وعرفان تشيع پيوند
...اند ببريده مرا تا نيستان كز
وعرفان تشيع پيوند
بزرگ عارف آملي ، حيدر سيد هاي انديشه در سيري
(1) هشتم سده شيعي
بزرگان از هشتم سده شيعي عارف ;حيدرآملي سيد :جستارگشايي
و تصوف پيوند در كه است شيعي فيلسوفان و وانديشمندان
بحراني ، ميثم كمالالدين چون خويش پيشينيان سان به تشيع
.نمود فراواني كوشش نهجالبلاغه ، شارح و هفتم سده عارف
بر كه راستين عرفان ميان كه بود باور اين بر حيدر سيد
و(مخلوق و خالق) آفريده و آفريدگار ميان بيواسطه شناخت
تشيع و است ، استوار آنها ميان از حجاب شدن برداشته
پاكي و عصمت بيت اهل طريق و راه بر كه حقيقي و راستين
شيعه بنياد اين بر نيست ، اختلافي هيچگونه ميپيمايد ،
.بود خواهد راستين شيعه حقيقي ، عارف و راستين عارف حقيقي ،
شيعي عارف اين انديشههاي شناخت كنگره برگزاري انگيزه به
درباره كه را زير مطلب شد ، خواهد برگزار ديگر تاچندي كه
حضورتان تقديم است ، بزرگمرد اين انديشههاي و زندگي
.ميكنيم
معارف گروه
جلالي جمشيد :نويسنده
مازندراني آملي حسيني علوي علي حيدربن بن علي سيدحيدربن
هشتم قرن در شيعه عرفاي بزرگان از آملي ، به معروف صوفي
شهر در قمري هجري سال 720 به را وي تولدميباشد هجري
.نمودهاند نقل قمري هجري سال 794 به را وي وفات و آمل ،
سير با آشنايي و بزرگ عارف اين احوال موضوع بيان در آنچه
و اظهارات باشد ، مفيد ميتواند وي عملي و علمي سلوك و
ميتوان ايشان مهم آثار از.ميباشد ايشان خود نوشتههاي
"النصوص نص مقدمات" و"الخضم البحر في الاعظم تفسيرالمحيط"
ابنعربي فصوصالحكم بر عرفاني -شيعي شرحي واقع در كه
همچنين و "الانوار منبع و الاسرار جامع" كتاب و ميباشد ،
نام را "الشريعه اسرار الطريقتو الحقيقتواطوار انوار"
.برد
بر الاسرار جامع كتاب مقدمه در سيدحيدرآملي بيانات از
علوم از پارهاي و ميباشد آمل متولد ايشان كه ميآيد
و است گرفته فرا آنجا در را منقول و معقول و ظاهري
در نيز را بعضي و استرآباد و خراسان در را پارهاي
و ميكند ذكر سال بيست را علوم اين تحصيل مدت و اصفهان ،
ميگردد باز آمل به دوم بار براي علمي ، اسفار اين از بعد
سعيد پادشاه پسر فخرالدوله ، عادل ، عالم پادشاه خدمت ودر
ميشود واقع آنها تكريم مورد و ميگيرد قرار كيخسرو ، شاه
سيد گونه اين وميدهند قرار نواب و خواص از را او و
قابل خودش براي كه ميگردد فراوان مالي و جاه حيدرداراي
در.ميشود دگرگون وي احوال زماني كه آن تا.نبود تصور
:ميگويد دروني انقلاب اين درمورد جامعالاسرار صفحه 530
خود ودرون باطن در كه آن تا ميگذشت ، گونه همين زمان"
كشيدن زبانه به شروع جبلي ، و فطري خواستهاي و حق ، دواعي
به خود ، سر و باطن در را پروردگارم حال آن در...نمود
خواست در را امور اين از رهايي او از و خوانده مناجات
".نمودم
بر قصد و ميگزيند دوري ملوك با مجالست از حال اين در
رها را همه و فرزندان و مال و اهل و ميكند مهاجرت
است درهمي از كمتر لباسش كه ژندهاي لباس و ميكند
زيارت و ائمه و (ص)خدا رسول زيارت قصد به و ميپوشد
جواني در كه اصفهان به بيتالمقدس ، و الحرام بيتالله
.ميرود بود ، آنجا در تحصيل براي
است "طهراني نورالدين محقق" كامل ، شيخ يكي وي اساتيد از
وي دست رااز صوري خرقه و ميبندد برادري صيغه وي با كه
اين.ميگيرد فرا تلقين به او از را خاص ذكر و ميپوشد
اصفهان در را او خواص و عوام كه زاهديست و عارف شيخ ،
به و كرخي معروف تا را سلسله اين سيدحيدر.داشتند قبول
شيخ به را خود صحبت نسبت و ميرساند موسيالرضا عليبن
سير مدتها از بعد.ميگرداند منتهي حمويه محمدبن الاسلام
خلوت و رياضت به و ميشود ساكن اشرف ، نجف شهر در سفر ، و
.ميپردازد ارثي مدني علوم طلب وعبادت ، و
و ميشود آشنا "بناحمدمقدسي عبدالرحمن" با نجف شهر در
حقايق بيشتر كامل ، توجه و عارف وآن مقدس مكان آن بركت به
(2).ميگردد كشف برايش تصوف كتابهاي
ميدارد بيان را خود احوالات"النصوص نص" كتاب مقدمه در
را خود بدن بزازان ، بازار در خواب در شبي زيارت ، جهت كه
و...ميديدم بود سفيدي كفن به پوشيده و مرده كه حالي در
كه مرگي همان بود من روحاني سلول و ارادي موت ابتداي اين
ديگر بار همچنين ،"!تموتو ان موتواقبل":فرمود (ص)پيامبر
دست در را سربريدهام و نشسته كه كردم مشاهده اصفهان در
قطع به علم ولي است ، بريده سرم كه آن عين در و گرفتهام ،
به رسيدن واسطه خواب واين..ندارم آن بريدن و
غيبي بخشش و كرم و آسماني جواهرات از بسياري گنجينههاي
(3)".گرديد وكشف فيضان صورت به الهي
وي ديگر اساتيد از حلي علامه حلي ، فرزند ابوالمطهر
خطاب"ثاني زينالعابدين" به را حيدر سيد كه ميباشد
خرقه سند سلسله (4)"الاعظم المحيط" در باز و ميكند
از ديگري خرقه حضرت گويا كه را سمناني ابيبكر محمدبن
.مينمايد نقل پوشيده ، نيز ايشان دست
رياض" صاحب تراجم ، كتب در سيدحيدرآملي شرححال در
وي ، معرفي از افندي ، بعد عبدالله "الفضلاء حياض و العلماء
كه ميباشد آملي آن از غير آملي اين ميكندكه نشان خاطر
(5)".ميباشد الرئيس شيخ قانون شارح
نقل حيدرآملي احوال شرح در نيز "الشيعه اعيان" صاحب
ولدالعلامه ، فخرالدين تلاميذ من المترجم كان و":ميكند
(6)"...الكلاميه و الفقهيه المسائل جملتمن وكتب
راندهاند ، سخن وي احوالات از كه ديگري كتب جمله از
تهراني ، بزرگ آقا شيخ "الشيعه تصانيف الي الذريعه"
محمدعلي "ريحانتالادب" ،"محدثنوري" "الوسائل مستدرك
را قمي عباس شيخ حاج "فوائدالرضويه" تبريزي ، مدرس
جستجو دنباله" كتاب در كوب زرين دكتر.برد نام ميتوان
و.ميكند معرفي ابنعربي مكتب جزء ايشانرا (7)"تصوف در
تلقي و ميباشد عربي ابن فصوص شارح ايشان كه آنجايي از
نقد به جاهايي در و ميدهد ارائه تصوف و تشيع از تازه
درست نامگذاري اين ميتواند.ميپردازد عربي ابن نظريات
.باشد
كتب تصنيف به اشتغال "ظاهرا و نيست روشن وي احوال پايان
مصحح.است بازداشته خلق ، صحبت از را وي باطن ، وتزكيه
زندگاني از سال 782 از ": نويسد مي (8)اسرارالشريعه كتاب
اطلاعي آن وزمان ومكان نامي ، عارف اين رحلت از حكيم ، اين
در (9)مقالهاي در آملي زاده حسن آيتالله"نيست دست در
در آملي ميرحيدر كه است مسلم":ميگويد ايشان وفات مورد
خودش ايشان زير است آملي سيدحيدر از غير آمل شهرستان
ارتحال حله در وي "رفتم بيرون آمل از من":مينويسد
".است فرموده
است ، توجه قابل بزرگ عارف اين دوره در تصوف اوضاع از آنچه
مورد مرتب ، و علميمدون تصوف هشتم ، درقرن" كه است اين
شمسالدين"الفنون نفايس" مانند كتبي ودر گرفت قرار آموزش
در علوم ساير عداد در را تصوف علم محمودآملي ، محمدبن
تشيع نزديكي هشتم ، قرن در تصوف مهم تغييرات از (10)"آورد
و تربيت زمام كه اثناعشري ، شيعه "مخصوصا است ، وتصوف
سخنان و كردار و رفتار و گرفت دست در را صوفيانه تعليم
واز داد قرار توجه مورد را او فرزندان و ابيطالب عليبن
با سلوك و سير و رسوم و آداب در را شيعي صوفيان جهت ، اين
(11)".گذاشتهاند فرق سنت ، اهل صوفيان روش
كرد نشان خاطر بايد زهد ، به شيعه تاريخي گرايش مورد در"
بودند پيشقدم گوناگون ، اشكال به زهد ، تكوين در شيعه كه ،
تصوف و تشيع وابستگي (12)".شد تصوف به منجر نهايت در كه
حكمرانان نزد تصوف ، منزلت ارتقاء و بغداد ، سقوط از پس را
نخستين.نمود مشاهده عيان به شيعه ، ميتواند درنتيجه و
كلي طور به و علويان كه بود (ق. -ه متوفي 694) غازان بار
امامان قبور حله ، به سفر ودر داد قرار توجه مورد را شيعه
حكومت زمان در تشيع.نمود طواف نجف ، و كربلا در را شيعه
به تصوف به حله شيعه گرايش.شد اعلام رسمي مذهب خدابنده ،
(13)".شد آغاز بود آمده شهر آن به كه آملي حيدر سيد دست
ميثم كمالالدين ازعرفان ، متاثر شيعي شخصيتهاي مورد در
برد نام ميتوان را نهجالبلاغه شارح (ق.-ه 679) بحراني
سخنان به عارفانه رنگي هشتم ، و هفتم قرن روحيه مطابق كه
عرفان ارتباط پيشقدم را او بتوان شايد و داد (ع)مولاعلي
كتاب در سيدحيدرآملي كه است جالب و دانست تشيع و
سخنان به تشيع و تصوف كردن يكي راه در جامعالاسرار
العالم الامام منهم و":ميكند استناد بحراني
-ميثمالبحراني كمالالدين والشيخالعارفالكامل ،
طرق علي الموحدين طريقالعارفين رجح الذي -سره قدسالله
الصغير و شرحهالكبير" في جميعالعلماءوالمتفلسفين
اميرالموءمنين الي خرقتهم و علومهم واسند لنهجالبلاغه
(14)".عليعليهالسلام
:سيدحيدرآملي نظرات و آراء از اجمالي
جناب تشيعي و عرفاني و علمي شخصيتي خصوصيات جمله از
كتاب در "خصوصا خود ، كتابهاي در مدام اينكه ، سيدحيدرآملي
واقعي عرفان حريم از و اماميه شيعه حريم از جامعالاسرار
فقط اسلامي مذاهب بين است معتقد "اصولا و ميكند دفاع
اماميه شيعيان و بوده حق بر كه است عشريه اثنا شيعه مذهب
طهارت و عصمت بيت اهل مكتب و تشيع و سعادت اهل كه هستند
طريق و راه جز راهي كه زيرا.ميباشد مستقيم صراط كه است
و سبحان خداي طريق و حق راه عليهمالسلام ، بيت اهل
تشيع بين كه است معتقد نيز و.نيست (ص)اسلام پيامبر
اختلافي هرگز واقعي ، عرفان بين و است اماميه كه حقيقي
عليهمالسلام ، معصومين ائمه از دو ، هر واصول عقايد و نيست
حقيقي عارف و واقعي عارف حقيقي ، شيعه لذا و است شده اخذ
(15).بود خواهد واقعي شيعه
ايشان كه است اين مينمايد ذكر قابل اينجا در كه نكتهاي
و عارفاناند همان كه "اهلالله" علوم موضوع بيان در
واحد حقيقت را همه ديگر ، علوم موضوع با آن مقايسه
اشارات ، تنوع و عبارات اختلاف ايشان نظر از.ميداند
در و.نميكند ماهيات تغاير و موضوعات اختلاف بر دلالت
عبارا:كه ميآورد را عربي ابن معروف شعر كلام ، ادامه
شير الجمال ذلك الي وكل واحد حسنك و تناشتي
عارفان استفاده مورد كه را (ص)پيامبر معروف حديث حتي و
اليالله الطرق":كه مينمايد ذكر ميباشد ، نيز بسياري
كه گرفت نتيجه ميتوان واقع ودر (16)"الخلايق بعددانفاس
انحصارگرائي نفي صدد در فوق ، عبارات اين تمام
تمام كه باشد معتقد مرامي و مسلك اگر.است (exclusiuism)
را ناصوابي راه حقيقت در است من نزد حقيقت و سعادت
عبارات اين ذكر از ايشان نظر منظور حال است ، پيموده
معلوم آثاري ، در بيشتر بررسي با بايد است بوده چه متناقض
.گردد
آن ، منظم تدوين نظر از شيعي حكمت در عربي ابن آثار ادغام"
است صدد حيدرآملي ، در.ميكند تجلي سيدحيدرآملي شخص در
(17)".كند ايجاد صوفيانه الهيات و تشيع ميان پيوندي كه
اگر عربي ، ابن با حيدرآملي مانند شيعي انديشمندي رابطه
از.است فهم قابل نشود ، داشته نگاه دور نظر ، از مسئله دو
عربي ، ابن از كه آنچه كه ندارد ترديد شيعي انديشمند سوئي
آن ميان وجود فلسفه مورد در.اوست خود آن از ميكند اخذ
شيعي انديشمندان همه معذلك.ندارد وجود فاصلهاي هيچ دو ،
ميان ديگر سوي از.نيستند موافق وجود فلسفه اين با
بروز اختلافي نبوي ، فلسفه مورد در عربي ابن و حيدرآملي
وجود فلسفه با "ظاهرا فلسفه اين كه چند هر كرد ، خواهد
(18) ".است پيوسته آنان
:منابع
تصحيح حيدر ، سيد آملي ، الانوار ، منبع و الاسرار جامع -1
قسمت يحيي ، اسماعيل عثمان و كربن هانري مقدمه ، و
ص 5 ، 1347 فرانسه ، و ايران علمي پژوهشهاي ايرانشناسي
سيدحيدر ، آملي ، الخصم ، البحر و الاعظم المحيط تفسير -2
ارشاد و فرهنگ وزارت محسن ، تبريزي ، موسوي مقدمه ، و تصحيح
صص 529531 ، 1375 جلد 1 ، اسلامي ،
آملي ، الحكم ، فصوص شرح في النصوص نص كتاب من المقدمات -3
اسماعيل عثمان و كربن هانري مقدمه ، و تصحيح حيدر ، سيد
113 ، 1367-صص 112 توس ، نشر يحيي ،
ص 534 جلد 1 ، الاعظم ، المحيط -4
تحقيق عبدالله ، افندي ، الفضلاء ، حياض و العلما رياض -5
قيام ، نشر محمود ، السيد المرعشي ، باهتمام الحسيني ، احمد
ص 218 جزء 2 ، ،-ه 1401
دارالتعارف جلد 6 ، محسن ، امين ، الشيعه ، اعيان -6
.-ه ص 272 ، 1406 بيروت ، للمطبوعات ،
نشر عبدالحسين ، زرينكوب ، تصوف ، در جستجو دنباله -7
.، 1369 ص 138 اميركبير ،
موءسسه محمد ، خواجوي ، اسرارالشريعه ، كتاب تصحيح مقدمه -8
تهران 1362 ص 26 ، فرهنگي ، تحقيقات و مطالعات
تفسيري مباني و زندگي اول ، سال شماره 3 ، بينات ، مجله -9
ص 44 حسن ، آملي ، حسنزاده آملي ، حيدر سيد
ضياءالدين ، سجادي ، تصوف ، و عرفان مباني بر مقدمهاي -10
ص 165 ، 1368 سمت ، نشر
دانشگاه صفاءذبيحالله ، ايران ، در ادبيات تاريخ -11
تهران 1351 صص 173174 ، اول ، بخش ج 3 ، تهران ،
ذكاوتي ترجمه مصطفي ، كامل الشيبي ، تصوف ، و تشيع -12
ص 64 ، 1374 اميركبير ، نشر عليرضا ، قراگزلو ،
مصطفي ، كامل الشيبي ، التشيع ، و التصوف بين الصله -13
ص 428 مصر ، دارالمعارف ،
صص 497498 الانوار ، منبع و جامعالاسرار -14
ص 3 همان ، -15
ص 480 النصوص ، نص كتاب من المقدمات -16
طباطبايي ، ترجمه هانري ، كربن ، اسلامي ، فلسفه تاريخ -17
ص 138 ، 1370 كوير ، نشر دوم ، جلد سيدجواد ،
طباطبايي ، ترجمه هانري ، كربن ، النصوص ، برنص ديباچه -18
ص 3 جواد ، سيد
...اند ببريده مرا تا نيستان كز
دانشگاه ادبيات استاد استعلامي محمد دكتر با گفتوگو
(بخش واپسين) آمريكا بركلي و كانادا گين مك
به عاقل انسان و دارد؟ جايگاهي چه مولانا نظر در عقل *
ميشود؟ گفته انساني نوع چه
عقل و دنيايي ، عقل است مطرح عقل نوع دو مولانا نظر در *
معنا عالم درك امكان و بفهمد بتواند كه ذهني يا طلب كمال
ميزند ، حرف دنيايي عقل از مولانا كه جايي دردارد را
دليل يك دنبال به چيزي هر براي كه ميكند اشاره عقلي به
اگر.ميخواهد را مادي منافع و مقام و جاه است ، ظاهري
هركار و ميدهد فريب و ميگويد دروغ كند اقتضا منافعاش
.ميدهد انجام ديگري
، ميخواهد بود چوبين استدلاليان پاي:ميگويد كه جايي در
در كه شود وارد حيطهاي به نبايد استدلال كه كند عنوان
كه مرحلهاي به نبايد استدلال يعني.نيست وظايفش محدوده
از نميتواند گرهي چون.شود وارد...و كجاست و چيست خدا
.كند باز سئوال اين
.است استدلالي تربيتياش اخلاقي ، مباحث در خود مولانا اما
و ميآورد دليل جاها خيلي و هست مولانا كار در هم منطق
كه برسد معين نقطهاي به تا ميچيند هم كنار را دليلها
خواننده نميتواند و ميشود مشكل دچار نقاط از بعضي در
وقتي طبيبالهي كه كنيزك و پادشاه قصه مثلكند قانع را
خواننده.ميبرد بين از ميدهد زهر را سمرقندي زرگر
اين براي معقولي توجيه نميتواند مولانا كه ميشود متوجه
.بدهد دست به طبيب كار
آن جانب مولانا كه ميكند حس فرد هم داستان همين در *
را دختر كه ميشود متوسل حيل انواع به و نگرفته را عاشق
بياورد؟ در به زرگر دست از
.بكند قانع را خواننده نميتواند كه گفت بايد فقط !نه *
چه داراي برساند كمال به ميخواهد مولانا كه انساني *
است؟ خصوصياتي
مولانا نظر به برسد ، مرحله آن به ميخواهد كه انساني *
يا و زميني و خدايي جسماني ، و روحاني وجهه دو از تركيبي
حيات به يكي انسان وجهه دو اين و دارد اهريمني و اهورايي
كه است مربوط انسان جوي كمال حيات به ديگري و او مادي
آن مزاحم اين كه چرا جنگاند ، در هم با مدام دووجهه اين
وجهه كه برسد جايي به انسان اگر.است اين مزاحم آن و
راه در انسان وقت آن بكند ، غلبه اهريمني وجهه بر اهورايي
زندگي هم دنيا در انسان اين است ممكن حال.است كمال
منافاتي امر دو اين مولانا نظر از.باشد داشته مرفهي
براي.باشد وارسته اما كند زندگي مرفه آدم كه ندارد
اگر.نيست عشق جز چيزي مركبش و هم ، سلاح نقطه آن به رسيدن
طوطي اگرميرساند نيستان به را خود باشد ، عشق ني در
مردن به را خودش كجاست ، هند طوطيان عالم بداند بازرگان
.برسد عالم آن به تا بيندازند بيرونش قفس از تا ميزند هم
زندگي گرفتاريهاي ميكند ، بند در را طوطي آن كه چيزي آن
دنيايي ، اين جلوههاي مقام ، و جاه ثروت ، مال ، از اعم مادي
.است بالا پستهاي به رسيدن و سياست
نوعي به را آدمها مثنوي كل در مولانا كه ميرسد نظر به *
دست و خوار را دنيا ميكند سعي و ميكند دعوت دنياگريزي
كه ما پيشوايان توصيههاي با نظريه اينبگيرد كم
اعتدال حد در دنيا از استفاده به را آدميان و مسلمانان
كشش ميرسد نظر بهدارد تفاوت اندكي ميكنند ، دعوت
اين شمااست داشته بيشتري چربش دنياگريزي سمت به مولانا
نميكنيد؟ فكر طور
به را خود تنها مولانا كه ندارم اعتقاد اين به بنده *
مولانا.ميكند فرار زمين از و ميكشاند آسمان طرف
توجه چندان دنيايي لذايذ به و بوده غذا كم آدمي "ظاهرا
.است نبوده زندگي براي آنها لزوم منكر اما است ، نميكرده
:ميكند توصيف چنين حديثي موجب به را ثروت مولانا
خواندش صالح مال نعم/حمول باشي دين بهر كز را مال
رسول
.شود صرف خدا راه در كه است خوبي مال چه:گفت پيغمبر
:كه ميگيرد نتيجه حديث اين دنبال به مولانا
است پشتي زيركشتي اندر آب/است كشتي هلاك كشتي در آب
بيايد كشتي توي كه است آبي مثل كند اسير را ما اگر ثروت
كمال راه در ميتوان را ثروت پس.كند غرق را كشتي و
راه از ثروت اين و دارم ثروت من اگر.برد كار به انساني
من.نيست من روحاني سير مانع است ، نيامده دست به ناپاكي
.بمانم سرپا و بخورم غذا سالم كنم ، زندگي خوب ميتوانم
حسامالدين ، چون داشت ، حسامالدين به شديدي علاقه مولانا
دوستي البته.بود گذاشته مولانا راه در را تمامهستياش
در حسامالدين بعد و ميشود شروع نقطه اين از آنها
متمركز را ذهنش و برميانگيزد را مثنوي گفتن شوق مولانا
.بياورد وجود به عظمت اين به اثري و بنشيند وي تا ميكند
حسام مولانا ، خاطر تامين بابت زيادي مقدار ديگر سوي از
سلجوقي حكومت دستگاه در كه ديگري كسان و يارانش و الدين
حساب به مولانا مريدان زمره در و بودند صغير آسياي
بنابراين.ميكردند تامين را زندگياش همگي ميآمدند ،
مردم از يا نكند توجه دنيا به مولانا كه نيست طور اين
.بگذارد بيابان سردر و كند فرار
حتي و نبريده مريدان از مولانا شمس ، شدن ناپديد از بعد
ايثار با حسامالدين و زركوب صلاحالدين مثل مريداني
در مولانا و كردهاند تامين را ومريدان او زندگي خودشان
با همراه كه آن شرط به را دنيا و است بوده مريدان جمع
.است ميداشته باشد ، دوست پروردگار به توجه و روحاني سير
اما باشد درست ميتواند وجهي از چه گر شما صحبت اين *
متوجه شويم ، دقيق مثنوي خصوص به مولانا اشعار در اگر
زيادي توجه مردم به اشعار اين در مولانا كه ميشويم
گروههاي و اصناف خود غزليات در حافظ كه حالي در نداشته
مثل ميدهد ، قرار ملامت گاه و نقد مورد را اجتماعي مختلف
منبر و درمحراب جلوه كاين واعظان:ميگويد كه بيتي آن
يا و ميكنند ديگر كار آن ميروند خلوت به چون/ميكنند
قرار نكوهش مورد صنفي هر از را تظاهر و رياكاري زهدورزي ،
كه ميآيد چشم به نيز سعدي شعرهاي در توجهي چنين.ميدهد
ناقص را پادشاه پسران و دانشمند را روستازادگان فرض به
و فرد به خودبيشتر اشعار در مولانا اما ميخواند ، عقل
و اجتماعي اخلاق نقد به كمتر و ميكند توجه فردي خلقيات
چه كمتوجهي اين دليل شما نظر به ميپردازد ، خاصي گروه
باشد؟ ميتواند
داشته توجه هم گروهها اين به مولانا معتقدم من عكس ، به *
روستايي قصه وقتي مولانا حافظ ، و سعدي اندازه به نه اما
ده در خود خانه در بعد ميكندو دعوت را شهرنشين تاجر كه
:سنائي شعر به اشاره با كه ششم دفتر در يا و نميدهد راهش
به او سر از مرغ آن دم/ده سرسوي شهر سوي دم مرغ
يعني ، ميگويد مولانا كه شهري ميگويد ، شهر و ده از سخن
كه ماندهاي عقب جامعه يعني ده و متعالي آگاه جامعه
موارد اين به مولانا بنابراين.نيافته پرورش آن در ذهنها
يعني.است فرد روي مثالهايش مولانا اما.دارد توجه
-نتيجه و بحث اما نباشد جمع يك نماينده شايد قصه قهرمان
حال شامل - است ابزار مولانا نظر از قصه اينكه دليل به
.است شده پرداخته صورت اين به ومسئله ميشود بزرگتري گروه
كه است متفاوتي محيطي شرايط در من نظر به هم آن ديگر علت
شهر سعديدر و حافظ.دارد سعدي و حافظ به نسبت مولانا
ميشدند ، جمع كساني چنين دور بسياري مردم كه زباني فارسي
آنجا در كه صغير آسياي غربت در مولانا و ميكردند زندگي
به آنها.بگيرند را او دور ميتوانستند مهاجران تنها
گريخته خود مملكت از مغولها خونريزيهاي و حملات دليل
اجتماعات و بودند نميري بخورو نان دنبال به آنجا و بودند
.نبود يافته شكل چندان آنها
و دور متظاهر و مذهبينما افراد هشتم قرن شيراز در اما
خصوصي محفلهاي در.بودند زياد بسيار مبارزالدين امير بر
به حافظ شعر مفاهيم و ميشد زده حرف روز موضوعات اين از
در دركنارش كه بود اجتماعي سياسي مبارزات اين جلوه نوعي
را عبيدزاكاني انتقادهاي و طنزها ميتوان آن عاميانه سطح
.آورد مثال نيز
فرزانگان تجمع محل قونيه.نبود قونيه در مقتضيات اين اما
سلاجقه و سلجوقي كيقباد علاءالدين دستگاه كه بود آواره
را مخارجشان و زندگي و ميرساندند آنهاكمك به صغير آسياي
چه آنجا در رازي نجمالدين پيرمرد.ميكردند تامين
اگر اينها بود؟ مشغول كاري چه به آنجا در عراقي ميكرد؟
به سر ناچار به اما داشتند ، بيشتري جلوه بودند ، ايران در
حركت آن شرايط آن در استكه اين.نهادند غربت ديار
.نبود قونيه در داشت وجود شيراز در كه اجتماعي
مولانا.نيست حافظ گذشته مانند مولانا گذشته ديگر سوي از
در كه تحولي بعد و است پيشنماز و قرآن مفسر و ومدرس فقيه
موجب كه است گونهاي به ميآيد پيش شمس با او برخورد
تحول اين آتش بعد.كند جلوه او شخصيت ديگر رويه ميشود
اما.ميكند خاكستر را لايجوز و يجوز او خود قول به
آن سراغ به گاهي گاه داردو ذهنش در را گذشته آن همچنان
مطرح را پيشنمازي داستاني ، در مثال طور به ميرود ،
بزرگ بسيار وعمامهاي است مسجد به رفتن حال در ميكندكه
.دارد سر بر
سر روي از و است گرانقيمتي پارچه اين ميكند فكر دزدي
ببين و بازكن:ميگويد پيشنماز.ميربايد را آن پيشنماز
.نيست گرانبهايي چيز كه
زمين به كهنه پارچه مشت يك.ميكند باز را عمامه دزد
.ببر بعد كن نگاه ابتدا:كه ميگويد پيشنماز بعد.ميريزد
حافظ معروف غزل در
فلك با مكر بنياد/كرد باز حقه در و دام نهاد صوفي
كرد باز حقه
با برده كار به را صوفي كلمه حافظ كه غزلهايي تمام در و
.ميكند پيدا ارتباط كرماني فقيه عمادالدين مثل آدمهايي
ميكرده زندگي و بوده او زمان در كه را مشخصي آدم مولانا
كه افرادي از مثنوي دفترهاي در اما نميآورد نظر در
.ميآورد سخن جماعتاند يك نمونه
مختاباد ابوالحسن سيد :از گو و گفت
|