براي بهانهاي سيزدهبدر ،
طبيعت با همزيستي
...مردم همه نه
براي بهانهاي سيزدهبدر ،
طبيعت با همزيستي
برگزار طبيعت دامان در ايراني ميليونها وگذار گشت ديروز
شد
صحرا و دشت به آن بردن و نوروز ايام در سبزه روياندن *
.است خرمي و سرسبزي به ايران مردم عميق علاقه دهنده نشان
...داريم خود آنچه
زيست محيط و الهي موهبتهاي از نگاهباني طبيعت ، با پيوند
روز مراسم.دارد وجود ايرانيان ديرپاي آيينهاي تمامي در
براي است بهانهاي نيز بدر سيزده يا ماه فروردين سيزدهم
يكي صورت به پيش قرنها از كه طبيعت دامان در گشتوگذار
جهاني جنبش.است درآمده ايران مردم پايدار سنتهاي از
دهه دو از كمتر در شايد زيست ، محيط آلودگي با مبارزه
محيط حفظ به ايران مردم علاقهمندي اما است ، شده فراگير
ريشه زيستي گونههاي و هوا خاك ، آب ، از نگاهباني و زيست
همين خاطر به.دارد ما سرزمين ساله هزار چند تاريخ در
مردم دارد ، طبيعت با همزيستي در ريشه كه مفيد گرايشهاي
ميان از درختان ، شاخه شكستن از دشت و صحرا در گردش هنگام
در ميكردند ، پرهيز خاك و آب آلودن يا گياهان بردن
ترك هنگام كه داشتند را احتياط جانب آنجا تا آتش افروختن
مزرعهاي به مبادا تا ميكردند خاموش را آن خود جايگاه
سنت همين راستاي در.برسد آسيب مرغزاري و درخت يا
كه ما كشور در زيست محيط از هواداري جنبش پسنديده
پيش سال دو از يافته ، سامان مردم سوي از خودجوش بهصورت
و طبيعت از پاسداري روز عنوان به را فروردين سيزده روز
اين در ميكوشند همگان و است شده پذيرا زيست محيط حفظ
طبيعت ، آلودن يا درختان نابودي از جلوگيري ضمن روز
را كوهستان و دشت و صحرا در مانده برجاي زبالههاي
و زيست محيط حفظ آتي ، سالهاي در كه باشد.كنند جمعآوري
داشته بايستهاي جاي سال روزهاي همه در طبيعت با پيوند
.باشد
مردم نوروزي ، آيينهاي eزنجيره از حلقه آخرين در ديروز
و طبيعت دامان به رفتن با باستاني سنت يك طبق ايران ،
شكوه طبيعت ، جشن به صحرا ، و دشت و كوه در گشتوگذار
.بخشيدند ويژهاي
با ايران ، فرهنگي جغرافياي در ايراني ميليونها ديروز
پايان نقطه نوروزي مراسم آخرين به مادر ، طبيعت به پيوستن
دوازده جشنهاي پايان در تامل ، سر از درنگي با تا نهادند
آماده فصلي فعاليتهاي گستره به بازگشت براي را خود روزه ،
جمعي تلاش و كار سراسري كاروان به نو ، از و كنند
آغاز -فروردين روز نخستين از نوروزي ، جشنهاي.بپيوندند
دوره اين و دارد ادامه فروردين سيزدهم روز تا -بهار
نهفتگي ، و ايستايي از انتقال و گذار زمان روزه ، دوازده
از نمادي روز ، دوازده اين.است پديداري و پويايي به
عمر سال هزار دوازده افسانه يادآور و سال ماه دوازده
.است جهان
گردش از پيش روز چند از مردم باستاني ، آيينهاي براساس
روز در و ميروند نوروزي پيشباز به نو سال آمدن و سال
پايان نوروزي آيينهاي و جشنها به فروردين ، سيزدهم
.ميدهند
بهار هنوز اما ;رسيديم نوروزي نمادين جشنهاي پايان به
شادي موج در موج دلها در نوروزي خوش خاطرات و دارد ادامه
.ميزند
ملتمان كهن خاطرات تا يافتيم فرصت روز ، دوازده اين در
بر و يافته راه ما قومي حافظه در تاريخ راه از كه را
.كنيم مرور است ، نشسته ما دلهاي
:ميگويد چنين روز اين فلسفه درباره "فروردين پرويز" دكتر
زيبايي با را طبيعت نشان و نقش ايراني ، آيينهاي همه در"
علاوه طبيعت ، به ايرانيان وابستگي.ميكنيم مشاهده خاصي
ديگري نمادين جنبههاي اقتصادي ، زندگي در آن تاثير بر
ايران مردم زيباييشناسي و هوشمندي از كه دارد ، نيز
كامل نوروزي جشنهاي چرخه سيزدهم ، روز در ميكند حكايت
با پيوند حلقه صحرا و دشت به رفتن با مردم و ميشود
".ميكنند كامل را طبيعت
جشنهاي از روز آخرين در مردم ايراني ، ديرپاي سنت يك طبق
در صحرا و دشت در و ميروند بيرون خانهها از نوروزي ،
و ميپردازند تفريح و استراحت به جويبارها روان آب كنار
افزون جلايي و جلوه روزه ، دوازده جشنهاي و شاديها به
.ميبخشند
:ميگويد تاكسي راننده رحماني محمد
ييلاقهاي به خانواده با نوروز ، سيزده روز در ساله ، همه"
شنيدهايم فاميل بزرگان از چون ;ميرويم تهران غربي شمال
دامن و صحرا در گشتوگذار به "حتما بايد روز ، اين در كه
است ممكن سيزده ، نحوست صورت اين غير در ;بپردازيم طبيعت
".شود دامنگيرمان
;دارد ديگري ديدگاه ادبيات دبير اكبري ميرعلي حسين اما
:ميگويد او
سيزدهم نحوست و سيزده عدد بدشگوني به اعتقادي "شخصا من"
اين ما باستاني سنتهاي در من ، اعتقاد بهندارم نوروز
خرافي ، باورهاي اين "احتمالا و است نداشته وجود اعتقاد
هيچ و دارد اروپا وسطاي قرون دوران درآيينهاي ريشه
".ندارد رسومما و آداب و فرهنگ با ربطي
نوروز ، سيزده روز در بعضيها گذشته ، در":ميگويد او
با و نميپذيرفتند خود رفتارهاي براي چنداني بند و قيد
و نظم افراطي ، وشادخواريهاي هوسبازيها و پرخوريها
و آشوب به و ميگذاشتند زيرپا را اجتماعي هنجارهاي
تلخ حوادث بروز باعث رفتارها همين و ميزدند دامن آشفتگي
را آن واقعي علت و عيني دليل چون و ميشد باري فاجعه و
ياد نحوست و بدشگوني عنوان با آن از نميشناختند ،
را گريبانشان سيزده نحسي كه بودند معتقد و ميكردند
و ميدانستند بدشگون را نوروز سيزده رو اين از و گرفته
".ميگذاشتند سيزده حساب به را آن ناخجستگي
علل و انگيزهها تبيين در شريعتي علي دكتر ياد زنده
:مينويسد نوروزي جشنهاي
و تفريح آسايش ، براي فرصتي تنها (نوروزي جشنهاي)"
ملت يك حياتي خوراك جامعه ، ضروري نياز ;نيست خوشگذراني
:ميافزايد او ".هست نيز
دگرگون را سنتها و زدود را قوميت رنگهاي همه كه اسلام"
با را آن و بست شيرازه ;داد بيشتر جلاي را نوروز كرد ،
ايرانيان مسلماني دوره در زوال خطر از استوار پشتوانهاي
".داشت مصون
نوروزي جشنهاي مجموعه از جدا نميتوان را نوروز سيزدهم
استاد) رياحي امين محمد دكتر تعبير به.آورد شمار به
تفكيك كه تنيدهاند هم در چنان آيينها اين ،(دانشگاه
:ميافزايد او.نيست ممكن يكديگر از آنها
از كه نوروز گونهگون مراسم در ايران ملت همگاني شادي"
سراسر در فروردين سيزدهم تا و ميشود آغاز چهارشنبهسوري
ساير با همراه مييابد ، ادامه (فرهنگي ايران) زمين ايران
".ماست ملي هويت شواهد از كهن ، روزگاران يادگارهاي
اعتبار و تشخص آيينها ، و مراسم بدين آنچه براستي
اين هدفاست يكديگر با مردم هماهنگي و همبستگي ميبخشد ،
نزديك هم به را مردم انديشههاي و دلها جشنها اين كه است
.سازد مقدور همگان براي را شادي و كند
او دارد ، ژرف تاملي نكته براين (پژوهشگر) پروهان مرضيه
:ميگويد
گذشته ايرانيان ذوق و انديشه صافي از آنچه قرنها ، از پس"
هر كه است آيينهايي و سنتها مجموعه است ، رسيده ما به و
در كه داريم يقين ديگر حالا.دارند نمادين معنايي كدام
فروردين سيزدهم تا سوري چهارشنبه از نوروزي آيينهاي همه
كه ;دارد وجود قومي همبستگي از عميق مفهومي (بدر سيزده)
از درست.است نهاده تاييد و تاكيد مهر برآن نيز اسلام
كه زماني
جامعه قلب در گسترده تحركي ميشود ، آغاز تكانيها خانه
.ميرسد خود اوج به نوروز سيزدهم در كه ميشود ، ايجاد
آيينها اين سوري چهارشنبه در.دارد فرق آن شكل منتها
در.دارد قرار مرحلهنهفتگي در هنوز اما ;مييابد رسميت
در و ميرسد خود اوج به جمعي حركت و جنبش اين نوروز
از رفتن بيرون شكل به مردم انرژي همه نوروز ، سيزدهم
جاري برون به درون از صحرا ، و دشت سوي به حركت و خانهها
زنده جويبارهاي صورت به افتاده ، تك چشمههاي.ميشود
هم به و ميشوند جاري ايران كران تا كران در مردم
گويي.ميرسد خود اوج به جمعي حركت و شور و ميپيوندند
يك شكل به دارد ، بيروني نمودي و جهت كه جمعي حركت اين
و كارها شروع براي عهد تجديد نوعي نمادين ، حركت
براي فرصتي ضرورت ، يك عنوان به جشن و است فصلي فعاليتهاي
.است پويايي و حركت فصل در تلاش و كار مجدد آغاز
آئيني جشنهاي اين كه نكنيم فراموش":ميافزايد پروهان
دارد اساسي تفاوتي غرب در معمول پارتيهاي و ضيافتها با
و اروپا در رايج شادخواريهاي و خوشنوشي و خوشپوشي با و
همدردي و همبستگي مشترك ، احساس بايد و است متفاوت آمريكا
و دهد گسترش مردم جانهاي قلبهاو در را آفرينش و جوشش و
تازگي و طراوت و نوشدن براي گرانقدر فرصتي به واقع ، در
و تشخص آئيني همايشهاي و جشنها اين به آنچه.شود بدل
كنند شركت آن در بتوانند همه كه است اين ميبخشد ، اعتبار
و حضور و بخواهيم خود براي را جشنها اين كه نباشد چنين و
حسرتزده دلي آن ، در كه جشني.برنتابيم را ديگران مشاركت
را رنگين سفرههاي.نيست آئيني جشن باشد ، اشكبار چشمي و
عدالت و حق معيادگاه را آرماني نوروز و بخواهيم همه براي
از تبعيض و فقر آن در كه بينديشيم نوروزي به و كنيم تلقي
شرمنده خود فقر از كسي ديگر و بربندد رخت بشري جامعه
بازنگردد خانه به خشك لب و تهي دست با پدري هيچ و نباشد
".ننگرد نامعلوم آينده به اندوهبار و مات كودكي هيچ و
طبيعت ، با پيوند روز و نوروزي جشنهاي پايان در اكنون
يك در را آينده يكديگر ، با همگام كه باشد اين آرزويمان
برهمگان خورشيد كه گونه آن و بگيريم جشن عمومي شادماني
اين خداداده و عظيم ثروتهاي بكوشيم ميتابد ، بيدريغ
از بهار ، كه آنگونه و باشد همگان آن از نيز سرزمين
راه در نيز ما ميگويد ، سخن عدالت رستاخيز و اعتدال
ايرانيان هميشگي آرمانهاي از كه آزادي و عدالت استقرار
.بكوشيم ماست ، اسلامي انقلاب محوري شعارهاي از و
ميرزاده
...مردم همه نه
سيزدهبدر مراسم حاشيه در
زيباترين و بزرگترين از يكي كه طالقاني پارك در *
شاخه ميكوشيدند جوان ، دو ميشود محسوب تهران پاركهاي
مراقبان از يكي.كنند جدا آن از را درخت يك خشك نيمه
قطع از كه خواست آنان از موءدبانه لحني با و رسيد سر پارك
اعضاي همه بين ، همين در.كنند خودداري درخت شاخه
بودند ، گسترده را خود ناهار بساط دورتر كمي كه خانوادهاي
بيآنكه دوجوان.برخاستند پارك نگهبان از حمايت به
پارك مراقب.كردند ترك را آنجا آرام باشند ، داشته پاسخي
گياه و گل و درخت مراقب خودشان مردم...بحمدا:ميگفت
يك شكستن با كه نميدانند بعضيها هنوز اما هستند ، پارك
چه و ميدهند باد به را زحمتهايي چه حاصل درخت شاخه
.ميكنند وارد مردم همه به خسارتي
غرب همت شهيد بزرگراه در سرعت با كه پيكان خودرو يك از *
رها آسفالت روي را سبزه قطعه دو سرنشينان بود ، حركت در
مرد.شد متوقف ميآمد پشت از كه ديگري خودرو.كردند
او به را خود.برداشت را سبزه و شد پياده ازآن ميانسالي
لحن با ميكنيد؟ چه سبزهها اين با:گفتم و رساندم
آب توي را سبزه كه بوده رسم قديم از ":گفت گلايهآميزي
كنار را سبزهها ،"طالقان" مثل جاها بعضي در.بيندازند
آن تابستان هنگام و بدهد حاصل تا ميكارند گندم مزرعه
در سبزه انداختن اما.ميشود پرپشتتر مزرعه از قسمت
با نبايد و است ناصوابي كار آن كردن لگدمال و گذرگاهها
سبزه.ميكند فرقي چهباشيم داشته رفتاري چنين خدا بركت
دانه به كه كنيم رها جايي در بايد را سبزه است نان همان
".نرود هدر و شود تبديل
فرزندش دست به را پرشكوفهاي اما كوچك شاخه كه پدري از &
:پرسيديم بود ، سپرده
كردهايد؟ را كار اين چرا
!قشنگي براي:گفت كوتاه مكثي از پس
و ميوه دهها بردن بين از و ميوه درخت يك كردن زخمي:گفتم
به شاخه ، اين كه آينده سالهاي طول در ميوه هزاران شايد
قشنگي كار ميآورد ، وجود به ديگري شاخههاي خود نوبه
.نيست
واقع در و انداخت ، كودكش به سريعي نگاه شرمگينانه پدر
كودك امابگيرد پس پسرك از را شاخه چگونه حالا ميگفت ،
من طرف به را شاخه و آمد من سمت به آهسته گامهاي با
:گفتم.كرد دراز
به اما ببر ، خانه به را شاخه.است شده دير ديگر حالا -
شاخه بخصوص نشكني ، را شاخهاي هرگز كه باش داشته خاطر
.ميبخشند شادابي و زندگي ما به كه را شكوفهها
لحظه هرچند پسرك.شدند دور من از آرام گامهاي با دو آن
.ميكرد نگاه من به و برميگرداند عقب به را سرش يكبار
به ميخواست و است فهميده را چيز همه كه بگويد ميخواست
.بودم مطمئن من.بدهد اطمينان من
زباله كيسه خودشان با ديروز خانوادهها ، از بسياري *
شهر به را زبالهها و غذا بقاياي و بودند آورده
در اما بدهند زباله حمل ماشينهاي تحويل تا برگرداندند
ازآتش آزاردهندهاي صحنههاي هنوز تهران ، اطراف جنگلهاي
اگر.ميآمد چشم به طبيعت دامان كنسرو ، قوطي خاموش ،
در جدي طور به را زيست محيط از حفاظت درس پرورش و آموزش
حداقل بگنجاند ، دبيرستان و ابتدايي دوره كتابهاي
و جمعآوري درس (جوانان و نوجوانان) كوچكترها
اصول اين هنوز كه بزرگترهايي به را زبالهها بازگرداندن
.آموخت خواهند نميكنند ، مراعات را
|