اسلام از (ره) امام قرائت
جامعهشناسي روش قواعد و دوركيم
اسلام از (ره) امام قرائت
پاياني بخش - (ره)خميني امام فقهي - عرفاني انديشههاي
هر بهاست مصر سرزمين ارض ، از مراد آيه اين در البته
لياقت آن اخلاقي و ديني معنوي ، نظر از پيامبر دو اين حال
بركتشان پر عمر آخر تا دنيوي امور اداره به كه دارند را
از -است قريش بزرگان از كه -خديجه حضرت يا.بپردازند
:فرمودهاند كه شده نقل دربارهاش (ص)پيامبر زبان
اين يعني ;"فيالجنه ببيت ابشرخديجه ان امرني انالله"
داده او به بهشت مژده عالم ، اين در و است بهشتي خديجه
پيشرفت راه در را خود ثروت تمام كه اين براي ;است شده
.گذاشت (ص)رسولاكرم اختيار در دين حقانيت و اسلام
صورت به را مدينه باغهاي و اموال (ع)علي حضرت همينطور
و احوال اين و كردند تقديم اسلام به موقوفات و صدقات
جمله از (السلام عليهم)اطهار ائمه ساير درباره اوصاف
جعفر امام و محمدباقر امام و حسين امام و مجتبي حسن امام
اين زندگي بههرحال ، .است شده ذكر (عليهمالسلام)صادق
امامت عهد همان در پارسايي و زهد و ثروت و مال با بزرگان
اين تاريخي جنبه اينها همه كه است بوده توام ولايتشان و
.است بحث
كه ميخوانيم البقره سوره آيه 29 در قرآن ديدگاه از اما
ما لكم خلق هوالذي):ميفرمايد بشر درباره خداوند
است ، زمين در را آنچه تمام خداوند يعني ;("جميعا فيالارض
آمده خلافت آيه اين از بعد و است آفريده شما براي
زمين در ميخواهم" كه ميفرمايد ملائكه به خداوند استكه
را "مافيالارض" كه را بشري همين و "كنم تعيين خليفهاي
در و سازد خود خليفه زمين روي در است كرده خلق او براي
استعمركم و منالارض انشاكم):ميفرمايد هود سوره آيه 61
.خواست شما از را زمين آباداني و آفريد را شما يعني (فيها
دلالت درخواست و طلب بر و است استفعال باب از استعمر
شما از را زمين آبادي -تعالي و تبارك -خداوند يعني ;دارد
زمين آباداني و عمران كه است بديهي.است خواسته انسانها
رادر زمين ومنافع منابع گنجينهها ، اموال آدم اينكه بدون
حاصل كند ، تصرف آنها در بتواند و باشد داشته اختيار
را زمين آباداني انسان از خداوند طرفي از پس.نميشود
و بنده انسان كه نخواسته هم ديگر طرف از و است خواسته
استفاده براي را تصرف و اختيار اين بلكه دنيابشود ، اسير
توسعه و رواج و معنويت كمال و عدالت به رسيدن در آدمي
و اختيارات اين اينكه تا است داده او به تشيع ، و اسلام
به كه مستكبراني نگيرد ، قرار عالم مستكبران دست در اموال
و زمين مالك را خود و ميفروشند نخوت و كبر مسلمانان
حاكم و مالك و صاحب مستضعفان بايد بلكه ميدانند ، منابع
دنيا اين زيرا ;بپردازند داد و عدل به و باشند زمين
نبايد كه نكته اين."مزرعتالاخره الدنيا" است آخرت مقدمه
در باشد ، دنيوي اهداف براي "صرفا دنيا مواهب و اموال
عمران آل مباركه سوره آيه 14:جمله از قرآن ، ديگر آيات
:ميفرمايد -تعالي و تبارك -خداوند آيه اين در.است آمده
القناطير و والبنين منالنساء الشهوات حب زينللناس)
الحرث و المسومتوالانعام الخيل والفضتو الذهب المقنطرتمن
دوستي) ،(الماب حسن عنده الله و الحيوتالدنيا متاع ذلك
آكنده گاو پوستهاي و فرزندان و زنان دوستي قبيل از شهوات
كشتزار ، و چهارپايان و نشاندار اسبهاي و سيم و زر از
محل و دنياست زندگي بهره اين شد داده زينت مردم براي
.(است خداوند نزد خوب بازگشت
جنات) اينها از بهتر كه ميفرمايد ديگر جايي در خداوند
(مطهره ازواج و فيها خالدين الانهار تحتها من تجري
بهشتيان و است جاري زيرشان از نهرها كه است بهشتهايي)
.(دارند پاكيزه همسران و جاودانند آنها در
اختيارشان در دنيا اين اگر كه است كساني پاداش اينها
مستضعفان از حمايت و اجتماعي عدالت مسير در بگيرد ، قرار
.ميدانند آخرت مزرعه را دنيا و ميكنند حركت
عليانفسهم يوثرون و) ميفرمايد قرآن در كه كساني همان
حتي خويشتن بر را ديگري برميگزينند) (خصاصه بهم ولوكان
(الضراء و فيالسراء ينفقون الذين) و (باشند تنگدست اگر
.(ميبخشند را اموالشان تنگدستي و گشايش در كه كساني)
كه ميدهند قرار مقدمهاي را دنيا كسان قبيل اين يعني
فخر ديگران بر آنها تا بگيرند مستكبران از را دنيا "اولا
و زهد رعايت و عدالت و انفاق با "ثانيا و نفروشند
فراهم خودشان براي را آخرت سوي به رفتن زمينه پارسايي
عليهم)ائمه ساير و (ع)علي حضرت كه همانگونه ميكنند
زاهد و دنياداري ميان پسكردند را كار همين (السلام
قرآن كه بسا چه و.هستند جمع قابل و نيست تنازعي بودن
و بگيرد قرار موءمنان دست در دنيا اداره كه داده دستور
دست در حق حكومت كه شده پيشبيني هم آخرالزمان براي حتي
.نشوند دنيا فريفته نيز ايشان و باشد ايمان اهل
دو شريفشان عمر اواخر در (س)امام حضرت كه ميدانيم *
و تمايز جهت -بود هم خودشان ابداع "تقريبا كه -را اصطلاح
و محمدي ناب اسلام نام به برداشت ، و تفكر نوع دو تفاوت
كه -سال 67 در امام اينكه با ;كردند مطرح امريكايي اسلام
و كردند طرح را غنا و فقر جنگ -بود هم قطعنامه پذيرش سال
مثل و غيرممكن طلبي رفاه با مبارزه كه ميكنند فكر برخي
تفكر دو اين از يك هر حال هر به و است كوبيدن هاون در آب
اسلامي جامعه كوچكتر محدوده در هم و اسلام جهان كل در هم
اثبات براي ميكنند سعي كه دارد حامياني و قائلين خودمان
"لطفا كنند ، استشهاد نيز احاديث و آيات از خود نظر
را امام تفكر مميزهاي وجه و برداشت نوع دو اين حضرتعالي
.بفرماييد تبيين و تحليل قدري
با گوناگون ابعاد در امريكايي اسلام و محمدي ناب اسلام
كه گفتيم "قبلا كه نكتهاي همين يكي ، .دارند فرق هم
زحمتي و تلاشي دنيا در هم اگر محمدي ناب اسلام طرفدار
حضرت كه همانگونه دارد اختيار در را حكومتي و دارد
حضرت نيز و يوسف و سليمان:چون پيامبراني و (س)امام
حمايت همتشان و هدفشان سالهشان ، پنج حكومت در (ع)امير
است جهت همين از.خودشان منافع كسب نه بود مستضعفان از
:ميفرمايند قيس بن اشعث به (ع)عليبنابيطالب كه
امانه عنقك في لكنه و بطعمه لك ليس عملك ان و"
بلكه نيست ، تو براي خوراك و طعمه تو ، (حكمراني) كار اين
مالك براي كه نامه 53 در همچنين.تو عهده به است امانتي
و ميكند ذكر امر چهار را حكومت فلسفه شده ، نوشته اشتر
و اهلها واستصلاح عدوها جهاد و خراجها جبايه":ميفرمايد
با جنگ و ماليات كردن وجمع گرفتن يعني "بلادها عماره
كلي طور به كهشهرها آباداني و مردمان حال اصلاح و دشمن
بسط و اجتماعي مصالح رعايت حكومت ، اساس گفت ميتوان
به كه است بحث از بخش يك اين.است مستضعفان نجات و عدالت
صدد در مسلمان حاكمان همه كه برميگردد دنيا و دين رابطه
(ع)علي حضرت مورد در كه همانطور ;بودهاند دنيا مال انفاق
به رسيدگي و قنوات حفر و مساقات و آبياري كه شده ذكر
در ميكرد ، مصرف جامعه راه در را همه..و نخلها و باغها
.ميكرد افطار جو نان با و ميخورد جو نان خودش كه حالي
وقتي و ميكرده زندگي لباس يك با گاه (ع)علي كه شده نقل
و ميپوشيد مرطوب و خيس صورت همان به ميشسته ، را آن
روش اين حال هر به.است ميشده خشك مباركش بدن بر لباس
.داري دنيا و حكومت درباره است ناب اسلام
محمدي ناب اسلام در كشورها ، ساير با روابط درباره اما
استفاده سوء قصد كه ميشود برقرار كشورهايي با روابط
بلكه ندارند ، ما سرمايههاي و اموال به طمع و ندارند
و اجتماعي عدالت طبق و عقلايي كشورها ، روابط مبناي
;وميش گرگ رابطه مثل رابطهاي نه است پاياپاي معاملات
يا است بوده رابطه امريكا با "قبلا كه گونه آن نه "مثلا
امريكا با اسلامي كشورهاي از برخي امروزه كه رابطهاي
طرفين منافع برحسب و منطقي و معقول بايد روابط كه دارند ،
.بشود حفظ يك هر استقلال و باشد
سه در اسلام نوع دو اين كرديم عرض "مختصرا كه طور همين
با خارجي ، روابط و حكومت هدف و نحوه سرمايه ، گسترش محور
در كه دارند هم ديگري تفاوتهاي البته دارند ، تفاوت هم
به مطلب و نيست آنها بررسي و طرح مجال كوتاه فرصت اين
.ميكشد درازا
به و داديد قرار ما اختيار در را خود وقت اينكه از *
.هستيم ممنون بسيار داديد پاسخ سئوالات
جامعهشناسي روش قواعد و دوركيم
محمدي قائد جواد
وي.آمد دنيا به فرانسه در سال 1858 در دوركيم :اشاره
به سال 1882 در پاريس عالي دانشسراي در را خود تحصيلات
مشغول دبيرستانها در تدريس به پس آن از و رسانيد پايان
جامعهشناسي كرسي "بردو" ادبيات دانشكده در دوركيم.شد
به داشت كافي شهرتي علوم اين در چون و كرد تاسيس را
.شد برگزيده علم اين استادي
مقالات جمله از داشته تربيتي علوم زمينه در تاليفاتي وي
نام به مجموعهاي ،"تربيتي علوم جديد فرهنگ" زمينه در وي
"فرانسه در پرورش و آموزش سير" و "جامعهشناسي و تربيت"
.ميباشد وي آثار اهم از
عنوان تحت وي دكتراي رساله دوركيم اجتماعي تحقيق نخستين
عبارتند وي ديگر آثار چنين هم.بود "اجتماعي كار تقسيم"
كه ديني حيات ابتدايي صور خودكشي ، روششناسي ، قواعد:از
فلسفه" نام به مجموعهاي و رسيده چاپ به وي حيات زمان در
و گردآمده سال 1925 در وي مرگ از پس كه "جامعهشناسي و
.است رسيده چاپ به
گسترش تدريج به كه بود نوين دانشي دوركيم جامعهشناسي
نويسنده زير مقاله در.برخوردارشد بسيار وازاهميت يافت
ضمن و ميپردازد دوركيم روششناسي قواعد كتاب بررسي به
اجتماعي ، وقايع مشاهده قواعد اجتماعي ، واقعه شرايط بيان
سعي مرضي يا نابهنجار از و بهنجار وقايع تشخيص قواعد
نگاه از حجتآوري روش و اجتماعي وقايع تبيين قواعد دارد
.دهد توضيح را دوركيم
انديشه و فرهنگ گروه
(1894) روششناسي قواعد *
وقايع مطالعه براي مناسب روشي بخواهيم اينكه از پيش
بدانيم ميبايست بيابيم ، (اجتماعي پديدههاي) اجتماعي
است؟ كدام وقايع از منظور و چيست؟ اجتماعي واقعه
درون در" اجتماعي واقعه بگوييم اينكه صرف دوركيم نظر به
.پرداخت آن مطالعه و بررسي به نميتوان "ميدهد رخ جامعه
ميآشامد ، ميخورد ، هركس ، پس كنيم فرض چنين اگر كه چرا
به اعمال اين كه است آن در جامعه سود و ميكند استدلال
جامعهشناسي ديگر شرايط اين در گيرد ، انجام منظم صورتي
قلمرو جا دراين و باشد خود خاص كه داشت نخواهد موضوعي
.شد خواهد آميخته هم با روانشناسي و زيستشناسي
در بايد شرايطي اجتماعي واقعه بيان براي دليل همين به
:گرفت نظر
فردي شعور از آن بودن خارج -1
(فرد) افراد شعور بر فشار و قهري داشتن -2
كه است معنا بدين فردي ، شعور از خارج ميگوييم وقتي
را اجتماع در عضوي و همسري برادري ، وظيفه من:"مثلا
تكاليفي و ميكنيم عمل خود تعهدات به وقتي ميدهم انجام
هرچند.ميكنيم عمل (خارج از) گذاردهاند من برعهده كه
آنها واقعيت من و دارد موافقت من احساسات با تكاليف اين
واقعيت اين همه اين با.ميكنم احساس خود ضمير در را
تكاليف اين كه نيستم من زيرا. است خارجي و عيني پيوسته
به تربيت راه از تكاليف اين بلكه پرداختهام و ساخته را
خود ، فكر ابزار براي من كه علاماتي مجموعه.است رسيده من
در كه اعتباري وسايل و ديون پرداخت براي كه سكههايي
هستند شيوههايي اينها همه ميكنم استفاده آن از تجارت
هيچ آن بر افراد يا فرد و است افراد شعور از بيرون كه
.ندارند دخالتي
وجود فرد از بيرون انديشهها و رفتارها چنين تنها نه
فرد بر را خود آن واسطه به كه است قدرتي داراي بلكه دارد
پا زير را حقوقي قواعد بخواهيم اگر ،"مثلا.ميكند تحميل
.ميدهد نشان واكنش ما زيان به قواعد اين بگذاريم
از بخواهد فردي اگر كه ميباشد چنين نيز اخلاقي دستورهاي
.ميكند منع را آن اخلاقي دستورهاي كند تخلف آن
به نسبت آن استقلال اجتماعي ، واقعه ساختن مشخص ديگر روش
است اجتماعي چون اجتماعي ، واقعه است فردي تظاهرات
.است اجتماعي است عام چون اينكه نه است تعميمپذير
ثابت يا شده ثابت عملي شيوه هرگونه اجتماعي واقعه"
يا سازد ، مجبور را فرد خارج از بتواند كه است نشدهاي
مستقل و مخصوص وجود داشتن عين در كه آنست اجتماعي واقعه
(كلي تعريف)".باشد عام يعني جامعه سراسر در فردي ، تظاهرات از
اجتماعي وقايع مشاهده قواعد *
يا شيء را اجتماعي وقايع كه است اين قاعده اساسيترين
بشر:گويد مي دوركيم.بشماريم تفكر از جدا امري
تصوراتي آن درباره و كند زندگي اشياء ميان در نميتواند
واقعيت به مبهم و جزئي تصورات اين چون منتهي باشد نداشته
مقايسه و وصف و مشاهده به اينكه جاي به ما هستند نزديك
اكتفا خود تصورات آميختن و دريافتن به بپردازيم اشياء
تحليل به واقعيت شناختن جاي به ترتيب اين بهميكنيم
البته.ميپردازيم خود آرزوهاي يا آميخته عقايد و افكار
اين كه چرا ندارد مغايرت مشاهده با تحليلي و تجزيه چنين
اما است واقعيت به اتصال براي راهي حقيقت در مبهم مفاهيم
افكار به اشياء از اينكه جاي به ما شرايط اين در
با ترتيب بدين و پيميبريم اشياء به افكار از پيببريم
بنابراين.يافت دست عيني نتايجي به نميتوان روش اين
لذا.كرد فرض قراردادي را نهادي و عمل پيش از نبايد هرگز
مرحله از علم اين و گيرد صورت جامعهشناسي در تحولي بايد
.برسد عيني مرحله به ذهني
را اجتماعي وقايع اينكه از بعد داردكه عقيده دوركيم
و كنيم مشاهده را آنها بايد گرفتيم نظر در شيء مانند
:ميكند عنوان قوانيني و قواعد مشاهده براي
را پيشساخته مفهوم هرگونه مرتب ، و منظم نحو به بايد -1
كنار خودرا احساسات بايد محقق.كنيم دور خود ذهن از
.نداند تحقيق انجام در دخيل را آنها و گذارد
به آن تعريف و نمود ، تعريف بايد را اجتماعي وقايع -2
از نه شود تعريف پديده ذاتي صفات روي از كه باشد صورتي
كلي چه و باشد جزئي چه مساله هر موضوع.ذهني تصورات روي
اين بايد جامعهشناس.كند پيروي معين اصل اين از بايد
و كند آغاز واقعيت با "مستقيما را خود كار شيوه
تصورات نه دارد اشياء طبيعت به بستگي اشياء طبقهبندي
.ذهني
دارد ادامه
|