سعدي آثار شناسي دوران
منتقد نويسندهو بهاري مسعود
درگذشت سينمايي
سعدي آثار شناسي دوران
"سعدي روز" فرارسيدن انگيزه به
(نخست بخش)
پورپيرار ناصر
و اثر و ياد و شيخ از شعر مصرعي يافتن براي كوششي هر *
و گلستان تاليف از پيش فرهنگي اسناد در وي از ذكري
.است ناكامي با مواجه "مطلقا بوستان ،
ما شيخ كه نداريم باب اين در سندي بر متكي درست قول هيچ *
دست به تحريري و تدوين بوستان ، و گلستان تاليف از پيش
تا است نكرده كارآمدي كوشش كسي و خير؟ يا است داشته
زمان چه از بار نخستين ما سرزمين ادب تاريخ كند آشكار
ميآورد ياد به را اجل شيخ از كاري و نام
.نهادهاند نام سعدي روز را سال هر ارديبهشت اول :اشاره
در نيز و فارسيشناسي بنياد در همايشي مناسبت همين به
و ميشود برگزار شيراز در سعدي مصلحالدين شيخ مقبره
سخنراني به آن در كشور مختلف نقاط از سعديشناسان
هم كه است "پورپيرار ناصر" مقاله زير نوشته.ميپردازند
از "روزه پنج اين مگر" عنوان با وي كتاب دوم چاپ اينك
در مقاله اين.است رسيده چاپ به "كارنگ" انتشارات سوي
با كه داده اختصاص خود به را نخست مقاله عنوان همايش اين
.ميگذرد نظرتان از تلخيص اندكي
هنر و ادب گروه
بالاخره كه نكردهاند معلوم ما سعديشناس بزرگان هنوز
بوستان تدوين سال معروف بر بنا كه از 655 ، پيش اجل شيخ
نيز باره اين در.خير يا است داشته شاعري در شهرتي است ،
واحد نظر كشف كه گفتهاند فراوان نقيض و ضد اقوال چندان
باشد ، استفاده قابل و مقبول و مشروع كه شدهاي پذيرفته و
.است نشده ميسر
به تا باشد گمنام خود عهد در كه است نبوده كسي سعدي"
ميان در گفتارش و اشعار انتشار و نفوذ شروع دورهي تعيين
كه است مسلم "تقريبا چه.باشيم محتاج او وفات از بعد خلق
كتاب ، آن تاليف اوان همان در گلستان بند نقش نگارندهي
ذكر":ميگويد كه اين و بوده مشهور "كاملا در 656 يعني
در كه سخناش صيت و افتاده عوام افواه در كه سعدي جميل
نيشكر چون كه حديثاش قصبالجيب و رفته زمين بسيط
"ميبرند زر كاغذ چون كه منشاتاش رقعهي و ميخورند
و بلاغت و سخن سبك تازگي تاريخ همان از كه ميفهماند
مسلم سخنشناسان و بليغان همه بر را سعدي بيان ، استادي
.است ميگشته زبانها همه سر بر او كلام نام و بود كرده
تعليم مجله سعدي ، زندگي اوايل و تولد زمان اقبال ، عباس)
(و 12 شماره 11 هشتم ، سال تربيت ، و
خود اشارات به عطف فقط و استادان توصيهي به ديگر ، بار
خارج اجل شيخ دهان از سخن هنوز كه بپذيريم بايد شيخ ،
سال 656 ، همان در درست ميرفته ، سفر به زمين بسيط در نشده
دوران پايان علت به اسلام جهان درهمريزي سال يعني
جميل ذكر به مشغول بلاتكليف و آشفته جهان اين خلافت ،
كه است اين در اقبال استاد اقرار حسن اما.است بوده سعدي
سعدي ، از ذكري هيچ تاريخ آن از پيش ميشود آشكار لااقل
جاري زمان ، آن افواه و اسناد در و شيراز همان در حتي
.است نبوده
اوايل در حتي سعدي كه اين بر است اشاراتي همه جمله اين"
جواني علت به لابد نيز (623658) سعد ابوبكربن اتابك عهد
عهد به رسد چه تا نداشته شهرتي گونه هيچ ديگر علتي به نه
آن نكته اين دلايل از ديگر يكي و (599623) سعدبنزنگي
به كه العجم اشعار معايير في المعجم كتاب سراسر در كه
اتابك نام به شيراز در رازي قيس شمس قلم به سال 630
نيست سعدي از ذكري يا اشاره هيچ يافته تاليف سعد ابوبكر
از كه را خود معاصرين از جمعي شعر موءلف آن كه صورتي در
سال 635 متوفي اصفهاني اسماعيل كمالالدين است جمله آنان
قمر محمود نظامالدين و (المعجم تاليف از بعد سال پنج)
خويش كتاب در سعد بن ابوبكر اتابك مداحان از اصفهاني
و اعتبار مقام حائز تاريخ اين در سعدي اگر و آورده
است نداشته علت هيچ بوده شده مشهور مردم ميان در اشعارش
دستگاه در و سعدي وطن در سال ده قريب كه قيس شمس كه
او ذكر از ميزيسته بوده ايشان خواص از سعدي كه خانداني
نكته همين نظير و كند خودداري المعجم در اشعارش ايراد و
جهانگشاي كتاب دو در سعدي از شعري يا ذكري نبودن است
در اولي كه طوسي خواجهنصرالدين الاشعار معيار و جويني
و شده تاليف هفتم قرن دوم نيمهي اواخر در دومي و 658
اشعار به صاحبالمعجم مثل كه اين با هم موءلف دو اين
وجه هيچ به جستهاند استناد اصفهاني اسمعيل كمالالدين
نيز اين و نپرداخته او از شعري ايراد يا سعدي ذكر به
و اسم چندان سعدي هنوز كتب اين تاليف مقارن كه ميرساند
".است بوده نشده عالمگير شهرتش و نكرده پيدا رسمي
(ص 624 همان ، )
و واحد مقالهي يك در خواننده نيست مروت كه بدهيد انصاف
به و واحد امر يك دربارهي و واحد نگارندهي يك قلم به
متفاوت و مغاير كلي به اظهارنظر دو برگ ، چند فقط فاصلهي
سعدي سخن صيت ميگويد يكي كه بخواند يكديگر با متضاد و
صفحهي چند و ميرفته جهان به گلستان نگارش زمان در همان
(بوستان و گلستان) كتب اين تاليف مقارن" بخوانيم بعد
شهرتاش و نكرده پيدا رسمي و اسم چندان سعدي هنوز
".است بوده نشده عالمگير
كه نداريم باب اين در سندي بر متكي درست قول هيچ باري ،
به تحريري و تدوين بوستان ، و گلستان تاليف از پيش ما شيخ
تا است نكرده كارآمدي كوشش كسي و خير؟ يا است داشته دست
زمان چه از بار نخستين ما سرزمين ادب تاريخ كند آشكار
.ميآورد ياد به را اجل شيخ از كاري و نام
لقب كه "سعدي" به شاعري اشتهار كيفيت دربارهي اما و"
تخلص متقدمين اقوال بنابر.است اختلاف اوست (تخلص) شعري
زنگي سعدبن اتابك روزگار در اوست ظهور سبب به سعدي به او
در ابنالفوطي نظر بنابر و (599623) سلغري مودود بن
به است سعدي انتساب علت به مجمعالاداب تلخيص كتاب
مورد ثانوي نظر اين و.زنگي سعدبن بن ابيبكر بن سعد
نظر به بعيد "مطلقا اما.است معاصر محققان غالب قبول
زنگي سعدبن نام از را خود شاعري نام سعدي كه نميآيد
نزديك جواني اتابك ، آن روزگار اواخر در زيرا باشد گرفته
استعداد و قريحه با "قاعدتا كه بود سالگي بيست به
آغاز اوان همان در ميبايست داشت كه خارقالعادهاي
حاجت (تخلص) شعري لقب به زمان رسم بنابر و كرده شاعري
منتهي باشد ، گرفته خويش عصر پادشاه نام از را آن و يافته
شمار در تا نداشت راه دربار به هنوز بود سن حداثت در چون
ثبت خود يوان د در را او مدايح و درآيد سعد اتابك مداحان
سال 655 نزديك تا سعدي كه است آن مستلزم نظر اين رد.كند
اتابك عنايت ظل در درآمدن و فارس به او بازگشت تاريخ كه
است ، بنزنگي سعد بن سعدبنابوبكر پسرش و سعد ابوبكربن
به و نگفته شعري "اصلا خود سالگي پنجاه تا "تقريبا يعني
".باشد نيافته حاجت تخلصي
ذبيحالله دكتر از نقل به ص 127 ، اول ، دفتر سعديشناسي ، )
("سعدي" مقالهي صفا ،
بحث ، قابل سنگين تناقض و تضاد سه لااقل فوق نقل در چند هر
است نهفته شيخ ، رسمي نامهي زندگي با تقابل در ويژه به
شيخ آيا ببينيم كه است مقدم صفا استاد امريهي اجابت ولي
به و گفته شعري بوستان و گلستان تاليف از پيش تا اجل
.نه يا است ، بوده محتاج تخلصي
آنها در كه سال 655 ، از پيش فرهنگي اسناد در جو و جست
باشد ، رفته شيخ به اشارهاي تلميح و تلويح به حتي
جنگ ،"المجالس نزه" در شرواني خليل جمال.است بيفايده
كه آورده ، فراهم شاعر به 300 قريب رباعيهاي از معتبري
از كتاب ، محترم مصحح رياحي ، امين محمد دكتر قول به آن در
.است آمده يادي نيز هجري هفتم قرن اواخر شاعران
قرار دقت مورد جداجدا را نكته دو بايد گذشته ، اينها از"
فراواني به آنها شعر كه بزرگي شاعران ببينيم اول:دهيم
آخرين كه اين دوم عصرند؟ كدام گويندگان آمده ، كتاب در
دورهاند؟ كدام از آمده ، جا اين در شعرشان و نام كه كساني
در شعرشان كه را كساني بازپسين مرگ سال و نام جا اين در
ميرساند ، را تاليف زمان رفته هم روي اين و آمده ، كتاب
فخر مقتول 656 ، ايوهاي ، شاه سليمانميآوريم ترتيب به
يا 665 ، متوفي 656 اوماني ، اثير زندهي 656 ، مراغهاي
يا متوفي 679 عتيقي ، قطب متوفي 672 ، ابهري ، مكبرني رفيع
مستوفي ، فخر..مقتول 683 شمسالدين ، سعيد صاحب.675
.مقتول 689
آنها رباعيهاي كه مهمي گويندگان اكثر اما
گونه همان ميدهد ، تشكيل را كتاب رباعيهاي ترينهي بيش
هفتم قرن اوايل و ششم قرن در گفتهايم ، اين از پيش كه
".ميزيستهاند
(ص 48 نزهتالمجالس ، كتاب مقدمهي رياحي ، امين دكتر)
با بعد سطر چند نزهتالمجالس ، كتاب محترم مصحح و استاد
:مينويسد است كنايهآميز ملاحت اندكي با آميخته كه حيرتي
روزگار ، آن شاعر پرآوازهترين و بزرگترين از بالاخره و"
سال در اما درگذشته ، در 690 او گرچه كه نيست ، شعري سعدي ،
عوام افواه در او جميل ذكر گلستان تاليف مقارن 656
و بود ، رفته زمين بسيط در سخناش صيت و افتاده ،
رقعهي و ميخوردند شكر همچون را حديثاش قصبالجيب
".ميبردند زر كاغذ چون را منشاتاش
(صفحه همان جا ، همان رياحي ، محمدامين دكتر)
و اثر و ياد و شيخ از شعر مصرعي يافتن براي كوششي هر
و گلستان تاليف از پيش فرهنگي اسناد در وي از ذكري
امكان همه اين بااست ناكامي با مواجه "مطلقا بوستان ،
شيخ از يادي آنها در كه آثاري جمله از و آثار امحاء
پس.نيست كم باشد ، رفته هفتم قرن اول نيمه در بزرگوار
از پيش سعدي ، نبودن يا و بودن موءلف و شاعر اثبات براي
راه كه اين جز نيست چاره بوستان ، و گلستان تاليف تاريخ
همه اين بر يكباره كه بياوريم فصلي و بپوييم تحقيق
اوان در سعدي شيخ كه باب اين در منتشره گويي ناهمجنس
و موءكد ختمي نه ، يا داشته شهرتي بوستان و گلستان تاليف
.بگذارد مشخص
اوان از حتي خود ، زمان در كه است نيكبختان آن از سعدي"
زمان در او ناموري اين و شنيد را خود شهرت صيت جواني
".رسيد اوج به ابوبكر اتابك
رضازادهي دكتر از نقل به ص 151 ، اول ، دفتر سعديشناسي ، )
(سعدي مقالهي شفق ،
اوان از حتي سعدي كه فرمودهاند رصد كجا از استاد كه اين
بر بيورود كه است نكتهاي ميشنيده ، خود شهرت صيت جواني
معلوم آن نادرست يا درست محققانه ، جوي و جست عرصهي
شباب ، و جواني اوايل در ما شيخ كه گفتهاند.شد نخواهد
شايد ترتيب بديناست بوده بغداد به جوزي ابن محضر در
اعراب ميگفته ، فارسي غزل بغداد به زمان ، همان در شيخ
و شيراز و ري به بغداد از را او فارسي غزليات شهرت صيت
به آوازه اين ديگر بار جا آن از و ميرساندهاند كاشغر
اين در.است مينواخته را شيخ گوش و بازميگشته بغداد
نيست ، منعكس جايي در پردامنهاي سخن صيت چنين چرا صورت
ربطي و ضبط و ثبت و نياورده ياد به را آن عجمي و عرب هيچ
نمييابيم؟ آن از
ما بزرگوار سعدي از.است شيخ آثار در كنكاش حل ، راه باري
بوستاناش و گلستان تاليف تاريخ در كه است ، مانده كلياتي
از پس ذوق محصول را آنها خود موءلف ، كه چرا.نيست ترديدي
كرده موءكد را آنها تاليف سال و خوانده خويش سالگي پنجاه
.است
پنج و پنجاه بود فزون ششصد ز
گنج بردار نام اين شد در پر كه
(مقدمه بوستان ، سعدي ، )
بود خوش وقت را ما كه مدت اين در
بود شش و پنجاه و ششصد هجرت ز
(مقدمه گلستان ، سعدي ، )
و مراثي و مدايح و قطعات و غزليات به كه ناگزيريم پس
از پيش آنها خلق از نشانهاي و شويم وارد شيخ رباعيات
مفتاح سه ورود اين برايبجوييم بوستان و گلستان تاليف
:داريم دست به مشخص
ناشناخته كدام از همه ، بر مقدم آثار ، اين در ببينيم اول
را نام صاحب دوران و زمان و است رفته ذكر تاريخي ، شدهي
.دريابيم
.بسنجيم شاعر سخنان در را عمر گذر به اشاره:دوم ،
شاعر ، سخن و ذهن و فصاحت سير در تاملي با سوم ، و
خيزهاي و افت در را انديشه و عمر پختگي تدريجي نشانههاي
.دريابيم او بيان
خواجه آثار و زندگي در را مفتاحها همين مطلب ، وضوح براي
را او تولد سال كه ميبريم كار به شيرازي حافظ شمسالدين
.شناختهاند را 792 وفاتاش و تا 724 720
.نيست قديم ماخذ هيچ در شاعر حيات تاريخ واقع در"
و ظريف قطعهي يك هست ديواناش در كه شعري قديمترين
جوان شاعر كه وي ، شدهي گم استر باب در است طيبتآميز
روزگار در شيراز
هجري سال 743 از پيش حال هر به و شاه ، مسعود الدين جلال
را آن بود كرده جرات است ، پادشاه اين وفات سال كه قمري
شاعر هنگام اين در اگر بيابد ، سلطنتي اصطبل درون خواب در
حدود در ميبايست است داشته سال بيست از بيش اندكي جوان
هنگام صورت ، اين در.باشد آمده دنيا به قمري هجري 720
يا است داشته سال هفتاد لابد قمري ، هجري سال 792 مرگ ،
".بيشتر
زرينكوب ، عبدالحسين دكتر)
(ص 56 مقدمه ، رندان ، كوچه از
قاسم معاني ، استاد بيان ، همين با "تقريبا را مطلب همين
احوال و افكار و آثار در بحث" ماندني مجموعهي در غني ،
:است آورده گونه بدين "حافظ
جلالالدين شاه براي مطايبه طور به قطعهاي حافظ خواجه"
كسان از يكي كه برميآيد چنان آن از كه گفته اينجو مسعود
به حافظ خواجه و بوده دزديده حافظ از استري شاه مسعود
آن و ميدهد تذكر او به مطايبه طور به قطعه اين وسيلهي
:است اين قطعه
كفا بحر شيردلا دادگرا خسروا
ارزاني هنر انواع به تو جلال اي
گشاد اطراف همه و گرفت آفاق همه
سلطاني شه آواز و مسعودي صيت
احوالام غيب ملهم مگرت باشد گفته
ظلماني شب چو سفيدم روز شد كه اين
وزير و شاه از بياندوختم چه آن سال سه دو
چوگاني فلك دم يك به بربود همه
سحر كه خيالام ديد چنان خواب در دوش
پنهاني شهام اصطبل بر افتاد گذر
خورد مي جو من استر او آخور بر بسته
ميداني؟ مرا گفت من به افشانه توبره
چيست كه خواب اين نميدانماش تعبير هيچ
ثاني نداري فهم در كه بفرماي تو
سه ، و چهل و هفتصد رمضان نوزده در شد گفته كه طوري به
كشته باستي ياغي دست به اينجو شاه مسعود جلاالدين امير
اينجو شاه مسعود براي را قطعه اين اگر اين بنابر.شد
يافته وفات دو و نود و هفتصد در كه حافظ خواجه بدانيم
بنابر و است گفته خود فوت از قبل سال نه و چهل "اقلا است
".است خواجه منظوم گفتههاي قديمترين از يكي اين
جلد حافظ ، احوال و افكار و آثار در بحث غني ، قاسم دكتر)
(ص 49 اول ،
را استرش ميگويد كه خواجه اشارهي قياس به و ترتيب بدين
آورده ، دست به وزير و شاه سالهي سه دو اندوختهي از
قابل سخنسرايي نيز سالگي بيست از پيش را حافظ ميتوان
كه شد مدعي و دانست وزيران سايه و شاهان بارگاه در حضور
سخن حلقهي بر نگيني چون را غزل نوجواني اوان از خواجه
و مدح خواجه ديوان در كه جا آن از و است ميگردانده خويش
شاه محمد ، مبارزالدين امير اينجو ، اسحاق شاه بر اشاراتي
در كه حاكماني سلسلهي تمامي يعني منصور ، شاه و شجاع
جاي پس مييابيم ، راندهاند ، فرمان شيراز به خواجه حيات
تازه سخن عمر تمامي در خواجه كه نميماند ترديدي كمترين
.است برنميآورده غزل بيطراوت نفس و ميكرده
او عمر سنين به خواجه بيان محتواي كه ، اين دوم مفتاح
او عمر مختلف دوران درخشش بازتاب و است همخوان و همراه
.شاهديم وضوح به غزلياتاش آينهي در را
باز نظر و است ورند عاشق ار شد چه حافظ
است شباب ايام لازم عجب طور بس
نوبهار و جواني و مفلسي و است عشق
بپوش كرم ذيل به جرم و پذير عذرم
است مراد مجموعهي رندي و شباب و عشق
زد توان بيان گوي معاني شد جمع چون
دهها به خواجه ، ديوان در جواني به آشكار اشارات اين
كه توانا ، و سرمست جوان ، خون و است شده تكرار ديگر تعبير
خواجه غزليات از رگهايبخشي در ندارد ، ملامتي هيچ پرواي
.جارياست
نميآيد فرو عقبي و دنيي به سرم
ماست سر در كه فتنهها اين از تباركالله
مي جام و يار لعل ترك كرد نخواهم من
است مذهب اينم كه داريدم معذور زاهدان
است كام به معشوق و كف در مي و بر در گل
است غلام روز چنين به جهانم سلطان
كه دست آن از غير ، از هراس و بيدغدغه تمتع ، و كامروايي
به نيز را دلبران حتي كه است ، جواني مطمئن سالهاي خاص
خواجه ديوان در بسياري بيتهاي مضمون ميگيرد ، هيچ
.است شمسالدين
كس ابروي كمان به نيايد فرو سرما
دارد فراغ جهان ز گوشهگيران درون كه
دلداري نيست كه پرسم كه ز دل مراد
دارد كرم شيوهي و نظر جلوهي كه
ببرد ما دل كه نگاري شهر در نيست
ببرد جا اين از رختام شود يار ار بختام
كرماش پيش كه سرمست و كش حريفي كو
ببرد تمنا نام دل سوخته عاشق
.بكشد نيز آسمان رخ به را خويش قدرت كه ندارد ابايي حافظ
ميخواهد و ميزند هم بر را چرخ كه صوفيان ، بزم فقط نه
.بستاند زور به را خداوند بهشت از خود سهم
گردد مرادم غير ار زنم هم بر چرخ
فلك و چرخ از كشم زبوني كه آنم نه من
دهند ما به رضوان روضهي نه اگر فردا
بريم در به جنت ز حور روضه ، ز غلمان
صوفيان بزم از و خوش سر جهيم بيرون
بركشيم به شاهد و باده كنيم غارت
آن از و سالي ميان به جواني و برنايي از عمر ، صحيح سير
حذاقت تا قلدري و انگاري ساده از ناتواني ، و پيري به جا
پيگرفتني حافظ غزل در دوران ، به دوران پختگي ، و انديشه
يكه بيان آن ساليان ، گذر در كه ميبينيم آشكارا و است
لابه به اندك اندك جواني ، در شاعر هيمنهي پر و تازانه
:ميگرايد ناگزير سراييهاي
عاقبت و كشيدم غصه و رنج سال چهل
بود ساله دو شراب دست به ما تدبير
عمر زار لاله رخات فروغ از خرم اي
عمر بهار رويات بيگل ريخت كه بازآ
است ممكن ديدار مهلت كه دم دو يك اين
عمر كار پيداست نه كه ما كار درياب
كه گاه آن پيري ، هودج به و تقدير كف در نيز سرانجام و
بيشمار چون نيز حافظ ميشود ، مرگ سلامتگه راهي آدمي
گردن انسان نهادينهي ناتواني به ديگر ، ناگزيران
.ميگذارد
خرابات پير اي رس فريادم به
پيرم كه كن جوانم جرعه يك به
حافظ فسانهي بچكاند خون ديده ز
كند شيب و شباب زمان و وقت و ياد چو
رفتند چنان كان عمر قافلهي دريغ
نرسد ما ديار هواي به گردشان كه
شو بيرون ميكده از حافظ پيرشدي چون
اولي شباب عهد در بازي هوس و رندي
در ميتوان.ندارد مفقوده حلقهي هيچ حافظ ، خواجه ديوان
نياز به كه يافت ، را شوندهاي دگرگون "دائما حافظهاي آن
.مينوازد مختلف نواهاي به سازهايي عمر ،
اثر بر چه زندگي ، گوناگون دورههاي در حافظ كه نيست شك"
و -حال در دورهاي ، هر در وي زندگي شرايط چه و سال و -سن
در كه غزلهايي مثال ، براي.است سروده شعر گوناگوني هواي
پرستانه زندگي و شده سروده شادخواري و شادي و شنگي اوج
دورهي غزلهالي و اوست جواني پختگي اوج دوران آن از است
و زندگي از شكايت و نوميدي و حسرت رنگ بيشتر پيرياش
".دارد جهان بيوفايي
(ص26 حافظ ، هستيشناسي آشوري ، داريوش)
گذر در و ميكند آغاز مطلق "بيان" از حافظ معنا ، يك به
اين در.ميخزد "انديشه" حوزهي به اندك اندك كه است عمر
حيرت فريادهاي بس چه و ميسپرد كه فرودها و اوج چه مسير
:سردرگمي فرط از ميدهد سر
كون دو به سردرنياورم كه من
اوست منت بار زير گردانام
يار قامت و ما و طوبي و تو
اوست همت قدر به كس هر فكر
او آثار و خلاقيت بر زمان تاثير حافظ ، زندگي دورانشناسي
و همه حافظ ، انديشهي طبع و فصاحت سير كردن دنبال نيز و
قلم اين عمر ، مهلت به كه صريح ، و سهل است كاري همه
است ، كرده نيت حافظ سخن شناسي دوران سوداي به گزافهگوي ،
راز كه مبهمگو مدعي همه اين از وارهاند را خواجه تا
.گرفتهاند خويش ساز و برگ همطراز را شيراز حافظ
دارد ادامه
منتقد نويسندهو بهاري مسعود
درگذشت سينمايي
برجسته منتقد و نويسنده بهاري ، مسعود :هنر و ادب گروه
.گفت وداع را فاني دار سالگي در 45 كشورمان سينمايي
شماره اولين از و ميزد قلم سينمايي مطبوعات در سالها وي
جدي طور به را فيلم نقدنويسي فيلم گزارش مجله انتشار
.داد ادامه و آغاز
از يادبودي مجلس مطبوعاتي ، همكار اين بزرگداشت منظور به
نويسندگان و منتقدان انجمن و فيلم گزارش مجله سوي
ارديبهشت يازدهم سهشنبه روز ساعت 17 در ايران سينمايي
منتقد چند مراسم اين در.ميشود برگزار سينما خانه در
.گفت خواهند سخن بهاري آثار و زندگي درباره ايران سينماي
|