اثر خضرخان زائر تاريخي قلعه
شد شناخته ملي
شد برپا شريف صنعتي دانشگاه در
كشور دانشجويان رياضي همايش
تهران در
بازگشت درباره هم باز
دفاع
;فيثاغورث و آپولونيوس
فيثاغورث انديشه ميثراگوراساز
در ديروز ايران ، روز جشنواره
يافت گشايش ژاپن
شد افتتاح "كتيبهها تالار"
اثر خضرخان زائر تاريخي قلعه
شد شناخته ملي
به مربوط خضرخان زائر قلعه تاريخي اثر :فرهنگي علمي گروه
بوشهر استان اهرم شهرستان غربي شمال در واقع قاجار دوره
است ، ميرفته بهشمار استعمار با مبارزه دژهاي از يكي كه
.پيوست ايران ملي آثار به شماره 2098 با
تاريخچه كشور ، فرهنگي ميراث سازمان عمومي روابط گزارش به
قلاع تخريب از كه است تپهاي فراز بر كه بنا اين ساخت
مبارز خضرخان زائر حيات دوره به يافته ارتفاع خود ماقبل
.برميگردد جنوب خطه استعمارستيز جنگهاي
بنا اين تاسيس خورشيدي ، سال 1301 در وي شهادت به توجه با
.باشد قاجار دوره اواخر و تاريخ اين از قبل به مربوط بايد
مترمربع آن 3400 مساحت و متر xابعاد 5068 در قلعه اين
قطر 5/5 به مدور برج چهار قلعه اين بارو زواياي بر.است
باروي و برج هر.است شده ساخته متر شش ارتفاع به و متر
و خشت از همگي است سانتيمتر آن 80 جرزهاي ضخامت كه قلعه
.است شده ساخته گل
خالي فضايي آن هشتي و ورودي از پس قلعه اين فضاي نخستين
.است شده واقع قلعه شمالي جبهه در كه است xابعاد 2050 به
شرقي قلعه فضاي دومين ورودي وسيع حياط اين جنوبي جبهه در
يك ورودي اين از گذر از پس و دارد غرب به رو كه است
.است شده ساخته شكل مربع شاهنشين
كه دارد قرار طبقه سه ساختمان يك ورودي اين راست سمت در
اين همكف طبقه از گذر طريق از قلعه دوم حياط به ورود
.ميشود ميسر ساختمان
فوقاني قسمت و درگاهها پيرامون تزئينات عمده بنا اين در
روي بر يادشده تزئينات و شده انجام پوشش نزديك و ديوارها
و كوچك شكل مثلثي عناصري با طاقها چهارسوي در و سرطاقها
خطوط و زيگزاگي همچون هندسي نقوش ديگر و همپيوسته به
اين طاقچهها پيرامون نيز گاهي.گرديدهاند ترسيم امواج
حاضر حال در.است شده كار بوته و گل گياهي عناصر با نقوش
.است خضرخان زائر بازماندگان تملك در بنا اين
رزمندگاني دوشادوش كه بود مبارزاني از يكي خضرخان زائر
و جنگيد خارجي استعمارگران با دلواري رئيسعلي همچون
.آمد نايل شهادت فيض به شمسي سال 1301 در سرانجام
شد برپا شريف صنعتي دانشگاه در
كشور دانشجويان رياضي همايش
تهران در
مسابقه بيستوسومين و همايش دومين :علميفرهنگي گروه
به كشور عالي آموزش موءسسات و دانشگاهها دانشجويان رياضي
.شد برگزار تهران شريف صنعتي دانشگاه در روز سه مدت
يكمين با همزمان فروردينماه نهم از كه همايشها اين
آغاز كشور رياضي نخبه ازدانشجويان تن هفت درگذشت سالگرد
رياضي دانشجويانبرگزيده معرفي با شب پنجشنبه بود ، شده
.داد پايان خود كار به
از بيش عالي ، آموزش و فرهنگ وزارت عمومي روابط گزارش به
از 24 رياضي مختلف رشتههاي ازدانشجويان تن هزار يك
شركت همايشها اين كشوردر عالي آموزش موءسسه و دانشگاه
.داشتند
دانشجويان آشنايي علمي ، همايش دو اين برگزاري از هدف
ارايه و نظر تبادل و بحث يكديگر ، با مختلفرياضي مقاطع
رياضي دانش ارتقاي و علومرياضي در علمي يافتههاي آخرين
جهانيرياضيات سال آستانه در كشور در آن دستاوردهاي و
.است شده اعلام (ميلادي سال 2000)
رياضي علوم دانشكده رئيس ظهوريزنگنه بيژن دكتر گفته به
ويژه رياضي دانشجويي همايش دبير و صنعتيشريف دانشگاه
همايش 45 اين در نخبهرياضي ، دانشجوي درگذشت 7 يادواره
و رياضي ، هندسه منطق ، آناليز ، جبر ، موضوعات پيرامون مقاله
كارشناسي ، دورههاي دانشجويان سوي از اعداد نظريه
.شد ارايه دكترا ارشدو كارشناسي
از تن هفت به همايش اين پايان در گزارش ، اين براساس
مسابقه برگزيدگان از تن هفت و برتر ارايهكنندگانمقالات
.شد اهدا جوايزي دانشجويي رياضي
بازگشت درباره هم باز
دفاع
;فيثاغورث و آپولونيوس
فيثاغورث انديشه ميثراگوراساز
علمي ، صفحه در گذشته سال در همشهري شماره نخستين :اشاره
با بود طنز نيمه و جدي نيمه خيالي ، گفتگويي حاوي فرهنگي
فيثاغورث همراه به كه فيثاغورث همفكران از يكي آپولونيوس
زندگي عالم به -دياگراميك سيستم -خود نظريه طرح براي
.بود بازگشته
قابل را سعيدافشار آقاي نوشته آن شهرياري پرويز استاد
سرآغاز شايد كه بود كرده پيشبيني و دانسته توجه
.باشد تازه مناظرهاي
سوي از آن به پاسخ در نوشتهاي مطلب ، آن چاپ از پس چندي
پيچيدگي به توجه با.رسيد روزنامه به غفاري ، حسين آقاي
اما.برسد بدان پاسخي كه نميكرديم گمان نخست ، مطلب نسبي
آن خواندن كه است شده موضوع به ديگري نگاه زبان ، همان به
سال 78 شماره نخستين در كه را مطلب اين.مينمايد دلچسب
.بخوانيد آخر تا شده منتشر
فاخر ، جامههاي در اينكه به نداشتهام تمايلي چندان من
پاپ درزي را جامهها اين اگر حتي ;شوم ديده عاريتي ، اما
در جامهها اين با باشد قرار اگر حتي و باشد دوخته اعظم
عكسي آن دارنده با و كرده شركت سبز كاخ باشكوه ميهماني
من راهنماينده زمانه ، اين در بهراستي.بگيريم يادگاري
ژنده من كه بگمانيد مبادا اينهمه ، با.اسپينوزاست بنديكت
براي را رواقيان سبك به زيستن و هستم بدپوشنده و پوشنده
است ، وارونه "كاملا قضيه نه ، ;خواستهام ديگري يا خود
.باشد نداشته سرسازگاري من با زمانه هرچند
و نيكوست رسد دوست از هرچه كه بيافزايم نيز را نكته اين
و رساند آسيبي كه آن گمان به مگر ترا نداد دهشي نادوست
خوب سياه ، و سفيد با را چيز همه اينهمه ، با...ترا آزاري
و نميتوان دشمن و دوست نيز و زيبا ، و زشت بد ، و
كه بويژه ;كرد داوري آن درباره و گرفت اندازه نميشايد
.ميزييم تساهل روزگار در ما
فني گفتگوي پيامد نوشته اين نكتهها ، اين گرفتن درنظر با
گزارشگري با است آپولونيوس دشوار و آميخته طنز به
اما شده ، آورده فراهم دير كمي است ممكن گرچه كه خوشذوق ،
سوي به ميگشايد راه اسطورهگرايانه نوشته آن از
بتوانيم كار ، اين با كه باشد"فلسفي" انديشهاي
خواننده فراروي را نگرههايي گشوده ، را چند گرههايي
.بگذاريم
من كه بوده آن نوشته اين فراهمآوردن در ديركرد اصلي علت
و سنگين مهآلود ، دمكرده ، هواي اين در نميخواستهام
درباره آپولونيوس كه بشوم داورياي همان گرفتار سهمناك
در مناست انگاشته يكي ديگري با مرا و داده ، انجام من
سبز باغ در اكنون نميدانم درستي به گرفته مه سرزمين اين
در كداميك و ميگذرد كشتمندها كدامين كشتزارهاي ميان از
بابت اين از هرچند...ماند خواهد وفادار راستي به فرجام
آن بهرغم و باشد ، وارد انتقادي و شود نوشته گناهي من بر
كار در اين ، جز.ميخواهم چه و هستم چه ميدانم كه
آغازيدن در جمله از باشد ، آزاد انديشنده كه بايد انديشه
جستار گونهاي به شما و آغازهگاه نيز و آغازگاه گزيدن و
و هست شما براي هست ، اگر يا نيست ، آغاز كه گشودهايد
ايشان بنامم چيزي آن به پرمسئوليت ، و است دشوار من براي
.مينمايدم مه كه را
در كه بودم شده روبرو واژگاني با من اينها ، بر افزون
بخردانه بلكه ميكردم ترديد ميبايست نهتنها آنها پذيرش
كه ميشدم همراه موجي با نبايد -نميگفتم هيچ كه بود آن
گفته به كه هست گاه كه چرا -است انداخته راه آپولونيوس
و."است گفتني هيچ از بهتر نگفتني هيچ" كييركهگارد
استقبال "جستارگشايي" در شما روش از كه را اين بيافزايم
روي شما با دشوار گفتگويي به سهمگين مهناكي در و كرده ،
.مه برد روشنايي كه باشد ميكنم
يك ، كه اميد و -آغازه يك نه و -است آغاز يك شما نوشته
در باشد ياريگري و نماند ، و باشد نبوده تكليف ، رفع
كار است ستودني نيز باز اينهمه ، با ;انديشه يك پديداري
-نميباشد پسنديده چندان تكليف ، رفع تركيب جهت آن از.شما
يك درون در ميگيرد مشكل تكليف كه -(انديشندگان نزد)
رفتاري مجموعه يك و آيين يك يعني انديشه ، از دستگاه
هماهنگ ويژه جهتي در كه گوناگون رفتارهاي از برآيندي)
همان يا دستورها از مجموعهاي آن روي بر كه ،(باشند شده
نهادي را ما انديشه ، كار در اما.برآمدهاند تكليفها
نو گسترهاي و كند تعيين برايمان دستوري و تكليف تا نيست
كاري باز بود هم اگر كه باشد ، ياريگرمان يا و -بنمايدمان
.دهد انجام نمييارست همراهي از بيشتر
نيست ، مدعي و نهادي هيچ كه است آن نه نهاد ، از منظور
منظور به باشند برآمده كه نيست نهادهايي را ما بلكه
راستاري در باشند داشته كاركرد و نو انديشههاي راهبردن
كه انديشههايي براي بلكه اكنون و گذشته نهانديشههاي
ارسطو ، گفته به -راهبرند را پيشرفتن و انديشيدن فرآيند
-فلسفي مفهوم يك چونان جوهر بيان در ،"انديشه eانديشه"
.اولي فلسفه از بنيادي مفهوم يك يا مابعدالطبيعي ،
از مهمتر و شگرف ، و سخت دشوار ، است كاري انديشه ، كار آري
و بنگريد را سقراط فرجام زمينه اين در) سهمناك اينها ،
پاي كه هنگامي بويژه ;كهك ده در را ملاصدرا زيستن
نوش كه آن ويژستهتر و باشد ميان در تازه گسترههاي
اين در ايرانيان ، .باشد انديشه بنيادهاي در (نوشدن)
.نوش:دارند را واژه بهترين زمينه ،
به) نو واژههاي با همخانواده و نويدن مصدر از "نوش"
معناي به و همگان ، براي آشنا نامي) نويد ،(تازه معناي
همزبانان آشناي اندازه همان انديشه ، كار اما.است (مژده
مژده هم است ، نوشدن بيانگر هم نوش.نوش واژه كه است
را نو چيز خبر هم جويندهاش ، به را نو چيز ميدهد
و سختي و درد با را نو آميختگي هم ، و ميدهد ، مژدگاني
از پيچيدن خود به ميكند بيان يعني مينماياند ، دشواري
و بردهد را نو چيزي ميخواهد كه چيزي در را درد بسياري
اما كندن جان ميكند بيان و است زايمان آن مصداق بهترين
چنين زبان هيچ در بيگماني.را يافتن زندگي بلكه نمردن
نوشتار در رسايي و مفهوم در بيانگري و معنا از غنايي
كاربرد اندازه همان واژه ، اين اما.ندارد وجود واقعيت
-آن كار به انديشه كار به كوشندگان كه ما ، زبان در دارد
خوانندگان از دارم چشم اينروي از.ميكوشند -كاربردش و
را ناآشنا واژه اين كه اين از من بر ببخشايند كه
بگويم گرفته بهره فرصت از جا همين.نهادهام فرارويشان
انديشيدن كنش فرآيند بيشتر انديشه از منظورم كه ، را اين
هم باز) پارسيانه را آن درستي به بخواهيم اگر كه است
ناآشناي يك) انديشش بگوييم بايد كنيم بيان (ببخشاييد
يك وجود ، معناي به) هستش.(ببخشاييد هم باز و ديگر
ما زبان در واژگان اين (ببخشاييد هم باز و -ديگر ناآشناي
سخن ما با آنها (برد -نه -كار درواقع ، ) كاربرد و
اين در پوييده و جاافتاده واقعيتهاي بسياري از ميگويند
به كه را كسي كار دشواري نيز و پوينده هنوز و بوم ، و مرز
.ميكوشد انديشه فرآمدهاي و انديشه ساخت و كار
است ، فرآيند يك انديشش ، دقيقتر واژه به يا انديشه ،
يابد سازمان و بگيرد چهره بتواند اگر كه تاريخي ، فرآيندي
اين انديشه بنابراين ، .است تمدن آن ميوه شود ، فرآيند و
انديشه ، .فروشود روءيايي در و افكند زير سربه كسي كه نيست
است ذهن پيوسته روييدن انديشه ، .نيست نيز چاكرم ، نوكرم ،
را زندگي همه كه ديگر ، كسي به كسي از مناسب ، بستري در
اكنون زندگي چه را ، اكنون در گذشته زندگي چه مينواند ،
انديشه.نيست نيز بدان وابسته و نيست آيين انديشه ، را
ممكن هرچند است ، داشته هستي اكنون به تا كه نيست چيزي
چيزي انديشه.باشند آمده گذشته از آن از پارههايي است
بلكه كرد ، بيان را آن بشود چيزها ديگر بوسيله كه نيست
نقشي ميكند ، رنگ ميكند ، بيان را چيزها همه كه است چيزي
انديشه با كه اين براي بدينجهت ، .ميدهد معنا و ميزند ،
يكي را آن چيزها ديگر با و فهم با دريافت ، با جزئي ،
ميان و شناخته بهتر را آن كرانههاي است بايسته نگيريم ،
آنها همه بر انديشه نام كه چيز گونه چند يا دو اين
شايسته نامي كدام هر براي و شود گذاشته تفاوت نهادهايم ،
ميكشد ، پيش را زبان كارهاي از بخش اين.كرد پيشنهاد را
يا و تمدن انديشه زبان يا و تمدن زبان و انديشه زبان
ايزدي دهش يك است ، لطف يك تمدن و.تمدنساز انديشه زبان
هر بنابراين.كوشيدهاند و خواستهاند كه آدمياني به است
را چيز هر كه همانگونه ناميد ، تمدن نميتوان را چيز
كه همانگونه.زبان را آوايي هر و ناميد ، انديشه نميتوان
آورد تاب خود پشت بر را رستم دست زور نميتواند اسبي هر
براي از ميگزيند دارد كه ويژگيهايي با را رخش تنها و
تمدن ، گهواره چونان زمين ، ايران پهلوان به دادن سواري
و بايد انديشهاي را تمدن هر نيز سان همان به ;رستم يعني
همديگرند ، به وابسته و لازم اينها و زبان را انديشه هر
و پرسمانها و پرسشها دربرابر اينها آورند تاب تا
ميگسترانند ، آن فراروي تمدن هوشمندان كه دشواريههايي
خفقان" تمدن در -است نهاده پيش را آنها تمدن خود يا
.نداريم "!بگيريد
پذيرفته عرف با مطابق -هوا در نميماند معلق آجري هيچ
در امكان اين هرچند) پديدهها از ما تاكنوني شناخت و شده
كسي كه اين به چهرسد -(باشد داشته هستش ديگري گاه و جاي
هوا ، در معلق آجرهاي با كه باشد سر در آن هواي را
معلق آجرهاي از كه اين فراتر ، آن از و ;برآورد خانهاي
برجها از و آسمانخراش ، برجي آنها از و معلق كاشانههاي
هوا ، در معلق آجرهاي از همه برآورد ، را آسمانخراشها شهر
در زييش و كوشش و كار به را بسياري كسان كه بهگونهاي
.نشد شگفتزده هيچ و ديد بتوان آسايش و آرامش در آن ، درون
شيوه است اين گاه ، بدترين در و جاي بدترين از آغازيدن
و) پنداشتن چاهي ژرفاي در را آدمي و تمدن -جز كنش و كار
باشد داشته زيستن شايستگي اگر كه (انداختن يا گرفتن ،
و درشود ، به برزخ از برآيد ، چاه از ميتواند و ميبايد
"اصلا اين و نيشدار نگاههاي سوز زير آنهم برشود ،
تنها و نيست چاهي هيچ كه جايي در هم آن نيست ، خوشايند
اين و پنداشت چنين اين و درآورد را آن اداي بايد
.واقعي چاه از برشدن خود از دشوارترست
همين اما آدمي ، براي از دشوار است برزخي سراسر زندگي
شد خواهد رستگار و خواهدرست برزخها از خود كوشش با آدمي
نيستند روءياهايي تنها اينها.بهشت بر گذاشت خواهد پاي و
انديشههاي فرومرده ، تمدنهاي به باشند داشته تعلق كه
ويژسته بيانهايي اينها ;فروافتاده آدميان و فروپاشيده
به را آنها انديشمند خاوريان كه زندگي انديشه از هستند
به بردن راه ياراي را همگان كه كردهاند بيان زبانهايي
ديگران و فيثاغورث پيدايش از پيش كار اين و -نباشد آنها
مهري به سر خمرههاي چونان انديشهها اين و شده انجاميده
و نهادها و كسان نيستند كمهستند همگان و ما فراروي
زرمند خمرههاي و شكسته كوزههاي خواب شبها كه بزرگاني
و انديشهها ميگذارند كنار آساني به ولي ميبينند ،
و مانده جاي به ما براي گذشتگان از كه را نگرههايي
كه است آن كار ، اين علت يكهستند ناب زرهايي چونان
پيوند در اما.گرفته صورت زمينه اين در شياديها بسياري
كيسه يك به را گذشته كسان كه برداشتي چنين انديشه ، با
يك به است گذشته از را هرآنچه و كنند همانند مارگيري
.نادرست و ناپسند است كرداري بخوانند نادرست يكسره و باره
استواري برهانهاي و دليلها كه است درست هنگامي نگره اين
بدون نميتواند دانشي و انديشه هيچ.باشد كار در آن براي
به رسد چه كند ، تبيين را خود هستش حتي رياضيوار برهان
باوره هر بخواهند كه باشد سر در آن هواي را كسان اينكه
توده مشتي بر خود دادن فرمان ابزار را بيجايي و خرافه
تمدن و انديشه و زندگي بردن راه جاي به و كنند ناآگاه
براي بدبختي آفريدن فراراه را شوم هستي و رياضيات برپايه
بودن حق دانشي تنها.دهند قرار -خود آنگاه و -ديگران
ازبنيادهايي ارانه و رياضي را هستياش جواز كه دارد
رياضي كه دارد زيستن حق نگرهاي و باشد بازگرفته استوار
درست هنگامي گفتمان و گفته هرباشد شده وارانهبرساخته
خود با جواز رياضيات از هستشاش نخست گام در كه است
.داشتهباشد
موضوعها با انديشش يك معرفي به كه ندارم آن سر اينجا ، در
درباره اندكي ميخواهم بلكه بپردازم ، آن مسالههاي و
براي ميمانند موضوعها ديگر.بگويم سخن شما فيثاغورث
زودتر است ممكن هرچه كه اميد.ديگر گاههايي -و -جاي
.نزديكتر اكنونمان به و باشد
مهرسيس ، يا هستم ، سيس -هاك كه فيثاغورث نه من بگويم اگر
شما شايد شدهام ، شناخته نيز ديگر نامهاي به كه ياسيس ،
كه است آن واقعيت.گفتهام سخن بينزاكتانه كه بگمانيد
هم با مهناك هوايي در يكسال به نزديك آپولونيوس و من
بر بويژه كرديم ، كار و گفتيم سخن هم با داشتيم ، پيوند
هواي آن در امارياضيات قضيه دشوارترين و زيباترين روي
حافظهاي ميديد هم اگر نميديد ، را چشم چشم كه مهناك
كردن ضبط كار به بود شده تنبل كه چرا نميكرد ، ضبط را آن
آن و هم نزد به ميرفتيم ديدهها ، نگهداشتن خود در و
و كوتاه ميبايست ، كه بازميگفتيم هم براي را چيزهايي
پيشتر شده تعيين پيش از حد از من گاهي اگر و.خشك
پسنديده اين و -نباشد خودش نميتوانست آپولونيوس ميرفتم
در روي ، بههر او استادان و همكاران ديگر براي از نبود
او مهناكي ، از سهمگين ماههاي آن در و قيرگون روزهاي آن
همچنين او.است كرده وصف شما براي كه گرفت چنان آن مرا
بر نوشتهايد ، باز شما كه كرد گزارش چنان آن را عدد نگره
.او گفتههاي پايه
كي و هست كي فيثاغورث كنم اثبات اينجا در تا نيستم آن بر
از او كه بگويم بايد اندازه همين وي درباره اما نيست ،
از كرده ، ديدار -مصر و -ايران از بويژه و آموخته خاوريان
و بوده منطقي را او.گرفته فرا را مطلبهايي ايران مغان
عدد از هست آن در هرچه و جهان ميگويد كه ويژه انديششي
كس هيچ گفت ميتوان قاطعيت با را نگره اين.است برآمده
از نگره اين زيرا درنيافت ، را آن نيز او خود و درنيافته
از) ديگران ، از را آن بلكه بود ، برنيامده وي ديدگاه
به بحران اين نيز وي از پس.بود برگرفته (شايد ايرانيان ،
تمدن در كه را مسالهاي بزرگترين اينروي از.نرسيد سامان
منطق انديشه شد ، داده پاسخي بدان و شد كشيده پيش يوناني
آن ارسطو كه فلسفه ، با آن رابطه و -مابعدالطبيعه و -بود
فيلسوفان نگرههاي و تلاشها هم آن درآورد ، كار از را
نيز و سقراط بويژه گورگياس ، پروتاگوراس ، چون بزرگي
وارد منطق اين بر كه اشكالهايي و ايرادها اما.افلاطون
ديگر منطقي كوششهاي بر كه ايرادهايي همانند -بوده
هراكليتوس ، همچون يونان منطقخواهان و منطقدانان
هيچگاه -شده وارد آنها جز و زنون دموكريتوس ، پارمينوس ،
.است نشده داده قطعي پاسخ
نام بدين را آن و گذاشت پايه نيز را فلسفه فيثاغورث
قرار منطقي و فلسفي رياضي ، كوششهايي كانون در او ناميد ،
كه نشده روشن و نيست آشكار است هنوز كه هنوز اما داشت ،
چه مابعدالطبيعه و فلسفه و منطق رياضيات ، ميان رابطه
است ، تاريك ما براي عدد تكليف ميان اين در بويژه.ميباشد
به تا.كردهاند وصف پركن دهان واژگاني به را آن چه اگر
از بيان ميتواند فيثاغورث حرف معناي نگفته كس هيچ امروز
حرفهاي فهم از نيز فلسفي انديشندگان - ژرف.باشد راستي
همانند روءيا و هذيان به را آنها و درماندهاند فيثاغورث
است ، برآمده عدد از جهان اينكه گفتن گويي تو.كردهاند
اينها بگوييم كه باشد داشته نميتواند اين جز تفسيري
كساني همانند يا و هستند خوابها از بافتههايي و ياوه
از گونه اين ناميد ميتوان تنها "پرت و چرت" را آنها
.را انديشيدن
و) -كشم پيش را ادعايي اينجا در ندارم آن آهنگ نيز من
گفته اين اما -(واميگذارم ديگري جستار به را كار اين
اين در كه ديگري فلسفي نگره هر از است درستتر فيثاغورث
از تنها آن رد كه است دليل همين به است ، شده داده زمينه
ردكنندگان كه است اين آن و تاكنون آمده درست ديدگاه يك
و.نوشتهاند آسمان نردبان پاي را خود خرد نردبان كوتاهي
چيزهاي برخي درباره كه گفت ميتوان را همان باره اين در
(اسرار) جانان منزلگه كه ندانست كس:است شده گفته ديگر
.كجاست
ديگر كانون كه انديشهها از برگزينيم سخن سه بخواهيم اگر
:اينهايند سه آن بودهاند انديشهها
.است شده ساخته عدد از جهان:الف
مپسند نيز ديگران بر نميپسندي ، خود بر را آنچه -ب
.چيزهاست مقياس انسان -ج
سه اين از يكي فيثاغورث نگره ميشود ديده كه همچنان و
همان سخن اين زمان ، اين تا و زمان اين در اما ;است
.فيثاغورثيان سوي از گوشت حرمت كه داشته اعتبار اندازه
پنهان ديدها از همواره كه بوده انديشه اورست نگره اين
گرفته فرا آشوبناك ابرهايي را آن پيرامون همواره و بوده
.است نبوده راهي آن حريم به را كسي روي ، اين ازبودهاند
اين "اصولا و هندسه با دارند رابطه اينها كه آن شگفت و
رياضيات زيباترين قضيه از آنها فهم و چيزند يك دو
دارند ، شك باره اين در كساني اگر.آن تعميمهاي و ميگذرد
براي كه برانهايي و كوششها از انبوهي به كنند توجه
را گنگ چيزي اينها.شده داده رياضيات قضيه زيباترين
و ميكردهاند حس را آن هستش ميبوييدهاند ،
چيز يك باشد ، اينجا در چيزي است ممكن ميپنداشتهاند
برهانيهايي كه چند هر نبردهاند ، بدان راهي اما رازناك ،
داده برهان هشتصد از بيش -بريافتهاند ميانه اين در را
استخوانهاي از انبوهي ستيغ اين بر گويي تو.است شده
ستيغ پاي در همگي كه مانده جاي بر خورده شكست رهنوردان
زمستان ، زمهرير چه اگر شدهاند ، قرباني "دانشها دانش"
رهپويندگان ديگر علتهايي آبها گرماي يا تابستان ، سوز يا
همگي كه حالي در است ، كشيده در شكست ناخواسته بستر به را
بياني و يافتهاند برهان اينكه از بودهاند شادمان ايشان
.دادهاند ارائه را تازه
فيثاغورثي ديدگاه اين آيا كه نميدانم دقيق ، طور به من ،
اين بگويم ميخواهم اما ديگري ، از يا بوده وي خود از
از و برگرفته خاوريان از را آن او.نيست فيثاغورثي نگره
را جنبه اين شايد.ساخته بر رازوارانه آيين يك آن
حتي برخي كه نيست بيهوده.باشند آموخته وي به آموزندگانش
نيز برخي و ;نداشته وجود كه پنداشتهاند كسي را فيثاغورث
كسي را او برخي و ;دانستهاند يونانيان جزء از را وي
تاثير.است آموخته مصريان و ايرانيان از كه شناساندهاند
جهت اين از تنها ميبينيم ، نيز افلاطون انديشه در را او
رياضيات ، به كه گونه همان ميپرداخت فلسفه به افلاطون كه
:بود نوشته آكادمياش در سر بالاي بر كه بود همو
"نشود وارد نميداند رياضيات هركس"
در آن روح يا رياضيات بگويد ما به كه است كسي چه اما
فلسفي مكتبهاي در نمونه براي.است افلاطون فلسفه كجاي
وي انديشههاي و افلاطون از نيز بسيار كه ما خود
نداشته گرايشي رياضيات به هيچكدام هستند و بوده بهرهمند
.نديدهاند آن دانستن و آموختن به ضرورتي و
كه است يوناني تمدن برجسته ويژگيهاي از نيز اين
نگرههاي نميگويند ما به يونان پژوهندگان و انديشندگان
نيز فيثاغورث درباره.برگرفتهاند كي از و كجا از را خود
.است چنين
او انديشههاي در را پيشين تمدنهاي دستآوردهاي مهمترين
مييابيم دقيق بيانكردي نه اما داد ، نشان و ديد ميتوان
آنها از تاثيري نه و باشد فهميده را آنها او كه اين از
باختري و رومي يوناني ، فيلسوفان ديگر نوشتههاي در را
اين بيانديشيم كه ميماند راهي اين جز آيا.مييابيم
را آن نتوانسته يونان هوش و نبودهاند يوناني انديشهها
بسيار برهانهايي و دليلها باره اين در البته كند؟ فهم
بس اندازه همين اينك اما آورد ، ميتوان اينها از بيشتر
ميتواند هست شبههاي و شك زمينه اين در را كسي اگر.است
از جهان" كه فيثاغورثي نگره اين در بپردازد آزمايش به
كه آگاهيهايي برپايه و از ، پس البته ، -"است برآمده عدد
آگاهيها اين چند هر است ، شده حاصل وي براي نوشته اين از
است ، نشدني شك بدون كار اين بنمايند پرسشناك و تاريكناك
فيثاغورث روزگار از كه سدهاي چندين اين در ميشد اگر كه
بار نيست بد.بود شده ممكن را كسي گذشته ما زمانه به تا
سختي يا دشواري در نه نشدن اين علت كه كنم يادآوري ديگر
نميشود و ديد بايد را ديدن كه است آن در بلكه است ، آن
چشم با نميشود را سرخ رنگ كه همانگونه فهميد ، را آن
و سبز و سرخ رنگ بايد بار يك كم دست.آموخت كسي به بسته
.فهميد بتوان را آنها از ديگران وصف تا ديد بايد را سفيد
مزه بگويد ما به نميتواند كس هيچ.مزهها است همچنين
داشته بايد نمايهاي چه زبري يا دارد؟ صورتي چه شيريني
نشوند ديده تا و چنيناند اين نيز انديشه بنيادهاي.باشد
.نميشوند فهميده
كارهاي -كارهايش و نگرهها و فيثاغورث ستودن اينهمه با
دست كه است كساني و چيزها آن ستودن عبارتي به -داشت درست
به و دريافتهاند و بريافته را حقيقتها از برخي كم
براي رمزهايي و رازها ميان در را آنها گذاشتهاند يادگار
به راهي را كسي گذشته هزاره چند در كه چند هر ;آيندگان
انسان راه فرا ديگري راههاي و نبوده رازها سرزمين
.برگشودهاند
دانشوران ميان در بزرگترين را فيثاغورث ديدگاه اين از
ميان در كه يونانيان ، ميان در تنها نه ميدانم ، يونان
انديشه ، كار در اكنون به تا تالس از پس كه فيلسوفان همه
بويژه) آنها جز و عدد مابعدالطبيعه ، رياضيات ، منطق ،
به گفته اين اما.كوشيدهاند (زيستشناسي و شيمي و فيزيك
ياداشته دريافته ، را چيز همه فيثاغورث كه نيست آن معناي
جهت همين از و است نزديكترين او بلكه گذاشته ، جاي بر و
.گراميترين
گوراس ميثرا
در ديروز ايران ، روز جشنواره
يافت گشايش ژاپن
شناساندن هدف با "ايران روز" جشنواره :فرهنگي علمي گروه
در جمعه روز ايراني ، - اسلامي تمدن و فرهنگ از گوشههايي
صنايع از نمايشگاهي برپايي.يافت گشايش ژاپن پايتخت توكيو
جاذبههاي از فيلمهايي نمايش سنتي ، لباسهاي دستي ،
ديده تدارك برنامههاي از ايراني غذاهاي عرضه و گردشگري
.است جشنواره اين در شده
فارسي زبانهاي به كتاب عرضه و سنتي سرود ، موسيقي ي اجرا
.است جشنواره اين جنبي برنامههاي از نيز ژاپني و
شد افتتاح "كتيبهها تالار"
اكدي ، شامل غيرايراني زبانهاي و خطوط كتيبههاي تالار
و مطالعه منظور به و بار نخستين براي بابلي و ايلامي
.شد تاسيس ايران ملي موزه در ها ، بررسيكتيبه
و الواح كشور ، فرهنگي ميراث سازمان عمومي روابط گزارش به
آن بخشهاي ساير و ملي موزه انبار در كه نبشتههايي آجر
ساماندهي ، مورد تالار اين به انتقال با ميشدند ، نگهداري
قرار معرفي و ترجمه قرائت ، مطالعه ، مرمت ، شناسايي ،
براي نيز برنامههايي مركز اين تاسيس با همزمان.ميگيرد
بوشهر ، همچون كشور استانهاي در موجود الواح ساير شناسايي
.است شده آغاز آذربايجان و خوزستان فارس ،
به "اخيرا كتيبهها تالار تحقيقاتي گروه است گفتني
.يافتهاند دست باستان پارسي زبان به جديدي كتيبههاي
آجر و لوح به 100 نزديك نيز گذشته هفتماه طي گروه اين
قرائت و مطالعه مورد مكان اين به انتقال از پيش را نبشته
خواهد چاپ به كتاب يك صورت به آن نتيجه كه دادهاند قرار
.رسيد
|