ندارند سلاحي معصوميت جز شاعران
شاعر صالحي ، سيدعلي با وگو گفت
شعر چهرههاي مطرحترين از يكي صالحي سيدعلي :اشاره
عنوان به شعر مجموعه پانزده با وي.است ايران امروز
.است مطرح گفتار شعر جنبش نظريهپرداز و پايهگذار
سوي از صالحي دفتر تازهترين "ريرا عاشقانههاي آخرين"
بارز نمونه مجموعه اين.است شده منتشر تهران انتشارات
.است گفتار شعر
به كه كنم شروع جايي از را خود پرسش كه مايلم آغاز در
و مدرنيزم مساله يعني ;بازگردد جهان و ايران امروز مباحث
درون از را مدرنيزم پست تولد محققان !مدرنيزم پست
هويت اعلام زمان را ميلادي هشتاد دهه و ميدانند مدرنيزم
جريان اين به نگاهي شما محدوده اين در شمردهاند ، بر آن
داريد؟ جهاني
و ويكباره ناگهان -كيفي امور در بهويژه- پديدهاي هيچ *
و بستر بدون آن اجزاء و هستي تمام نميآيد ، دنيا به آني
براي نميتوانيم ما.نميكند هويت اعلام پيشين ، زمينه
به.بگيريم نظر در معيني تقويم و تاريخ چيزي ، هر تولد
هشتاد دهه در بار نخستين براي پستمدرنيزم من ، باور
قرنها به آن روشن سايه بلكه است ، نيامده دنيا به ميلادي
،"افلاتون كرايتون" رساله.بازميگردد تاريخ اين از پيش
عنوان تحت شرايطياست مدرنيستي پست بنمايهاي و اتفاق
آن -عتيق عهد بخش -مقدس كتاب در ميتوان را مدرنيزم پست
من را سليمان غزلهاي غزل كرد ، جستوجو نيز
عكس به درست پستمدرنيزم.ميدانم ادبياتپستمدرنيستي
و مظروف موقعيت ، اقتضاي به است متغير نيست ، ظرف مدرنيزم ،
كليتي عنوان به آن از دليل همين به است ، منعطف و روان
پديده اين خاصيت دگرديسي.برد نام ميتوان ابدي و ازلي
مدرنيزم دوره كه نيست مدرنيزم پست اين من باور به است ،
است بوده مدرنيزم اين بلكه ميكند ، اعلام يافته پايان را
در را مدرنيزم پست هويت و حيات موذيانه ، صورتي به كه
.بود گرفته ناديده و كرده نهان و نو طلب تماميت روح پستوي
انسان حياتي امور همه سازي يكسان راه در مدرنيزم چه هر
جادويي ، جامهاي درمقام مدرنيزم پست امروزه بود ، كوشا
به ساخت در وتغيير دگرگشتي دچار اندازهها ، شرايط تحت
هر براي شدهاي دوخته يعني.ميشود بيروني پديدههاي سود
آفتاب" خارقالعاده موجوديت و حيات.است سلوكي سايز نوع
چون نه و ميگذارد موقعيت اختيار در را خود.است "پرست
و گرفته خود اختيار در را موقعيت ميخواست كه مدرنيزم
بر خوانا فاتحهاي مدرنيزم ، پست.گرداند خود خواست مشابه
.است ديكتاتوري گور
ايراني ، -شرقي شاعر يك نظر از و شما منظر از مدرنيزم پست
چه شيوه اين كاركرد است ، وارد آن بر تعريفي آيا چيست؟
غربيها تعريف و ما برداشت ميان آيا و دارد؟ چوني و چند
است؟ يكسان معنوي گستره اين از
متغير خصلت است ، افسانه روح به بازگشت مدرنيزم ، پست *
تحميل مطلق تعريفي آن بر كه نميدهد اجازه پديده اين
.است بوده مدرنيزم حكومت دوره مولود مطلق ، تعريف.كنيم
.است كودكي معصوميت عصر به بازگشت افسانه ، روح از منظورم
دوست و سوپرباور و مهربان جادوگر همان مدرنيزم پست
روحي با.است وجود مكرر تغيير به قادر كه است داشتني
به را لذت ناپذيري پايان حسن مرتب كه شادماني ، از لبريز
متوجه ما تا ميشود موجب دگرگشتگي اينميدهد مژده ما
غرب ، در آن دور تعريف با شرق در مدرنيزم پست كه شويم
پست غرب ، همان در حتي.دارد سياسي وحتي فرهنگي فاصلهاي
با هشتاد دهه در "دريدا ژاك" سوي از شده ارائه مدرنيزم
تفاوت ميكنند ، قرائت او شاگردان امروز كه را چه آن
نحله اين حضور بودن سيال نشانه تفاوت اين دارد ، بسيار
.است ناميرايي اساس تغيير.ناميراست
غرب ، در آن تعريف با شرق در مدرنيزم پست كه كرديد اشاره
تكاپوي نوين ، حركت اين اگر دارد ، سياسي -فرهنگي فاصلهاي
لايتغير و مشترك الفبايي "حتما ميرود ، شمار به جهاني
غربي و شرقي وجه دو به را آن ميتوان چگونه پس دارد ،
كرد؟ تقسيم
بومي شكلي تاريخي ، و جامعه و ملت هر براي مدرنيزم پست *
كه است مردمي همان سرزمين جنس از كه است معدن نوعي دارد ،
يا فرمان يا كالا پستمدرنيزمميكنند زندگي آن روي
صدور.باشد صدور قابل كه نيست تكنولوژي از برآمده سياست
نوعي است ، بار فاجعه سوم ، جهان به امريكايي مدرنيزم پست
خودش خاص ابرهاي آسماني هرميزند رقم را فرهنگي تهاجم
تكثير و تقسيم قابل آن جهاني و عام اسم تنها.دارد را
دارد ، را خود شرقي مدرنيزم پست نيز ما فرهنگ و مااست
بيدل عبدالقادر ديوانماست شعر و كلمه رفعت مولود كه
نيز اوستا در پيشترها و مولوي حافظ ، شعر از بخشي دهلوي ،
از غرب در پستمدرنيزم كه حالي در است ، مشهود آن ردپاي
و شروع فرامدني و صنعتي معماري از نميشود ، آغاز كلمه
شده زاده فيزيك از مدرنيزم پست غرب در.است يافته گسترش
جهان سوي به معنويت از شرق در است ، جسته معنويت به راه و
پست تقاضاي و عرضه و صدور.است كرده حركت فيزيكال
ديرسال فرهنگ با سنتي تركيه به "مثلا غربي مدرنيزم
.است داده ارائه آن از كميك و چندشآور چهرهاي عثماني ،
كه شدهاند ، عجين هم در گرفته جذام دمكراسي و جباريت
راميتوانيم بيريشه و استعاري هويت اين تعريف روشنترين
همين در اما.ببينيم جامعه اين تلويزيوني برنامههاي در
ك.ك.جنبشپ در هم را بومي مدرنيزم پست نقش تركيه
مدرنيزم پست انعطاف به لاادري شايد تكيه همين.ميبينيم
ك.ك.جنبشپ اوجالان ، اسارت وجود با كه كردياست -بومي
نبايد باشد ، عاقل تركيه نظام واگر نشد فروپاشي دچار
دهها بومي ، مدرنيزم پست روح كه چرا كند ، حذف را اوجالان
خواهد كردستان برفگير بلنديهاي روانه را ديگر اوجالان
.كرد
است دهه يك حدود بحث ، مورد موضوع طرح كه ميرسد نظر به
گرفته قرار وكاو كند و دقت مورد ما فرهنگي درجامعه كه
را هفتاد دهه آيا آن ، مباني ترجمه طريق از بيشتر و است
اگر ناميد؟ ميهني مدرنهاي پست بحث آغاز دهه ميتوان
معاصر ادبيات در را مرحله اين شروع شما نيست ، مثبت جواب
ميدهيد؟ نسبت زمان كدام به
نوعي شدن آشكار علائم اولين چهل ، و سي دهه در *
ظهور مثل درست.شد مشاهده اقليمي -ملي پستمدرنيزم
.هشتاد دهه در غربي مدرنيزم پست برآمد از نشانهها نخستين
ماخذ از دروني حركت و طبيعي سير دليل به ما ، جامعه در
شعر بعد بود ، علامت اولين نيما "افسانه" منظومه معنويت ،
بوف" پيشتر و دگرگشتگي اين از رگههايي با فروغ ، و شاملو
عنوان تحت شريعتي علي فراخواني "اساسا و هدايت "كور
به "تماما و "زدگي غرب" در وجلال "خويشتن به بازگشت"
اشاره بومي پستمدرنيزم تولد روبهجانب غريزي ، صورت
.كردهاند
مساله وگو ، گفت و سخنراني چند در و بار نخستين براي شما
ملل بومي فرهنگ حوزههاي به را پسامدرنيته تقسيمبندي
نظر بيشتر و نيافته وسعت بحث اين هنوز اما كرديد ، مطرح
به تئوريهاي اين ;است وابسته وارداتي تئوريهاي همان به
دارند؟ نقشي چه ما خلاقه جامعه در غربي ، و آكبند اصطلاح
است؟ موقت "مجموعا يا مفيد ، مخرب ،
از اطلاع عدم بهدليل ما است ، بسيار حرف حوزه ، اين در *
برابر در تاريخي تسليم و رعب دليل به و ملي سرچشمه اين
كه فرهنگي با همشانگي به تظاهر گاه و غيربومي فرهنگ
فرهنگي قتلگاههاي و مغاره روبه ميشود ، خوانده جهاني
داريم ، پا به گيوه كه حالي در ميغلتيم ، در ديگران
دلقكانه حضوري اين و ميزنيم گره سه دو را خود كراوات
ترجمان ، طريق از ما.بود نخواهد ماندگار كه است
نابه و غلط بهشدت كردهايم ، نقاب را غربي پستمدرنيزم
خواست را ماليخوليايي پريشي زبان "مثلا شعر در است ، راه
بازار در و ميخندانيم را رندان و عاقلان ميكنيم ، خود
امروز جناحهاي ميان (بومي رقابت نه و) جنگ اين سياست ،
انجاميد ، خواهد توسعه و آرامش فروپاشي به كه نظام ، در
-شرقي پستمدرن نه و است غربي پستمدرنيستي شيوه نوعي
.ايراني
ملتي پستمدرنيزم پديده قبول و طلب و خريد از ملتي هيچ
به انگليس در ميتوان را كاكتوس نه برد ، نخواهد سود ديگر
در را انگليس مرداب نخل نه و كاشت طبيعي و آزاد صورت
در آن غربي نوع از تحميلي پستمدرنيزم.لوتما كوير
اعتياد ، فقر ، :است زده دامن را متعددي بحرانهاي روسيه ،
در امريكايي -اروپايي پستمدرنيزم.ناامني و فحشا
حذف و مخدر مواد و ترور به لاتين امريكاي كشورهاي
برآمده پستمدرنيزم.است شده منجر ملي و بومي آيينهاي
جنوب كشورهاي اقتصاد غرب ، تفريح و مصرف توليد ، تثليث از
كه بود ژاپن اين تنها و كرد ، ويران را آسيا شرقي جنوب و
پستمدرنيزم بر تكيه و شناخت و كردن نهادينه دليل به
فراگير پيروزيهاي.برد سلامت به جان توفان اين از بومي
.بازميگردد ملي راز همين به حوزهها تمام در ژاپنيها
و كشف را خود بومي پستمدرنيزم بدوي شكل ابتدا بايد ما
پستمدرنيزم ما مخاطب.بكوشيم آن ماهيت توسعه در سپس
.را ديگران بنجل باروبنه نه ميطلبد ، را خويش ملي خانواده
تفاهم.است كافي غرب سمساريهاي حراجي به قناعت و خريد
انساني ، آشتي روءياي به رسيدن و گفتوگو و صلح و برادري و
هر دارويي گياهان.نيست صدقه قبول و تسليم بر دليل
سرزمين همان رايج بيماريهاي دهنده شفا تنها سرزمين
كاردان و عاقل بخش طريق از ما كه ندارد عيبيهستند
و بيابيم دست دارو تهيه و شناخت و معرفت به بشري ، خانوار
اما كنيم ، استفاده بومي امكانات كشف راه در دانش اين از
و شود ، جيرهخواري موجب راحتطلبي و بلاهت كه است ناداني
شيوههاي نوين ، شيوههاي با اندوختهها همخواني جاي به
هزار كه وقتي.كنيم تحميل خود براندوختههاي را نوين
نميآيد ، ما جامعه كار به پستمدرنيزم كه ميآوريم دليل
تنها بود ، نخواهد هم آن دفع قصد نيست ، آن انكار بر دليل
.است خويش داشتههاي به رجعت و هماهنگي عدم بر اشاره
تعلق بشريت تمام به سياره اين اكسيژن مثل پستمدرنيزم
.كند تنفس را خود داشته هواي بايد كسي هر منتها دارد ،
در جايي هيچ پسامدرنيته ، كه باورند براين نظر اهل بعضي
چه عالي جناب و چرا ، ندارد ، ما هنري و فرهنگي جهان
ميدهيد؟ ارائه موضوع اين از خاصي ارزيابي
نوعي نيست ، تازهزادي و نادر اتفاق پستمدرنيزم ، *
انسان ياد از كه است امكاناتي از استفاده جهت در يادآوري
ما واقع در جهاني موج اين.است رفته -عليالظاهر -معاصر
داشتههاي.واميدارد جهان بازآفريني و تجديدنظر به را
و كشف بود ، مانده مخفي مدرنيزم سلطنت عصر در بسياري
شده ميسر پستمدرنيزم هشدار با بيپايان ماخذ اين احياء
و "كوتوله انسان" تربيت عصر پايان پستمدرنيزم.است
و ملي فرهنگ توسعه و بازانديشياست جوامع همسانسازي
از ما درست درك مولود ملي ، هويت بيپايان گنج به رسيدن
و بيمرز جريان اين از بايد ما.است پسامدرنيته روح
هاي"بايد" شدگي اشباع دوران برآمد واقع در كه فراگير
و معرفتي مباحث سواي.كنيم استفاده درستي به است ، پيشين
نهضت يا و مكزيك چياپاس جنبش ;هنري و فرهنگي يا فكري ،
;است پستمدرنيزم مولود تركيه در ك.ك.پ نظامي سياسي
بلوك و شوروي فروپاشي در نميتوان را انقلاب اين تاثير
صلح ميدان در دانشجويان خونين جنبش.گرفت ناديده شرق
جنبش توافق و مختاري خود سوي به فلسطين حركت چين ، آسماني
عطيه همين دستاوردهاي از نيز لندن سران شماليبا ايرلند
پستمدرنيزم.است جهاني سياست حوزه در پستمدرنيزم نوين
شدت به مسيحيت ، هزاره سومين آغاز در را سرمايهداري جهان
نيز خاورميانه سنتي جوامع در داد ، خواهد قرار تاثير تحت
سوي به را ايران امروز حركت من ;داد خواهد رخ تحولاتي
در نيز را خرداد دوم تفكر برآمد و مدني جامعه الفباي درك
تقديري دليل همين به.ميدانم بررسي قابل حوزه همين
پيشين مردود و مسدود انديشههاي به بازگشت كه معتقدم
.است غيرممكن
امري را شاعر رسالت و كار آيا مبحث ، همين ادامه در
يك و اجتماعي پيام يك "صرفا شعر يعني ميدانيد؟ اجتماعي
است؟ سياسي ضرورت
از شعر.است مدرنيزم دوره به متعلق "عملا نگاه نوع اين *
را پيام وظيفه كه نيست رسانه ندارد ، رسانندگي نقش اساس
عدالت ، از عاري جهان در خاصه حال ، عين در اما كند ، تقبل
تا واميدارد رسولان غيبت عصر در را شاعر جمعي ، وجدان آن
.باشد شبزده بينايان برادر و راستي چراغدار حتي ناخواسته
جامعه ترغيب در كه نيستند مصلحان و مردمي سياسيون تنها
ميگذارند ، پيش پا خواهانه آزادي فهميهاي هم سوي به بشري
افشاكنندگان نخستين.هستند مصلحان طلايهداران شاعران
خود معصوميت جز سلاحي وچون شاعرانند ، جباريت ، و كراهت
.ميپيوندند شهدا اولين خيل به "طبعا ندارد ،
و است متعهد شاعر هم كه تصويري چنين شدن محقق صورت در
عبور نميآيد؟ وجود به دوگانگي آيا نيست ، رسانه شعر هم
است؟ ميسر چالشي چنين از
معضلي چنين بيشك بدانيم ، جدا هم از را رخ نيم دو اگر *
كرد ، خواهد تسريع را شعر مرگ كه منگنهاي آمد ، خواهد پيش
چه ما كه است اين اصل.ندارم باور سري جدا اين به من اما
به نسبت نخست شعر كه هنگامي.دهيم ارائه تعهد از تعريفي
در تعهد اين بلاشك است ، متعهد زبان ذات به و خود وجود
ميان خاصي دوگانگي من.مييابد تسري نيز ديگر ابعاد تمام
به نسبت اعتراض نفس با آن حافظانه مفهوم به شعرناب غناي
است برتر خصلت دو اين شدن مجموع "اتفاقا.نميبينم پلشتي
.ميكند تضمين را شعر زمانشكني كه
در شعر روح و زبان كاركرد شرط ، اين قبول با واقع در
نخواهد سقوط شعار سوي به مبارزه ، و اعتراض نفس با همسويي
كرد؟
مبارزه ميكنم ، جدا مبارزه كلمه از را اعتراض معناي من *
آگاهي به اعتراض اما ميشود ، منتهي خشونت به غايت در
جمعي آگاهي و صلح به دعوت شاعر كار.شد خواهد منجر جمعي
و آزادي نبود به نسبت اعتراض مسير در هم آن است ،
و دروني شيوه چنين اتخاذلاادري با حافظ مگر.بيعدالتي
؟!غلتيد در شعار شعبده به طبيعي ، "كاملا
واپسين در كرديم ، آغاز پسامدرنيته موضوع با را صحبت
موج اصرار و كلام اهل همه همت كه عصري در بفرماييد سوءال ،
هم ميتوان چگونه است ، شعر در زبان نيروي بازيابي جهاني ،
داشت؟ بسيار مخاطب هم و ماند موفق و معاصر
نبود ، چنين اگر نيست ، گسترده و موجه پاسخ يك به نيازي *
شاملو احمد شعر از نمونه براي و سرعت به نميتوانستيم
و خواهنده ، پر و مردمي هم و غني ، و مقتدر همكنيم ياد
!...نيز گفتار شعر امروز و سپهري ، و فروغ ،
محقق رويا :وگو گفت
|