كنيد نگاه بيشتر اطلاع
همان ، ص 633 ، ج 2 ، ملكشاهي ، حسن تنبيهات ، و اشارات شرح
فارابي ، ج 2 ، ص 112 ، رازي ، فخر و نصير خواجه شرح
.ص 20 ج 1 ، الاسفارالاربعه ، تعليقات ، ص 18 ،
من انالحق اعلم (ص 1007259 ج 2 ، سرني ، (8
توصيف يعرف او يحكم عليه يحكم ان لايصح حيثاطلاقهالذاتي ،
او مبدئيه او [ه] وجود وحدهاووجوب نسبههامن اويصافاليه
او بنفسه منه علم تعلق او اثر صدور او ايجاد احنصاء
كتابالنصوص ، .النفيد و بالنعين يقتضي ذلك كل لان بغيره ،
الذي الوجودالمحض هو الحق ان اعلم ص 275 ، منازل ، شرح
كثره مقابله في حدهحقيقيهلاينعفل و واحد انه و فيه لااختلاف
الصحيحالمحقق ولاتصورهافيالعلم نفسها في تحققها ولايتوقف
ص همان ، .لامثبته مثبه ثابته لنفسها بلهي.ضدلها تصور علي
.(ص 890 ج 2 ، سرني ، از نقل به)294
غيركل و لابمقاربه شييء كل فرمودهمع (ع)علي امام (11
لابمزايله ، باطن.(اول خطبه نهجالبلاغه ، ) لابمزايله شييء
.(نهجالبلاغه جوامع باب.ج2 بحار ، ) لابمساحه مبائن
ج 2 ، همان ، ) عنها بائن ولا بها غيرمتمازج هوفيالاشياءكلها
با كنيد مقايسه بيشتر اطلاع براي (ص 107 ج 1 ، كافي ، ص 201 ،
.آملي حسنزاده هوالحق رسالهالوجودانه
اويصافاليه توصيف يحكماويعرف عليه يحكم ان لايصح (12
.ص 275 وحدهاووجوب ، كتابالنصوص ، من نسبهها
مخفيا ، كنزا كنت(بعد140 به ج 2 ، 139 سرني ، (13
(ص 232) العروه سمنانيدر علاءالدوله..اعرف فاحبيتان
اول شوددر شناخته كه خواسته تعالي چونخداي) گويد
...عليهالسلام داود به اول درپاسخي و فرموده ذات تجليات
ص فيالتصوف ، المصباح: ص 293 مافيه ، فيه به كنيد نگاه نيز
:31-ص 28 اول ، ش سوم ، سال خرد ، جاويدان:155
رسايل) ص 59 ،(ترجمه) رشفالنصايح:ص 83 ، 91 الاصولالعشره ،
ص 139141 ، عربي ، ابن كتابالمسايل ، (ص 207 عربي ، ابن
كرده ترديد حديث اين سند در تيميه ابن:ص 79 مرصادالعباد ،
در (ص 15029 مثنوي ، احاديث ص 61 ، اللولوءالمرصوع ، است
تجلي دوگونه و است ازلي واحد حقيقت وجود ، عربي ، ابن عرفان
عالم در موجودات اعيان آن ، وسيله به كه تجليالف.دارد
در ثابت اعيان آن ، سبب به كه تجلي:ب ميشود ثابت غيب ،
فيض نخستين ، تجلي.ميشوند ظاهر محسوس ، عالم در غيب عالم
آن تفصيل و شرح براياست مقدس فيض دومين ، تجلي و اقدس
كاشاني ، .فصوصالحكم شرح ص 4955.فصوصالحكم:به كنيد نگاه
ص 645 ، فصوصالحكم ، بر قيصري مقدمه شرح ص 1042 ،
.ص 174 كاشاني ، اصطلاحاتالصوفيه ،
تا ازل از موجودات كلي افاضهنظام ص 619 ، ج 2 ، سرني ، (16
و ابقاء موجب مترتبه ، اوقات در و تفصيل وجه ابدبر
معني اين از و.حكماست و متالهان نظر در عالم استمرار
و ص 55 ج 2 ، الاسفارالاربعه ، .كردهاند هم عنايت به تعبير
.(ص 875 همانجا ، ).مابعد
موجب بهاست اسلامي فلسفه در كلي قواعد از عبارت اين (17
اخس ، ممكن بر اشرف ممكن است ، لازم وجود ، مراحل تمام در آن
ناچار باشد موجود اخس ، هرگاه ديگر عبارت به.باشد مقدم
الاسفار.باشد شده موجود اشرفي ممكن آن ، از بيش بايد
ص ج 1 ، اسلامي ، فلسفه در كلي قواعد).ص 244 ج 9 ، الاربعه ،
.(مابعد و 1819
در انسان به خدا تشبيه (ص 190619 ج 2 ، سرني ، (18
صورته علي آدم تعاليخلق الله حديثان موجب صوفيهبه
اصل دو در تشبيه اصل.است بوده (ص 114 احاديثمثنوي ، )
خداوند كه گونه بدين انسان ، به خدا تشبيه.الف:شده تقسيم
انسان به صفات يا ذات در را او و پندارند آدميگونه را
تشبيه:ب.ص 93 ، 173 ج 1 ، النحل ، و الملل.كنند مانند
.(همانجا) خدا به انسان
اهل شيعه ، ديگر به نسبت اماميه كلامي ، فرق ميان در (20
تجسيم و تشبيه اهل آراء كلي بطور و غلاه سخنان و تنزيهاند
ص ج 1 ، ابوالفتوح ، تفسير.دانستهاند مردود و كفرآميز را
.ص 134135 ج 1 ، تبيان ، تفسير ;ص 225 المراد ، كشف 128 ،
;مقالهتشبيه به كنيد نگاه مطلب اين برايتفصيل)
.(ص 262 ج 4 ، دايرهالمعارفتشيع ،
شرح ص 38 ، ملت ، سه و هفتاد:به كنيد نگاه مثلا (21
.ص 118 ج 2 ، الفصل ، ;ص 25 ج 8 ، مواقف ،
ص 774 قشيريه ، رساله (22
)Corps Spirituel ct tcrrc ccleste.pp...
نياكان معارف
ابوالخير ابوسعيد شيخ از حكاياتي گزيده
خدا تا بنده از قدم يك
اورا كه بزرگياست اينجا:كه گفتند را شيخ روزي
بخداي قدم بدو بنده كه گويند ، ميگويد قشيري ابوالقاسم
!؟.ميگويد چه شيخ رسد ،
:گفت شيخ
.رسد بخداي قدم بيك بنده نه ، -
.بگفتند سخن اين و استادآمدند نزديك امام استاد مريدان
:گفت امام استاد
چگونه؟ كه نپرسيديد-
بخداي قدم بيك ديروزگفتي كه كردند سوال شيخ از روز ديگر
:گفت شيخ رسند
.ميگويم همين امروز بلي ، -
:گفتند
شيخ؟ اي چگونه-
:گفت
از قدم كه است آن وآن ، است قدم يك حق و بنده ميان در-
.رسي حق به نهيتا بيرون خود
:گفت كردند ، استاد حكايت امام پيش استاد مريدان
.ميگويد او كه است چنان-
...بودي من خواست به اگر
:گفت شيخ
همه اين:-گويند حاضرگردانند ، را ابليس قيامت روز -
!ببردي راه تواز را خلق
:گويد
نبايستي اجابت را ، مرا ايشان كردم دعوت من ولكن ، !نه-
.كرد
:گويند
!برهي تا سجدهايبيار را آدم اكنون شد ، خود آن-
محنت توازين و تاما بيار سجده:كه آيند بفرياد ديوان
برهيم
:گويد و ايستد گريستن در او
.كردمي روزاول سجده من بودي من بخواست اگر-
...گشتن خواهم نهان خويش غزل اندر
:كه بيتبرميگفت اين شيخ خدمت در قوال روزي
گشتن خواهم نهان خويش غزل اندر
بخواني چونش دهم بوسه تو لب بر تا
:پرسيد قوال از شيخ
راست؟ كه بيت اين-
.است گفته عماره-:گفت
.شد عماره خاك بهزيارت صوفيان جماعت با و برخاست شيخ
|