...دارم گفتن براي سخني هم من
مسافري ترمينال به دسترسي مشكل
تهران غرب
!لاعلاج دردي براي نجات راه دنبال به

...دارم گفتن براي سخني هم من
افتاد ، تهران به گذرم بار اولين براي كه سي دهه اواخر در
محيط و سبز فضاي از.يافتم نازيبا و غمآلود شهري را آن
ما براي كه بود شهر پارك يك فقط مطالعه ، براي آرام
.ميآمد حساب به مطلوب پاتوق و ديدار محل شهرستانيها
داشتيم سراغ كتابخانه يك فقط هم عمومي كتابخانه نظر از
سال چهل از بعد اكنون.بود داير پارك همان در هم آن كه
پارههايم كاغذ بين در را خود عضويت كارت نتوانم گاه هر
"حتما آن دفاتر در كتابخانه اعضاء جزو نامم ولي كنم پيدا
از شهر اين.افكنديم اقامت رحل تهران در سالها.است موجود
و داشت فقيرانهاي وضع سرگرمي و تفريح مراكز داشتن نظر
.بود شده پيچيده اجتماعي نابسامانيهاي از غمبار درهالهاي
بوقوع آن در خوشايندي و ايدهآل دگرگوني هيچگونه
.نميپيوست
كه بياباني وسط در را خود مسكوني خانه سال 60 اواسط در
به ميانداخت ، تير آن اربعه جهات به اگر هم كمانگير آرش
پرداخته غير به نميكرد ، اصابت سبزينهاي و درخت هيچ
اقامت شهرستان در تمام سال سيزده مدت.شديم شهرستان راهي
تهران به "مجددا بازنشستگي از بعد كه زماني.داشتيم
از گرفتيم ، تحويل غير از را خود مسكوني ومنزل بازگشتيم
تنها نهنبود اثري قبلي نابسامان و غمآلود محيط آن
به منزلمان اطراف باير زمينهاي از عمدهاي قسمت
سرتاسر بلكه بود ، شده تبديل مفرح و باصفا بوستانهاي
و درخت پر بوستانهاي از قبلي خستهكننده و دلگير تهران
رخ معجزهاي آري.بود شده پوشيده سبزه و گل از انباشته
به و بود پوشيده نويي لباس پيشين غمبار شهر و بود داده
با دلسوزي و هنرمند باغبان.ميزد لبخند واردي تازه هر
آن ساكنين به را نشاط و شادي خود خلاقيتهاي و ابتكارات
.بود آورده ارمغان به
بسته خانه ، اهل از كس هر.نبود شهر پارك به نيازي ديگر
صدمتري چند در سرگرمي ، و گردش براي خود سليقه و ذوق به
براي كه اين جالب.ميكرد انتخاب را مصفايي گردشگاه خانه
كتابخانه كمي فاصله در فردي هر هم كتابخانه در عضويت
به منحصر كتابخانه.مينمود انتخاب را خود علاقه مورد
پيش سال چهل عضويت كارت و بود شده فراموش شهر پارك فرد
.بود شده سپرده بايگاني به هميشه براي هم من
بهانهاي و دستاويز دنبال من پسند زيبايي و شاعرانه طبع
زيبايي و طراوت اينهمه مشاهده از را خود احساس كه ميگشت
به چشمم فكاهي نشريه يك در اينكه تا نمايد بيان نحوي به
كه كارهايي به وقت هر من":افتاد مضمون اين به مطلبي
شهردار.ميگيرد خندهام ميكنم ، فكر ميدهم ، انجام
".تهران
را آن من قدح ، يا بود مدح هدف و قصد نوشته اين در حال
مزاح يك منظور كه نمودم برداشت طور اين و كردم تلقي مدح
.دارند را شهرمان هنرمند باغبان با نمكين
و ديدم مناسب خود شاعرانه طبع گل شكوفائي براي را فرصت
توانايي و وسع حد در تا كردم زمزمه را غزل اين بياختيار
كرده ادا زيبايي اينهمه آفريننده به نسبت را خود دين خود
.باشم
دلبندم و عزيز شهردار
ميخندم خويش كار گفتهاي
خندد گل هزار خندي تو گر
بربندد رخت خلق از گريه
ارزاني تو بر خنده اين باشد
ميداني نيك تو خدمت راه
بسوخت تو چون كه عاشقي آن خوش اي
آموخت عاشقي و ايثار درس
بديل و بينظير هنرمند اي
جليل رب به را تو ميسپارم
در و تعلم و تعليم به اشتغال قرن ازنيم بعد كه مني حال
استاد ذوق با نويسنده بقول كه خود عمر هفتم دهه در
كه اين اميد و ميبرم بسر مشوءومي دهه در پاريزي باستاني
به فقط است ، ضعيف بسيار ببرم بدر سالم جان دهه اين از
اين بوم ، و مرز اين دلسوز خدمتگزار يك به دين اداي منظور
پوشيده بين حقيقت نكتهدانان بر و مينويسم را سطر چند
و ندارد وجود آن در غرضي شائبه و بخصوص قصد هيچ كه نيست
مردم توده قضاوتهاي در افراد حقيقي و واقعي شخصيت معتقدم
اوراق لاي لابه در كه مطالبي و مينمايد ظهور و تجلي
با "احيانا و است مضبوط رسمي و اداري مراجع در موجود
تدوين و تهيه سياسي اغراض به آميخته بهويژه ملاحظاتي ،
و محققين دارد ، امكان و نبوده حقايق منعكسكننده شدهاند
واقعيات و حقايق دانستن از و كند گمراه را آينده نسلهاي
حقيقت زيباي چهره عمومي داوريهاي ولينمايد دور فرسنگها
.مينمايد روشن بيشتر و بهتر را
تربيت و تعليم رموز از و نشوي معلم تا نكنيم فراموش
يك از را فرهنگسرا يك تربيتي اثرات نكني ، پيدا آگاهي
...داد نخواهي تشخيص كشتارگاه
شاعرانه سرودههاي ظرايف و لطايف از و نشوي شاعر تا
تلطيف در را شعر بزم يك سازنده اثرات باشي ، نداشته اطلاع
تميز هم از را قمارخانه يك تخريبي تاثيرات و اذهان
...نميدهي
و لذتبخش اثرات از نشوي ، واقعي انسان تا بالاخره و
طرفي و شد نخواهي متاثر انسانها به خدمت مستكننده
... تا... تا..بست نخواهي
علمداري سراجي جبرائيل
مسافري ترمينال به دسترسي مشكل
تهران غرب
غرب بزرگ ترمينال مجريان و سازندگان نيز و محترم طراحان
غرب قديمي ترمينال جايگزين آنرا پيش سال دو كه تهران
براي فكري عظيم مجموعه اين ساخت هنگام گويا كردهاند
پرتردد و مهم پايانه اين به مسافران آسان و سهل دسترسي
.نكردهاند تهران
بخواهد شخصي و عادي بهطور يا و مسافر بهعنوان كسي اگر
طولاني بسيار مسافتي است مجبور بشود جديد ترمينال وارد
فشرده و سنگين ترافيك لاي لابه از عبور از پس هم آن را ،
را خود بتواند تا كند طي آزادي ميدان اطراف خيابانهاي
ترمينال غرب يا شمال در واقع ورودي درهاي از يكي به
انجام شمالي در از مسافران مرور و عبور اكثر.برساند
باشد افتاده اينمكان به گذارش يكبار كه كس هر و ميگيرد
به رسيدن كه ميداند و ميگويم چه من كه ميداند "دقيقا
حتي.است مصيبتي چه پياده مسافران براي ورودي درهاي اين
و ساك با هم آن كيلومتر ، يك از بيش مسافتي كردن طي تصور
اصلي سالن تا آزادي ، ميدان ابتداي از همراه ، بار و چمدان
تصادف خطر و خيابانها ترافيك و شلوغي آن با ترمينال
تشويش و اضطراب دچار را كسي هر عبوري ، خودروهاي با كردن
راهي هيچ ترمينال به رسيدن براي كه همه از بدتر.ميكند
وجود بيچاره مسافر براي مسير اين كردن طي پياده از غير
بزرگراه وجود ترمينال شرق سمت از چون !ندارد
غرب سمت از و خودروهاست دسترسي مانع "عملا محمدعليجناح
طريق از تا چرخيد ترمينال دور كامل دور يك بايد نيز
كار اين و رسيد غربي در به رحماني شهيد برادران بزرگراه
شهري مسافركشهاي نه و ميدهند انجام تاكسيها نه را سخت
همين باز ترمينال از خروج موقع در.است مشكل "واقعا زيرا
از كه آنها بهجز.دارد وجود همه براي مشكلات
.ميكنند استفاده دربستي تاكسي يا تاكسيتلفني
قزوين - رحيميان نصرتالله
!لاعلاج دردي براي نجات راه دنبال به
عقربها محاصره در دانيال شوش
هستم سالهاي نوجوان 16 اطميناني ، مهدي مرحوم بستگان از
او خانواده.داد دست از را خود جان عقربزدگي اثر در كه
زندگي خوزستان ، استان توابع از دانيال شوش شهرستان در
نبودن دليل به جاري سال ماه ارديبهشت در كه ميكنند
از را خود نوجوان بيمارستاني ، و دارويي امكانات و پادزهر
عقربها پناه در كه مرگ چنگال يا و تقدير باز و دادند دست
حادثه بعد روز سه ميكند ، فرياد را مصيبت گوياترين
به نيز وي برادر مرحوم ، آن يادبود مراسم در و ميآفريند
بعد كه ميرود فرو آتشگون تبي به و آمده گرفتار عقرب نيش
اهواز شهرستان به انتقال از پس و رنج و درد ساعتها از
خادمين از يكي شب همان در باز و ميبرد در به سالم جان
عقربها ، به شده داده بهاي به شهر اين در واقع مدرسهاي
.ميكشد دنيا ز دست
را گزيده عقرب جوان پرالتهاب لحظات آن كه روز آن آري ،
فراموش هيچگاه را او كشيدن درد لحظات ميكنم مرور
او تقلاي خانوادهاش ، هراس و ميكشيد كه عذابي نميكنم ،
جهت وسيلهاي كردن پيدا براي ما كوشش و زندگي براي
براي نجات ، راه دنبال به اهواز ، شهرستان به او انتقال
به نوجواني تن اسارت و مرگ پيروز چهره باز و لاعلاج دردي
آنها به كه سرمايههايي همان از نوجواني.تلخ زهري
كمبودها علت به كه بيگناهاني خون راستي به.ميباليم
راهحلي اگر آيا كيست؟ برگردن ميدهند دست از را خود جان
نبايد هم پادزهري ندارد ، وجود عقربها بردن بين از براي
قدمت به شهري در پزشكي امكانات اگر آيا باشد؟ داشته وجود
رواست؟ انسانها مرگ نيست ، مباح دانيال شوش ارزش و
جانكاهي و سنگين غم نوشتههايم ، جان و شيره حال هر به
مرهم مسئولان عنايت گداخته ، را رگ سينههايمان بر كه است
.ماست درد
بلوندارزاده عليرضا
|