باش خويش آسايش بند در نه..
شكسپير بازهم و...
باش خويش آسايش بند در نه ...
سعدي نگاه در مدني جامعه كارگزاران
:اشاره
او سنگ گران اثر دو و سعدي والاي و شامخ مقام از سخن
;است "آفتاب دليل آمد آفتاب" و خورشيد وصف مصداق و مثال
عنان و دل بيقراري شد نوشته و گفته عبارتي اگر اما
.است قلم گسيختگي
ادب و زبان ركن چهار از يكي عليهالرحمه ، سعدي بيشك
در كه است بشري فرهنگ و فكر بنيانگذاران از و فارسي ،
در هماره مدني ، و ديني جامعه فلسفي و فكري نظام پويايي
سفر رنج مطلوبش ، و آرماني دنياي چارچوب و ساختار حفظ پي
دل تا چيده خوشهاي خرمني هر از و كرده هموار برخود را
.نگذارد ناخوانده كس بر را وجودش نامه
او نگاه معرف كه است اثري خالق هنرمندي هر گفت ميتوان
.ميشود پرداخته و شناخته اثرش با و است زندگي و جهان به
و آنها تحليل و تجزيه كيفيت و جهان پديده به آدميان نگاه
.است نگريستن نفس به بسته منطقي ، نتيجه تعيين
جمله "سپهري سهراب اشعار نقد" كتاب در شميسا ، استاد
به آدميان نگاه خصوص در "كريشنامورتي" از را زيبايي
مورد موضوع با بيارتباط كه ميكند بيان گيتي ، پديدههاي
:نيست بحث
پديدههاي از ما درك":است اين كريشنامورتي فلسفه اساس
موروثي شناختهاي و معارف از دور به و تازه بايد جهان ،
نظر به ".ميبينيم درست كه است صورت اين در فقط و ;باشد
:دارد وجود عامل سه نگاه هر در او
(observation) ديدن عمل يا نگاه خود -1
(observer) ديدن مدرك يا نگرنده -2
(observed) ديدن مدرك يا نگريسته -3
نگريسته و نگرنده بين نبايد كه:است اين او كلام حاصل
در و مهم آنچه پس ;ماست پيشداوري حاصل فاصله باشد ، فاصله
.است نگريستن نفس خود است ، اهتمام خور
باشد بايد كه آنچه دنبال به بوستان در سعدي بنابراين ،
ديدن عمل يا نگاه خود نه (نگريستن نفس همان واقع در) هست
بوستان بر شرحي كتاب مقدمه در يوسفي استاد شاد ، روان.
زيبايي عبارت بوستان ، شناسي جامعه ارزش خصوص در سعدي ،
:است چنين آن خلاصه كه آوردهاند
او آثار ديگر از بيش بوستان در سعدي آرزوهاي و پسندها"
كه را فاضلهاي مدينه سعدي ;ديگر عبارت به.است جلوهگر
را سعدي بوستان بنده است ، كرده تصوير بوستان در ميجسته
چيزي ، هر وراي در او ، نظر در كه ميپندارم او مطلوب عالم
موضوعي هيچ و (نگاه كيفيت) است عبرتي و نهفته نكتهاي
".برنيانگيزد را او تيزبين و روشن فكر كه نيست
سعدي مدني جامعه عنصر محوريترين ميدانيم كه همانطور
باب نخستين روي ، همين از و "دادگري" و است "عدالت"
.است راي و تدبير و عدل در بوستان ،
و شرايط چه و كيانند؟ مدني جامعه كارگزاران اما
دسته دو به را خصوصيات اين نگارنده ، دارند؟ ويژگيهايي
:است كرده تقسيم عمومي و اختصاصي
:كارگزاران اختصاصي شرايط:الف
چنين را ويژگيها اين خود ، كتاب ديباچه در اجل ، شيخ
:است برشمرده
:خداوند از مطلق اطاعت -1
بود داور فرمان به حاكم چو
بود ياور و نگهبان خدايش
مپيچ داور حكم از گردن توهم
هيچ تو زحكم نپيچند گردن كه
:حاكم منزلت و جاه انگاري هيچ و فراموشي -2
مپوش شاهي لبس كني طاعت چو
خروش برآور مخلص درويش چو
فرماندهم نه خدايم كشور نه
درگهم اين گدايان از يكي
:شب خلوت در نيايش و دعا -3
سوز به گدايان چون شب به كن دعا
روز به پادشاهي ميكني اگر
:كارگزاران عمومي ويژگيهاي:ب
شرط اولين سعدي):درويشان خاطر نگاهداشت و بودن مردمي -1
(خويش آسايش نه ميداند درويشان دلنوازي و تفقد را
باش درويش دار نگه خاطر كه
باش خويش آسايش بند در نه
كس تو ديار اندر نياسايد
بس و جويي خويش آسايش چو
محتاجدار درويش بروپاس
تاجدار بود رعيت از شاه كه
ريشه و بيخ كه رعيت حال به بيشائبه عنايت و توجه -2
:ملكاند
درخت سلطان و بيخند چو رعيت
سخت بيخ از باشد پسر اي درخت ،
ريش خلق دل تاتواني مكن
خويش بيخ ميكني ميكني وگر
مخواه كشور و مرز آن در فراخي
زشاه رعيت بيني دلتنگ كه
زن شمشير مرد كند خرابي
زن و طفل دل دود كه چندان نه
برفروخت زني بيوه كه چراغي
بسوخت شهري كه باشي ديده بسي
كني نيت چه هر تا باش برآن
كني رعيت صلاح در نظر
خود بنياد كه نيايد بر بسي
بد بنياد بنهاد كه آن بكند
:حاكمان خداترسي -3
بترس دلاور مستكبران ز
زداوربترس نترسد كو آن از
خواب به بيند آباد كشور دگر
خراب كشور اهل دل دارد كه
گمار بررعيت را ترس خدا
پرهيزگار است ، معمار كه
دست از كه نميداند كساني شايسته را حكومت و رياست سعدي ،
:باشد شده بلند آسمان سوي به دعا دستهاي او ،
خطاست كساني دست به رياست
برخداست دستها دستشان از كه
اقتصادي سفيران كه بازرگانان خاطر نگاهداشت لزوم -4
:كشورند
نجست بازارگان كه شهنشه
ببست لشكر و برشهر خير در
روند هوشمندان دگر آنجا كي
بشنوند؟ بد رسم آوازه چو
قبول نيكو [و]نام بايدت نكو
رسول و بازارگان نكودار
قريب عن مملكت گردد تبه
قريب عن آيد آزرده خاطر كزو
دوست سياح و باش آشنا غريب
نكوست نام جلاب سياح ، كه
:ميكند گوشزد را احتياط جانب سعدي همه اين با اما
عزيز مسافر و ضيف نكودار
نيز برحذرباش وآسيبشان
نكوست كردن پرهيز زبيگانه
دوست درزي بود توان دشمن كه
:دارند خدمت سوابق كه آناني از قدرشناسي -5
قدر بيفزاي را خود قديمان
غدر پرورده ز نيايد هرگز كه
كهن گردد خدمتگزاريت چو
مكن فرامش ساليانش حق
:دولتمردان كار در بليغ احتياط و توجه لزوم -6
شناس منعم مرد گردهي عمل ،
هراس سلطان ز ندارد مفلس كه
بداشت امانت از دست دو مشرف چو
برگماشت ناظري براو ببايد
امانتگزار بايد خداترس
مدار امينش ترسد تو كز امين
:اعتدال جانب رعايت و حاكمان صدر سعه -7
زجاه كردي معزول كه را يكي
گناه ببخشش برآيد چندي چو
دلير گردد خصم كني نرمي چو
سير تو از شوند خشمگيري وگر
است به در ، هم به نرمي و درشتي
است نه مرهم و جراح كه زن چورگ
باش بخشنده و خوي خوش و جوانمرد
پاش خلق بر تو پاشد برتو حق چو
:ناهنجاران عقوبت در ژرفنگري و تعمق -8
كس ايذاي مشنو رضا سمع به
برس غورش به آيد گفته وگر
اندرپناه گنهكاري آيد گر
گناه اول به كشتن است شرط نه
پند نشنيد و بگفتند باري چو
بند و زندان به مالش دگرگوش
كسي برگناه آيدت خشم چو
بسي عقوبت در كنش تامل
جامعه ساختار بنياديترين و اساسيترين بيترديد ، -19
تمدنهاست گفتوگوي براساس صلحخواهي و گريزي خشونت مدني ،
جامعه ، سطوح تمام در ما ، جامعه در مهم اين كه است اميد و
.شود واقعگرايانه و نهادينه
:خارجي سياست و ملك كار در تدبر -29
پوست كند توان فرصت به را عدو
دوست كه كن چنان مدارا را او پس
جنگ شير وگر زوري پيل اگر
جنگ كه بهتر صلح من نزديك به
درگسست حيلتي همه از دست چو
دست شمشير به بردن است حلال
مپيچ عدوسر خواهد صلح اگر
مپيچ بر عنان جويد جنگ وگر
و لطف به سفارش همه اين سعدي ، كه ميشود درك تامل بااندك
ثبات و ارزشي نظام حفظ جهت فقط را ، دشمن با خويي نرم
طرف از ارزشها اين كه آنجا اما ميخواهد ديني هنجارهاي
:ميكند مثل به مقابله به سفارش ميشود تهديد دشمن
خاست كينه چو باش را جنگ هم تو
خطاست مهرباني كينهور با كه
خوشي و لطف به سفلهگويي با چو
گردنكشي و كبر گرددش فزون
به كشوري مهم امور سپردن و كارآزموده مردان شناسايي -10
:آنها
كاركن جهانديدگان راي به
كهن گرگ آزمودهست صيد كه
آراسته بايد مملكت گرت
نوخاسته به معظم كار مده
درشت كار مفرماي خردان به
مشت به شكستن نشايد سندان كه
روزگار شود ضايع كه نخواهي
كار مفرماي ديده ناكار به
سيدي سيدرضا
شكسپير بازهم و ...
نويسندههاي مطرحترين از يكي براي دوباره هياهوي
جهان هنري
در اين و كند كار او براي ميخواهد هنر عالم در كسي هر
ستارگان.ميگذرد او مرگ از سال حدود 400 كه است شرايطي
دلاري چندميليون پيشنهادهاي تئاتر و سينما دنياي سرشناس
.باشند او نمايشهاي از يكي بازيگر تا ميكنند رد را
حتي يا و -نمايشها اين در نميكند فرقي آنها براي
فقط آنها.بلند يا باشند داشته كوتاه نقش -فيلمها
نام در.باشد پروژهها اين در آنها از هم نامي ميخواهند
دنياي كه است نهفته جادويي چه شكسپير ويليام نوشتههاي و
اوست؟ نمايشهاي برروي كار شيفته اشتياقي چنين با هنر
از يكي بهصورت شكسپير ويليام دوباره كه است سال چند
نمايشهاي.است درآمده جهان هنري نويسندههاي مطرحترين
با فيلمسازان و ميرود صحنه بهروي مختلف افراد توسط او
دوربين جلوي را خود فيلمهاي او نوشتههاي از الهام
روبهرو طوفاني با روزها اين برادوي و هاليوود.ميبرند
تحليلگران.است انداخته بهراه شكسپير نام كه هستند
اسكار يا توني مثل جايزهاي بايد ميگويند هنري
داوران.گذاشت شكسپير جايزه آنرا نام و بهراهانداخت
شكسپير آثار كارشناسان و عشاق ازبين بايد جوايز اين
كه بپردازند آثاري درباره بهنظردهي و شوند انتخاب
صحنه بهروي يا و دوربين جلو شكسپير نوشتههاي براساس
.است رفته
روزهاي آخرين در شكسپير ويليام آوازه و نام كه شرايطي در
ادبي و هنري تحليلگران از گروهي شده ، فراگير دوباره سده
چه تا نودي دهه تماشاگران كه ميكنند مطرح را سوءال اين
كلاسيك نويسنده اين از اثري تماشاي مشتاق زماني
اين روي تئاتر سرشناس كارگردان هافمن مايكل خواهندبود؟
نمايشنامهنويس اين محبوبيت كه ميكند شرطبندي مسئله
نوشتههايش و او از تماشاگران و خواهديافت ادامه همچنان
قرن چندين كه همانگونه":ميگويد او.شد نخواهند خسته
حفظ هم بعدي قرون تا محبوبيت اين است ، محبوب او كه است
".خواهدشد
دنياي براي شكسپير از اثري كارگرداني براي "اخيرا هافمن
روياي" سينمايي نسخه.شد هفتم هنر وادي وارد سينما
نمايش اصالت حفظ ضمن كرده تلاش او "تابستان نيمهشب
از يكي نمايش اين.باشد داشته هم معاصر حالوهوايي
كه است شكسپير نوشتههاي دوستداشتنيترين و شيرينترين
بهروي سينمايي ، نسخه در همكارانش و هافمن توسط است قرار
.برود هم برادوي صحنه
شكسپيري كار يك در حضور از كه سرشناس بازيگر كلاين كوين
در شكسپير نمايشهاي":ميگويد ميرسد بهنظر هيجانزده
و شدهاند روبهرو هنردوست مردم استقبال با اخير سال 400
سال چهارصدهزار يا چهارصد براي كه نميبينم دليلي هيچ من
نسخه در "كلاين" ".باشد نداشته ادامه استقبال اين آينده
نقش هافمن "تابستان نيمهشب روياي" تئاتري و سينمايي
ادامه او.ميكند بازي را اصلي شخصيتهاي از يكي باتوم
آدم كه است اين مثل درست شكسپيري اثر يك در حضور":ميدهد
ارزش قصهها بعضي اما.بخواند يكبار براي فقط را آوازي
".شوند خوانده دوباره و دوباره كه دارند آنرا
شكسپير نوشتههاي بهسراغ اخير سالهاي در كه هنرمنداني
امروزي را ماجراها و قصهها كه كردهاند تلاش رفتهاند
بازلوهرمن "ژوليت و روميو" تلاشها اين از يكي.كنند
را كلاسيك قصه اين زمان كه بود تبار استراليايي كارگردان
واكنشهاي لوهرمن كار اينبود كرده منتقل بيستم قرن به
دوستداران و شناسان شكسپير دربين را بحثانگيزي و متفاوت
.برانگيخت نويسنده اين
به خود "تابستان نيمهشب روياي" در كرده تلاش هافمن
شهر درعين و بماند وفادار نمايش اوليه و اصلي بافت
بهتصوير نوزدهم قرن در رومانتيكي شكل به را توسكاني
نوشتههاي كردن امروزي نميكنم فكر":ميگويد اوبكشد
مثل هم نمايش اين و باشد غلط و احمقانه عملي شكسپير
دگرگوني و عشق از پرقدرت مقالهاي شكسپير ديگر نمايشهاي
".است
هافمن جديد اثر در كه تئاتر بازيگر "فلاكهارت كاليستا"
را هافمن با همكاري دليل بهاين":ميگويد داشته بازي
به شكسپير ويليام از اثري تبديل ميكردم فكر كه پذيرفتم
كه اميدوارم من.است جالبي خيلي كار سينمايي فيلم يك
گريزان و خسته شكسپير روايتي لحن و زبان از تماشاگران
در خاصي علاقه نويسنده اين به نسبت ميكنم فكر.نشوند
در بيان غيرقابل مقاومت نوعي.دارد وجود مردم عامه بين
شكسپير نوشتههاي ميگويند برخي.دارد وجود رابطه اين
.هستند روشنفكرانه اندازه از بيش يا و مشكل و خستهكننده
.ميكنند مقايسه درسي كتابهاي با را نوشتهها اين آنها
بيانگر ميشود شكسپير كارهاي از كه زيادي استقبال اما
شكسپير نوشتههاي جادوي"تحليلهاست اينگونه بودن غلط
عالم مطرح چيزهاي از بيشتري تعداد ميگذرد كه روز هر
تئاتر دنياي.ميكند تئاتر دنياي و خود جذب را سينما
پيدا تازهاي ودوستان اعتبار شكسپير ويليام نام بهواسطه
.است كرده
خبرگزاريها :منبع
|