حقيقت گوهر جوينده
مردم زبان از انقلاب تاريخ روايت
زرينكوب عبدالحسين دكتر استاد حال وخامت

حقيقت گوهر جوينده
فارابي حكيمابونصر انديشههاي و زندگي در بحثي
ترجانيزاده احمد :نوشته
اسلام جهان فيلسوفان بزرگترين از فارابي ، :جستارگشايي
در دقيق پژوهش و غوررسي بهدليل وي.ميآيد بهشمار
معلم به وي ، ديدگاههاي شرح در كوشش و ارسطو نوشتههاي
كتاب از نسخهاي ;گفتهاند چنانكه.است شده نامور ثاني
خط با فارابي آن پشت در كه يافتند را ارسطو "علمالنفس"
ابنسينا ، ."خواندم صدبار را كتاب اين":بود نوشته خود
و دانش شهر دروازه كليد ابونصرفارابي ، كه است معترف خود
فلسفه ، دانشهاي در فارابي.است داده بهوي را فلسفه
بزرگ انديشمندان از جامعهشناسي و زبانشناسي موسيقي ،
ميآيد ، پي از كه مطلبي.ميشود شمرده ايراني -اسلامي
و دانشور اين انديشه و پژوهش سراسر زندگاني به اختصاص
.ميگذرد گرامي خوانندگان شما نگاه از كه دارد فرزانه
معارف گروه
فنون و علوم و فلسفه در ، فارابي تاريخنگاران اتفاق به
علمي كاوشهاي داشته ، بلند پايگاهي و شامخ مقامي مختلف
و تحقيق مورد كنجكاوي و دقت نهايت با را ارسطو اول معلم
هركس از بهتر را او نظريات و است داده قرار كامل پژوهش
بسيار رسالات و تاليفات علوم ساير و فلسفه در و كرده شرح
او از مورخان كه رسيده جايي به او كار و است نوشته
تا چون و كردهاند ياد اسلام فلاسفه بزرگترين بهعنوان
پايه به كسي ارسطو آراي و افكار توضيح و شرح در او زمان
معلم و شمرده ارسطو جانشين را او بود نرسيده او مايه و
كشفالظنون كتاب در خليفه حاجي.دادهاند لقب ثاني
چون ثاني ، تعليم بهنام داشته كتابي ارسطو:ميگويد
.گفتهاند ثاني معلم را او كرده ترجمه را كتاب آن فارابي
شهرت نام اين به كتابي زيرا است آشكار سخن اين سستي
و وجود بهفرض و است نبوده معروف علما بين و نيافته
يا موءلف نام كه است مستبعد و دور خيلي كتابي چنين ترجمه
كه است اين عجيبتر و باشد او كتاب نام از مشتق مترجمان
است نوشته مطالع كتاب بر حاشيهاي در نامي لطفي مولانا
عهد در كه فلسفي كتابهاي از هرچه ساماني نوح منصوربن كه
فارابي از و گردآوري بود شده ترجمه عربي بهزبان مامون
و محرر و پاكيزه را آنها تمام از خلاصهاي كه كرد خواهش
و پذيرفت را او خواهش فارابي.سازد فراهم روشن و درست
بهنام را زبده و خلاصه اين حكيم شد آماده كتاب چون
.دادند لقب ثاني معلم را او اينرو از و ناميد ثاني تعليم
نوح منصوربن زيرا است باطل بهكلي نظر اين كه است واضح
بر فارابي بعدازمرگ سال چهار يعني -ه سال 343 در ساماني
اينگونه از تاسف كمال با.است يافته امارت خراسان
حكماءالاسلام تاريخ در ازجمله كردهاند مورخان اشتباهات
براي صلات و هدايا عباد صاحببن كه است آمده بيهقي
آنكه حال و نمود او از ديدار درخواست و فرستاد فارابي
مرگ هنگام به يعني است يافته تولد -ه سال 326 به صاحب
به هنوز كه بوده كودكي و نداشته بيشتر سال او 13 فارابي
.نيست معلوم بزرگ اشتباه اين منشا.است نرسيده مقامي هيچ
"تقريبا سن در سال 339 به فارابي كه گفتهاند ل حا هر به
حدود در او تولد قرار اين از است ، درگذشته سالگي هشتاد
كتاب بر خود مشهور حاشيه در يزدي فاضل.است بوده-ه 259
روءوس به ميرسد كه آنجا كتاب خاتمه در تفتازاني تهذيب
و حكيم فلسفه ، و منطق قوانين مقنن:ميگويد ثمانيه
معلم را او جهت بههمين و است ارسطو يونان بزرگ دانشمند
عربي به يوناني از فلسفه آثار بعدازآنكه و گويند اول
و مرتب و مهذب ابونصرفارابي ثاني رامعلم آنها شد ترجمه
"مجددا فارابي ازكتب بسياري شدن مفقود بعداز و ساخت متقن
و مبوب و مرتب را نامبرده آثار ابوعليسينا شيخالرئيس
معلم كلمه معناي در حروف اين كاتب بهعقيده.ساخت پاكيزه
زيرا است يافته راه اذهان به اشتباهي ثاني معلم و اول
علوم قواعد و قوانين مرتب و منظم معناي به اينجا در معلم
از يزدي فاضل قول بنابراين و آموزگار و آموزنده نه است
.است صواب به نزديكتر قولها تمام
فارابي زندگاني سرگذشت
نيست دست در اطلاعي او خانوادگي محيط و كودكي دوران از
در را جواني اوائل كه است پيدا قرائنچنين از ولي
ادبيات و رياضي علوم مقدمات تحصيل به فاراب خويش زادگاه
هم خراسان شهرهاي ديگر شايدبه و يافته اشتغال فلسفه و
بحث و درس به نيز را جواني ايام باقي و است كرده مسافرت
پنجاه حدود در آنكه تا است گذرانيده تحقيق و مطالعه و
آن بغداد كه است معلوم و است رفته بغداد شهر به سالگي
آنجا در و است بوده متبحر علماي مركز و دل اهل مجمع زمان
نسطوري مسيحي "مذهبا كه يونس متيبن ابوبشر علمي حوزه در
اول طراز ازدانشمندان و يوناني زبان مترجمان مشاهير از و
واز پرداخته خود معلومات تكميل به است بوده منطق علم
پزشك پيش و است رفته فلسفه و علم شهر يعني حران به آنجا
فلسفه حيلان يوحنابن يگانه منطقدان و مذهب مسيحي مشهور
به مربوط علوم بغداد در همچنين و آموخته منطق و طب و
تحصيل مشهور نحوي ابنالسراج درس درمحضر را عربي زبان
و موسيقي فن در و زبانها در خود مطالعات تكميل به و كرده
مرد اين كه گويي و است پرداخته رياضي علوم و پزشكي
تحصيل وقف را خود عمر دقايق و آنات تمام عجيب پرحوصله
شريفاطلبوالعلم حديث "حقا و است كرده انساني كمالات
اگر.است بوده او هوش گوش آويزه منالمهدالياللحد
ايام در كه زيرا است ودانش علم شگفتانگيز مرد ابنسينا
او از محيرالعقول و خارقالعاده فطانت و ذكا آثار كودكي
تمام بر شباب عنفوان و جواني روزگار در و رسيده بهظهور
ايام در نيز فارابي است شده مقتدر و مسلط خود زمان علوم
قدرت و شور و شوق با خود زندگاني تكامل مراحل در و پيري
هنرها و فنون و علوم تكميل به كمنظيري شكيبائي و
است بازنايستاده علمي كار و فعاليت از آني از و پرداخته
فنون و علوم تا داشته الهي رسالتي استاد اين كه گويي و
علم زنان برهم و هنر و دانش يغماگران دستبرد از را بشري
مواريث و دهد نجات ظاهرپرست قشريان و فضيلت و تمدن و
اقتباش هند و ايران و روم و يونان از كه را انساني علوم
رونقي و صفا نو از بود يافته انتقال تازي بهزبان و شده
وظيفه اين راه در باري كند تنظيم و تحرير و تجديد و بخشد
و آسايش و لذت و منال و مال به استاد بزرگ اين مقدس
زد پشتپايي منكوحات و مشروبات و ماكولات و دنيوي مقامات
و كرد دنيا ترك فنافيالعلمي و درويشي و تجريد عالم در و
زندگي علايق تمام از مجرد مسيحآسا و آورد علم به روي
جهان از گذشتن:همداني كليم مشهور شاعر گفته خوش چهكرد
تجريد از بهتر معجز هيچ نباشد / كس هر همت پاي به نايد
و علم شئون با را وفاداري عهد ناور حكيم اين.را عيسي
خواجه مشهور شعر براستي برد بسر مرگ دم تا حكمت
:لسانالغيب
كبود چرخ زير كه آنم همت غلام
است آزاد پذيرد تعلق رنگ زهرچه
دوره در ابنسينا اگر است ما عظيم فيلسوف حال مصداق
و حدس اصابت و هوش تيزي و ذكا فرط و ذهن حدت به طفوليت
فارابي است بوده دوران نابغه و زمان اعجوبه حافظه قدرت
خوشيهاي از اعراض و بردباري و استقامت و صبر در نيز بزرگ
نادره و روزگار داهيه فلكفرسا همت و كار پشت و زندگي
.است بوده دهر
شهر دروازه كليد فارابي ابونصر كه كرده اعتراف ابنسينا
نفيس تاليفات و قدسي انفاس بركات از و داده او به را علم
او درخشان و گهربار كلمات از و يافته فتوح روحش او
درعينحال ابنسينا اعتراف اين آري.است نموده استفاضه
فلاسفه بزرگترين بهعنوان را پيرفاراب علمي مقام كه
نيز را ابنسينا خود اخلاقي مقام است كرده تثبيت اسلام
اين زيرا است برده بالا صدبرابر هوش و دانش اهل انظار در
و است پسنديده و زيبا بسيار نعمت شكران اين و حقشناسي
به نسبت ابونصر كه است تواضعي پاداش مطلب اين بيترديد
فارابي از زيرا است نموده ارسطو علمي پايگاه و مقام
.ارسطو يا والاتري و بالاتر تو حكمت و علم در كه پرسيدند
بزرگترين بودم او زمان در من اگر:گفت پاسخ در استاد
اكثر كه نمود توجه بايد نكته اين به.ميشدم او شاگردان
و مغلق و مبهم بسيار فارابي از قبل حكمت و فلسفه كتب
ولي مشكل بسيار استاد بدون آنها از استفاده و بود پيچيده
و روشنتر و بهتر آنها به نسبت فارابي تاليفات
اثر در ابنسينا چون كسي براي بهويژه قابلاستفاده
و شد آسان دشوار وقادپورسينا ذهن بر فارابي آثار مطالعه
الفاظ دلالت و بود مقصود شاهد رخساره بر كه ابهامي پرده
ومفاهيم شد يكسو بود ساخته نااستوار و سست معاني بر را
ذوق شد ، جلوهگر او نظر در آرايشي دگرگونه به هريك علمي
و بيزار فلسفه از دم آن تا كه او موشكاف انديشه و سرشار
دانش ژرف درياي در و افتاد جولان و تحرك به بود نوميد
مقتضي و شد مفقود مانع كه زيرا شد معاني غواص فارابي
و التمريانع:گلستان در سعدي اجل استاد قول به و موجود
.غيرمانع الناطور
ديدهام خاطرات و مجموعهها بعضي در :مينويسد خلكان ابن
او مجلس و شد حمدان سيفالدولهبن مجلس ابونصروارد كه
و علم هرگونه از درآن و بود متخصيص و فضلا مجمع همواره
بايستاد ، شد مجلس داخل چون ابونصر.ميرفت سخن معرفتي
كه بنشينم جايي :گفت ابونصر.بنشين :گفت سيفالدوله
كه جايي:گفت.كني معين تو كه جايي يا است من شايسته
نشست سيفالدوله پهلوي مجلس صدر به پس.باشد تو سزاوار
داشت غلاماني سيفالدوله.ساخت تنگ او بر هم را جا بلكه
آنها به خطاب پس ميگفت سخن مخصوص زبان به ايشان با كه
او از سوءالاتي من كرد ادب خلاف رفتاري مرد اين:گفت
.كنيد اهانت او به برنيامد جواب عهده از اگر ميكنم
امير اي:گفت سيفالدوله به خطاب زبان همان با ابونصر
سيفالدوله.است سرانجام با كارها باش آهسته و كن تحمل
زبان هفتاد من بلي:گفت.ميداني را زبان اين تو:گفت
سپس شد گرامي و بزرگ فارابي سيفالدوله نظر درميدانم
حسن با آنكه تا كرد گفتگو مختلف فنون در مجلس بافضلاي
اندكاندك و ساخت خويش معتقد را همه برهان نيروي و بيان
او به نسبت ديگران مقام و بالا انظار در او علمي مقام
همه و نماند او با زدن دم ياراي را كس هيچ و گرفت پستي
و او سخنان نوشتن به كردند ، شروع و گزيدند خاموشي
شدند متفرق مردم و تمام مجلسي چون او كلمات كردن يادداشت
.نه:گفت.بخوري چيزي داري ميل:گفت فارابي به سيفالدوله
ساز داري ميل:گفت.نه:گفت.بنوشي چيزي داري ميل:گفت
كه داد دستور سيفالدوله پس.بلي:گفت.بشنوي آوازي و
بزمي و بيايند ماهر موسيقيدانان و ساززنان و آوازخوانان
از يكي هر و شد آراسته و گرم مجلس او فرمان به.بيارايند
انتقاد به كرد شروع فارابي آنگاه نواخت نوايي ايشان
ساز ، و موسيقي آلات بردن بكار طرز در آنان از هريكي
.بلي:گفت.داني نواختن خودت:گفت فارابي به سيفالدوله
و كرد ساز نوايي و درآورد خويش كمربند از چوب تا چند پس
باز هم از را چوبها سپس درآمدند خنده به حاضران تمام
تمام كه نواخت آهنگي و كرد تركيب ديگر بهنوعي و نمود
و باز هم از را چوبها ديگر بار.درآمدند گريه به حاضران
مجلس اهل تمام كه نواخت نوايي و كرد تركيب ديگر شكلي به
از ابونصر و رفتند بخواب همه سيفالدوله قصر دربان حتي و
افسانه به قدري حكايت اين چند هر.رفت و شد خارج مجلس
مطابق كه زيرا هست هم بيخبري مبتداي "تقريبا و است شبيه
و قرب سيفالدوله پيش ابونصر مدتها تاريخنويسان روايات
بههرحال ولي است بوده انعام و اكرام مورد و داشته منزلت
به فارابي آنكه اول ميشود مستفاد حكايت ازين مطلب چند
است مبالغه هفتاد هرچند است بوده آشنا و آگاه زبان چندين
ندارد قاطع حجيت يعني ندارد مفهوم عدد كه مشهوراست ولي
بكار مبالغه و تكثير براي "غالبا كه هفتاد كلمه "مخصوصا
.است ميدانسته بسيار زبانهاي كه است اين مقصود و ميرود
مسلكي سياح و مشربي عارف و وارستگي و تجرد صفات آنكه دوم
فارابي آنكه سوم.روشنميكند بخوبي را فارابي
آلات با "عملا و است بوده وزبردستي چابك موسيقيدان
.است بوده برجستهاي هنرمند و داشته موسيقيسروكار
است ، ساخته فارابي را قانون آلت خلكان ابن روايت بنابه
است نگاشته موسيقي فن در رسائلي و تاليفات ازين گذشته
كتابالموسيقي او ومهم معروف و مشهور كتاب بهويژه
در كه درموسيقي است كتابي بزرگترين كتاب اين.الكبير
ابنابياصيبعه.است شده تاليف اسلامي معارف دوره
كه ديدهام استادان از يكي خاطرات دفتر در كه ميگويد
آن از كه ساخته شگفتآور موسيقي آلات از يكي ابونصر
احساسات و برميآيد شورانگيز و بديع آهنگهاي و الحان
كه آمده خاطرات درين هم و ميآورد جوش و بهجنب را انسان
داشت تمايل بيشتر موسيقي و فنون و صنايع به ابونصر اول
وديعت برسم را ارسطو فلسفي آثار از مجموعهاي آنكه تا
مطالعه مورد را كتابها اين فارابي.نهادند او پيش
وي در را فلسفه ذوق و شوق مطالعات اين و قرارداد
غور به تا و داد ادامه را رشته اين مدتها و برانگيخت
مجاهدات با و نساخت رها نرسيد مقاصد كنه و مطالب
فلسفه در مقامي به جنبش و جوشش و كوشش و گردش و روزافزون
فلاسفه بزرگترين نيز و ناميدند فيلسوف بحق را او كه رسيد
به توجهي بزرگ حكيم اين كه گويندخواندند اسلام عالم
تنوع و تنعم و ظاهر برق و زرق و زيبا مسكن و فاخر لباس
سيفالدوله آنكه با و نداشت خوردنيها و آشاميدنيها در
وسائل همهگونه بود حاضر و ارادت كمال در او به نسبت
حداقل كفاف كه قليلي وجه جز حكيم كند فراهم را او آسايش
.نميداشت دريافت سيفالدوله از باشد او زندگاني
"غالبا وي كه نوشتهاند عظيم فيلسوف اين حال شرح در
دلكش درختان سايه زير در و طبيعت دامن در را خود مطالعات
انجام جويباران كنار بر و خرم و خوش چمنزاران و هم در و
گونه آن در هم خويش علمي همكاران و دوستان با و ميداد
ارسطو فلسفه در فارابي معشوق باريميكرد ديدار جاها
را ارسطو النفس علم كتاب از نسخهاي گفتهاند بود
كتاب اين كه شده نوشته آن روي فارابي خط به كه يافتهاند
و بلند همت و كار پشت دليل خود اين و خواندم صدبار را
.است عظيم فيلسوف آن سرشار شوق
فارابي اجتماعي بلند انديشههاي
اين مقدس و عالي افكار الفاضله المدينه اهل آراء كتاب در
فلاسفه نخستين از او و است تجلي در "كاملا بزرگ حكيم
.است كشيده پيش را بشري اجتماع وحدت نظريه كه است جهان
:است قرار اين از فارابي نظر از انسان نوع اجتماعي مراحل
تمام و باشد بشر افراد كل شامل كه ملل عمومي اجتماع -1
-گيرد20 فرا را عالم اقليم هفت قدما بقول و دنيا معموره
و ايجاد در خود براي جداگانه ملتي هر يعني ملت يك اجتماع
.نمايد اقدام فاضله مدينه تشكيل
تمدن و فاضله مدينه تشكيل براي شهري هر اهل اجتماع -3
اسباب آوردن فراهم براي روستايي هر اهل اجتماع -عالي40
محله هر اهل اجتماع -روستا50 افراد آسايش وسايل و سعادت
رفاه موجبات همكاري و تعاون با كه شهري هر در كوي و
اجتماع -سازند60 فراهم را خود كوچك اجتماع آسايش و زندگي
وسايل صفا و محبت تبادل و تعاون و همكاري با كه منزل اهل
ماده كه بدانيم بايد و آورند ، بدست را خود منزل آسايش
ملل و بشر افراد كل براي واحد مجتمع تشكيل يعني اول
حكماي كه زيرا است فارابي ابتكارات از انسان نوع مختلف
تشكيلات از مركب كه خويش زندگي محيط اقتضاي به يونان
اين و ندارند بياني و بحث خصوص اين در بوده كوچك كوچك
در كتاب اين.است ابونصر اختصاصات از اجتماعي عالي فكر
آن درباره زياد مطالب پژوهندگان و است مهم بسيار خود باب
خلاصه.نيست آن تفصيل حوصله را مختصر اين كه نوشتهاند
بين در همكاري و تعاون منتهاي كه است اين فاضله مدينه
نمايند رفتار داد و عدل قانون به همه و باشد موجود افراد
وظايف انجام در و باشد همگان سعادت و خوشبختي همگان وهدف
.نورزند كوتاهي اجتماعي
زبانها و فارابي
داده ترتيب خاصي برنامه زبانها گرفتن ياد براي فارابي
او كارشناسي بر دارد عقلي دلالت وضوح نهايت در كه است
پيش سال صد و يكهزار در امر اين و زبانها آموزش درموضوع
ماده هفت در را زبان دروس برنامه او.است شگفتانگيز
زبان مفردات گرفتن ياد به راجع اول ماده است كرده تنظيم
يا اسنادي مركب از اعم است مركب الفاظ به راجع دوم است
به مربوط قواعد آموختن سوم غيره و وصفي يا اضافي يا مزجي
است مركبات به مربوط قوانين و قواعد چهارم است مفردات
صحيح و درست املاي با زبان كلمات نوشتن درست قواعد پنجم
مورد زبان عبارات درنوشتن كه علامتگذاريهايي رعايت با
درست رسوم و قواعد آموختن ششم است ومرسوم معمول درس
صحيح لهجه به بايد كهحروف عبارتها و جملهها خواندن
و اظهار و الفاظ اداي شيوه و كلمات آهنگ و شود تلفظ
نكات همه و ابدال و حذف و بم و زير و سرعت و ومكث ادغام
بايد ، هفتم شود رعايت بايد خود مورد در يكي هر لازم
اشعار به مربوط آهنگهاي و اوزان از مقداري دانشآموز
در بايد منظوم سخنان موسيقي در كه بااختصاصاتي را زبان
احصاء كتاب در گونه همين به.بگيرد ياد شود گرفته نظر
و ميدهد معني داد زبان آموزش باب در ابونصر العلوم
كه گفت بايد الحق كه ميگويد پرمغز و پخته بسيار سخنان
و املا درس او از قبل كسي و است مبتكر هنرمند فيلسوف اين
آموزش فن محسنات و ضروريات ساير و كلام اداي حسن و ديكته
.است نكرده بيان او مثل را
و است يگانه و ومنفرد مبدع و مبتكر او موضوع اين در و
اين در فنون و علوم ساير و زبان در را او برنامه اگر
و ميبستند بكار اسلام عالم در گذشته سال صد و يكهزار
جهان اهل ارتباط و تمدن و علم سرنوشت شايد ميكردند عمل
ديگر گونهاي به و ميشد عوض بشر ترقي كاروان مسير و
.مييافت تجلي
او آرزوهاي و تمنيات آيينه در او جلوه و فارابي ادعيه
از برخي ترجمه كه است ماثور دعاهايي كامل فيلسوف اين از
دعاها اين زيرا ديدم شايسته او حال شرح مقام در را آنها
تو مقدس ذات كه پروردگاري اي:است او قدسي نفس آيينه
و امكان وصمت از و است دهان هستي ده هستي و واجبالوجود
خطا و لغزش از خود رعايت حمايت در مرا منزه و مبرا حدوث
خويش رضاي جلب در مرا آرزوهاي و محفوظ و مصون گناه و
مقاصد به تا گردان نيكو مرا كارهاي سرانجام و فرما محصور
بر باخترها و خاوران خداي اي.شوم نايل خود حقه آمال و
كرامت و بپوشان روشنايي و نور از پوشاكي من اندام
و حكيمان ودانش توانگران سعادت و خوشبختي و پيغمبران
من بهره و نصيب را پرهيزكاران فروتني و خشوع و خردمندان
نجات شدن نابود و فنا از و بدبختي از مرا خداوندا.فرما
توفيق باوفا دوستان و صفا با ياران به مرا.بخش رهايي و
ساكنان بازمره مرا خداوندا. فرما كرم مصاحبت و ملازمت
تشريف به حق راه شهيدان و روان راست و صديقان و آسمانها
به معبودي هيچ كه تويي خداونداكن مباهي و مفتخر قبول
همه بخش هستي و برانگيزنده تو نيست تو پاك ذات جز به حق
از پروردگار.آسماني و زمين روشنايي و نور و عالمي اشياي
و جلال دارنده اي كن كرامت فيضي فعال عقل معني افاضات
و ساز پاكيزه و منزه مرا ناطقه نفس احسان و انعام و شكوه
الهي الهامات با و كن روشن مرا جان خويش حكمت بانوار
فرما مكرمت را خود بيكران نعمتهاي سپاس و شكر توفيق خويش
حق صورت به را حق كه بخش بصيرتي مرا دل و جان خداوندا
و بينم باطل جلوه به را باطل و كنم پيروي آن از و بينم
و منزه هيولي آلايش از مرا نفس خدايا.ورزم اجتناب آن از
افراد پروردگار نخستين بخش هستي و آفريننده تويي پاكدار
تو بنده اين بر آسماني ارواح و فلكي اجرام و برين جهان
در مرا است گشته چيره دني دنياي شهوات و بشري تمايلات
الهي حمايت و فرما ايمن خود عنايت و حفظ پناهگاه و حرز
و تقوي حصار و حصن در مرا و ساز آفت و بلا هر سپر را
مصون عبوديت و بندگي وظايف كوتاهيانجام و تقصير از پرهيز
سركش و مخالف چارطبع اسارت از مرا خداوندافرما محفوظ و
مرا ناطقه نفس و ده جاي خود منيع پناه و رفيع آستان در
و درنده شهوات و انداختهاي چهارگانه عناصر زندان در كه
به برانگيختهاي و برگماشته آن شكستن و شكردن به را وحشي
و گزند از و بخش نجات مهلكه اين از خود رحمت و عنايت
بر منتگذار و خودگير پناه در خطرناك درندگان اين آزار
تا شويد فرو توبه آب به را گناهان لوث تا ناطقهام نفس
.نمايد بازگشت خود آسماني عالم به كه شود آن شايسته
باز خود قدسي و اصلي مقام به را آن دوباره پروردگارا
بيابان و حيرت تاريكستان سراسيمه و آشفته آن بر و رسان
و ظلمت تا بتابان فعال عقل از خورشيدي سرگرداني و غفلت
برطرف و جويد كناره وي پيرامون از ضلالت و جهل تاريكي
عالم به پنهان و كمون حالت از او بالقوه فضايل و گردد
و حكمت نور به را آن و آيد در فعليت و ظهور و بروز
.الخ كن راهنمايي خرد و عقل روشنايي
است خاصي اعتقاد ايرانيان بارز خصائص از يكي من عقيده به
به و دارند دانشخويش و علم بزرگان به نسبت ايشان كه
روحانيتي و معنويت و تقدس مقام گاهي و ميورزند عشق آنان
نظر با ايران مردم اكثر چنانكه ميشوند قايل ايشان براي
و نظامي و مولوي و حافظ و سعدي به ارادت و محبت و احترام
زيارت به دور راههاي از و مينگرند هم غير و فردوسي
مردان اين وجود به "واقعا و ميروند ايشان آرامگاه
شاعران هم اوقات برخي ميكنند مباهات و افتخار برجسته
سرزمين اين ودانش علم بزرگان از غرور و باسرافرازي ايران
ميكنند ذكر تعظيم و تبجيل مقام در را ايشان ونام ياد
محسنات از يكي مانند اشعار از پارهاي در مطلب اين وحتي
شعر اين مثل ميشود گر جلوه كلام آرايش صنايع و بديع
:سنائي
حكمت در تو ده سنائي را مرسنائي رب يا كه
سينا بوعلي روان آيد رشك به وي كز چنان
روحانيت و وجد چه سينا ابوعلي نام فرماييدكه ملاحظه
آهنگ و نغمه و سخن موسيقي و است بخشيده شعر اين به خاصي
عبرتانگيز و حزين و نرم و رقيق اندازه چه تا را شعر
است بوده قاجار دوره فضلاي از كه ميرزا فرهاد.است ساخته
پير تو نزد هنر در ":مينويسد خود دوستان از يكي به
فرماييد توجه"دركتاب خوان سبق طفلان همچو فارياب
از واحترامي تجليل چه با زماني فاصله سال هزار از بعد كه
شهر نام در ميرزا فرهاد مرحوم گرچه است كرده ياد فارابي
از غير فاراب زيرا شده اشتباه دچار ابونصر زادگاه و
دو هر نام تفصيل به ياقوت البلدان معجم در و است فارياب
بايد كه است كتاب لفظ بيت اين در ديگر نكته است آمده شهر
مكتب معناي به است كتاب مخفف كه شود خوانده كاف ضم به
.نيست معني مفيد چندان كتاب در خوان اسبق زير
و علوم تناسب به "غالبا را ايران دانشمندان و متفكران
عبرت اشعار كه است بوده اين بر عادت خويش تخصصي فنون
اقتضاي به و خود ذهني دقيق مفاهيم اقتضاي به انگيز
و ترنمات اين و ميساختهاند عاليه مبادي الهامات
و حكمت از بودهاند معجوني اوقات بسيار عارفانه نغمههاي
يك به را خواننده كه ايشان زندگي تجارب و فلسفه و عرفان
تاثرات و ميدهد صعود و سير شاعران تخيلات و روءيايي عالم
را او رفته خواب به و شده فراموش شايد و عميق احساسات و
يك وگاهي ميبخشد عارفانه وجدي و حالت و ميكند بيدار
ايشان ورزيده و پخته طبع تراويده كه دوبيتي يا رباعي
به را انسان واعصاب قلب صدبيتي قصيده يك از بيش باشد
مقدمه اين تمهيد از مقصودميآورد در نوسان و اهتزاز
آثار از بيت دو گفتار اين ختام حسن براي كه است اين
تمام حال زبان حقيقت در كه بياورم پيرفاراب قريحه
به فاني دار اين از ارتحال حال در است جهان فيلسوفان
.باقي سراي
بماند ناپخته و خام وجود اسرار
بماند ناسفته شريف بس گوهر آن و
گفته چيزي عقل دليل به كس هر
بماند ناگفته بود اصل كه نكته آن
مردم زبان از انقلاب تاريخ روايت
"انقلاب در خمين" كتاب به نگاهي
محمد از است كتابي عنوان "انقلاب در خمين" :جستارگشايي
صفحه در 764 و رقعي قطع با كتابكه اينمرادينيا جواد
بازار به عروج نشر و چاپ موءسسه شده ، آراسته طبع زيور به
انقلاب ، در خمين كتاب اول چاپ تاريخ.است داده ارائه نشر
و جلد هزار پنج تيراژ با اثر اين.است سال 1377 بهار
.است آمده فراهم تومان قيمت 1500
جلدش روي عنوان ذيل در كه همانگونه "انقلاب در خمين"
بين را خمين در اسلامي انقلاب رخدادهاي:ميخوانيم
وهفت پنجاه و سيصد و هزار تا چهل و سيصد و هزار سالهاي
.است كرده بررسي
معارف گروه
به ايران شهرهاي محلي تاريخهاي زمره در كه پژوهش اين
و تا 1355 سالهاي 1340 حوادث كلي بخش دو به ;ميرود شمار
بخش فصل شش.است شده تقسيم تا 1357 سالهاي 1355 حوادث
تا بروجردي آيتالله درگذشت از:است اينقرار از كتاب اول
و امام تبعيد سال 1342 ، حوادث نوروز 42 ، عيد تحريم
قريشي ، سيدكاظم حجتالاسلام شهادت و زندگي آن ، پيامدهاي
عناوين و.انقلابي محفلهاي شكلگيري مبارزه ، تداوم
مسجد به جوانان وسيع گرايش:است چنين نيز دوم بخش فصلهاي
مبارزه ، ،(سال 1356 حوادث) توفان انتظار در سال 1355 ، در
و عكسها بالاخره و (سال 1357 رخدادهاي) پيروزي مقاومت ،
كتاب عنوانهاي آخرين منابع ، فهرست و اعلام فهرست سندها ،
فصلهاي از هريك "ضمنا.ميرود شمار به انقلاب در خمين
.شدهاند تقسيم كوچكتري عناوين به نيز كتاب
در تحقيق بوده ، آن پي در "انقلاب در خمين" ناشر كه آنچه
روانشناسي مبارزه ، شكل آن ، اركان انقلاب ، ريشههاي
شناخت "خصوصا و مردم دشمنان روانشناسي مبارز ، نيروهاي
مقدمه از بخشي در.است اسلامي ، انقلاب جغرافيايي قلمرو
انقلاب جغرافيايي قلمرو شناخت":ميخوانيم چنين ناشر
عليه مردم مبارزات شاهد كه نقاطي و مكانها يعني اسلامي ،
آنچه.است مهم موضوعات از يكي نيز است بوده پهلوي رژيم
شده ، نوشته يا و گفته اسلامي انقلاب تاريخ درباره تاكنون
قرار توجه مورد را انقلاب عمومي رخدادهاي و حوادث "نوعا
حتي و ايران كنار و گوشه در حوادث جزئيات كنار از و داده
.است گذشته كشور از خارج
پرچم (ره)خميني امام كه سالهايي در ميدانيم كه حالي در
ايران تمام بود ، برافراشته را پهلوي طاغوت عليه مبارزه
اين بازتاب و.بود خون و آتش و حماسه و شور يكپارچه
قابل نيز اروپا بويژه دنيا ، مهم شهرهاي برخي در حماسهها
.بود روءيت
را مهم راه اين در اول گام" كه ميدهد ادامه سپس ناشر
موءسسه همكاري با مرادينيا جواد محمد آقاي فرزانه محقق
از مهم اين براي و..برداشته امام آثار نشر و تنظيم
سود خويش مشاهدات و عيني شاهدان خاطرات ساواك ، اسناد
دست به اعتماد قابل و علمي مستند ، اثري رو اين از.جسته
".است داده
از نويسنده كه است شده باعث تحقيق ، جغرافيايي محدود حوزه
متاسفانه و پژوهشيست كار آفت كه شعارگرايي و كليگويي
مرز اين ادبي و تحقيقي برآثار را شومش سايه اخير سالهاي
كوران در وي حضور "خصوصا و.شود دور بود ، افكنده بوم و
.است بخشيده براثر را لازم غناي حوادث ،
خمين درباره روشن و موجز شيوا ، پيشگفتاري از پس نويسنده
سال فروردين نهم":ميكند آغاز را كتاب اول فصل اينگونه
شيعيان ، تقليد مرجع بروجردي ، آيتاللهالعظمي شمسي 1340
ايران در بروجردي آيتالله ارتحال.گفت وداع را دارفاني
:داشت عمده بازتاب دو
كه معتقدي زنان و مردان عظيم سوگواري و اندوه نمايش -1
...شده عزادار خويش ديني مرجع فقدان در
آيتالله از پس كه مردم عموم بين در سوءال اين شدن پيدا -2
...كيست شيعيان مرجع بروجردي ،
....نبود خارج بازتابها اين شعاع از نيز خمين مذهبي شهر
خمين تحقيقي اثر كلي خصوصيت سه سطر ، چند اين استناد به
:ميشود روشن انقلاب در
خبري ارزش -1
تحليلي ارزش -2
به توجه و روانشناسي جامعهشناسي ، ادبي ، ارزشهاي -3
.مردم فرهنگ
را گذشته قرون از مانده بجا محلي تاريخهاي كه آنچه
كتب ناگفتههاي بيان در آنها محوري نقش ساخته ، ماندگار
و سيستان تاريخ همچون كتابهايي چنانچه.رسميست تاريخ
سندي عنوان به تاريخيشان ، ارزش از فراتر..و طبرستان
در خمين" كه كاري.ميشوند محسوب نيز مردمشناسي در
قسمت تحتانيترين به توجه است ، داده انجام نيز "انقلاب
بدان "معمولا درباري مورخان كه عملي است ، قدرت هرم
.بودهاند بياعتنا
از نهاست مردم زبان از تاريخ روايت "انقلاب در خمين"
حادثهاي شدن روشن براي گاه البته.حاكم قدرتهاي زبان
بدين.است داده انجام مصاحبه دعوا طرف دو با پژوهشگر
دانشجويان ، اصناف ، زبان از صميمي و ساده چنان تاريخ خاطر
كه ميشود بيان سياسي مبارزان ديگر و دانشآموزان طلاب ،
آقاي".ميباشي تاريخ حوادث وقوع شاهد بيواسطه گويي تو
خرداد پانزدهم روز":"فرفهان اهل نجار حاتمي ، عليرضا
در.بودم آمده خمين سرپوشيده بازار به جنس خريد براي
اهل كه ماموران از يكي...شد تعطيل بازار ديدم حال همين
.شدند متفرق مردم و كرد شليك هوايي تيري بود ، گلپايگان
بازار گرفتند ، را امام كه روزي":خياط حيدري حسين آقاي
"...رفتند مسجد به همه و شد تعطيل
پس خرداد پانزده روز ":دانشآموز سرمدي جواد محمد آقاي
و آمده خيابان به نظامي ماشينهاي مردم ، راهپيمايي از
".ميدادند مانور
به شهرباني جلوي از مردم:دانشآموز صمدي ، سيدرضا آقاي
آقاي سخنراني با تظاهرات و رفتند محمد امامزاده مقابل
.يافت پايان سهرابي علي شيخ
معلوم همينكه پانزدهخرداد ، ":سهرابي شيخعلي حاج آقاي
و شد ايجاد نهضتي يك گرفتهاند ، را خميني امام حضرت شد
"...برخاستندو شهر و روستا مردم تمام
آن شرح سپس و حادثه اصل مقدماتي معرفي بر مبني كتاب روش
از استفاده بر علاوه خاتمه در و عينيست شاهدان زبان از
مردمي ، اسناد ساواك ، اسناد كتب ، نشريات ، از شفاهي ، منابع
سود خبر اصل تفسير و تحليل و تجزيه براي..و تصاوير
و نوار استخراج مشكلات به توجه با را اينهمه و است جسته
و پيوستگي با ديگر ، نوشتههاي و اسناد با ناهماهنگي
.است داده انجام ستايشي خور در انسجام
خمين انقلاب محلي تاريخ تنها نبايد را " انقلاب در خمين"
بررسي در "مطمئنا كتاب اين دانست ، محدود سالهاي در
بررسي منطقه ، مردم روانشناسي اجتماعي ، روابط و مناسبات
مورد نيز خمين شهري جغرافياي مطالعه حتي و مردم فرهنگ
.گرفت خواهد قرار استفاده
در مردم به توجه جهت در اساسي گامي انقلاب در خمين
زنان ، نقش كتاب ، اين در چنانچه است ، معاصر تاريخنويسي
دو هر محكوم ، و حاكم طبقه شهرنشينان ، روستائيان ، مردان ،
شكنجههاي رساي فرياد انقلاب در خمين.ميشود بررسي
به وابسته كه مردمي ميدهد ، انعكاس نيز را مردمي ،
جهت ، بدين و بودند نيافته سازمان نبودند ، خاص گروههاي
سطر سطر از نداشتند مبارزاتشان انعكاس براي معيني متولي
شاهنشاهي ، رژيم با مخالفت عصيان ، دلهره ، بوي كتاب ، اين
ايمان ، عشق ، اندوه ، جدايي ، شكنجه ، فروخورده ، فريادهاي
كلماتش دلنشين ترنم با كافيستميآيد رهبر به وفاداري
زندان آهني در خوردن هم به رعبآور صداي تاهم شوي همراه
ميتوان كتاب اين مطالعه بارا آزادي سرود هم بشنوي ، را
خاك بر را قامتي گلولهها ، شليك كه كرد سفر روزهايي به
قامتي راست درس سرو ، چون را قامت هزاران و ميافكند
.ميداد
مدفون خاك سينه در تا ميرفت كه را خاطراتي كتاب اين
عيد":ميخوانيم چنين سطورش آخرين در كرد ، زنده شوند ،
عيد خمين مردم.داشت خاصي بوي و رنگ سال 1358 نوروز
كرده عزاداري جشن ، جاي به را و 1357 سالهاي 1356 نوروز
نوروز عيد اما.بود نچشيده را شادي طعم هيچكس و بودند
و آزادي بهار شروع هم و بود طبيعت بهار آغاز هم سال 1358
حماسه.بودند ساخته را آن خود كه آزادي فضاي در تنفس
تاريخ در هميشه براي اسلامي ، انقلاب در مردم مبارزات
.افزود خاك و آب اين تاريخ بر زرين برگي و شد ثبت ايران
بيش زمان گذشت با آن ارزش كه كتابيست "انقلاب در خمين"
.شد خواهد شناخته پيش از
زرينكوب عبدالحسين دكتر استاد حال وخامت
نويسنده و استاد واصله ، اطلاع طبق :معارف گروه
بامداد ساعت 2 زرينكوب ، عبدالحسين دكتر نامدار
مراقبتهاي بخش به و شد شديد قلبي دچارسكته ديروز
.يافت انتقال مريلند در آپكينز جان بيمارستان ويژه
ديگر ، ضايعات و كليهها افتادن كار از با متاسفانه
دكتر .است نهاده وخامت به رو ايشان عمومي وضع
به سرطان جراحي عمل براي پيش ماه پنج زرينكوب ،
با جراحي عمل نخستين.شد منتقل مريلند بيمارستان
نيز را راديوتراپي دوران استاد و شد انجام موفقيت
خاك به بازگشت اجازه صدور براي روز هر و كرده سپري
.ميكرد لحظهشماري ميهن
وضعيت وجود با اخير ، روزهاي در زرينكوب ، دكتر
خود ، اثر آخرين تصحيح و بازنگاري مشغول جسمي ، نامطلوب
تاكنون مجموعه اين ازبود نيشابوري عطار درباره
،(حلاج) "طور شعله" ،(مولوي) "خدا ملاقات تا پله پله"
فرار" و (حافظ) "رندان كوچه از" ،(نظامي) "پيرگنجه"
زرينكوب استاد.است شده منتشر (غزالي) "مدرسه از
و تاريخ و ادب درباره مقاله و كتاب صدها تاكنون
از يكي اخير سال پنجاه طول در و نگاشته ايران فرهنگ
و تاريخ و ادب استادان و پژوهشگران برجستهترين
و نويسندگان و استادان از بسياري و بوده ايران فرهنگ
.بودهاند ايشان شاگردان ايران ، ممتاز پژوهشگران
در ويژهاي صفحات اخير ماه آذر در همشهري ، روزنامه
جمله از و نموده منتشر استاد علمي مقام گراميداشت
نظر به استاد لطف به را ايشان منتشرنشده اثر از بخشي
متعال خداوند درگاه از .رسانيد گرامي خوانندگان
به ايشان خدمات تداوم و زرينكوب استاد حال بهبود
.ميكنيم آرزو را ايران فرهنگ
|