گرانبها گوهر آن
تحقيق بزرگ پيشواي
گرانبها گوهر آن
قزويني محمد علامه بزرگ ، پژوهشگر و دانشور از يادكردي
قديم معلومات وسعت كه بود نوابغي نوادر از قزويني علامه
بود دارا هرچيز شان در دقت و كنجكاوي غريزه با را جديد و
علت و كند درك را موضوع يك استقصاي كه داشت آنرا قدرت و
را جديد علماي بيطرفي و انصاف و علمي انتقادي روش و آن
ايران تاكنون بيروني ابوريحان زمان از شايد و داشت جمع
است بوده نداشته محقق و دقيق فرزندي چنين
احاديث و اخبار و قرآني احكام پرورده كه قزويني مرحوم *
خيام افكار و آراء در مستغرق و ائمه و رسول حضرت حكيمانه
و فرانس آناتول و افلاطون و ارسطو و حافظ و مولوي و
هر مانند بلكه نداشت وحشت مرگ از بههيچوجه بود مترلينگ
منزلي سر حكم در و محتوم امري آنرا نظري بلند عاقل
بايد عامي و عارف و فقير و امير ناخواه خواه كه ميدانست
اغراض به آلوده طبع و پرنخوت دماغ و بيندازند بار آن در
عليالسويه همه كرده پاك آنجا در را خود هوس و هوي و
شوند خاك تسليم
هم مرحوم آن برادر حتي كه آورد پيش چنين روزگار تصادف *
دكتر و زاده تقي آقايان از و نباشد حاضر فوت دقايق آن در
به اشخاص ترين نزديك كه نيز سطور ناقابل نگارنده و غني
نباشيم تهران در يك هيچ بوديم مرحوم آن
قدر بر چيزي علامه ، شده مبتذل عنوان كه را قزويني محمد *
طبع خاطر به غالبا امروز ايران در افزايد ، نمي او
شناسند مي حافظ ديوان از او همانند بي انتقادي
براستي بايد را قزويني محمد علامه شادروان :جستارگشايي
عرصه در آن علمي استوار و دقيق معناي در پژوهش پيشواي
به وي راستا ، اين در.دانست ايران ادبيات و تاريخ فرهنگ ،
به زمينهها ، اين دانشور و كاوشگر هر بايسته ويژگي دو
و ايراني پربار فرهنگ به اتكا نخست بود ، آراسته خوبي
اين در عاشقانه و دلسوزانه پيگير ، كندوكاو و اسلامي
و اروپائيان علمي پژوهشهاي شيوه با آشنايي دوم و فرهنگ ،
و فرهنگشناسي در آنها كاربست و غربيان نقادي سنت و تفكر
يادآور بايد راستا اين در البته تاريخي ، و ادبي پژوهشهاي
و دستاوردها ارزيابي در زمينه اين در هماره قزويني كه شد
ژرفكاوانه و نقادانه نگاهي با اروپائيان يافتههاي
يادداشتهايش و سخنان در نمونه براي چنانچه و مينگريست
درباره غربيان نگرشهاي و پيشداوريها برخي از مييابيم ،
اين بر.ميكند انتقاد بجد ايران ، بويژه و شرق فرهنگ
و حكمي منش و انديشه آميختن در با قزويني علامه بنياد
و انديشه با اسلامي ايران فرهنگ عارفانه و رازورزانه
بس فرهنگمردي به غرب ، پرسشگر و انتقادي و سنجشگرانه تفكر
بدرستي او.شد بدل زمين ايران فرهنگ تاريخ در مرتبه والا
.داشت جمع خود در را غربي ذهن و ايراني ذوق
عباس شادروان از است نوشتاري ميآيد ، پي در كه جستاري
كه ديار اين فرزانگان از ديگر يكي آشتياني اقبال
استاد فرجامينروزهاي از را تلخ و جانگداز بس خاطرهاي
درمييابيم نوشتار اين خواندن باميكند بازگو دانشور ،
تنگدستي در فرهنگپژوهان ، ديگر چونان قزويني علامه كه
اين همه وجود با اما ميگذرانيد ، روزگار وليوارستگي
انديشه از آن يك زمانه كژتابيهاي و گدازشها ، رنجها ،
مرحوم.نمينهاد فرو دست فراگيري و آموزش تحقيق ، پژوهش ،
اين راستين چهره ترسيم از كوتاه نوشتار اين در اقبال
نكته اين به را خواننده و برآمده خوبي به نامي ، دانشور
مردم كه رسيد خواهد روزي" كه ميسازد آگاه پراهميت ،
و شده شروع كه تجددي و نهضت در را قزويني مرحوم ايران ،
ازبزرگترين يافت ، خواهد محسوسي شكوه و جلوه زود يا دير
امروز آنچه از بيش و بشناسند آن اعظم قائد بلكه پيشقدمان
و حزن دچار ميريزيم ، اشك و ميخوريم تاسف او مرگ از ما
همه و قزويني علامه پاك و روشن روان بر "شوند تاثر
.باد بيپايان درود ايران دانشمردان و فرهيختگان
معارف گروه
قمري رجب 1368 با 28 مطابق شمسي خرداد 1328 ششم جمعه روز
از بعد نيم و ده بهساعت قريب ميلادي مه 1949 ماه و 27
مردي تهران فروردين خيابان از منشعب دانش كوچه در ظهر
يكي در بياغراق كه كشيد خاك نقاب در چهره آفتابي و مرد
مينمايد بعيد بسيار و نداشت نظير خود فن در اخير قرن دو
مملكت در فضيلت و كمال بهآن بزرگواري ديگر مدتهاي تا كه
.بگذارد وجود عرصه به پا ما
سال وشش سي از بعد كه ميشد سال ده قزويني محمد مرحوم
بسيار آرزوي و اميد با زيستن غربت در و ايران از مهاجرت
جان و عزيز وطن خاك در مردن آنها مهمترين از يكي كه
تهران به بود خود دوستان و نزديكان ميان در سپردن
گويي كه پرور سفله و ستمكار طبيعت اما بود بازگشته
چنين است وپيكار كين در فرزانگان و علم اهل با پيوسته
تهراني همين در و خود وطن در قزويني علامه كه بود خواسته
شب دل در دارد فضل و علم اهل از طرفداري مدعي هزاران كه
و زن چشم پيش رفيق و بيطبيب تنها و يكه غربت كمال در
ظهر از بعد از و بسپارد خودجان عزيز دختر يگانه
بعد ده ساعت حدود تا شد دگرگون مرحوم آن حال كه پنجشنبه
به بيچارگان اين دست شتافت ديگر عالم به كه جمعه ظهر از
راه لاعلاج امر وقوع از قبل شايد تا نرسيد طبيب يك
.بينديشند چارهاي
در هم مرحوم آن برادر حتي كه آورد پيش چنين روزگار تصادف
دكتر و تقيزاده آقايان از و نباشد حاضر فوتي دقايق آن
اشخاص نزديكترين كه نيز سطور اين ناقابل نگارنده و غني
موقعيكه و نباشيم تهران هيچيكدر بوديم مرحوم آن به
به طبيبي بسيار زحمت از پس و ميشوند خبر تقيزاده آقاي
كار از كار كه است بوده موقعي ميفرستند ايشان بالين
.است نداشته امكان ديگر فائت تدارك و بوده گذشته
تا همچنان بيهمتا فاضل علامه و گرانبها گوهر آن نعش
خانم و مرحوم آن دختر و خانم) زن سه ميان در روز اواسط
آقاي جناب دستور به تا بود برجا خانه در (غني دكتر آقاي
بهتدريج كه ايشان معدود دوستان بههمت و حكمت علياصغر
از پس و شد حمل جديد سپهسالار مدرسه به آمدند گرد
يازده ساعت مقارن بعد روز مذهبي آداب اجراي و شستوشوي
عبدالعظيم حضرت زاويه در رازي ابوالفتوح شيخ مزار در صبح
.شد سپرده خاك به ري در
كه قزويني مرحوم كه ديديم خود بهچشم ترتيب اين به
ادبيات و تاريخ احياي به خدمات ، و معلومات تكميل بهشوق
بود برده بسر غربت در را خود عمر از نيمي درست مملكت اين
و غربت كمال در باز بازگرديد خويش بهوطن آنكه از بعد
و حضور با كه نبود هيچكس آخري دقائق آن در و مرد بيكسي
طبع لطيف حساس مرد برآن را مرگ عذاب درك خود بيانات
شوهر و پير پدر خاطر تسليبخش و دهد تخفيفي زودرنج
اضطرابي و انديشه هيچ حيات آنات آخرين تا كه شود مهرباني
.نداشت خود غريبه زوجه و يگانه دختر نامعلوم آينده جز
احاديث و اخبار و قرآني احكام پرورده كه قزويني مرحوم
خيام افكار و آراء در مستغرق و ائمه و رسول حضرت حكيمانه
و فرانس آناتول و افلاطون و ارسطو و حافظ و مولوي و
هر مانند بلكه نداشت وحشت مرگ از بههيچوجه بود مترلينگ
منزلي سر حكم در و محتوم امري آنرا نظري بلند عاقل
بايد عامي و عارف و فقير و امير ناخواه خواه كه ميدانست
اغراض به آلوده طبع و پرنخوت دماغ و بيندازند بار آن در
عليالسويه همه كرده پاك آنجا در را خود هوس و هوي و
.شوند خاك تسليم
و حبسالبول حالت كه مواقع همين از قبل اندكي گذشته سال
مريضخانه به رفتن اطبا و گرفته شدت ايشان در مثانه تورم
آن خدمت بودند كرده تجويز را جراحي عمل بهطريق معالجه و
اطبا جانب از تصميمي چنين كه شنيدم چون و رسيدم مرحوم
:گفتند.كردم تشويق راه اين در را ايشان هم من شده اختيار
و ندارم بيمي عمل و بهمريضخانه رفتن از من فلاني
از و مردن عمل طرف يك من مزاج ضعف و سن با كه ميدانم
كه زيرا نميترسم مرگ از مناست برنخاستن بيماري بستر
اما ندارم هوسي و هوي هيچ ديگر و كردهام را خود عمر
كه من فرزند و زن بر مردم اگر كه است اين اضطرابم تمام
اروپائي تربيت مقتضاي به و ندارند را هيچكس تهران در
كنند زندگي ياور و بييار شهر اين در نميتوانند تنها
بانك به معتني مبلغي كه بخصوص گذشت خواهد چه من از بعد
در مرا مسكوني خانه "فورا بانك بميرم من اگر و مقروضم
و بيخانمان فرزندم و زن و كرد خواهد ضبط خود طلب وجه
بابت اين از ميتوانستم من اگر ماند ، خواهند سرگردان
.ميرفتم مريضخانه به آن همين كنم حاصل اطمينان
كرد آشفته مرا چنان پريشان وضع آن ديدن و بيان اين شنيدن
و آمدم بيرون مرحوم آن خانه از كرده گره گلو در گريه كه
برآمدم بود پول مقداري تهيه فقط كه چاره يافتن فكر در
ولي جستم توسل هم موءثر مستطيع مقامات بهپارهاي حتي
اين شنيدن به بههيچوجه گوششان كه بيكرم درمداران
و بگير زر خوش آهنگ جز و نيست عادي دلخراش نواهاي قبيل
به اعتنايي نميدانند سازگار را نغمهاي هيچ بستان سيم
علامه و يگانه آزادمرد آنكه تا نكردند من استغاثه
جوانمردي اوانجواني از كه تقيزاده آقاي حضرت بيمانند
و طبع استغناي در و داشته توام هم با را مردانگي و
و است قزويني مرحوم دنياتالي منال و بهمال بياعتنايي
در قدرش بايد چنانكه هنوز كه است ذيقيمتي جواهر جمله از
پيدا اطلاع قضيه از نشده شناخته خزففروشان بازار اين
آبروي اعتبار به تا ننشستند پاي از دقيقهاي و كردند
بهارزش طالح و صالح و دارد قيمت ميليونها كه خود شخصي
به را منظور مبلغ همت صاحب نفر چند از قائلند آن عظيم
حاضر چاپ براي قزويني مرحوم كه كتابي حقالزحمه عنوان
خانه و رفتند رهني بانك به شخصه به خود و نمودند جمع كند
قبوض ازارائه پس و آوردند بيرون گرو از را مرحوم آن
.بردند رضانور مريضخانه به را ايشان مفاصا
من ميفرمودند نگارنده به مكرر در مكرر كه قزويني مرحوم
وطنپرستي و شهامت و عنصر پاكي علت به را تقيزاده آقاي
از بعد ميدارم دوست بيشتر خود برادر از كمال و فضل و
با ،"ليالموت طاب الان" گفتند بهمن اطمينان اين حصول
.خداست با باقي و ميروم مريضخانه به ميل نهايت
به قزويني مرحوم شديد كسالت علت به كتاب اين طبع و تصحيح
اينجانب عهده به مرحوم آن نظر تحت تقيزاده آقاي امر
مقابله و چاپ كه است خوشوقتي بسي جاي و گرديد واگذار
علامه استاد آن مرگ رسيدن از قبل آخر ، تا آن نمونههاي
.شد خواهد منتشر عنقريب و يافت انجام
دنيا يك خود با و بربست رخت ميان از قزويني علامه آري
را دقيقه استنباطات عميقه تحقيقات و معلومات و معارف
مرد آن فقدان بر معرفت و علم اهل اگر و برد خاك بهزير
كه است بابت اين از بيشتر دارند تاسفي بينظير عزيز
از عظيمي گنج شد خشك اثربخشي فياض چشمه آنكه بر علاوه
تشنگان نه ديگر و رفت دست از معنوي ثروتهاي نفيسترين
دروني تشنگي آتش بر آبي فيض منبع آن از ميتوانند حقيقت
خزانه بهآن دسترسي معرفت نيازمندان نه و بزنند خود
.دارند گوهر پردرو
قديم معلومات وسعت كه بود نوابغي نوادر از قزويني علامه
بود دارا هرچيز شان در دقت و كنجكاوي غريزه با را جديد و
علت و كند درك را موضوع يك استقصاي كه داشت آنرا قدرت و
را جديد علماي بيطرفي و انصاف و علمي انتقادي روش و آن
ايران تاكنون بيروني ابوريحان زمان از شايد و داشت جمع
.است بوده نداشته محقق و دقيق فرزندي چنين
نشانه كه نكتهاي مهمترين و قزويني مرحوم فضل بزرگترين
آن كه اينست اوست تيزهوشي و تشخيص حسن استعداد كمال
صرف و لغت و ادب در چه را قديمه علوم كه آن از پس مرحوم
ايران در منطق و حكمت و كلام و اصول و فقه در چه و نحو و
بر و افتاد اروپا به گذارش چون گرفت فرا اجتهاد درجه تا
نوع هر گرفتن فرا و چيز هر بدانستن كه سوزاني عشق اثر
مطالعه مورد را سرزمين آن علماي تحقيقات داشت معلومات
هر در و مقوله هر از را ايشان نوشتههاي و داد قرار عميق
حدت اثر بر و خواند تمام احتياط با ولي موشكافي با باب
همين صحيح تحقيق راه كه دريافت بسرعت سرشار ذوق و ذهن
مشرق در معمول روش و آن بين و دارند اروپائيان كه است
راه تنها قسمتها پارهاي در بلكه است بعدالمشرقين زمين
ميرسد نظر به چنين و است ، اروپايي رسم و راه همان درست
بيشتر شد حال شامل را قزويني مرحوم كه عظيمي نعمت اين كه
قديمه علوم ميان در مرحوم آن كه است بوده بابت آن از
اين چه داشته توجه درايت و رجال و تاريخ و ادب به بيشتر
دارند روشي ميبخشند توسعه را ذهن آنكه بر علاوه علوم
و يكديگر با مختلفه اقوال سنجيدن و تدقيق و تفحص بر مبني
روش اين و آحاد و ضعيف اقوال ورد معتبر و قوي قول قبول
.است يكي "تقريبا نقليه درعلوم اروپائيان روش با
امثال محتاطانه سراپا سيره به "كاملا كه قزويني مرحوم
ابوريحان امثال كار طرز و روايت اهل دقيق طريقه و طبري
به اروپا در كه وقتي بود آشنا علمي تحقيقات در بيروني
نولدكه و كاترمر و دساسي سيلوستر امثال تحقيق شيوه
شاگردان واقع در كه ديد برخورد گويدي و دزي و وماركوارت
ايشان روش و جماعتند همين ابوريحان و طبري امثال حقيقي
روش همان شده منقحتر و كاملتر زمان سير اقتضاي به كه
و جانكاه و خستهكننده روش نه قدماست صحيح و درست
متحجر و جا همه از بيخبر آخوندهاي و لفاظ طلاب بيفايده
.تقليد و تعبد قالب در
پيدا عنادي قديمه علوم با مرحوم علامه كه نكند تصور كسي
تصور اين برخلاف ، بلكه نه.بود شده آنها منكر يا كرده
اعلم از معارف اين شعب از يك هر در خود كه قزويني مرحوم
غير از را آن مفيد علوم رشته ، اين در ميرفت بشمار علما
قسمت "مثلا جهت بهمين ميداد تشخيص خوبي به آن مفيد
باب در را فقها مناقشات و مباحثات و قديم منطق از عظيمي
علوم و نيست نيز الوقوع محتمل حتي كه اموري و قضايا
عمر تضييع است كرده منتفي كلي به را آنها موضوع جديده
.ميدانست
"مثلا ديگركسي قديمه بهعلوم مشتغلين ميان در ما عصر در
در و نوري حسين ميرزا حاجي مقام به كتب معرفت و رجال در
حاج بهمرتبه اصول در و كني ملاعلي حاج بپايه درايه
و نوري فضلالله شيخ بدرجه فقه در و آشتياني حسن ميرزا
ندارد وجود قزويني شمسالعلماء و صدرالافضل برتبه ادب در
و استادان شاگردان بهترين كه آن بر علاوه قزويني مرحوم و
از مقتبسه معلومات ميشد محسوب بزرگواران آن الخلف نعم
و اروپايي معارف چكيده كه سليقهاي و روح با را ايشان
مغرب تحقيق اهل طبع سلامت و ذوق بوستان در تفرج تحفه
كهاز است كاري اين و ميكرد افاضه و اشاعه بود زمين
.نبود ساخته فوق در مذكور علماي امثال
ميتوان و داشت يتيم در حكم ما عصر در كه قزويني مرحوم
حتي اولائي ترك او از عمر تمام در كه خورد قسم جرات به
اكتسابي معارف بر علاوه و نشد صادر عادتي و عرف هيچ خرق
با يعني آرام آرام بود نفساني كمالات و طبعي فضيلت مظهر
و رفت ما آلوده دنياي اين از فارغ خاطري و راحت وجداني
.ساخت مبتلي خود ابدي بفراق را ما
بزرگ فاجعه اين از بود ديده را مرحوم آن كه كس هر البته
در غرقه خاطري با را سطور اين كه من ليكن است متاثر
"باطنا كه باشم داشته حق شايد مينويسم بيچارگي و اندوه
سال شش و بيست كه زيرا بدانم يتيم را خود كس هر از بيش
را آن سال هجده مدت اين از و بودم مربوط مرحوم آن با
جز صحبتي موضوع و بوديم محشور يكديگر با روز و شب "غالبا
مفرح يا عبرتانگيز مسائل و ايران تاريخ و ادب و علم
نقصي وجود با كه ميزيستيم مانوس هم با چنان و نداشتيم
حد از زيادتر شايد دو هر اينكه با و هست بشر طبيعت در كه
مابين نيز دقيقهاي حتي بوديم رنج زود و عصباني اعتدال
نفس هضم اثر بر بيشتر اين و نشد حاصل برودتي و كدورت ما
بود مرحوم آن فوقالعاده انصاف و گذشت و معقول تربيت و
درياي آن مقابل در ناچيز قطره اين بودن فاني و خضوع تا
.معرفت و فضيلت پهناور
مشوق بزرگترين مرحوم آن كه يادگار مجله و من امروز
بر سعيد فقيد آن قلم به كه سطوري آخرين و بود آن حقيقي
يكه است "معاصرين وفيات" مبحث دنباله شده جاري كاغذ صفحه
آن روش و سبك مخالفين كه است آن بيم و ماندهايم وتنها
بيجا انتقاد به را خود دل دنيا معلومات تمام از كه مرحوم
يادگار مجله و ما ضد بر كردهاند خوش نامربوط استهزاء و
بقول دارد و داشته را مرحوم آن مسلك پيروي افتخار كه
تا فشرند هم به را خود صفهاي سابق از زيادتر فرنگيها
پشت سابق مثل ديگر اينكه توهم به شود موءثرتر ايشان حملات
كاري ما كردن در ميدان از و نيست احدي كوه چنان به ما
دل و شكسته پشت وجود با ما كه آن از غافل است شده آسان
و مقدس مسلك كه حقيقت راه در مجاهده مقام در داغديده
آنجا تا و قدميم ثابت همچنان است بوده ما استاد هميشگي
كه طريقي طي در آني دهد استطاعت و قدرت ما به خداوند كه
پاي از دقيقهاي پيمودهايم فقط را همان هميشه
عظيمالشان استاد پرفتوح روح كه داريم يقين و نمينشينيم
آن ظاهري مرگ با و ماست موءيد و هادي همچنان همواره ما
افروز مشعله و "هميشه نميرد كه آتشي" هيچوقت جاويد زنده
روز بلكه شد نخواهد خاموش بود قزويني مرحوم مقدس وجود آن
از يادگار محقر مجله كه مقدس نار اين فروغ و نور روز به
كه رسيد خواهد روزي و شد خواهد فروزانتر است "قبسي"
شده شروع كه تجددي و نهضت در را قزويني مرحوم ايران مردم
بزرگترين از يافت خواهد محسوسي شكوه و جلوه زود يا دير و
چه آن از بيش و بشناسند آن اعظم قائد بلكه پيشقدمان
دچار ميريزيم اشكم و ميخوريم تاسف او مرگ بر ما امروز
.رحمتواسعه رحمتالله عليه و شوند ، تاثر و حزن
آشتياني اقبال عباس شادروان
تحقيق بزرگ پيشواي
زرينكوب عبدالحسين دكتر استاد :نوشته
:گشايي جستار
شعرشناس ، پژوهشگر ، اديب ، خاموشي سال پنجاهمين اكنون هم
سر پشت را قزويني علامه معاصر ، ادبي بزرگ مصحح و نقاد
لابلاي از توانفرسا كوششي صرف با كه پژوهشگري.ميگذاريم
خور در شناختي و آگاهي ادبي ، كلاسيك آثار و خطي نسخههاي
ميراث بيگمان.گذارد يادگار به آيندگان براي توجه
قزويني ، چون بزرگاني از مانده يادگار به ادبي و پژوهشي
نفيسي ، سعيد اقبال ، عباس تقيزاده ، دهخدا ، معين ،
ادبي ، تحقيقات در استوار بنياني...و حكمت علياصغر
.است نهاده جاي به پسينيان براي فرهنگي و تاريخي
استاد از است نوشتهاي ميآيد ، پي از كه مطلبي
و پژوهش سراسر زندگي درباره زرينكوب دكترعبدالحسين
اين به را گرامي خوانندگان توجه.معاصر دانشور اين تحقيق
.مينماييم جلب مطلب
معارف گروه
قدر بر چيزي علامه ، شده مبتذل عنوان كه را قزويني محمد
طبع خاطر به "غالبا امروز ايران در نميافزايد ، او
طبع اينميشناسند حافظ ديوان از او بيهمانند انتقادي
از بيش مدت در نيست مسامحات بعضي از عاري كلي به آنكه با
انتقادي طبع يگانه هنوز ميگذرد آن انتشار از كه قرن نيم
انتقادي طبعهاي وجود بااست حافظ ديوان از اعتماد قابل
قزويني رجوع مورد نسخههاي از آنها از بعضي كه ديگر
، نيست قزويني چاپ مزيتهاي جامع يك هيچ بود ، نيز كهنتر
شده انجام آنها اهتمام به تازه طبعهاي اين كه هم كساني
و نقد براي كه را دانشهايي قزويني قدر به هرگز است
درست.نبودهاند واجد دارد ضرورت حافظ ديوان متن تصحيح
هم پرمايهاي شعرشناس و شاعر و اديب آنها از بعضي كه است
و شعر ذوق از غير خواجه ديوان متن نقد براي اما بودهاند
زمينه با آشنايي حافظ خاص تعبيرات و الفاظ لطايف فهم
و تفسير و ادب زمينه در عصراو در رايج معارف كه او ذهني
و ميكند ، الزام نيز ميشود شامل را عرفان و حكمت و كلام
ساير بر زمينهها اين در را وي برتري و تفوق كه كيست
خاطر از را ديوان تصحيح و طبع داعيه او از بعد كه كساني
.دهند قرار ترديد مورد او گذراندهانددرباره
كه بود ارزندهاي كار مهمترين حافظ ديوان انتقادي طبع
زبان مهم متن يك نشر زمينه در ايران به بازگشت در قزويني
در كه تاريخي متون بعضي نشر از غير.داد انجام فارسي
به يادگار مجله با همكاري راستاي در "غالبا و ايام همين
تصحيح و طبع ديگرش بزرگ كار داد انجام اقبال عباس مديريت
سالها.اوست آثار آخرين جزو كه بود شدالازار عربي كتاب
كه سختيهايي خاطره و جهاني دوم جنگ درگيري آنكه از قبل
بود گشته مواجه آن با اروپا در اول ، جنگ جريان در قزويني
سازد ، ايران به نهايي بازگشت و اروپا ترك به وادار را او
ادوارد پروفسور تشويق به را فارسي زبان عمده آثار تعدادي
در.بود كرده انتقادي تصحيح گيپ اوقاف نفقه به و براون
و تاريخ و رجال علم زمينه در ايران به بازگشت هنگام
حتي ميشد شناخته بيمانند محققي اسلامي فرق شناخت
كلمان ماسه ، هانري ماسينيون ، لويي امثال اروپايي محققان
دائرتالمعارف اول چاپ براي كه مينورسكي ولاديمير و هوارت
شرقشناسي معتبر مجلات براي "احيانا و ليدن طبع اسلام
هر در و ميرفتند او خانه به بودند مقالهاي تحرير متعهد
از.ميشدند هدايت نياز مورد ماخذ به او جانب از زمينه
معمول رسم برخلاف مينورسكي ولاديمير فقط گويا جمله اين
و اعلام بود مديون وي ارشاد و هدايت به را آنچه غربيها
زمينه اين در اروپائيها معمول رسم به ديگران كرد ، اظهار
.ندادند انجام مناسبي اقدام
تشويق به او درگذشت از بعد سالها كه قزويني يادداشتهاي
وسعت يافت ، انتشار افشار ايرج كوشش به و تقيزاده سيدحسن
و اسلامي ادب و فرهنگ زمينه در را او اشتغالات تنوع و
تحقيق در امانت نظر ، دقت مجموعه اين ميدهد ، نشان ايراني
تاريك نكات كردن دنبال در را او فوقالعاده حوصله و
دانش حدود نميتوان اما ميكند ارائه رجال و لغت و تاريخ
جزء فقط كرد ، ارزيابي طريق ازاين را او علمي تجربه و
ميتوان زمينهها اين در را او علمي ذخاير از كوچكي
باب در كه صفحهاي چند يادداشتها اين بين در.دريافت
از است نوشته همائي جلال طبع غزالي ، نصيحتالملوك
مربوط مباحث در او انشاء نمونه شيرينترين و جالبترين
.محسوبست تحقيق و نقد به
كتاب كرد نشر گيپ اوقاف مجموعه در او كه آثاري بين در
محمد تصنيف لبابالالباب كتاب و عروضي نظامي مقاله چهار
ادباي نقد با -وراق سعدالدين انشاء -مرزباننامه و عوفي
وجود كسي روز آن ايران در حال اين با شد مواجه تهران
اندازه همان با را كتاب سه آن از يك هيچ بتواند كه نداشت
از او انتقادي تصحيح.كند نشر و تصحيح علمي وسواس و دقت
مورد اروپا و ايران در جويني عطاملك تصنيف جهانگشا تاريخ
جريان در شد ، واقع عصر محققان فوقالعاده اعجاب و تحسين
خاتمه بين كه بود اثر اين گانه سه مجلدات تصحيح و طبع
روي طولاني فترتي كتاب سوم مجلد پايان و دوم مجلد طبع
شد انجام فترت اين علت باب در كه تحقيقي دنبال به و داد
آمده متن در كه عربي شعر يك باب در ترديد كه گشت معلوم
كردن متوقف به را قزويني بود مانده مجهول آن ماخذ و بود
واداشته اعتماد مورد عربي متون تمام بر جدي مروري و كار
كردن دنبال در را او فوقالعاده حوصله نكته اين.بود
نشان احتمالي حدسهاي اظهار از كردن اجتناب و مسائل
محققان به وي كه بود عمدهاي درسهاي جمله اين و ميدهد
مقاله بيست عنوان تحت كه او سابق مقالات مجموعهداد عصر
و پورداود ابراهيم وسيله به جداگانه مجلد دو در قزويني
مسائل در را او علائق حوزه وسعت شد نشر اقبال عباس
مقاله.داد نشان ملاحظه قابل جديد و قديم ادبي و تاريخي
گلستان تصنيف سالگرد هفتصدمين جشن مقارن او سعدي ممدوحين
.شد تلقي سعدي عصر باب در تحقيق نمونه عاليترين تصنيف
صرف ايران و اروپا در اوقاتش بيشتر آنكه با قزويني
هم عصر جاري ادبيات به نسبت ميشد قدما آثار در مطالعه
و بود يكي باب در كه مقالهاي اروپا در داد ، نشان علاقه
قصهنويسي به را او توجه كرد ، منتشر جمالزاده نبود يكي
واظهار تحسين نيز ، ايران در اقامت سالهاي در.داد نشان
"كرده سفر مه زياي خرسند" قصيده يك به نسبت او اعجاب
يك به نسبت او علاقه اظهار همچنين و بزرگنيا دانش اثر
جاري ادب به او علاقه از نشانههايي خراساني ، فرخ قصيده
در كه او مانده ناتمام يادداشتهاي مجموعه.بود معاصر
شاهدي شد نشر "معاصرين وفيات" عنوان تحت يادگار مجله
باد خوش يادش.است عصر اهل احوال به او خاص توجه بر ديگر
هدايت و استناد مورد او تحقيقات هنوز قرن نيم از بعد كه
.اوست از بعد محققان
ارزشهاي به را امروز ايران توجه او بزرگداشت به اقدام
با كه امروز عزيزان بر درود ميدهد ، نشان خويش فرهنگ
.كردند احياء را قرن يگانه آن ياد خويش مقالات
|