خشونت عدم انديشه و گاندي
يار زبان از
خشونت عدم انديشه و گاندي
(بخش واپسين) گاندي مهاتما اخلاقي و ديني آموزههاي
سليماني مرضيه
از منظور و است اخلاقي مفهومي بيشك تنزيه ، اين
به مفهومي چنين با گاندي.است حقيقتترين با منزهترين ،
در كه را تاريخي عمق و عرض و طول تعالي و حقيقت جستجوي
زندگي دنبال به او.ساخت خويش مسخر و پيموده ميزيست آن
گذشت همه از بالاتر و آشتي و مهر تسامح ، همدلي ، برمبناي
همين در اخلاقي و مادي زندگي مرزهاي.بود ايثار و
گاندي" كه بود دلايل اين به و ميگرديد مشخص نقطهها
و ديد را حقيقت چون ميداند ، برين هنرمند را (ع)مسيح
تلاش حقيقت خاطر به ابتدا چون ،(ص)محمد نيز و.نماياند
اين پرتو در ".شد نازل معنا افاده فيض بعد تا كرد
گاندي كه بود آموزشگراني چنين مكتب در دانايي و آموزهها
و دهد در ندا اينگونه ميتوانست مطمئن و آرام صدايي با
:سازد خويش مفتون را جهان
به و ميزييم آن خاطر به.زيباييم و حقيقت طلب در من"
"...ببازم جان آمادهام آن خاطر
شرايع آموزشهاي و اخلاقيات به دلبستگي با اينگونه ، مردي
برجسته مردان و رسولان و بزرگ ديانات صاحبان و بزرگ
و ارزشها و تاريخ و هند دلبسته "عميقا نيز و تاريخ
و ارتجاع و خرافه ميدان جنگاور اما مردمش ، و معتقدات
از هند" وي اعتقاد به.بود روحي ظلمت و ماندگي واپس
كرده حفظ را خود كهن نهادهاي از بعضي كه است مللي معدود
اين اماشدهاند خفه كجروي و خرافات بار زير گرچه است ،
از خود ساختن پاك براي كه است داده نشان تاكنون ملت
كه تزكيهاي فرايند..دارد شگفتي توان كجروي ، و خرافات
ثاني دنيا در كرد ، گذر آن از خود ، خواست به سرزمين اين
كه چرا دارد ، نياز پولادين سلاحهاي اندك به هند.ندارد
ميتواند بازهم و جنگيده الهي سلاحهاي با تاكنون
"...بجنگد
چه دولتمرد يك براي سياست ، عرصه در مشخص و عيني اصول اين
نيكي ، انساني اصول و اخلاق كه است آن جز آيا دارد؟ مفهومي
و عقيده يك جهانبيني ، يك به بلكه فردي ، مرام يك فقط نه
ديدگاهي ، اينچنين است؟ شده مبدل سياسي استراتژي يك
او.بود -ساتياگراها -گاندي معروف آموزه استوار پايههاي
و ميورزيد مهر.بود بيسلاح نيامي شمشيرش و شمشير ، دشمن
خشونت از را هند ملتي هر از پيش و خود ، هركس از پيش
خود كريمانه ابتكار و عظيم ارزش براين.ميداشت برحذر
:ميافزود توضيحي و تعبير اينگونه
پيروزي به بسا جويد ، تمسك شمشير آموزه به هند چنانچه"
هند اگر...بود نخواهد من دل عزت هند ديگر اما برسد ، آني
اميدوارم.رسيد خواهد فرا من دادرسي روز بپذيرد را شمشير
ايمانم اگرندارد جغرافيايي مرز من دين.نشود چنين
زندگيم من.شد خواهد افزون هند به من عشق باشد ، فروزنده
...كردهام هند به خدمت وقف خشونت عدم كيش با را
دست از ايمان اين اگر..است من دين تابع من وطنخواهي
سرپرستي يافتن اميد ابد تا كه شد خواهم يتيمي چون رود
"...داشت نخواهد
روشني مفهوم گاندي براي آن ، ملي و ديني مفهوم در سنت ،
و ميدانست را غربي تجدد معناي آنكه رغم به وي.داشت
و زيسته سنت آن پرتو در مدتها مطالعه ، و دانايي بر علاوه
در خودبيگانگي از و شدن مفتون شكل در حتي -را تجدد تجربه
خود عادلانه داوري هيچگاه معهذا بود ، سرگذرانده از -آن
و خرافهها دشمن همچنانكهنداد دست از هيچيك به نسبت را
از -هنديان عقايد و روياها و تاريخ و هند در ظلمت و جهل
اين بزرگ مجهول متذكر و مدرن خرافات دشمن بود ، -مذهبي هر
كلمات در تجدد و سنت بحث.بود نيز -معنويت يعني -فرهنگ
:ميرسيد صورتبندي اين به گاندي از بازمانده
در سعي اما است ، غربيان مناسب غرب تمدن كه نيست شكي"
نميگوييم ما.بود خواهد هند انهدام معناي به آن تقليد
رد دست يكسره باشد هم انتقال قابل و مطلوب آنچه به
از نبايد اروپاييان كه نيست هم چنين ضمن در.ميزنيم
رفاه كسب پي در مدام دويدنبپرهيزند خودشان تمدن بديهاي
"جسارتا و ;بديهاست جمله از فزونخواهي و زندگي بيشتر
خود كه رفاهي بار زير نخواهند اروپاييان چنانچه ميگويم
در ميبايد "قطعا گردند ، نابود شدهاند آن برده
من استنباط است ممكن.كنند تجديدنظر خود ديدگاههاي
تجملات دنبال هند اگر ميدانم را اين اما باشد ، نادرست
اين اندرز بياييد.است داده در تن مردن قسمي به بدود
و ساده زندگي":كنيم حك دلهايمان در را غربي فيلسوف
سطح زندگي كه است شده مسلم ديگر امروز -"!والا انديشه
تعداد كه ما و ناممكن است كاري انسان ميليونها براي بالا
تقبل را تودهها جاي به تفكر مسئوليت و هستيم قليلي
سطح پيزندگي بيهوده والا ، انديشه جاي به اگر كردهايم
".كرد خواهيم خطر البته بگرديم ، بالا
و مبنا همين بر را خود دموكراتيك و آزاد نظام طرح گاندي ،
باور اين بر "عميقا او.نهاد بنا مردم تودههاي آموزش با
مسند بر مرد بيست ده با نميتوان را دموكراسي" كه بود
به روستا هر مردم با اجتماع ، پايين از بايد.ساخت قدرت
و اجتماع اصل يك بر بايد گاندي نظر به مردم ".آيد وجود
آموزگاران و زبدگان سوي از ميبايد اصل آن و كنند توافق
آموزش ايشان به ملت توده نظر در مقدس و محترم مردان و
به قريب چيزي است ، بردباري و شكيبايي اصل آنشود داده
برقرار را دموكراسي روح مايليم اگر":تساهل يا تولرانس
فاشكننده ناشكيبايي.باشيم ناشكيبا نبايد كنيم ،
".است هدف به بيايماني
به مينگريست عدالت با غرب تمدن به كه همانگونه گاندي
تفريط و افراط از بدور و عدالت با نيز دموكراسي
بلكه آن ، دشمن نه و بود دموكراسي شيفته نه او.ميپرداخت
همين به.بود آن نقيصههاي رفع و عملي فوايد جستجوي در
مفهوم در غربي دموكراسي نقد معناي در ناچار به دليل
بهگونهاي غربي دموكراسي":گفت سخنها آن عيني و تاريخي
در و است آلوده فاشيسم و نازيسم به ميكند عمل دارد كه
فاشيستي و نازيستي تمايلات كه است پوششي صورت بهترين
دموكراسي ميكوشد هند.ميكند پنهان را امپرياليسم
ما سلاح خشونت ، بدون دموكراسي كند ، برقرار راستين
روستايي ، صنايع ريسندگي ، چرخه با كه ساتياگراهاست
الكلي مشروبات منع اشتراكي ، همسازي نجسها ، طرد برانداختن
.ميگردد تبيين خشونت عدم به مربوط فعاليتهاي سازمان و
.آنهاست آموزش و تودهها كوشش بر مبني اينها همه
افراد اين و داريم امور اين اداره براي زيادي كارگزاران
جامعه اقشار پايينترين به خدمت مقصودشان فقط و ميكوشند
".است
به شخصيت پرتو در دانايي ارائه گاندي ، نظر از آموزش ،
شر قدرت "صرفا شخصيت بدون دانش" او ، نظر به.بود انسانها
انسان ، " زيرا است مهم بسيار پرورش بود معتقد گاندي ".است
روح يا دل نه حيواني ، جسم "صرفا نه و است محض خرد نه
انسان ساختن براي سه هر اين معقول و همساز تركيب.تنها
اين بر بايد آموزش واقعي اقتصاد و است لازم عيار تمام
و زمان گاندي هدف ، اين به دستيابي براي ".گيرد شكل اصل
او نظر به.نبود قايل پرورش و آموزش براي خاص مكاني
آغاز تولد لحظه همان از كودكان واقعي پرورش و آموزش
فراگرفته بازي خلال در كمابيش دانش مبادي و ميگردد
نظر به و شود آغاز دل طريق از ميبايد آموزش.ميشود
".گرفت فرا كتاب از نميتوان..را كمال و آموزش" گاندي
كه آموخت آموزگاراني از نميتوان نيز را دين همچنانكه
.نداشتهاند ديني زندگي و ايماني تجربه خود
را اصول ساير كه ميدانست اصلي مقدمترين را حقيقت گاندي
نه و انسان فطرت به شد ، گفته همچنانكه و برميگيرد در
تجربههاي يا و علمي ادراكات يا ديني معتقدات فقط
كرده تكرار را سخن اين بارها گاندي.برميگردد اجتماعي
و ميكنم رجوع دلم به مستقيم همواره "فطرتا من":كه بود
خود نداي حقيقت "نهايتا كه ميدانم شود ، غفلت مدتي هرگاه
كه همانطور فهماند ، خواهد و رساند خواهد من گوش به را
تن صدها كه باشد.است آمده پيش بسيار زندگيم تجربيات در
تار كه مبادا نشيند ، كرسي به حقيقت اما گردند فنا من چون
من چون خطاكاري فاني بشر خاطر به حقيقت ارزشهاي از مويي
"!شود كم
پا پشت دنيا به آسان او.داشت ايمان حقيقت به گاندي
برايم من خداي ترك":بود گفته چنانكه اما ميزد
مرا خدايا.است مطلق قادر خدا...است تصورناپذير
"!بر كار به مرا خودت خواست به و كن خود دستافزار
گاندي كه حقيقت تجلي اين است؟ خدايي چگونه خدا ، اين اما
وصف براي...شناختهام نه و ديدهام را او نه" ميگويد
و موجد ميتواند چگونه ،"ندارم واژهاي خدا به ايمانم
كه خدايي.باشد بشر سرنوشت و عقل و زندگي در حقيقت موءكد
تا دارم يقين بيشتر او بودن از من" گاندي گفته به هم باز
سرنوشتي و مسير چه اين."اتاق اين در حضورمان واقعيت
هدايتگر و آفريننده و خالق چنين با كه انسانهاست براي
گاندي اينهمه با.شوند رويارو ايمان بستر در ناشناختهاي
ميتوانيم ما همه":كه است معتقد صراحت و سادگي به
نهراسيم انساني هيچ از كه شرطي به باشيم خدا پيامآوران
".باشيم خدا حقيقت جوينده فقط و
حقيقت يعني دو ، اين.عشق و است حقيقت خدا گاندي ، نظر در
نيكي و نيكي مظهر همان زيبايي و زيبايي همان عشق ، و
چشمه خدا است ، عزم خدا ;است اخلاق خدا" پس.است اخلاق
همه وراي و مافوق حال عين در و است زندگي روشنايي
"...است آگاهي خدا اينهاست ،
يگانه گاندي نظر در خداوند و حقيقت كه است اينگونه
مبارزه و عمل در و انديشه روح ، در مفهوم دو اين و ميشود
از ميكوشم":ميگيرد خود به پررنگي و مطلق تجلي گاندي
نه خدا كه ميدانم چون ببينم ، را خدا بشريت به خدمت راه
".است همه در خدا زمين ، قعر در نه و است آسمان در
عين در كه را عرفاني انگاره و وجود وحدت نوعي نگرش ، اين
توام دقيقي اجتماعي و اعتقادي اخلاقي ، مسئوليت با حال
كل از بخشي و پاره ما" گاندي نظر به.ميدهد ارائه است
همين به و ".بيابم بشريت از جداي را او نميتوانم.هستيم
او.است شده هند ملت مهاتماي و افتاده راه به نيز جهت
با خود همپيمايي و خود با خداوند همراهي در را خود رسالت
يگانه كه خدا با..بروم بايد من":ميكند اعلام خداوند
پس.نميپذيرد قدرت در شريكي كه خدايي...است من راهنماي
درگاهش به محض تسليم حالت به و خالي دست و خضوع با بايد
در تاميبخشد تواني چنان را تو او آنگاه.آورد روي
".ميدارد محفوظت آسيبها همه از و بايستي دنيا كل برابر
دركي چنين و آرماني چنين و خدايي چنين با انساني ، چنين
ناشناخته مفهوم آخرين برابر در اينگونه ايمان ، و هستي از
و سخن طبيعيترين اين و ميگويد سخن لبخند به انسان حيات
:است مرگ چون مسئلهاي بر گاندي چون مردي زبان از استدلال
به را رنجها از رهايي كه است دوستي مرگ ، واقع ، در "
".ميآورد ارمغان
رسيد اوپانيشادها از آيهاي تاويل به ميتوان سخن اين با
:ميگويد كه
آسمانها به رو شرارههايي مردن هنگامه جاودانه ، آتش آن"
".داشت خواهد
آن و خداوند را جاودانه آتش آن ميتوان بيگمان
-عصر اين در -را مرگ هنگام در آسمان روبه شرارههاي
.خواند گاندي
يار زبان از
سالاري مردم و امام
انتخاب در مردم جايگاه و نقش به (ره) امام حضرت نگاه
صالح افراد كنند ، عمل آزادانه مردم اگر اينكه و حاكمان
عرصه در حضور امكان ناصالح افراد و گزينند مي بر را
نظر دقت و تجربه از كرد ، نخواهند پيدا را كشور مقدرات
سخنان از ديگري بخش هم با.كند مي حكايت بزرگوار آن
.كنيم مي مرور را ايشان
معارف گروه
نيفتد ، خودتان دست شما مملكت مقدرات و نشود اينطور تا
"قهرا كنيد ، درست رئيس يك خودتان براي نتوانيد آزادانه
قرار را رضاخان كند درست جمهور رئيس بخواهد اگر ملت
امثال -نميدانم -نميدهد قرار را محمدرضا نميدهد ،
آدم نفر يك دنبال ميگردد "قهرا نميدهد ، قرار را اينها
يك برسد مردم دل درد به بخورد ، مملكتش درد به كه صالح
يك جمهور رئيس كه وقتي "قهرا.ميدهد قرار را آدمي همچو
به را مملكت كه ميرود اين دنبال شد صالح آدم مملكتي
"قهرا بكند ، درست ميخواهد دولتي هيات اگر بكشد ، صلاح
تا كند دزدي نميخواهد.ميخواهد را صالح آدم صالح ، آدم
ميخواهد بشود ، رفيق او با كه بياورد را دزدي يك اينكه
صالح كه اشخاصي دنبال ميگردد كند ، اصلاح را مملكت يك
.بكند اصلاح را مملكت اينكه تا بكند همدست خودش با هستند
ميگذارند آزاد را مردم آمد پيش صالح دولت يك وقتي "قهرا
يك ، مردم شد ، آزاد انتخابات وقتي "قهرا.انتخابات براي
مردم صالحند ، اكثرشان مردم نيستند ، صالح غير همه كه مردم
باشد ، سالم باشد ، صحيح مملكتشان ميخواهد دلشان خوبياند ،
از ميخواهد ، دلشان را چيز همه باشد ، صحيح اقتصادشان
وقتي "قهرا.باشد سرشان بالاي صلحايي كه ميخواهند خدا
آن در دخالت غيرصالح اشخاص اين و شد آزاد انتخابات كه
صالح اشخاص وقتي.ميروند صالحي اشخاص مجلس در نكردند ،
صالح جمهور رئيس شد ، پا به صالح دولت رفتند ، مجلسي يك در
بايد آنجا از.كرد نخواهد عمل مملكت مصلحت مخالف اين شد ،
دنيا در كه چيزهاييكرد شروع بايد بالا آن از كرد ، شروع
براي اين ميدهد ، تحقق را تاريخ اينها كه ميافتد اتفاق
اين منجمله.ماست براي بودن سرمشق ما ، گرفتن عبرت
سال چند و پنجاه ;افتاد اتفاق ايران در كه است قضيهاي
از بود مشحون سرتاسرش كه پهلوي رژيم غاصبانه سلطنت
شماها را اكثرش شايد كه بود ملت مسير مخالف كه كارهايي
آن از بودم ، اولش از من بوديد ، جوان شماها نيست ، يادتان
قضايا حاضر حالا تا شد رضاشاه كودتاي شد ، كودتا كه وقتي
لكن بود فريبنده خيلي ظاهر به گاهي كارهايشان.بودم
كرد شروع "ابتدائا آمد او كه وقتي.بود ملت مسير برخلاف
و سينهزني و روضهخواني و چه اظهار و ديانت اظهار به
تهران در كه تكيههايي همه /تهران /همه در محرم ماه گاهي
سلطه شد ، مطلب سوار كه وقتي تا خودش ميگرديد ميرفت بود
.كرد پيدا
و سينهزن همانطور داشت ، روضه مجلس آنطور كه آدمي همين
را ارتش دستههاي خودم من كه) سينهزني به ميآمد ارتش
قبل تا كردن ، عمل او ضد به كرد شروع آدم همين.(ديدم هم
مردم دادن بازي براي خواست بكند ، پيدا قدرت اينكه از
درست كرد پيدا قدرت كه وقتي داد ، انجام را امور آنطور
.فعاليت به كرد شروع بود كرده كه كارهايي آن ضد بر
مثل ميداد ، انجام بود مردم نارضايتي موجب كه چيزهايي
.حجاب كشف قضيه
دارد ادامه
|