مشروطيت فكري خاستگاههاي
ايران در عالمانه سنتپژوهي آغاز
مشروطيت فكري خاستگاههاي
ايران مشروطيت نهضت سمينار نخستين برگزاري انگيزه به
:گشايي جستار
ايران در مشروطيت پيدايش سبب كه عللي و موجبات بررسي در
ظهور از پيش قرن يك از كه است زمينههايي نيز يكي شد ،
مشروطيت انقلاب در مهمي سهم و داشت وجود كشور در نهضت
خطبا ، روحانيون ، از بزرگي مردان ظهور جمله از كرد ، بازي
را نوين افكار و جديد فلسفه كه آزادمرداني و نويسندگان
و آزادي بذر طريق بدين و داده انتشار صراحت و شجاعت با
افراد ، اين از يكي.كاشتند مردم قلوب در را عدالتخواهي
كه ميباشد نجمآبادي هادي شيخ حاج منورالفكر روحاني
او دبستان تربيتيافتگان ناصري دوره روشنفكران اكثر
.داشتند سري و سر او با نيز نوين نهضت رهبران و بودند
از دوري و ظاهري مقامات به بياعتنايي و فقر در كه وي
نهضت طلوع از پيش متاسفانه ميزيست ، زمان آن فساد دستگاه
را زحماتش ميوه كه نداد اجازه عمرش و رفت دنيا از مشروطه
.شود شيرين بود كاشته دلها در كه افكاري از كامش و بچيند
11/قمري هجري سال 1320 جماديالاخر در 21 هادي شيخ مرگ
(1).افتاد اتفاق ميلادي سپتامبر 1902 21/شمسي مهر 1281
را امينالدوله و رشديه ميرزاحسن چون افرادي حادثه اين
.كرد متاثر و ناراحت سخت
"الخير الاومات" :عنوان تحت را هادي شيخ حاج مرگ رشديه
به مرد ، خير كه باش آگاه يعني ...نوشت امينالدوله به
.است (هادي) شيخ وفات سال و (قمري هجري) ابجد 1320 حروف
نظيرش كه رفت دستمان از كسي":نوشت جواب در امينالدوله
براي زمانه) "لعقيم لمثله انالزمان" يافت ، نخواهيم را
(2)".(است عقيم او مثل ايجاد
شيخ ياد بزرگداشت براي خوري در و مفصل ترحيم مجلس رشديه
.كرد مقبرهاش تقديم نيز بزرگي قالي و نمود برگزار هادي
(3).شد منعقد ديگران توسط هم ديگري ترحيم مجالس
ناباوري باعث شاگردانش بين در هادي شيخ زياد محبوبيت
شيخ مرگ از پس كه طوري به شد ، وي مرگ قبول مورد در آنها
مدرسه گوشه در و گزيد خاموشي شاگردانش از يكي حتي هادي
خويش استاد به حادثه اين از بعد اندكي و نگفت چيزي نشست ،
.پيوست
بينالمللي سمينار نخستين به كه است مقالهاي زير نوشته
در "معاصر تاريخ مطالعات موءسسه" سوي از كه مشروطيت نهضت
شده ارائه ميشود ، برگزار تهران در و 15 روزهاي 13 ، 14
از پيش را مقاله كه سمينار دبيرخانه از سپاس ضمن.است
شما توجه است داده قرار معارف صفحه اختيار در چاپ
تلخيص نيز اندكي كه نوشته اين به را مقام عالي خوانندگان
.مينماييم جلب شده
:نجمآبادي هادي شيخ...اجتماعي -سياسي افكار
دوازده شيعه مسلمان ، انسان يك هادي شيخ كه اين به نظر
و ابعاد از بسياري بود ، مجتهد روحاني و اصولي امامي
يك بديهيات جزء و واضح زيادي حدود تا وي فكري جلوههاي
مورد در وي انديشه "مثلا است ، مشخصاتي چنين با شخصيت
يا -عام طور به -اسلام دين فروع و اصول معاد ، و مبدا
نوعي امور از بسياري در لذا...و -خاص طور به -تشيع مذهب
اين مقصود -مفيد يا و نميماند بررسي و بحث جاي مذكور
.نيست مقاله
به اشخاص ، نظرات و تفكر از يافتن آگاهي براي "معمولا
آن از تا ميشود ، توجه فكر صاحب نوشتار و گفتار افعال ،
مشكلات از يكي هادي شيخ مورد در.آيد حاصل مقصود طريق
-سياسي انديشههاي مورد در ميخواهيم يعني جاست ، همين مهم
-مدون كتاب يك "تقريبا -وي از كه بزنيم قلم شخصي اجتماعي
خود قول به هم آن و نمانده باقي بيشتر -(4)تحريرالعقلا
امر اين در نويسنده و (5)دارد زيادي مكررات تكرار وي
لازم و كافي اثر خود مخاطب در بتواند تا است داشته تعمد
ميزان همان به اما شده ، حاصل وي مقصود اگرچه.بگذارد را
نوه نجمآبادي ، سيفالدين قول به.ميشود مشكل ما كار
:هادي شيخ
جالب تز يك شويم دقيق ،(تحريرالعقلا كتاب در) قدري اگر
از كه پيغمبران تمام كه است اين كتاب تز مييابيم ، آن در
جز -داشتهاند1 حرف دو بودهاند ، مامور خداوند طرف
به نميپسندي خود به آنچه -نپرست 2 را كسي يگانه خداي
(6).مدار روا ديگري
مذكور كتاب مطالب از زيادي مقدار كه است اين ديگر نكته
مشكل كه دارد اختصاص مذهبي -عقيدتي موضوعات و مسايل به
صراحتنظرات و راحتي به آنها از -نميتوان -ميتوان
.دريافت را نويسنده اجتماعي -سياسي
انديشگر و روشنفكر روحاني هادي شيخ ديگر جهت از
در شام تا بام از كه بود كوشايي مجتهد و آزاديخواه
و پذيرا بيتكلفي و سادگي نهايت در خويش منزل درب آستانه
مينشستند خاك بر بود ، قشري و گروه هر از مراجعان ، هادي
و متوالي روزهاي درگاه اين ميراندند ، افلاك از سخن و
شيخ با (عام طور به) مردم از زيادي جلسات شاهد متمادي
و ميرفت مختلفي موضوعات از سخن آن در كه بود هادي
خو طريقه اين به علاقهمندانش و بود همين وي شيوه سالها
.بودند گرفته
استدلالات و عقل تيشه با كه است اين هادي شيخ جد جهد
بناي يكباره و بزند خرافي و اوهامي افكار ريشه بر عقلي
براساس استواري و محكم پايههاي كه را خود مخاطب فكري
:وي نظر از كه زيرا فروريزد ندارد ، معقولات
هوي:ميميراند چيز دو را (باطني شعور و دراكه مركز) دل"
الهيه كلمات استماع هستي (ينفس)هوا به مبتلا اگر وهم ، و
هوي خلاف متابعتش چون نمايي استماع اگر و.نمود نخواهي
نخواهد مفيد (است گرفته جاي تو ذهن در نفسي هواي و) است
(7)".بود
و پرستش و غيرخدا به توجه و بتپرستي رسوخ وي نظر از
و خود ميل به كه است خاطر اين به يا غيرحق ، از متابعت
خود براي معبودي و كرده توجه خود نفساني هوس و هوي
و يافتهايم را واقعي معبود ميكنيم فكر و تراشيدهايم
و گذشتگان از -تحقيق و شناخت نه -گمان و ظن براساس يا
را شنيدهها اين و شنيدهايم آباء و اجداد
در كه است آدمي بر (8).ملاكدانستهوبدانعملميكنيم
بهترين عقل و بكوشد نفساني امراض اين مداواي و علاج راه
عقل دامن از دست نبايد و راهنماست و كمك مطمئنترين و
(9).است عقل نفساني ، امراض مداواي امر در اصلي طبيب كه بكشد ،
عقيده در تامل و بازنگري به دعوت را خود مخاطب هادي شيخ
اين ريشه و اصل در كه دارد تاكيد ميكندو خود باورهاي و
اعتقادات اگرشود بيشتر توجه و دقت اعتقادات و باورها
عقيده صاحب و شود حفظ است استوار محكم و صحيح منشا بر
.كند رها را آن صورت اين غير در.باشد قدم ثابت و پابرجا
انحراف امكان آينه هر نباشد عقلائي تدين اگر زيرا (10)
اين از كساني فقط هست ، بدان نسبت شرك و انبياء سخنان از
:كه هستند محفوظ و مصون آفات و خطرات
كلمات از نه دارند ، عقلائي تدين و مينمايند عقل متابعت"
نظرشان در بعد آينده نه و ميشوند مشرك سابقين (انبياء)
عقل جاده از هميشه پس نياورند ، ايمان كه مينمايد خوار
به تطبيق را سماويه كتب و بزرگان كلمات و نرويد در به
فرمايشات معني كه آن شرط به نماييد ، مسلم سابق شرع و عقل
و امراض و باشيد عاقل اگر چنانچه بفهميد ، را سابق شرع
و اشارات و رموز نماييد زايل خود از را نفسانيه اغراض
(11)".مينماييد درك را سماويه كتب بيانات
شنود حق سخن چون باشد نداشته غرض اگر عاقل كه زيرا
.نمايد پيروي و متابعت آن از بلكه نكند آن مخالفت
پاي حد از بيش آن از متابعت و عقل پايبندي در هادي شيخ
كه آن با -شيطان اگر است معتقد كه جايي تا ميفشارد
را آنان تا خدا بندگان كمين در و است خداوند درگاه رانده
حكم به وي سخن اين و گويد كلامي -كند منحرف حق جاده از
بدان پس.بخشد سود ترا بدان عمل و باشد مفيد ترا عقلت
(12).قبولنما را سخنش و عملنما
اين -عقل از تا نمييابد را كسي خود زمان در موءلف اما
عقده و شود سخن هم وي با تا كند ، متابعت -نايافتني گوهر
:گشايد دل
وجودش كه (را ميكند متابعت عقل از كه) كسي همچون كاش"
با و مييافتمي است عزيزتر كيميا از و بتر يا كم عنقا از
و سماويه كتب اختلاف عدم و تطابق و ميداشتمي صحبت او
(13)."ميآمد زبان به مختلفه ملل
راه در مجاهده و كوشش به "تحريرالعقلا" كتاب نويسنده
باشد آن دنبال خويش مذهب و عقيده از ديني معرفت و شناخت
را خود طريقه و عقيده عالمانه كاوش و استدلال راه از تا
نكند پروا شد رهنمون را وي دليل كه چه هر از و بزند محك
ورد باشد ، مسلكش و عقيده مخالف ولو باشد ، نداشته باكي و
و آباء طريقه و ظنون و اوهام به و نمايد اقوي به دليل
(14).نكند تكيه اجداد
دين (معرفت راه در كوشش و) مجاهده چرا بگويي كسي به اگر"
بيرون (خود اجداد و)آباء (كوركورانه) تقليد از و نميكني
مذمت و نمودهام تحصيل يقين من:ميگويد...نميآيي
از و) ننموده تحصيل يقين كه بود كساني حق در (15)(قرآن)
يقين تو مثل هم آنها بيچاره اي.مينمودند پيروي (آن
از كه بود ايشان اوهام (آنها) نقل منشا لكن.داشتند
(16)."كن رجوع عقلت به پس بود ، رسيده (شان)آباء
-عام طور به -اجتماع مبلغان و وعاظ كه است اين بر اعتقادش
خود خيالات و اوهام بر مخاطبين كه ميكنند كمك "معمولا
بخت اگر و باشند پايبند عقيدتي معرفت و اعتقادات در
سئوال به امر حقيقت جستجوي و بيشتر شناخت جهت برگشتهاي
ميشود برخوردي او با و نميشود تحمل كند مبادرت اشكال و
طوري به باشند ، نداشته محاجه و كنكاش جرات هم ديگران كه
:كه
جناب كه بگويد (نشسته واعظي صحبت پاي كه ي) مخاطب اگر
،(مخاطب)من (ميكنيد طرد و رد كه را مختلفه) فرق اين واعظ
كنم قبول (واعظ ي) شما بفرمايش اگر و نميفهمم كه خود
يا ،(نيست جايز كه دين اصل در تقليد و) ميشود تقليد
در ميگويد يا كن ، مرضت چاره برو مريضي تو گفت خواهد
(سئوالكننده) ملعون اين ميگويد يا است ، شبهه نطفهات
اين از بعد نيست ، هدايت قابل كنيد ، بيرون مجلس از را
(17)مينمايد؟ معارضه جرات كسي ديگر افتضاح
كرده سعي نويسنده -"تحريرالعقلا" كتاب جاي جاي در
قرار عتاب و خطاب مورد را عقلاني شناخت و عقل مخالفين
را وي چون كه است اين بر نظر را نويسندگان از برخي دهد ،
بابيگري چون ناروايي نسبتهاي و كرده تكفير خويش حيات در
و توجيه يا و دفاع صدد در او لذا (18)دادهاند وي به
صورت هر در است ، برآمده وارده اتهامهاي رفع جهت توضيح
خود معاندين و مخالفين به را صحيح برخورد راه دارد سعي
:مينويسد رابطه همين در دهد ، نشان
داده نسبت مخالف به كه اموري نما تامل خوب مخالف رد در
از است ، شده شنيده كه از است ، او تضعيف كه است شده
غرض گوينده اعداء ، از يا احباب از مخالفين از يا اتباعش
او بدي مقتضي نسبت ثبوت فرض بر بوده ، بيغرض يا داشته
از يك كدام با نفست هواي باش ملتفت حال هر در نه ، يا هست
(19).(است) مخالف يك كدام با و موافق اقوال
و نكرده گوش در را وي نصيحت مخالفين كه داريم اطلاع ولي
وي كه جايي تا ننمودند خودداري وي...و تكفير و تهمت از
ظواهر از كه صورتي در.كردند منسوب نيز بابيگري به را
فرقه رد در را خود كتاب آخر مقاله چند كه برميآيد امر
صدد در و نگذاشته راحتش مخالفان اما باشد ، نوشته بابيه
(20).برآمدند اذيتش و ايذاء
:يادداشتها و مراجعات *
ذكر جماديالاخر بيستم را هادي شيخ فوت تاريخ "اكثرا -1
از كه است نوشته ماه همين بيستويكم قزويني ولي كردهاند
قول كه ميرسد بهنظر و ميكند نقل نجمآبادي مرتضي قول
تهران ، يادداشتها ، -محمد قزويني ، :ك.ر.باشد درستتر اخير
نشر عمر ، سوانح -شمسالدين رشديه ، -ص 20261 1345 ،
-ص 4062 همان ، -ص 3061 تهران ، 1362 ، ايران ، تاريخ
كتاب تنها ولي است مانده باقي كتاب دو شيخهادي از البته
-5/ميباشد وي انديشههاي و افكار حاوي مذكور
-و0000/6 و 178 صص 174 ، 177 كتاب ، همان -نجمآبادي
ص ش 831 ، 1348 ، سياه ، و سپيد ،"هادي شيخ آقا" -بينام؟
همانجا ، -ص 80112 كتاب ، همان -نجمآبادي -7059
زمر و 3 كهف سوره آيات 104 مذكور كتاب در هادي شيخ.ص/8
كتاب ، همان -نجمآبادي -است /9 آورده بحث شاهد نيز را
.ص 33 جا ، همان -ص 110178 جا ، همان -ص 100114
-ص 14034 جا ، همان -و 130113 صص 112 همانجا ، -12
-آيه 16023 زخرف ، سوره -كريم قرآن -ص 15018 جا ، همان
-ص 18021 جا ، همان -ص 17018 كتاب ، همان -نجمآبادي
تهران اميركبير ، ،..مشروطيت و تشيع -عبدالهادي حائري ،
-ص 200178 كتاب ، همان -نجمآبادي -ص 19095 1364 ،
ص 95 كتاب ، همان -حائري ;بعد به و 205 صص 130 همانجا ،
دارد ادامه
ايران در عالمانه سنتپژوهي آغاز
علامه خاموشي سال پنجاهمين آستانه در :گشايي جستار
ابعاد است كوشيده نويسنده زير ، مقاله در محمدقزويني ،
او كه ويژه زمانهاي بستر بر را بزرگمرد اين شخصيت متنوع
.سازد روشن كاويده ، را ناپالوده منابع و باليده آن در
را ارجمند خوانندگان توجه فقيد ، علامه ياد گراميداشت ضمن
.ميكنيم جلب مقاله اين به
معارف گروه
دهباشي علي
دو از امروز كه متجددي و مدرن مفهوم كه است اين حقيقت
با مترادف) سنت نيز و (وطن و ميهن با مترادف) ايران واژه
ميشود ، متبادر معاصران ذهن به (فرهنگي ميراث و ملي فرهنگ
تا.است نداشته وجود "اساسا دور چندان نه گذشتهاي در
وحدتي محمل چه اگر ايران ، سرزمين قاجاريه ، دوره اواخر
تحليلي و تجريدي مفاهيم اما بود ، كهن و ديرپا "نسبتا
و پژوهشگران آثار در هيچوجه به موضوع اين با مرتبط
از پراكندهاي ميراث بود ، آنچهنميشد ديده عالمان
سرزميني باب در تاريخي و ادبي واكنشهاي و علقهها
حدود اين.بود نامشخص اما وسيع حدودي با ناپيراسته
اقليمي بلكه جغرافيايي ، محدودهاي فقط ، نه نامشخص ،
و بينالنهرين كه بود نيز شاعرانه و ادبي و فرهنگي
و هرات و بلخ و سمرقند و بخارا و مركزي آسياي و عثماني
سيطره مفتون و درنورديده نيز را...و بنگال و كشمير
نياز چه راستي به.بود ساخته خود غريب ژرفاي و زيباييها
به "ايران" دلپسند و بلند مفهوم تا شد سبب نيازهايي يا
عرضي و طولي تاريخ مشخص ، اقليمي حدود با سرزميني مثابه
و ويژه مذهبي فرد ، به منحصر هنري و ادبيات موزون ، "كاملا
آشكار و مشخص همگان براي ديرپا ، و عظيم فرهنگي بالاخره
شود؟
و فهم قابل پيوسته هم به نكته سه در سئوال اين به پاسخ
و دولتمردان مهاجران ، تاجران ، برخورد نخست.است درك
گاهواره مثابه به زمين مغرب با ايران روشنفكران بالاخره
و جديد مفهوم به ناسيوناليسم درك دوم ;(مدرنيته) تجدد
دگرديسي سوم و ;بيست و نوزده قرون در آن بر مترتب معاني
محوري دولت به ملوكالطوايفي ناپيوستگي از جامعه اين ژرف
انقلاب مابعد سالهاي در رضاشاه دولت شهري اقتدار و
در دگرگوني و تحول اين عطف نقطه "محققا اما !مشروطيت
.زنيم پيوند مشروطيت كبير انقلاب به ميبايد را رويكردها
در متسلسل گسستهاي و پيدرپي شكستهاي عليرغم كه انقلابي
عصر رستاخيز و بيداري عامل مهمترين آن ، عناصر و اعماق
.است بوده زمين ايران نوين
-سياسي بستر يك داشت ، اجتماعي -فرهنگي مقدمه يك مشروطيت
و اجتماعي -سياسي عظيم پيامد يك بالاخره و اجتماعي
.فرهنگي
شناسايي با ارتباط در انديشه دگرگوني آن ، فرهنگي مقدمه
گردبادي عنوان به اخبار ، نخستين كه زماني.بود غرب دنياي
واپسماندگي و قجري استبداد مشروعيت مقايسه ، و تطبيق از
آموخت آنها به و درهمپيچيد را ايرانيان اجتماعي و فكري
و حيرتانگيز تنوعي و تكثر با ميكنند زندگي جهاني در كه
آن در.زمين مشرق و ايران از قدرتمند بس عناصري و اجزا
داده انسان از متمايزي و متفاوت "كاملا تعريف جوامع
كه همچنان نبود ، يكي رعيت با (Citizen) شهروند و ميشد
.داشت عظيم تفاوتي پادشاه و سلطان با دولتمرد و دولت
به آن با پيوسته در مفهومي و "قانون" نام به مهمي مفهوم
ناگاه به و آمد شناخته (مشروطيت) "كنستيتوسيون" نام
بلكه -غرب نه -روي به سدهها ، طي در فروبسته چشمهاي
تقيخان ميرزا غمانگيز صداي.شد باز خويش خويشتن
مرده آرزوهاي و سخنان همان فين ، باغ اعماق از اميركبير
كه همچنان ميداد ، ندا را بزرگ فراهاني و ميرزا عباس
ديگران ، و امينالدوله حتي و جمال سيد و ملكم و سپهسالار
گهگاه را ، خاموش منشور اين درخشش از گوشههايي از يك هر
اگر كه ميآموختند و ميساختند روشن نوري تلالو به
مردگاني نسازيم ، خويش حيات براي نويني بنيادهاي و ندانيم
هيچكس و بود خواهيم شفقت فاقد و بيرحم جهاني در خاموش
ياد ما از تاريخ قصههاي در جز و گريست نخواهد ما بر
!شد نخواهد
به خلاق ، تحول اين عملي بعد مشروطيت ، انقلاب وقوع با
مطلب كتابخانهها كه كتابها نه باره اين در درآمد ، فعليت
كه شده ختم دقيقه بدين بحثها همه ماحصل اما نوشتهاند ،
در و واپسمانده و كهن مدني روابط بستر بر انقلابي
فاقد و دهاتي زده ، استبداد اكثريتي با روستايي سرزميني
...و اقتصادي مدرن ساختهاي زير نبود و مدني آگاهيهاي
در پي ناكاميهاي دام در افتادن فرو و شكست جز سرانجامي
.داشت نخواهد فرصتطلب رجال سوءاستفاده و مرج و هرج و پي
به رضاشاه مقتدر اما مختنق حكومت سوي به انقلاب لاجرم
"كاملا و تازه دوراني برآيند رضاشاه ، ظهور.رفت پيش
دگرگوني ، به سريع تمايل و قطعي ميل.بود گذشته با متفاوت
.ميشد ديده مخوف مرد اين عملكرد و سخنان چهره ، در "ظاهرا
نهايت در اما.مينمود سازنده و مثبت گاه كه ميلي
.بود اجتماعي عظيم مخاطرات از سرشار و شتابناك
تا و نظامي سنگين امنيت از ساله بيست فرصتي آمدن پديد با
پديد تحقيق و پژوهش امكانيبراي اجتماعي ، و سياسي حدودي
:داشت وجه چهار ;پژوهش و تحقيق به ميل اين.آمد
و علميه مدارس در تحقيق و پژوهش سنتي شكل ;اول وجه -
مديريت عالمان ، و روحانيون سوي از "عمدتا كه مكتبخانهها
.ميشد حمايت و هدايت و
علوم آموختن به ميل و جديد مدارس پيدايش ;دوم وجه -
علمي دستاوردهاي از بهرهگيري و مدرن انساني و تجربي
سبك به فراگير و عمومي آموزش و وسيع سطح در زمين مغرب
.بود جديد پرورش و آموزش
يا بيواسطه آشنايي و ترجمه به گرايش ;سوم وجه -
از غربي جديد تمدن عوارض و مظاهر و فرهنگ با معالواسطه
به و دردها تمام درمان هدف با روشنفكران از بخشي سوي
.بود طولاني گذشتهاي سپردن فراموشي
با همراه خويش ، به بازگشت -ماست مدنظر كه ;چهارم وجه -
و عميق اصيل ، پژوهشي آغاز كه بود زمين مغرب با آشنايي
نقطه همين از زمين ايران فرهنگي سنتهاي در همهجانبه
...گرفت راه
خاليتر ، آن پاسخ جاي و است خالي پرسش اين جاي راستي به
كوشيدند؟ هدف اين به زماني چه در و كساني چه كه
-پاسخ تمام اگر نه -ميتواند بيشك ;قزويني محمد علامه
.باشد تاريخي ژرف پرسش اين به پاسخ از مهمي بخش بلكه
آن با و آموخته نزديك از را زمين مغرب فرهنگ قزويني ،
به خود ، پاي زمان پيشرفته كشورهاي دل در او.بود زيسته
كه عالماني و مستشرقان با همراه و نهاد بزرگ آكادميهاي
به سالها بود ، براون گرانويل ادوارد ايشان مشهورترين
بيرون از سرزمين ، اين تاريخ و ايراني فرهنگ و ايران
مضمر اخير عبارت همين در ما تكيه و نكته.بود نگريسته
فريبدهنده و مهارناپذير سد توانسته او "بيرون از":است
خجسته فرهنگهاي خودپسندي و خودپرستي و داخلي نشر و حشر
و راحت لباسي با و بردارد دوش از كهنه كولباري همچون را
.بپردازد عزيز و ديرپا فرهنگ اين وادي در سلوك به سبك
.شد آشنا ايران از ديگري چهره با هنگام اين از قزويني
و ضعيف و منتزع مفهوم يك ديگر ، ايران ، مفهوم او براي
و بود تاريخي و علمي مفهوم يك.نبود دهكدهاي و بيحصر
صخرههاي پس از و روشن آن فرهنگ و تاريخ به استناد منابع
كاشف قزويني.بود بازمانده درخشان الماسي همچون قرون
پديده كه ايراني همچون ايران او براي.بود جواهر همان
مستشرقان برخي گرچه.نداشت مفهومي بود ، براون آزمونهاي
ديگرشان اهداف اما داشتند ، سرزمين بدين محبتي و علقه نيز
نداشته را خود خاص فونكسيون نميتوانست بيترديد نيز
علاقهاي و وسواس با را چيز چهار آنان از قزويني.باشد
.آموخت عجيب
در اطلاعات انباشت و بسيار دانستن و آموختن ;اول
هرگونه خام ابزار عنوان به متعدد ، و متفاوت زمينههاي
و انتقادي پژوهش ابزار و روشها يادگيري ;دوم.پژوهش
كار و نظم ;سوم.فرهنگي ميراث و منابع و متون انشراح
;چهارم.استمرار و پيگيري از سرشار و متديك بيوقفه ،
و گاهواره مثابه به خويش ، فرهنگ و مذهب و ملت به عشق
در فرد شدن مستحيل و خويش آينده و حيات و حضور بستر
و وسيع معنايي كه سرزميني و تاريخ و فرهنگ و ملت درياي
.داشت مستتر خود در جاودانه
.بازگشت ايران به قزويني جاودانه ، و بزرگ ميراث اين با
با ايران در مذهب و فرهنگ شيفتگان از جماعتي كنارش در
سنتي ناپالوده ، "نوعا اما -وسيع "بعضا -اطلاعاتي انبوهه
دقيقه روشهاي و متدولوژي به دسترسي بدون وهمآلود ، و
رفتند ديگران و براون كه راهي به قزويني.فرهنگي پژوهش
و شيوهها شيفته او.نشد آنان مقلد اما نهاد ، گام
از ميبايست ، را آنچه او.بود آنان منظم فرهنگپژوهي
يا و نياموختند آنان را آنچه تا بازگشت و آموخت ايشان
را آموختنش امكان فرهنگي ، و اقليمي دلايل به "اساسا
راستين برازنده كه "علامه" لقب زودي به.بياموزد نداشتند
.شد نازنينش وجود نثار بود فرهنگ عرصه مرد فرزانه آن قامت
بهرهمند ارجمندش و عتيق نفس از او ، شاگردان و همسخنان
پشتكاري و نظم سرعت ، با و آموختند نكتهها شدند ،
ايراني فرهنگ عزيز و عظيم منابع پالايش به حيرتانگيز
شادروان قزويني ، بلاواسطه شاگرد بزرگترين.كردند اقدام
صدها بلكه و دهها از ممثل نمونهاي آشتياني اقبال عباس
جامعه اين تحويل و كرد تربيت قزويني كه بود اعجوبهاي
بركت به كه جامعهاي.داد مايه تنك روزگار آن در و غمزده
از را قرون خاك خروارها زودي به يارانش ، و قزويني وجود
ابديت و سترد ايرانيان هنرهاي و انديشهها و كتابها سينه
صورت كاري دهه ، چند طي در.كرد ثابت ديگر يكبار را ايران
و بزرگ نسلي.بود نگرفته صورت سده چند طي در كه گرفت
آنها از برخي نام ذكر فقط كه آمد پديد انگيزه از سرشار
علي:باشد ايشان عظمت و اعتبار و ارج بيانگر ميتواند
عباس گنابادي ، پروين محمد بهار ، محمدتقي دهخدا ، اكبر
اصغر علي ارموي ، (محدث) ميرجلالالدين آشتياني ، اقبال
قاسم اصفهاني ، حبيب ميرزا فروزانفر ، بديعالزمان حكمت ،
همايي ، جلالالدين نفيسي ، خانواده قريب ، عبدالعظيم غني ،
.دارد دراز سر رشته اين...و مينوي مجتبي
كه كنند ادعا رسيدگان ره از تازه و متجددان از برخي شايد
پژوهشهاي و نسخهكاوي و واژهشناسي به "صرفا مذكور ، نسل
ميپرداخت -متون تنقيح و تصحيح نظير -كلاسيك و متني درون
.بود كرده حفظ را سنتي نگاه نيز نگرش كيفيت و نثر در و
;شنيدهايم اخير سالهاي در نيز و پنجاه دهه در را سخن اين
خويش ضعفهاي كه مايه كم بيگانگاني خود از زبان از هم آن
فقط پاسخ در.ميكنند درمان ديگران عظمت تحقير با را
:گفت چنين اجمال به ميتوان
محمد فقيد علامه بويژه بزرگان ، اين اهتمام از پيش تا -
و اعتماد قابل ماخذ و منابع از خبري "اساسا قزويني ،
و طول تا نداشت وجود انتقادي مصحح نسخههاي و پژوهيده
.آيد شناخته ايراني فرهنگ عرض
كسي فقيد ، قزويني بويژه بزرگمردان ، اين حضور از پيش تا -
و ملي فرهنگ منابع عرصه به ورود نفس به اعتماد و جسارت
را غربي مشابههاي از آن دانستن بهتر و آن ساختن برجسته
.نداشت
معناي و مفهوم ملي ، فرهنگ سپهر ستارگان اين از پيش تا -
و ايراني فرهنگ تشيع ، مذهب ايران ، روشنفكرانه و فرهنگي
معاصر جهان به عرضه براي مشخصهاي و حصر هيچ ملي ، هويت
.نداشت
اسلامي فرهنگ يا خرد ، و دفتر رادمردان اين از پيش تا -
يا ميشد ، تحقير ضداسلام خودباخته روشنفكران دست به
مورد قشري و خرد كم دينداران وسيله به ايران ملي فرهنگ
واسطه به دو هر يا و ميگرفت قرار تحقير و توهين
و شكسته هم در ماب فرنگي بيگانگان خود از و غربزدگان
جهان به نسبت متغافلان از ديگراني يا و ميشد معرفي منحط
آن ابعاد همه نفي و فرهنگي و فرنگ انحطاط مدعي معاصر ،
پارچه يك كل يك ايراني فرهنگ كه آموخت قزويني.ميشدند
درخشان ماهيتي دارد ، اسلام از پيش پرفروغ گذشتهاي.است
مثبت جنبههاي و ارزشها به شديد نيازي و اسلامي دوره در
درد اين دواي هيچيك تفريط ، نه و افراط نه.مدرن فرهنگ
فرنگي نظم و روش ميتراويد ، نثرش از كه همچنان او.نيست
با و درآورده ايران ملي فرهنگ و ديني ميراث خدمت به را
و ميرفت آينده سوي به خداوند و ديانت به ايمان و عشق
پيش روشن و آفتابي عرصه اين به خود با همراه را همگان
هزاران.درود روشنترش روان و روشنگر وجود بر.ميراند
.درود
|