...بزنيم فرياد و كنيم باز را پنجرهها
ياد به و پدر ساده نماز ياد به نوجواني ، روزهاي ياد به
تهران شهر باصفاي و زحمتكش شهردار
در تهران سختكوش شهردار كرباسچي ، غلامحسين :اشاره *
به گذشته پنجشنبه دوستدارانش فراوان اندوه و حزن ميان
.رفت زندان
خبرنگاران به لبخند با رفتنش زندان از قبل ساعتي كرباسچي
".باشد تحمل غيرقابل برايم زندان كه نميكنم فكر" كه گفت
در را او كه است دشوار خيلي كرباسچي ، دوستداران براي اما
.ببينند اسارت
سخن دشواري اين از كه سينماست كارگردان يك پرست توحيد
:ميخوانيد را نامهاش.ميگويد
الرحيم بسماللهالرحمن
پرونده جريان در مدتهاست.نميبرد خوابم چرا نميدانم
موعد و گذشته زمان .ميباشم تهران معزول و محترم شهردار
به كه انساني روي به اوين زندان آهنين دربهاي شدن باز
اسلام و انقلاب و نظام و كشور به را خدمت بيشترين من زعم
.است رسيده فرا كرده مردم و
مردم اين به صادقانه كه باشند هم ديگراني شايد.نميدانم
من اما باشند ، كرده خدمت بيپناه و نجيب و محروم و مظلوم
آدمهاي و است غريبي مملكت مملكت ، اين.نشناسم را آنها
فرياد محرومين براي عمر يك كه آدمهايي.دارد زياد عجيب
از عمر يك.داشتهاند را مستضعفين درد عمر يك.زدهاند
و خوردهاند كابل و شلاق و سيلي ستمشاهي نظام دژخيمان
را ناخنهايشان و كردهاند فرو چشمهايشان به داغ سوزن
ستم و جور و ظلم چكمههاي زير را شان غرور و كشيدهاند
خدا خاطر به و آوردهاند دوام آنها اما.كردهاند له
و جانانه و ندادهاند راه خود به لرزش ذرهاي
كوهي چون و كردهاند مقاومت خداپسندانه و مردمدوستانه
.ايستادهاند سختيها و شدائد همه مقابل در پرصلابت
مقاومت الگوي ميكردند تصور كه بودهاند هم آدمهايي
كردهاند فراموش را همهچيز سيلي يك با تنها و هستند
پيغمبر و خدا و زمان و زمين و شدهاند اطلاعاتي وتخليه
با ارتباطي كوچكترين كنند ثابت تا گرفتهاند ياري به را
مبارز اتفاقي و نداشتهاند انقلابي مسلمانان و مبارزين
خود لاك سردر كه بودهاند هم بسياري آدمهاي.شدهاند
انديشيدن و تفكر و تعقل جرات خود به هرگز و داشتهاند
و سختي و رنج مساوي را انديشه و عقل فكر.ندادهاند
هيچگاه نميكند درد كه سري براي و دانستهاند دردسر
و آسايش آخور در را سرشان هميشه و نبستهاند دستمال
احساس و دل و عقل و نهادهاند تسلسل و دور و بيخيالي
آن حياتبخش منافع از و بستهاند آن به "كاملا را خود
برترشان و نو انديشه اين به و كردهاند تغذيه "دائما
رسيدن و سختي و رنج و درد از رهايي براي و كرده افتخار
توصيه ديگران به را آن خوشبختي و رفاه و آسايش به
فكر هرچقدر.نميبرد خوابم چرا نميدانم..كردهاند
نظام در كه كسي با ميشود مگر.ميبرم رنج بيشتر ميكنم
عدالتخواهي و آزادي و آگاهي اسلحه نابرابري و ظلم و جهل
و خانواده و خود از مردم و خدا خاطر به و گرفته بهدست
تعلقات و ثروت و مال و فاميل و فرزند و زن و مادر و پدر
تحمل را ستم سيلي و گذشته رفاه و آسايش و راحتي و مادي
جان از حسيني تفكر و قرآني افكار و قرآن نشر براي و كرده
سمبل و نداده راه خود به لرزشي كوچكترين و گذاشته مايه
در و كرده ايستادگي مردانگي و غرور با و بوده مقاومت
پس مردمدوست و عدالتطلب و آزاديخواه و آگاهيبخش نظام
و مردم و اسلام به را خدمت و تلاش بيشترين انقلاب از
كرده مصيبتكشيدهها و رنجديدهها و محرومين و انقلاب
به را خود هرچقدر.است عجيب "واقعا.كرد رفتار اينگونه
زحمتكش شهردار خندان چهره باز ميكنم سرگرم ديگر كارهاي
افكار.ميرود رژه چشمانم جلوي در تهران شهر باصفاي و
.ميافتم گذشتهها ياد به.ميآورند هجوم ذهنم به مختلفي
ياد بهنوجواني ياد به.جواديه ياد به.كشتارگاه ياد به
فقير.بوديم پرجمعيتي خانواده.بود دستفروش پدرم.بچگي
مسجد هميشه مادرم عشاء و مغرب اذان وقت.مذهبي ولي بوديم
.بود پهن غار ميدان در ديروقت تا پدرم دستفروشي بساط.بود
به اولنميخورد شام ميآمد كه كارش از كوفته و خسته
از.ميآمد ما سراغ ميگرفت وضو وقتي.ميرفت نماز سراغ
ميگفتيم وقتيميپرسيد نماز درباره تكمان تك
هر به و ميكشيد سرورويمان به دست خوشحالي با خواندهايم
بوي.ميكرديم پيدا عجيبي حال.ميداد شكلات كداممان
حال ما به و ميشد قاطي هم با پدر ساده نماز و شكلات
بيست وسطبودم راهنمايي اول من روزها آن.ميداد غريبي
مستاجر.ميخواندم درس خيام مدرسه حموم كوچه جواديه متري
ميرفت زودتر چه هر پدر.حالا مثلبود سخت زندگيبوديم
.نميشد جور خانه خرج و دخل باز ميآمد ديرتر چه هر و
برادر تا چهاركنيم كار بوديم مجبور هم ما اين بنابر
كار كشتارگاه توي كه داشتم دايي يك.خواهر تا دو و بوديم
منم.ميكرد كار همه دائيمميرفتم اون پيش من.ميكرد
هر.بود عجيبي فضاي كشتارگاه فضاي.ميكردم كمك اون به
و جيببر و معتاد و دزد و زحمتكش.بود آنجا آدمي جور
گاو و گوسفند بوي.عادي مردم و آدمكش و قاچاقچي و چاقوكش
طرف هر از كثافت و پهن و شتر و حيوانات و خروس و مرغ و
است تگزاس شهر جواديه ميگويند كه است معروف.بود پا به
همان وجود خاطر به شايد آن تسميه وجه ميآيد نظرم به
و مرد و زن كشتارگاه از گوشه هر در.باشد سابق كشتارگاه
چرك فضاي آن در لوليدن مشغول بزرگ و كوچك و جوان و پير
چقدر آنجا در ميداند خدا و بودند كننده مشمئز و آلود
معتاد و مريض تعداد چه و ميگرفت صورت خلاف كارهاي
آدمهاي از را آدمكشي و چاقوكشي اصول تعداد چه و ميشدند
به و ميكردند ظلم مردم به و ميگرفتند ياد خلاف و شرور
خواهي باج به شروع ميروئيد مويي لبشان روي بر اينكه محض
نوجوان من.ميكردند زورگويي و كثافتكاري و گردنكشي و
و عجيب محيط و چركآلود فضاي آن است هنوز كه هنوز و بودم
به من.نكردهام فراموش را ميكردم كار درآن كه غريبي
محله همين به ميخواهم فقط.ندارم كاري ديگر محلههاي
محل زحمتكشان براي كه كشتارگاهي !من عزيزان.كنم اشاره
محل چاقوكشان براي و خلاف محل خلافكاران براي و زحمت
محلي و اعتياد و قاچاق و آدمكشي و ستم و ظلم و چاقوكشي
از آنها شدن تخليه و جوان نسل شدن كشيده انحراف به براي
انسان عملكرد و تلاش و همت به الان بود ، مردانگي و غرور
خواه عدالت و آزادانديش و ظلمستيز و خداخواه و موءمن
و موسيقي و هنر و دانش و علم مركز به كرباسچي آقاي جناب
و بلبل و گل و انديشه و فكر و ورزش و قرآن و تئاتر
خدادوستي و مهرورزي و انساننوازي و گلستان و بوستان
و ديده رنج و محروم جوان هزاران اينك هم و شده تبديل
يك هر و ميكنند استفاده آن برنامههاي از كشيده مصيبت
را قرآني و انقلابي مملكت اين بار از گوشهاي آينده در
را كرباسچي آقاي كه من...رساند خواهند مقصود منزل سر به
خداي اگرنديدهام را او هم يكبار حتينميشناسم
غنائم آن در هيچگاه من كرده تقسيم هم غنائمي ناكرده
و چشم عاشق و نيستم او نزديك و دور فاميل.نبودهام سهيم
من و است بند در او نيز الان.نميباشم نيز او ابروي
مرا او مگر.بزنم را او حرص بايد من چرا پس.آزاد
به من به چقدر بوم و مرز اين در ميداند مگر.ميشناسد
شهردار زمان در او مگر.است شده ظلم شهروند يك عنوان
شهروند يك عنوان به مرا حال شده كه هم بار يك براي بودنش
بايد من چرا پس.است كشيده من سر به نوازش دست و پرسيده
او به مدام و نميبرد خوابم امشب چرا.باشم او فكر به
.شدهام او سرنوشت نگران چراميكنم فكر
شاهانه برود كه هم زنداناست گردنكلفتي آدم كه او
زمان و زمين.ميشود شاهانه بشود كه هم آزاد.ميرود
بشود منفصل دولتي خدمات ازميشود فراهم راحتياش براي
بشود كارش مانع خصوصي بخش.ميكند حلوايش حلوا خصوصي بخش
تشكيلات كه دارد مهرباني و تقوا و تخصص و دانش آنقدر
منافع از را ديگران و خود و بيندازد راه پرمنفعتي و عظيم
خود ميل به را كار اين هم اگر.سازد بهرهمند آن سرشار
در سراسيمه جهان سراسر خصوصي و دولتي بخشهاي "يقينا نكند
و عامل مدير حكم و ميكنند پهن فرش مباركش قدوم زير
با و منتكشان و ميآورند برايش وكالت و وزارت و شهرداري
.نيست حيف !من عزيزان.ميكنند خود سر تاج را او افتخار
كه عزيزي و انديشمند و باصفا و قدرتمند انسان نيست حيف
مهرباني و خوبي و منفعت از سرشار سرش موي تا پا ناخن از
خوب پيغمبر سيره از چرا.بكشيم بند به است خيرخواهي و
كرباسچي آقاي جناب اتهامهاي كنيم فرض.شدهايم غافل خدا
در بودند عالم كه اسرايي از خدا پيغمبر مگر.دارد صحت
اگر نميكنيد فكر.نميكرد استفاده موءمنان سوادآموزي جهت
به و خودمان به كنيم زندانياش و بكشيم بند به را او
ظلم كبيرمان رهبر به و مظلوممان انقلاب به و خوبمان مردم
و خداخواهي و معرفت و دانش و علم كردن زنداني.كردهايم
هر.نيست مردم و انقلاب و اسلام به ضربه آيا دوستي انسان
كه ميآورم ايمان عقيده اين به بيشتر ميكنم فكر چقدر
و كجفهمي از را ضربه بيشترين دنيا اصيل انقلابهاي همه
اگر.ميخورند داخلي نماهاي مقدس و خوديها نگري سطحي
نابودي و انحراف به را قرآني و بزرگ انقلاب اين خوديها
.بكنند نميتوانند غلطي هيچ خارجي دشمنان "يقينا نكشانند
.نميكنيم فكر محروم و دردمند و مظلوم مردم اين به چرا
فداكار و شايسته و كاردان و لايق مدير چند مملكت اين مگر
و انسانترين و بزرگترين از كهيكي دارد مدبر و شجاع و
جزيي اشكالات با را آنها خداخواهترين و معرفتترين با
.كنيم محروم سرشارشان خدمات از را مردم و بكشيم بند به
با و نميكنند خدمت خيليها مملكت اين در متاسفانه
ميچاپند را مردم و بيتالمال پول بيلياقتي و ناشيگري
.ميكشانند نابودي و ركود به را كارخانهها و صنايع و
اين به كه كساني اماندارند كاري آنها با مسئولين اما
زندان به هستند فراواني خدمات منشا و ميكنند خدمت مردم
نمونه.ميشوند محروم خدماتشان از مردم و ميروند
بزرگ فضا آن در كه بنده.است خوبي مثال تهران كشتارگاه
چند.آگاهم تهران شهردار عملكرد عمق از خوبي به شدهام
چقدر.است گرفته صورت ايشان توسط كارها اين از نمونه
.است شده اضافه تهران به سبز فضاي و پاركسازي و راهسازي
انسان خدمات از بزرگ و كودك و پير و جوان تعداد چه
تهران بالياقت و موءمن و مسئول و موفق شهردار دوستانه
انقلاب به كجانديشي و كجفهمي با چرا.شدهاند بهرهمند
با خداپسندانه و خردمندانه چرا.ميزنيم ضربه اسلام و
با رهبر كه مطمئنم من.نميكنيم برخورد مملكت اين مشكلات
و خواه عدالت و انديش آزاد و باتقوا و مردمدوست و ايمان
و است ناراحت موضوع اين از ايران اسلامي انقلاب بزرگ
و قرآن خادمين ميباشد رهبرش او كه كشوري در ندارد دوست
.كنيم عمل خدا پيغمبر سيره به اگر.شوند كشيده بند به ملت
و موءمن انسانهاي خدمات از بينياز را كشور و مردم اگر
مردم مشكلات و مسائل با و باشيم شجاع بايد ندانيم متخصص
از پس كه كشوري دارد ايرادي چه.كنيم برخورد شجاعانه
احياء را است نفت به وابسته و محصولي تك هنوز سال بيست
موءمنش بندگان به قرآن مگر.دهيم نجاتش وابستگي از و كنيم
مردم بر تا داديم قرار وسط امت را شما":نميگويد "موكدا
مسئوليت مثال عنوان به چرا ".باشيد سرمشق و نمونه دنيا
و لايق انسان به را مازندران يا گيلان استانهاي از يكي
او از و نميسپاريم كرباسچي آقاي جناب مثل كارداني
استانهاي الگوي را استان آن سال چند عرض در نميخواهيم
خود چرا.دهد نجات نفت به وابستگي از را كشور و كند ديگر
مثل انسانهايي تخصص و كارآيي و دانش و علم به مسلح را
وابستگي از رهايي در سعي و نميكنيم تهران محترم شهردار
.نداريم
.نيست كمي زمان سال بيست كه بفرماييد باور !مسئول عزيزان
برسر دعوا نميفهمند مردم مگر.شدهاند خسته مردم والله
ميزنيد ، حرف عدالتخواهي و آزادانديشي از مدام.چيست
هم جان به چرا نميشود حل مردم مشكلات عمل در اما
خوب رهبر و مردم و اسلام و انقلاب به چرا.افتادهايد
دعوت مردم مشكلات رفع و وحدت به را شما مدام كه انقلاب
.نميبرد خوابم چرا نميدانم..نميكنيد فكر ميكند
درون از.نميشود كه نميشود اما بخوابم ميكنم سعي خيلي
و بنويس مطلبيكن اعتراض و شو بلند.نخواب ميگويد يكي
انقلاب معظم رهبر و مسئولين و مردم گوش به را آن كن سعي
مردم از مدام.ميزنيم انقلابي حرفهاي مدام...برسان
و خدا و مسلماني از مدام.ميخوانيم نوحه مدام.ميگوئيم
قرآن و آنها حسنه اخلاق از و معصومين ائمه و پيغمبر
فكر.مردم مشكلات شدن زياد چيست؟ آخرش سكانس.ميگوييم
لم:ميگويد كه است قرآن اصيل آيه اين علتش نميكنيد
مردم اين گوش.ميزنيد حرف چقدر.مالاتفعلون تقولون
اسلام.است شده كر والله شريف و نجيب و محروم و مظلوم
حراف آدمهاي به.ندارد نياز حرف به اصيل قرآن و انقلابي
عمل اهل انسان.ميخواهد عمل قرآن و اسلام.ندارد نياز
و كنيد توبهميخواهد كرباسچي قرآن ، و اسلامميخواهد
رهبر و خدا و مردم خاطر به و برويد سراغش به شجاعانه
را مسئوليتها بزرگترين و كنيد آزادش انقلاب دوستداشتني
فكر سرشار و بيپايان منافع از مردم تا بسپاريد ايشان به
به بنده !عزيز مسئولين !من عزيزان.شود برخوردار عملش و
الي اخواني احب باب از و گله باب من و شهروند يك عنوان
.نيفتيد هم جان به "لطفا:ميكنم عرض عيوبي ، الي اهدي من
در دست.باشيد دوست هم با.كنيد فكر مشكلاتشان و مردم به
مردم به و باشيد يكديگر هميار و دوست و بدهيد هم دست
درخت.كنيد حل را مردم مشكلات بيشتر چقدر هر كنيد ، خدمت
.ميدواند ريشه مملكت اين زمين در بيشتر اسلام تنومند
و تحمل و صبر به شيعه.كنيد تحمل را يكديگر !من عزيزان
را ديگر شيعه نتواند شيعهاي وقتي.است شيعه بردباري
شما وقتي.شود جهاني اسلام داريد انتظار چطور كند تحمل
از مدام و كنيد تحمل را شيعيان نميتوانيد شيعي كشوري در
هم با و ميكشيد نقشه يكديگر عليه مدام و ميگوئيد بد هم
كليميان و يهوديان و مسيحيان داريد انتظار چطور ميجنگيد
شما حرفهاي بيدينان و بتپرستان و ديگر اديان صاحبان و
حرفهاي شما مگر.بپذيرند را شما آئين و كنند قبول را
قبول را شما حرفهاي ديگران كه داريد قبول را همديگر
و مردميترين و انقلابيترين از يكي...باشند داشته
زندان به انقلاب از بعد مسئولان مفيدترين و باصفاترين
و روزنامهنگاران و مسئولين و مردم چرا.است رفته
منكر از ناهيان و معروف به آمرين و هنرمندان و منتقدين
...نميكنند شيون چرا.ميزنند حرف كم چرا.كردهاند سكوت
سردار چند مملكت اين مگر..نميريزند سر بر خاك چرا
مردي وبزرگ مردم فكر به.دارد واقعي انسان چند و سازندگي
كه مردي بزرگ.باشيد است شده محروم مردم ، به خدمت از كه
از را او كه وجودي با من و است مردم به خدمت ذكرش و فكر
به خدمت از را او اگر.دارم ايمان اما نميشناسم نزديك
جان مردم عشق خاطر به و ميشود پژمرده كنند محروم مردم ،
كه است اين بكنيم ميتوانيم كه كاري حداقل.ميسپارد
پيشنهاد يا..بزنيم فرياد و كنيم باز را پنجرهها
بيست.كنند قسمت هنرمندان با را زندانياش مدت كه بدهيم
ماهه يك سال ، دو بروند زندان به ماه يك اگر نفر چهار و
كرباسچي آقاي جناب اينكه خاطر به اينجانب...ميشود تمام
جاي به تنهايي به حاضرم كند خدمت مردم به آزادانه بتواند
را ايشان بنده بفرماييد باور.باشم دربند ايشان
خدمت مردم به بتواند او اينكه خاطر به فقط.نميشناسم
و نمونه كشور اين از و نمايد حل را آنها مشكلات و كند
.باشم پيشگام حاضرم بسازد كشورها ساير براي الگويي
والسلام
معصوم سينمايي فيلم كارگردان -توحيدپرست داود
16/2/78
|