اسلامي اماموايران انقلاب حقيقت رساي صداي
خرداد دوم بزرگ خيزش درشان اي فديه نوري ، عبدالله
"لايفتنون هم و آمنا يقولوا ان يتركوا ان احسبالناس"
(آيه 2 عنكبوت ، سوره)
و انسان تاريخ سراسر ابتلاء ، ابرهاي و فتنه توفانهاي
آزمونهاي به جز آدمي گويياست پوشانده را انسانيت
و انسانيت گنبد به سر بسيار ، فتنههاي كوره در و دشوار
هبوط درباره خلقت بزرگ قانونمندي و سود نميتواند اعتلا
بلاخيز سير همين در آسمان به او رجوع و زمين به انسان
.است شده ترسيم و نگاشته
تفكر و تمايل و شمايل در وحدتي از انسان كه همچنان
در كه است واحدي تن نيز بشري جامعه است ، برخوردار
است ، جوان ميشود ، بيمار ميآيد ، درد به روزگار كشاكشهاي
انحطاط ميشود ، مجروح ميپيچد ، هم در ميشود ، كهنسال
بنيآدم كلام يك در...و ميپذيرد اعتلا يا مييابد
به عمري كه عظيم اجتماعي پيكره اين و پيكرند يك اعضاي
شكل آزمونها ظريفترين كوران در دارد ، بشر پيدايش قدمت
جريان هنوز و رفته پيش به تاريخ توي هزار در و ميگيرد
همچون است سال هزاران كه برپاست هنگامهاي باري ، .دارد
راه آدمي.ميچرخد انسان سر بالاي بر گرسنه عقابي سايه
شوم عفريت اما ميجويد انتخاب و آزادي آگاهي ، با را خويش
و تكامل مانع و اويند راه سدهاي تقليد ، و استبداد جهل ،
.تعاليش
اعماق در چه اگر شونده ، تكرار و مدام سرنوشت و سرشت اين
و زيبائيها و است متفاوت شكل و صورت در اما است مكرر خود
بزرگ آموزگاران با بزرگ ، آزمونهايدارد عجيب شگفتيهاي
درسهاي فهم به وابسته آنها عظمت درك و ميشود نمايانده
.است پيوسته حق به و موءمن بيپروا ، آموزگاران اين
.آنهاست آرمان ماندگاري و آنها جاودانگي رمز پيوستگي ،
بشريت كه است حقيقت راهگشاي اسوههاي وامدار همواره دنيا
و رنجها بار خود و نموده راه فتنه توفانهاي در را
اين از بويي بايد.كشيدهاند دوش بر را عظيم ابتلائات
و فتيان اين قيمت و قدر تا باشد رسيده مشام به نافه
و تنهايي عظمت نيز و شود دانسته بشر تاريخ بزرگ رندان
:ايشان آزمونهاي و مصائب دشواري
چيست كه ميداند درد صاحب درد ، اهل قدر
چيست كه داند مردمي درد درد ، صاحب مرد
ما حال داني چه گردي ، مجمعي در زمان هر
چيست كه ميداند گرد تنها گرد ، تنها حال
ششدرند در عاقلان كاينجا عشقست بازي
چيست كه ميداند نرد اين منصوبه كي عقل
مصائب در انبياء جليل سلسله تاريخ ، بزرگ آموزگاران از
نسلهاي حتي و همروزگار مردمان و ياران و عظميفروغلطيده
تحولات جنبان سلسله ايشان.آموختهاند رستگاري را آينده
گذشته سهمناك روزگاران عطف نقطه و بشريت ، اصيل و بزرگ
از آمده تنگ به انسان ، بيتاب روح كجا هربودهاند
و عروج ميل واپسماندگي ، و تزوير و سوداگري و انحطاط
بيباكيهاي و ايشان عظيم فديههاي داشته ، عدالت و اعتلا
شده آموخته تاريخ مدرسه در رادمردان ، اين پرهيزكارانه
اين حكمت انسانها يافته پالايش عقول و مستعد شاگردان تا
گاه هر.بياموزند رستگاري راه و دريابند را تحولات
پيشاروي سردي ديوارهاي به انحطاط و آزمندي و نابساماني
تربتشكنان و طور آتش و بيضاء يد ميشد ، بدل انسان
رهايي براي تازه مجرايي و آمده بيرون حق ، به پيوسته
آفتزده ، جوامع ظلماني اعماق در.است آورده پديد انسانها
خاموشي جنگل در و برميكشيد سر برافروخته شمعي همواره
.است ميافكنده در بيدارگر هياهويي و عظيم آتشي
يا قال يسعي رجل المدينه اقصي من جاء و"
"قوماتبعوالمرسلين
و قرباني بشر ، رستگاري و دگرگوني كه است هستي رمز اين پس
به بزرگ ، قربانيان اين اگر و است نيازمند خور در فديهاي
را بشريت احتجاجي هيچ نگذارند ، پاي عظيم آزمونهاي مسلخ
در حقيقت اثبات و ثبات براي سندي هيچ و داد نخواهد نجات
.داشت نخواهد وجود تاريخ نشستگان ظلمت و مستضعفان كف
و انبياء فاخر سلسله كتاب انسان ، بزرگ آموزگاران از
كه (ع) ابراهيمزد ورق ميتوان را ايمان پرشكوه تاريخ
نيرومندش بازوان و خردمندي تبر به را عيني و ذهني بتهاي
عظمت به لبخندي با نمرود عظيم آتش در و شكسته ، هم در
.است فرموده آغاز را حنيف دين بنيانگذاري فروغلطيد ، حقيقت
انحطاط و استضعاف و ستمگري و شرك قرنها از بشري ، جوامع
و".دارند حضور الهي آموزگار اين محضر در آمده ، تنگ به
افراد جز..نفسه سفه من الا ابراهيم مله عن يرغب من
"...نميشود روگردان ابراهيم آيين از هيچكس نادان و سفيه
هم باز عظيم ، مصيبتهاي تحمل و فداكاري اينهمه با اما
دامان از روزگار شائبههاي تا ميبايد بزرگ و سنگين حجتي
زلال و نفسانيت گرد.گردد پاك حنفاء نهضت و ابراهيم
كه ميرسد فرمان پس آيد ، جمع وجود يك در نميتواند حقيقت
را فرزندت برترين و چشمان نور ابراهيم ، اي را ، اسماعيل
فديناه و..كن قرباني حقيقت پيشگاه و خداوند بارگاه در
جامعه عظيم خيزش تا كن قرباني را اسماعيلت...عظيم بذبح
عظيم حجتي صاحب قرباني ، اين پشتوانه به حنيف ، دين سوي به
ژرفاي از را خداوند هديه رحمت فرشتگان آنگاه.باشد
نهضت اينگونه و كردند نازل ابراهيم سوي به كائنات
تاكنون و آمد بيرون سربلند عظيم ابتلايي از ابراهيم
.بخشيد تداوم زمان جريان در را خويش استمرار
و..." ميكنيم ياد را (ع) ايوب طاهر ، سلسله اين از و
... ارحمالراحمين انت و الضر مسني ابي ربه نادي اذ ايوب
بيماري رنج مرا بارالها گفت كه كن ياد را ايوب نيز و
مهربانان همه از خود بندگان به نسبت تو و كرده احاطه
روزگاران صفحات در (ع) موسي نيز و "..مهربانتري
اشراف و فرعون نزد به خود معجزات و آيات با" كه ميدرخشد
ربالعالمين رسول اني فقال ".فرستاديم او درباريان و
من نريهم ما و يضحكون منها هم اذا باياتنا جاءهم فلما
يرجعون لعلهم بالعذاب اخذناهم و اختها من اكبر الاهي آيه
-آمدهام جهانيان پروردگار جانب از من كه گفت آنها به
او مطالب به تمسخر روي از -شنيدند را او سخنان چون پس
نشان موسي توسط فرعونيان به معجزي و آيت هيچ و خنديدند
آيات همه از روشنتر و بزرگتر خود نوع در آنكه مگر نداديم
عذاب به را آنان هم ما نكردند قبول چون -بود معجزات و
باز خدا سوي به و شوند متنبه شايد كه ساختيم گرفتار
.گردند
كه شتافت مردمي سوي به خود ، بزرگ انقلاب در (ع) موسي
فاطاعوه قومه فاستخف" :بودند يافته شومي سرنوشت چنين
را خود قوم [ مشركان رهبران]...فاسقين "قوما كانوا انهم
گروهي زيرا كردند تبعيت او از آنها و كرده ، ذليل و زبون
كه بود انحطاط اين كوران در "..بودند بياستعداد و فاسق
صديقش ياران و موسي مصائب و آوارگيها و عظيم رنجهاي
كه سرگذراند از چنان را خداوند بزرگ آزمونهاي و شد آغاز
بدل معظم فتحي به عظيم بلاياي و شكست فتنه پشت سرانجام
انحطاط و جهل و خودفريبي درياي در مشركان و كافران.شد
"مثلا و "سلفا هم فجعلنا -اجمعين فاغرفناهم...رفتند فرو
"...للاخرين
اهلبيت و (ص) محمد رنجهاي همه ، از درخشانتر و برتر
فديههاي.كشيد روزگاران رخ به ميتوان را خاتمالانبياء
خويشان و ياران و حمزه و خديجه و ابوطالب فقط نه مصطفي ،
و شكنجه و تبعيد و دوري و رنج ممتد سالهاي كه نورانياش ،
از همين پاس به اما.بود قريش طاغيان ستم تحمل و تحقير
خداوند سربلند ، قربانيان همين خونبهاي در و خودگذشتگيها
در را اسلام جهانگير صلاي و فرمود كامل را خود دين
و (ع) علي و.آورد فرياد به بعيد سرزمينهاي ماذنههاي
در و دادند فديهها (ص) محمد دين اصلاح در نيز فرزندانش
داستان.برداشتند بلند گامهاي مظلومان و انبياء شاهراه
است آفتابي چنان اصحابش و خاندان و مردان و (ع)حسين ابدي
كه هنگامي.آورد نميتواند تاب چشمي هيچ را آن درخشش كه
جاودانه فرياد اين است ، ميان در محمد دين اصلاح پاي
فديه خداوند پس ،"خذيني فياسيوف..." كه دارد تلالويي
تمامي انحطاط ، گرد تا پذيرفت را يارانش و (ع)حسين وجود
فرمانهاي گشايش براي راهي و نسازد تيره را حقيقت رخسار
....بازماند الهي راستين
حق تجديد پاي هرگاه.است ديانت و تاريخ بزرگ درسهاي اين
انحطاط و باطل با مقابله يا اجتماعي انحرافات اصلاح يا
در تزويرگران و زراندوزان صفبندي يا و است ، ميان در
ميبايد ميرسد ، اوج به ستمديدگان و مصلحان برابر
چهره و برآرند سر نيز آن ارجمند و شايسته قربانيان
لايههاي از گذر و صحيح مسير تشخيص با آنان.بگشايند
ياري حق تشخيص در را مردمان بازدارنده ، نيروهاي فراوان
اصول از دفاع به سربلندي ، غرورانگيز نمايش با و ميدهند
سراسر.ميپردازند اصلاحگري جريان و جنبش آرمانهاي و
آن ، جاي جاي در و است داستان اين از آكنده بشر تاريخ
و مصلحان و مجاهدان و قربانيان نام به بزرگي ستارگان
.ميدرخشند خردمندان
***
و حق حيات تجديد بزرگ ماجراي هنوز خيمه ، اين زير در
مصلح يك مرد ، يك بلند صداي گاهدارد ادامه اصلاحگري
خفته ضميرهاي و ميپيچد زندگي مينايي گنبد زير در خردمند
و بزرگتر جنبش چه هر و "تذهبون فاين" كه ميانگيزد بر را
مدافعان اين اعتبار و عظمت اصيلتر ، و ژرفتر آن آرمانهاي
!برجستهتر حقيقت
تجديد مكرر نداهاي از يكي خرداد ، دوم مردمگراي خيزش
پايمال يا پايدار ارزشهاي و حقوق احياي لباس در حق ، حيات
آغاز آرامش با كه خيزشي.بود ايران بزرگوار و كهنسال شده
به ايران عظيمالشان ملت روياهاي و آرزوها نرمي به و شد
و سوداگران خشونتبار هيابانگهاي با ناگاه ميرفت پيش
هر در و هياهويي سو هر از.شد رويارو اقتدار شيفتگان
.آورد هجوم نجيب و آرام چهارراه اين به تيراندازي روزن
اما سربرآورد ، ديگر لباس در بار اين روزگار ، غريب شعبده
روح از نتوانستند را تازه كالبد اين كوشيدند ، چه هر
در مردم ، نام به كه نهضتي.سازند تهي آن اصيل و شرافتمند
سربركشيد آنان دست به و آنان آرزوهاي و حقوق ايمان ، متن
و انديشه مظهر عنوان به را ايران نام ديگر يكبار تا
.سازد افكن طنين جهان در شگفتانگيز آرمانها
در نهفته اهداف و آرمانها اعتلاي و خرداد دوم جنبش عظمت
مبناي بر و ميكند طلب درخور لوازمي و اسباب آن ، بطن
از را بزرگ فديههاي قربانيان تاريخي ، عظيم قانون همان
در متلاطم و شگرف راه آن رهروان و اندوختگان دانش ميان
اين به آن استمرار و تداوم ضرورت.ميپرورد خود ذات
هر" كه كارآزموده مدير آن.است وابسته ارجمند نمادهاي
و رنجها سنگين بار و "ميشناخت را آوازش پل هر و بيشه
در ميكشيد ، بردوش را آرزومند مردمان انبوه نابسامانيهاي
نماد كه برجستهاي كارگزار.شد قرباني كاروان اين طليعه
بود ، ايرانيان محترم آينده ساختن بر پافشاري و جديت
اصلاح راهبران و رهروان فديه به جنبش اين مسلخ در آنگونه
افشاگرش ، و شورانگيز مدافعات آن با كرباسچي ، .شد بدل
بر تاكيدي مظلوميتش و داد نشان شد آغاز كه را راهي اصالت
متصور آن بر بازگشتي ديگر و شد گشوده كه بود راهي حقانيت
كه عظيم دادگاهي در تاريخي و بزرگ مدافعات اين و...نيست
انسان در را تاملات عميقترين بيرق آن مكالمات همه استماع
آغاز آن نه.يافت استمرار هم باز ميآورد ، در جنبش به
نوري ، عبدالله پرصلابت صداي ;راه پايان اين نه و بود راه
مسلخ در نكويان اينكه و است تاريخ بزرگ قانونمندي تجديد
و اطمينان.ندارند سرگذشتن از و سرنهادن جز راهي عشق
جنبش اهداف و آرزوها و باورها بر او ژرف احتجاج و آرامش
و ساخت استوار روزگار دل در را جنبش بنيادهاي خرداد ، دوم
دل در عصر ، اين متجدد روح از برآمده اصول و عقايد تدوين
و انحطاط با رويارويي و اصلاحگري قوانين دادگاه ، اين
بازتاب نوري ، دفاعياتنمود تثبيت را ماندگي واپس
بعيد زندان در او هجران و ;ما امروز آرمانهاي عميقترين
.خرداد دوم بزرگ خيزش شان در فديهاي است ، عدالت روح از
لمعات در كه جامعهاي اين و راه اين قرباني ، اين اينك
و آزمندي و خودخواهي تيره سايههاي خويش ، آينده و آرزوها
خرداد دوم برازنده فديه ، اين.ميبيند هنوز را خودكامگي
چنين سروهايي كه ملتي بر باد مبارك و است ايران ملت
.ميكند روزگاران نثار تناور
|