ايران ناكام مشروطيت صداي ;قزويني عارف
مشروطيت نهضت بينالمللي سمينار برگزاري مناسبت به
ايران
و قديمي بسيار تمهيد يك از كنسرتهايش در قزويني عارف
عامل عنوان به را ملودي ميكرديعني استفاده موءثر
تكرار با و ميبرد كار به مخاطب در احساسي نفوذ و تشديد
در با و يكنواختي بدون را تمركز اصل مختلف ، اشعار در آن
ميكرد حفظ لازم ، تنوع گرفتن نظر
علينقي مير عليرضا سيد مقاله متن زير نوشته :اشاره
نهضت سمينار نخستين به كه است ايراني موسيقي تاريخ محقق
.است شده ارائه ايران مشروطيت
انقلاب رساي صداي قزويني ، عارف ابوالقاسم حيات تاريخ *
هشتمين و يكصد به جاري ، سال پايان در ايران ، مشروطيت
و خواننده تصنيفساز ، شاعر ، عارف ، .ميرسد خود سالگشت
و جواني و بود آراسته هنر چند و چندين به سياسي ، مبارز
جواني ، اوايل در كوتاهي دوره از صرفنظر را ، استعدادهايش
ستمديده مردم خواستهاي و مشروطيت انقلاب خدمت در را همه
هر به و سوخت پياپي دردسرهاي و سفرها در عمرش.گذاشت
.نشنيد حديثي و حرفي شكست ، و حرمان و سختي جز زد دري
، بزنند هستيشان خانه در آتش اگر كه او مثل هنرمنداني
باشند ، مانده وفادار آرمانهايشان و اصول به زندگي آخر تا
امروزه ، و نداشتند زيادي تعداد هم روزگار همان در
و مسئوليت احساس ولي بود هنرمند عارف نايابند ، ناياب
و تغيير طپشهاي بطن و متن در حضورش و داشت تعهد و تفكر
كه دوره آن هنرمندان.بود انكارناپذير زمانهاش ، تحول
چنين اين بود ، قائل فراواني احترام هنرشان براي عارف
و كمالالملك درويشخان ، مثل نمونههايي اگر و نبودند
اندك همه شوند زده مثال هم شيرازي الدوله فرصت يا
خصوص به ايراني ، هنرمندنوادرند جزو و شمارند
حاشيه در قاجار ، دوره اواخر در ايراني موسيقيدان
از.بود مشغول درون احوال پالايش به حداكثر و ميزيست
و دربار به وابسته معيشت ، و گذران براي و مالي لحاظ
ميداد درس را شاگردي چند بود ، شاهزادهاي و شاه درگاه
بيشتر آن معنوي اجر و خواسته و تداوم كار اين البته كه
.داشت ناچيزي نفع مادي ، لحاظ از و بود نظر مورد
و روز آن ايران سنتي جامعه شرايط در موسيقيدانان
حاشيه در بود ، مانده صفويه زمان از كه نظري چهارچوبي
كاري ملاحظه و احتياط با آميخته و پنهان حضوري اجتماع ،
بسياري محيطي ، چنين در كه بود طبيعي و داشتند پرهيز و
مثل را روش نهان و قاطع غير و پهلو چند رفتارهاي از
عارف.كند خود دروني حيات ، ادامه براي دفاعي وسيلهاي
ساز جامعه در.ميكرد شنا جريان اين خلاف بر سراپايش
داشت ، تصرف غيرقابل و آشكار و محكم اصول ميزد ، مخالف
مجلس توانايي و شعر قريحه و عالي صداي و زيبا چهره با
هنر اهل اشراف و اعيان طبقه از زيادي خواستاران آرايي ،
عارف داشتند ، را او با همدمي تقاضاي و ميشدند جمع دورش
گذراند ، جواني عوالم ماجراي در كه كوتاهي مدت از غير
هنرش و بست چپ شمشيررا بريد ، اشراف و اعيان از زود خيلي
كنار را طلبي عافيت.گرفت كار به آنها منافع عليه را
شرايطي هيچ در خود مالي امنيت تامين فكر به حتي و گذاشت
را رنج و تنهايي و فقر راه ، اول همان از و نيفتاد
زندگي شد ، آباد وطن اگر كه فكر اين با.پذيرفت آگاهانه
و خوشي روي وطن اگر و است من آن از و مردم آن از
.نيست رنگينتر مردم خون از هم من خون نديد ، آباداني
اشعارش ، تصنيفهايش ، و ترانهها گوشه گوشه در مفهوم اين
نوشتهاند ، او ياد به معاصرانش كه مطالبي و نامههايش
و ديد منظر اين از بايد را عارف.ميشود ديده و شنيده
در متفاوتي و تازه بوي و رنگ با آثارش كه است وقت آن
واقعي ، هنر كه برآنند عدهاي.مينشيند ايراني جان
و ندارد هنر آن متن از بيرون ارجاعات با توضيح به نيازي
از عده اين سخن.ببويد خود كه است آن مشك معروف ، قول به
حيات با ما سروكار گفتار ، اين در ولي است برحق هنر ساحت
كه اوست سياسي و اجتماعي حيات با بلكه.نيست عارف هنري
فهم و درك.است گرفته قرار آن خدمت در "نهايتا نيز هنرش
توضيح و ارجاع به نياز او ، آثار در هنرمندانه عيار
حيات درك ولي ندارد ، هنري مسائل از غير ديگري مسائل
ارجاعات و توضيحات اين كمك به او اجتماعي و سياسي
به نيازي ساعت ، اين گفتار در.ميشود امكانپذير
و تهران و همدان در عارف نشيب و پرفراز زندگي بازگويي
موسيقيدانان ديگر خلاف بر خوشبختانه و نيست استانبول
دسترس در او درباره كافي شده نوشته اطلاعات معاصر ، سده
كليات با گرامي دوستان كه است براين سخنران فرض.است
را مطالبي رفته هم روي و هستند آشنا عارف آثار و زندگي
.دارند ذهن در آثارش و او درباره
و منزوي وجه كنار در ايراني ، فرهنگ در موسيقي هنر *
به هم آن كه دارد نيز ديگر حضوري نيرومندش ، خلوتخواهانه
اجتماعي حضور.است بوده پويا و نيرومند بسيار خود نوبه
حتي و مداوم غير و مدت اندك ايراني ، موسيقيدان و موسيقي
و نفوذ مدت اندك همان در ولي ;است بوده مقاوم غير
واقعي موسيقي در صفت اين وجود.است داشته بسياري گيرايي
امروز موسيقي" با را آن محترم دوستان اميدوارم كه ايران
كه دارد قديمي بسيار تاريخي علل نكنند ، اشتباه "ايران
و دارد هم ديگري مهم بسيار علت و نيست اينجا گفتنش جاي
به ادبيات.است ادبيات با ناپذيرش جدايي پيوند آن ،
كلام زيراآن غير نه موزون ، و منظوم سخن و شعر معناي
منظم و متقارن تركيب و مينشيند حافظه به خوشتر وزندار
و ;نثر تا است بوده مناسبتر سپردن خاطر به براي آن
.است جديد پديدهاي امروزه ، مفهوم به نثرنويسي "اصولا
سرايندگي ، قريحه:داشت يكديگر با را مهم هنر سه عارف ،
سخن ، اساتيد كه آن طرفه.گيرا و گرم صداي و موسيقي ذوق
هنري ارزش برآن و ميدانند متوسط مادون را عارف شعر
بيشتر را او كار نيز موسيقي استادان نيستند ، مترتب خاصي
دقيقه پنج حتي او صداي از و حرفهاي تا ميدانند "ذوقي"
را او هنري مايه و پايه كه نيست دست در شده ضبط
جواد سيد جمله از و ما معاصران چه اگر.بنماياند
قزويني گفتهاند بارها شهنازي اكبرخان علي و بديعزاده
.داشت گيرا و مليح و گرم صدايي
به پيوستن با را درونش سئوالات جواب عارف هرحال ، به
در طرفي از او تصنيفهاي.يافت آزاديخواهي جريان
طرف از و است خاص لطف داراي ايران سياسي تاريخ مطالعات
شده فراموش هنر در او هنر شاهكار كدام هر ديگر ،
با و ميساخت خودش را آهنگ و شعر عارف.است تصنيفسازي
مورد نوازندگان با تمرين و آن مكرر كردن اصلاح و خواندن
روزگار آن موسيقي برجسته اساتيد از همگي كه احترامش
مي صيقل بهاصطلاح و ميكرد رفته و شسته را آنها بودند ،
يك حاصل نيست ، روز دو و روز يك حاصل ترانهها اينداد
در زندگي و هيجان و طپش و رنج از فشرده بيستساله دوره
و ميسوزاند را حساس وطنخواهان كه است حوادثي كوره
به را مخاطبان گروه گروه كه بود رسا و گويا زبان همين
.ميكرد ميخكوب او آواز پاي و ميكشاند كنسرت صحنههاي
تا خواند او معاصران قلم از بايد را او كنسرتهاي وصف
باقي صوتي اثري آنها از هيچكدام از كه دريغ و كرد باور
به تا نيز تاريخي برنامههاي آن بليت نمونه حتي و نيست
!است نشده ديده حال
با بند هر اشعار.ميشد تشكيل بند چند از عارف كنسرت هر
آنها تمام در واحدي ملودي ولي بود متفاوت ديگر بند
تمهيد يك از كنسرتهايش در قزويني عارف.ميشد خوانده
به را ملودي يعني.ميكرد استفاده موءثر و قديمي بسيار
ميبرد كار به مخاطب در احساسي نفوذ و تشديد عامل عنوان
بدون را تمركز اصل مختلف ، اشعار در آن تكرار با و
.ميكرد حفظ لازم ، تنوع گرفتن نظر در با و يكنواختي
اول بند شنيدن از بعد زمان آن شنونده كه زد حدس ميتوان
بالا تلقينپذيرياش حس چطور او تصانيف اشعار دوم و
آن اجتماعي -سياسي پيام تحتتاثير چهسان و ميرفته
بيان ابتداي در قديم شعراي.است ميشده واقع اشعار
اصل به سپس و ميپرداختند طبيعت وصف به اول خود ، مقصود
خود تصنيفهاي تمام اول بند در نيز عارف.ميزدند مطلب
فراق ايام وصف و معشوق هجران و طبيعت وصف به نخست
آماده و حاضرالذهن شنونده ديگر ، بندهاي در و ميپردازد
اين.ميكند هدايت خود نظر مورد مقصد سوي به را شده
ميتوان هم هنوز و اوست تصنيفهاي اكثر بر حاكم قانون
هنرمند چند كه استواري و درست اجراهاي به عنايت با
نظر با و كردهاند ضبط خود صداي با عارف آثار از قديمي
بندهاي تمام كنندگان اجرا او تصانيف و اشعار ديوان به
كه اين گفتني بسيار نكته.كرد اجرا و خواند را تصنيف
سياسي حيات و مشروطيت از سال نودودو گذشت از بعد اكنون
از كه متعددي اجراهاي در حال به تا عارف ، هنري
وصف در كه را آنها اول بند تنها شده ، او تصنيفهاي
كسي به ضرري و نيست سياست داخل و است طبيعت و معشوق
چشم اشعار ساير از و كردهاند اجرا نميرساند ،
در را عارف تغزلي جنبه تنها ترتيب اين به و پوشيدهاند
كه بود عارف واقعي نظر خلاف اين شايد.داشتهاند نظر
عصر آن در و ميخواندند بازار و كوي در را تصنيفهايش
سرعت به او تصنيف هر جمعي ، ارتباط رسانههاي نبود در
اين حق در هم هنوز آري.ميشد پخش برزن و كوي در برق
او زندگي قسمت مهمترين.ميرود ناروايي بزرگ ، هنرمند
هستيم او تصنيفهاي شنيدن مشتاق كه ما گوشهاي به
شده ، درج عارف تصانيف اشعار در كه مسائلي البته.نميرسد
و عثماني تركان ستمكاري تا ناصرالملك مملكتداري از
الوزرايي رياست و شوستر مورگان رفتن و قاجار بيكفايتي
و دارد توضيح و مطالعه به نياز همه امروز وثوقالدوله ،
تاريخ به آنها همه موضوع كه تصنيفها آن كامل بيان
بلكه نيست سهل و راحت چندان امروز شرايط در پيوسته
جنبه با امروز ما هرحال به.است فراوان ارجاعات نيازمند
و سياسي جنبههاي نه داريم سروكار عارف تصنيفهاي تغزلي
بررسي در شده فراموش جنبههاي اين مطالعه و او اجتماعي
.است لازم كارهاي از او آثار و زندگي
امروز موسيقي مصوت ذخاير يا شنيداري اسناد امروزه اگر
است ، محروم عارف تصنيفهاي كامل دوره يك داشتن از ايران
نت از ارزش با مجموعه ما مكتوب ذخاير يا نوشتاري اسناد
معلم و نوازنده.دارد اختيار در را آثار اين كلام و
مجموعه كتاب تهيه با تهماسبي ، ارشد آقاي تار ارجمند
خود خدمات دفتر به زرينديگري برگ عارف تصنيفهاي
مراجع بهترين از ايشان كتاب موسيقي ، اهل براي و افزوده
پيدا راه دربار به برخاست ، مردم قلب از عارف آري.است
در را عمر آخر سالهاي و پيوست مشروطهخواهان به كرد ،
سياسي تاريخ اگر و گذراند ستمديدگي و فقر و پيري شكنجه
هنر تاريخ داده ، او به را خردي بسيار معاصرگوشه ايران
و كلان بس جايي وطنخواه ، منورالفكران و ايران معاصر
اويي.كردهاند تقديم او به را شامخ بسيار مقامي و وسيع
:سرود سالها واپسين در كه
كرد آب مرا استخوان وطن
كرد پرتاب سوي يك روز هر به
كرد رنجور و خوار و خسته مرا
كرد گور را زنده ام كه بس همين
شناس موقع عمر همه نبودم
سپاس را خدا نگفتم خوشامد
نيندوختم چيزي راه اين از
نفروختم شعر كسان ديگر چو
گفتهام من شعر اگر بندرت
گفتهام من خويش دل براي
دردسر و زحمت جز كار اين از
دگر چيز هيچ حاصلم نشد
نبود نمايي خود تاكنون مرا
سود چه خودستايي شنو حقيقت
چهار برمن داد هنر طبيعت
روزگار صفحه در چار آن كه
پسدگر اين از ندهد و است نداده
نفر يك بر چار آن تنهايي به
مقيم ايران مام قرنها بود
نديم اي مني چون زپروردن
پايدار حق و است حق مرگ بلي
آشكار ميشود حق مرگ از پس
درگذشت اين از بايست چو آخر در
درگذشت اين از بايست نيز كنون
|