در تحزب و سياسي مشاركت فرهنگي زمينههاي
ايران
افراد سياسي رفتار تابعيت ، سياسي فرهنگ در كلي طور به *
اعتراض كنارهگيري ، و انفعال طلبي ، فرصت از است تركيبي
و همكاري در افراد توانايي فرهنگي چنين.ترس و سرپوشيده
و فرهنگپذيري فرايندميكند تضعيف را يكديگر به اعتماد
رهبران در نيز و اتباع در نظامهايي چنين در پذيري جامعه
سياسي قدرت ويژه كار به نسبت منفي گرايشهاي و نگرشها
ميكند ايجاد
ايران در تحزب و سياسي مشاركت سياسي ، فرهنگ موضوع :اشاره
نويسنده.عملي (نظري 2 (است 1 بررسي قابل منظر دو از
و سياسي فرهنگ بر مباحث چارچوب را موضوع خاستگاهنظري
ايران بر تاكيد با تحزب و مشاركتي فرهنگ ايجاد در آن نقش
پيشينه در را موضوع عملي خاستگاه و آن اسلامي فرهنگ و
اسلامي ايران در آنها تشكيل زمينههاي و سياسي احزاب
نظر دو از موضوع طرح با مقاله.ميدهد قرار بررسي مورد
به توجه با ;كه مينمايد بيان اينگونه را فرضيهاش فوق ،
اساسي ركن دو وجود و ايران سياسي فرهنگ در اساسي تحول
سياسي مشاركت زمينههاي (اسلاميت و جمهوريت) اسلامي دولت
سياسي احزاب جمله از مدني نهادهاي ايجاد و مردم فعال
.است گرديده فراهم
انديشه گروه
نوربخش يونس
ايران سياسي فرهنگ در تحول سطوح
عنوان سياسي توسعه وجود براي كه مهمي شاخصهاي از يكي
احزاب از مدني نهادهاي و مشاركتي فرهنگ وجود نمودهاند
نتيجه در سياسي توسعه دقيقتر" بيان به.است سياسي
نظامهاي ساختارها ، و فرهنگ در كه ميآيد خاص تحولاتي
نوع چه كه است اين سئوال حال (1)".ميشود ايجاد سياسي
نقش احزاب و سياسي مشاركت وتوسعه ايجاد در سياسي فرهنگ
فرهنگي ويژگيهاي چه از اسلامي ايران "اصولا و دارد؟
"خصوصا مدني نهادهاي بسط زمينههاي تا است برخوردار
سئوالات اين به پاسخ جهت نمايد؟ فراهم را سياسي احزاب
.دهيم قرار بررسي مورد را ايران سياسي فرهنگ تحولات بايد
سياسي فرهنگ به نسبت سياسي توسعه پردازان نظريه
فرهنگ ترسيم راه يك كه نمودند متعددي تقسيمبنديهاي
سطح سه در را شهروندان گرايشهاي كه است آن ملت هر سياسي
توصيف سياسي نظام سياستگذاري سطح و فرايند سطح نظام ،
.كنيم
نظام سطح در گرايشها -1
نظام مشروعيت ، حوزه نظام سطح در سياسي فرهنگ درخصوص"
دوره چهار در را مشروعيت بحث ايران مورد در.است سياسي
دوره اسلامي ، دوره اسلام ، از قبل ايران دوره) تاريخي
(اسلامي انقلاب از پس دوره و اسلامي انقلاب تا صفويه
فرهنگ در غالب عنصر اول دوره سه در و نمودهاند بررسي
دوره در.نمودهاند ذكر استبداد عنصر را ايران سياسي
ايران به غربي مشروعيت الگوهاي نفوذ با بعد به مشروطيت
با و گرديد سست ايران در مشروعيت سنتي الگوهاي پايههاي
و فروريخت يكباره پايهها اين اسلامي انقلاب وقوع
مذهبي مشروعيت الگوهاي همان كه جديدي مشروعيت الگوهاي
اسلامي انقلاب وقوع كه چرا (2)".گرفت را آن جاي است ،
جمهوري قالب در مردمي -الهي نظام يك ايجاد به منجر
با مردم.يافت محوري نقش جامعه در اين و گرديد اسلامي
به مشروعيتبخشيدن براي خود فرهنگي زمينههاي به توجه
تعلق دارند ، نقش آن در مردم وهم دين هم كه نظامي چنين
به امر واين كردند احساس بيشتري وابستگي احساس و خاطر
و گشت سياسي نظام پايههاي تثبيت و تحكيم موجب خود خودي
و سياسي مسائل در تاثيرگذار را خود مردم فضايي چنين در
نشان خود از فعالي سياسي مشاركت درنتيجه و ديدند اجتماعي
.دادند
فرايند سطح در -2
در.است مطرح مشاركت و تقاضا ارائه فرايندهاي سطح اين در
ستيز ، را ، ايران در فرهنگي غالب عناصر مشاركت زمينه
اين.شمردهاند پدرسالاري و تسليم فرمانبري ، ستمپذيري ،
مانعي خود نوبه به يك هر ايراني فرهنگ در غالب عناصر
اين در (3).شدهاند معرفي شهروندان سياسي مشاركت براي
در افراد مشاركت با "عمدتا كه ايران سياسي فرهنگ
افراد و بوده تضاد در تحزب و گروهبنديها و تصميمگيريها
و سياسي نقش فاقد خود و داشتهاند تعلق دولت نهادهاي به
اتحاديهها ، چون مستقلي نهادهاي لذا بودهاند ، اجتماعي
تحقق حكومت دستگاه از خارج در صنفي گروههاي و احزاب
فرايند اين در اسلامي انقلاب وقوع با اما (4).نيافتهاند
و ستم فرهنگ پايههاي تنها نه و گرديد متحول ايران نيز
زنان و مردان از اعم مردم اقشار بلكه ريخت فرو ستمپذيري
نقش و جامعه سياسي مسائل در مستقيم شدن درگير با جامعه
ايجاد نهايت در و آن استمرار و انقلاب وقوع در آفريني
ظهور منصه به را خود فعال مشاركت اسلامي جمهوري نظام
.رساندند
سياستگذاري سطح در -3
براي مردم كه ميشود مطرح مساله اين سياستگذاري سطح در
خوب جامعه يك از آنان تصور و قائلند اهميت چيزهايي چه
پيامدهاي به مختلف كشورهاي شهروندان كه اهميتي چيست؟
بر برخي.است متفاوت ميدهند ، گوناگون سياستگذاريهاي
بيشتري بهاي آزادي به جوامع بعضي و ميورزند تاكيد امنيت
شعارهاي به توجه با اسلامي ايران مورد در (5).ميدهند
رهايي و استقلال همانا كه انقلاب رهبران پيامهاي و مردم
و استبداد يوغ از آزادي و خارجي استعمار نفوذ از كشور
مطلوب جامعه از ترسيمي بود ، اسلامي جمهوري نظام برقراري
وانسان جهان بر مطلق حاكميت جامعه آن در كه نمودند ارائه
خويش اجتماعي سرنوشت بر را انسان او هم و خداست آن از
تنها نه اينكه اصل اين در مهم نكته (6).است ساخته حاكم
آن بلكه ميداند حاكم خويش اجتماعي سرنوشت بر را انسان
و است بخشيده انسان به خداوند كه ميداند حقوقي از را
و مجاري از بايد حق اين از استفاده جهت نيز وجامعه انسان
تصريح اساسي قانون اصل 56 درنمايد استفاده قانوني طرق
سلب انسان از را الهي حق اين نميتواند كس هيچ" كه دارد
ملت و دهد قرار خاص گروهي يا فرد منافع خدمت در يا كند
اعمال ميآيد بعد اصول در كه طرقي از را خداداد حق اين
".ميكند
انسان دخالت يعني مدني جامعه مهم عنصر دو به اصل اين در
حق اين اجراي شدن قانونمند و خويش اجتماعي سرنوشت در
شده تصريح خويش اجتماعي سرنوشت در مشاركت و دخالت يعني
همچون مكانيسمهايي اساسي قانون بعدي اصول در كه است
پيشبيني آن تحقق براي و شورا و سياسي تشكلهاي احزاب ،
نظام ، سطح به توجه با گفت ميتوان درمجموع.است شده
فرهنگ در عظيمي تحول انقلاب از بعد سياستگذاري ، و فرايند
حكومتو اسلامي هويت خواستار كه است داده رخ ايران سياسي
دو تحت سياسي مسائل در مردم مشاركت سطح افزايش و جامعه
جامعه در موءلفه دو اين.ميباشد قانون و آزادي مهم عنصر
جامعه لذاميشوند انگاشته ناديده اغلب ايران سنتي
گذار.ميبرد سر به گذار و تحول وضعيت يك در معاصر ايران
به نيز سياسي ، فرهنگ متجدد ، جامعه به سنتي جامعه از
و تبعي فرهنگ متضاد شكل دو ميان گذار مرحله اين از تبعيت
تشكيل تنها نه كه فرهنگي (7).ميبرد سر به مشاركتي فرهنگ
در مردم مشاركت با بلكه بود آن نهادهاي و مدني جامعه
به ميتوان اجمال به.داشت تعارض نيز سياست عرصههاي
اشاره ايران سياسي فرهنگ تحول مهم موءلفههاي از بعضي
.نمود
ايران سياسي فرهنگ تحول موءلفههاي *
فرهنگ همواره ايران در سياسي فرهنگ:تابعيت /آمريت فرهنگ
شرقي استبداد تاريخ در ريشه فرهنگ اين.است بوده آمريت
ممكن نحو هر به تا ميكوشد فرد فرهنگي چنين در.دارد
و شود نزديك او حريم به و آورد دست به را حاكم رضايت
سياسي مسلكي كلبي و چاپلوسي فرصتطلبي ، فضاي سبب بدين
ارادت به را خود جاي سالاري لياقت و مييابد گسترش
حاكم گروههاي نگرش و ايدئولوژي همچنين (8).ميدهد سالاري
معني به سياسي توسعه موانع از يكي بيستم قرن ايران در
فرهنگ ميدهد ، تشكيل را سياسي رقابت و مشاركت گسترش
در "تابعيت" فرهنگ پيچيده و مختلف دلايل به ايران سياسي
فرهنگ در كلي طور به.است بوده "مشاركت فرهنگ" مقابل
فرصت از است تركيبي افراد سياسي رفتار تابعيت ، سياسي
چنين.ترس و سرپوشيده اعتراض كنارهگيري ، و انفعال طلبي ،
را يكديگر به اعتماد و همكاري در افراد توانايي فرهنگي
چنين در پذيري جامعه و فرهنگپذيري فرايند.ميكند تضعيف
گرايشهاي و نگرشها رهبران در نيز و اتباع در نظامهايي
ولي (9)ميكند ايجاد سياسي قدرت ويژه كار به نسبت منفي
بر ميتوان" كه شد ايجاد بستري اسلامي انقلاب وقوع با
عصر ديگر بيان به يا و كرد بنا را تجدد دنياي آن مبناي
مطيعانه و انفعالي سياسي فرهنگ كه نهاد بنيان را جديدي
(10)".شود تبديل مشاركتي سياسي فرهنگ به
در صدر سعه فقدان و تساهل عدم:صدر سعه و تساهل عدم
حاكميت دليل به.دارد ويژهاي جايگاه ايران سياسي فرهنگ
بوده استبدادي فرهنگي همواره ما سياسي فرهنگ نگرشي چنين
(11).است
آراء تضارب بر مناسبي بستر نيز سياسي فرهنگ اين در تحول
ايران در سياسي مختلف سليقههاي تحمل و انديشهها و
تضارب بر نيز ديني تعاليم كه چنان.نمود ايجاد اسلامي
انديشه بهترين و حقيقت به دستيابي جهت اقوال و انديشهها
فيتبعون القول يستمعون عبادالذين فبشر ;است نموده تصريح
هم اولئك و الله هدئهم الذين اولئك احسنه
(18 زمر)اولوءالالباب
ميشنوند را سخنان كه كساني به آيه اين در متعال خداوند
كساني جزو و داده بشارت ميكنند انتخاب را آنها بهترين و
.است شمرده هستند عقل و خرد صاحبان و يافته هدايت كه
از جامعه فرهنگ اينكه فرهنگي تحول اين در مهم نكته لذا
مشاركتي و مدني نهادهاي تاسيس بهسوي انتقادگري ، صرف
.برميدارد گام شوراها و سياسي احزاب همچون
مهمي جاي "خشونت" متاسفانه ايران ، سياسي درفرهنگ:خشونت
.ميدهد تشكيل را آن اركان از يكي و است كرده اشغال را
حقوق هويت حريم به تجاوز" يعني تعريف ، عامترين در خشونت
تهديد يا كارگيري به معناي به سياسي خشونت ".انسان جسم و
خويش اهداف به دستيابي جهت خشن ابزارهاي از استفاده به
ميتوان (12)است سياسي نظم چارچوب از خارج يا قالب در
حضرت نمود ، مشاهده انقلاب وقوع با را فرهنگ اين تحول
مبارزه تئوري انقلابي مبارزات طي در تنها نه (ره)امام
از بعد بلكه نپذيرفتند را سياسي گروههاي از بعضي مسلحانه
شوراي جمله از نهادهايي ايجاد با نيز انقلاب پيروزي
"سريعا اسلامي انقلاب وكميتههاي موقت دولت انقلاب ،
انقلابي حركتهاي كردن قانونمند و سياسي نظم ايجاد درجهت
تثبيت و استقرار از دهه دو از بعد لذا.گرديدند جامعه در
از را خود موضوعيت خشونت بايد تنها نه اسلامي سياسي نظام
در سياسي گروههاي روابط بر منطق و گفتگو و باشد داده دست
جهت در نظام بايد بلكه باشد شده حاكم اسلامي نظام
همانا كه سياسي تشكلهاي و گروهها فعاليت كردن نهادينه
.بردارد گام است احزاب ايجاد
"سياسي انديشه" ايراني روشنفكران ميان در":گريزي سياست
نيز سياسي فرهنگ در.است نداشته اهميتي و وزن چندان
بوده حقيري امر بوم و مرز اين تاريخ در همواره "سياست"
و بدبيني بيميلي ، نيز مردم توده بين در و است
از پس ولي (13).است داشته وجود سياست از كنارهگيري
حكومت و جامعه در دين حاكميت با اسلامي انقلاب
اين و شد شمرده ديني وظايف و تكاليف جزو مردم سياستگرايي
را فعاليت عرصه و سياست امر شدن همگاني براي را زمينه
حاكميت تحول اين عطف نقطه.نمود مهيا سياسي فعالان براي
همديگر ملزوم و لازم را سياست و ديانت كه است ديني فرهنگ
سياسي انديشههاي" طرح با نيز ديني نخبگان لذا ميداند ،
فرهنگ در.شتافتند سياست و دين حوزه دو ياري به "شيعه
شد سعي بلكه شد احيا جامعه ديني هويت تنها نه ديني سياسي
شود اجتناب وارداتي الگوهاي و غربي ايدئولوژيهاي ورود از
عناصري و گيرد صورت ديني فرهنگ با همگام سياسي توسعه و
و همگاني وظيفهاي" منكر از نهي و معروف به امر همچون
مردم به نسبت دولت يكديگر ، به نسبت مردم عهده بر متقابل
(14)".گردد دولت به نسبت ومردم
سياسي احزاب پيدايش خاستگاه *
نيروهاي سازماندهي از خاصي شكل واقع در سياسي احزاب"
و گروهها فشار تحت سازمان عنوان به خود و هستند اجتماعي
كه كشورهايي در.ميگيرند قرار مختلف اجتماعي علايق
عنوان به سياسي احزاب هستند ، افتاده جا حزبي نظام داراي
تصميمگيري نهادهاي و اجتماعي منافع پيوندميان حلقه
غرب در احزاب ايجاد فكري خاستگاه (15).ميكنند عمل سياسي
ثروت همچون نيز "سياسي قدرت" كه بود انديشه اين بر
مختلف گروههاي و افراد آزاد رقابت موضوع به ميتواند
براي مختلف گروههاي و افراد رقابت زيرا.شود تبديل
خود شكل بهترين سياست ، و حكومت در مشاركت يا گيري بهدست
(16).يافت گروهها و افراد اين سياسي تشكل در را
اقتصادي و اجتماعي گسترده موقعيتهاي از بعضي ديگر گروهي
مهم عامل سه و دانسته مدرن سياسي احزاب پيدايش موجب را
:ميپندارند مهم بسيار آنها ايجاد در را
اجتماع در مطروحه مسائل به علاقهمندي -1
گردهماييها به تمايل -2
(17).ترانسپورت با همراه ارتباطات -3
احزاب ايجاد عامل را خاص اجتماعي شرايط نيز عدهاي
پيشرفت از ميزاني به مدني جامعه" كه گونه بدين.ميدانند
عنوان به احزاب پيدايش ضرورت تا باشد رسيده پيچيدگي و
علاوه به.بيايد پيش گوناگون علايق و منافع نماينده
فرهنگي ، لحاظ از بايد جمعيت از ملاحظهاي قابل بخشهاي
به را سياسي حيات در مشاركت آمادگي اقتصادي و اجتماعي
مردم (مدني جامعه) تفكر اين در (18)"باشند آورده دست
عملكرد بر رسمي ، مجاري جز به را مطبوعات و احزاب"
و رفراندم وسيله به و داشته كنترل و نظارت سياست اربابان
(19).ميدهند تغيير يا و ميكنند ابقاء را آنان انتخابات
برخي حل در را مدرن احزاب تاسيس و ايجاد عامل گروهي
به راه در جوامع كه بحرانهايي:ميدانند اساسي بحرانها
را بحران اولينشدند روبهرو آن با خود مليت آوردن دست
بوجود آن بودن حق بر و مشروعيت نوين سياسي اجتماعي نظم
نظم در همگرايي بحران خود دنبال به كه بحراني.ميآورد
.دارد دنبال به تودهها مشاركت در بحران همچنين و تازه
در را آخر فشار بحرانها اين از يك هر ميرسد نظر به
ديگر ديدي از يا باشند داده مدرن سياسي احزاب تشكيل
.بودند بحرانها اين حل در فرد به منحصر ابزار مدرن احزاب
(20)
سياسي احزاب ويژههاي كار *
بدين را سياسي احزاب ويژههاي كار ميتوان اجمال طور به
:كه نمود بيان گونه
و اجتماعي گروههاي خواستههاي و منافع انسجام و تشكل -1
سياسي نظام به آنها انتقال و عمومي افكار
و ملي انتخابات برگزاري بويژه) سياسي مشاركت تسهيل -2
(محلي
و حزبي درون گفتگوي طريق از جاري سياستهاي بر نظارت -3
حزبي بين انتقادهاي يا
سياسي قدرت مسالمتآميز انتقال تسهيل -4
جامعه سياسي آموزش -5
و سياسي احزاب جايگاه تحكيم و تثبيت در مهمي نقش همگي كه
مردمسالار سياسي نظامهاي لاينفك جزء به آنها تبديل
(21).داشتهاند
اسلامي دولت در سياسي احزاب جايگاه *
ديدگاههاي بيان و غرب در احزاب خاستگاه بررسي از پس
در حزبي تشكيلات آيا كه ميشود مطرح پرسش اين متفاوت
معتقدند گروهي دارد؟ جايگاهي اسلامي حكومت نظام
در و گشته آراء تضارب و تفرقه و تشتت مايه تحزبگرايي ،
برخلاف اين و ميكند ايجاد شكاف و رخنه مسلمين صفوف
دستور مسلمين صفوف بودن فشرده به كه است كريم قرآن دستور
"لاتفرقوا و "جميعا بحبلالله واعتصموا":است داده اكيد
چنگ (اسلامي برادري ، وحدت ، ) الهي ناگسستني ريسمان به
استدلال اين بنابر (عمران/103 آل)مپاشيد هم از و زنيد
و ملي حدت و شيرازه (است 1 محور دو بر مخالفين گروه اين
بوجود است ميان در عميقي شكافهاي و شده گسسته اسلامي
زيرا ميشود گرفته مردم از انتخاب در آزادي (ميآيد 2
هواداران و اعضاء مقابل در را شده ديكته اهداف حزبگرايي
صورت شده كاناليزه گونهاي به انتخابات و ميدهد قرار
اينگونه":كه معتقدند مذهبي انديشمندان برخي.ميگيرد
انديشههاي از ناشي حزبي تشكلات از ناروا برداشتهاي
سياسي رشد كه دارد آن سعي اسلام كه چرا است سياسي ناپخته
هيچ اساس اين بر گردد بنيادين و ريشهدار مردم آحاد در
را سياسي رشد و علاقه اين نميتواند برنامهاي هيچ و كس
احساس از و است ريشهدار علاقه اين زيرابستاند ملت از
با همچنين آنان (22)".است برخاسته آنان مذهبي و ديني
مشكلات ميتوان بهتر حزبي تشكلات تعهد با اينكه بيان
در را احزاب تعدد ديگر ويژه كار نمود فصل و حل را سياسي
استبداد به حزبي تك" كه مينمايند بيان استبداد از پرهيز
رشد پيشبرد براي احزاب تعدد و ميشود منتهي تحميل و
مباني از يكي اينكه به توجه با (23)".است ضروري سياسي
ميشود مطرح سوءال اين است تكثرگرايي احزاب تعدد مهم نظري
دولت در سياسي تكثرگرايي جايگاه و مفهوم "اصولا كه
اين به اسلامي دولت در سياسي تكثرگرايي" چيست؟ اسلامي
و مردم قطببندي راستاي در اسلامي حزب هر كه است مفهوم
حكومتي برنامههاي فايدهمندي و صحت درباره آنان ، امتناع
اين.ميكند فعاليت سياسي قدرت به دسترسي صورت در خود
مبناي بر اسلامي مبادي و اصول به احترام ضمن فعاليتها
استوار جامعه اداره و حكومت در اختلافي اجتهادات مشروعيت
(24)".است
نظام يك شيعه اجتهادي -فقاهتي نظام اينكه به توجه با لذا
-مذهبي نخبگان اجتهادي نظريههاي و بوده تكثرگرايانه
از دهد ، تشكيل را حزبي فعاليتهاي مبناي ميتواند سياسي
نظام ويژه به اسلامي فرهنگ در كه مينمايد چنين" رو اين
از كه ميخورد چشم به تكثرگرايي از نوعي شيعه ، فقاهتي
يا و "سياسي پلوراليسم" به تبديل قابليت نظري لحاظ
(25).دارد را "سياسي احزاب"
نهادينه با ميتوان نيز اسلامي سياسي نظام در اين بنابر
نصيحت و منكر از نهي و معروف به امر همچون عناصري كردن
تشكلهاي و احزاب قالب در نظام كارگزاران مسلمين ، ائمه
.گردد برخوردار آنها ويژههاي كار از حكومت و سياسي ، جامعه
ايران سياسي احزاب عمومي ويژگيهاي *
در سياسي احزاب و دستهها نخستين پيدايش از قرن يك حدود
ضعف علل چيست؟ احزاب اين عمومي ويژگيهايميگذرد ايران
فرهنگي -فكري زمينههاي و ميباشد؟ چه آنان ناپايداري و
مشاركت جهت اسلامي انقلاب از پس شده فراهم ساختاري و
است؟ چگونه احزاب تشكيل و سياسي
:است ضروري ذيل موارد ذكر فوق ، سوءالهاي به پاسخ در
فعاليت و آزادي با دولت ، تحكيم و اقتدار بين همواره -"1
.است داشته وجود معكوس رابطهاي سياسي احزاب
دور به "معمولا دستهها و احزاب و گروهها از بسياري -2
و حيات مواضع ، فعاليت ، و ميآمدند بوجود سياسي شخصيت يك
.بود شخصيت آن به قائم نيز آنها ممات
شهري پايگاه و خاستگاه گروهها ، و احزاب اين تمامي -3
و روشنفكر محدود اقشار را آنها اصلي پايگاه و داشتند
تشكيل ديگر بزرگ شهر چند و پايتختنشين تحصيلكردگان
.ميدادند
فاقد گروهها ، و احزاب اين اتفاق به قريب اكثريت -4
.بودند دروني يكپارچگي و انسجام
خصمانه "عمدتا يكديگر با سياسي گروههاي و احزاب رابطه -5
.بود حذفي و
اتفاق به قريب اكثر در نيز دولت و سياسي احزاب رابطه -6
.بود حذفي و تخاصمي رابطهاي موارد ،
"سياسي مشاركت به دادن سامان براي احزاب نشدن نهادينه -7
(27)
و ضعف علل كه ميكند مطرح را پرسش اين مزبور واقعيات
به است؟ بوده چه معاصر ايران در سياسي احزاب ناپايداري
.ميكنيم بيان را علل اين به مربوط نظريات خلاصه طور
خارجي عوامل نقش -"1
سازماني مباني ضعف جمله از احزاب خود دروني ويژگيهاي -2
فكري مباني ضعف و
احزاب فرهنگي ويژگيهاي -3
دولت ويژگيهاي و ماهيت -4
بنيادي ضعفهاي هم و دولت ويژگيهاي هم كه نظريهاي -5
ديگري متغيرهاي سلسله يك معلول را دو هر سياسي ، احزاب
نحوه و اجتماعي ساختار ويژگيهاي در ريشه كه ميداند
(28)".دارند اجتماعي مختلف گروههاي ميان در منابع توزيع
تشكيل زمينههاي در بايد را احزاب ناپايداري و ضعف علل
.كرد جستجو اسلامي ايران در سياسي احزاب
اسلامي ايران در سياسي احزاب تشكيل زمينههاي *
وقوع با ايران سياسي ساختار و سياسي فرهنگ در تحول
مشاركت براي مناسبي بسترهاي و زمينهها اسلامي انقلاب
.آورد بوجود سياسي گروههاي و احزاب فعاليت و مردم سياسي
ديني بالتبع نيز سياسي فرهنگ جامعه ، در دين حاكميت با
حاكميت يعني ديني سياسي فرهنگ محور عمدهترين و گشت
مسئله مهمترين عنوان به خويش اجتماعي سرنوشت بر انسان
تنها نه انسانها ، در ديني فرهنگ چنين اقتضاء شد ، روز
محوريت بلكه است ، اجتماعي سياسي مسائل در مشاركت احساس
و اشخاص بر مبتني آنان سياسي فعاليتهاي و احزاب
ساختن محقق با محوريت بلكه بود ، نخواهد شخصيتگرايي
دين چون و بود خواهد انساني و اسلامي آرمانهاي و ارزشها
جامعه تمامي نتيجه در نيست خاصي اقشار يا و قشر به منحصر
.نمود خواهند مسئوليت احساس اجتماعي -سياسي مسائل به نسبت
تا شهري از مردم اصناف و اقشار تمامي مشاركت كه همچنان
است تاييدي مهر اسلامي انقلاب در زاغهنشين و روستايي
.امر براين
منشا ايران در دولت ماهيت و سياسي نظام ساختار در تحول
اين بر.است گرديده جامعه و حكومت بين رابطه در تحول
و خصمانه رابطه يك تنها نه سياسي گروههاي و احزاب اساس
سياسيشان فعاليتهاي بلكه ندارند اسلامي دولت با حذفي
اين در.است نظام كلي مصالح حفظ و نظام راستاي در نيز
سياست در مردم آحاد همه دخالت بر نظام رهبران تاكيد ميان
شدن سياسي بر تاكيد و سياست از دين جدايي تز با مخالفت و
چنين ساختن تشديد و تعميق موجبات دانشگاهيان و دانشجو
.است كرده فراهم را روندي
در سياسي تشكلهاي و احزاب قانوني جايگاه اينها بر علاوه
زمينههاي (اصل 26) ايران اسلامي جمهوري اساسي قانون
.است كرده فراهم را احزاب گسترش و تعميق
است موجود روزنامه در مقاله منابع
|