(ع)علي اميرالموءمنين شهادت غمبار سالروز انگيزه به
بلاغت نهج و حقيقت منهاج
اين بر.است اسلامي ارزشهاي و فضيلتها همه نماد (ع)علي
و دارند اتفاق مذهبي و مسلك هر از مسلمانان ، همه قضيه ،
در پيامبر و علي دوشادوش حركت و (ص)اكرم نبي وافر علاقه
حقيقت امااست امر اين گواه اسلام صدر تاريخ ادوار همه
همه براي كامل انسان يك نماد (ع)علي و است اين از فراتر
انديشهها ، كه است تابناكي خورشيد همان علي.است بشريت
بهشتي به را ظلماني زمين ميتواند كردارهايش و ها خطابه
در كه عبوسي سرگشتگي از را بنيآدم و كند بدل نوراني
نجات ، كشتي اين.بخشد نجات گشته دچار عشق و ايمان غياب
در پس ميرساند ، مقصود سرمنزل به را انسانها همه و ما
.حق معابد به يابيد راه تا عشق ، سفينه اين به آويزيد
و متحجر مردي ضربت اثر در فقط نه موليالموحدين ، شهادت
كه بود روزگاري استضعاف و تنگي محصول كه بيخرد ، و سنگدل
ماه آن نه.نمييافت در را (ع)علي چون مردي عظمت و ارج
از اندكي حتي امامت ، آسمان ستارگان از هيچيك نه و تابان
.نشد فهميده و دريافته عظمتشان و ارج
"عدله لشده علي قتل" كه گفتهاند (ع)علي شهادت باره در
سنگين بيخردان و فريبخوردگان بر علي عدالت فقط مگر اما
(ع)علي سياست و سخن و پرهيزگاري و خرد گران بار مگر بود؟
خم را غافل فريبخورده عوامالناس و آزمندان پشت نيز
امكان عالم در ممكن عظمتهاي همه جرم به علي ، بود؟ نساخته
و مختلف ابعاد هنوز كه عظمتي.شد شناور خون محراب در
و غربت پوشش در همواره و نشده دريافته آن غولآساي
.است مانده پنهان عوامزدگي و تنهايي
خاصه گرداند ، روي آن از نميتوان كه تلخ حقيقتي باري ،
هستند ، (ع)علي فضايل درك مدعيان بزرگترين كه شيعيان براي
حيات روزگار در.است امامالعارفين آن غربت و تنهايي
طعن و سب دوره آن از پس.است روشن چيز همه كه امام
به تاريخ تحريف با آن از پس و شد آغاز جاعلان و حاكمان
آن همه ، از دردناكتر اما.رفتند فضايل همه مجمع جنگ
اقرار و تابيد دلها بر (ع)علي عشق خورشيد كه بود هنگام
نيز ، اقرار اين اما دادند ، ولايتش و مظلوميت و حقانيت بر
و احساسات امواج بر باشد ، استوار معرفت بر آنكه از پيش
كه بود تاريخ بزرگ ظلم اين.بود گرفته بنياد عوام عواطف
چنين درك از و نياورده تاب را اميرالموءمنين عظمت هيچگاه
.است زده تن سنگيني و وثيق معرفت
و "ياعلي" شعار و (ع)علي نام هنوز هزارهها ، پس از اينك
كوي هر از حق ، عرصه بزرگ رادمرد آن عصمت و منزلت به توسل
فرقشكافته و مظلوميت ياد به دلها.ميشود شنيده برزن و
و دستگيريها و محبتها ياد به عواطف و ميتپد (ع)علي
ميانه ، اين در باري ..ميآيد در جنبش به امام غمهاي
(ع)علي غربت بر و بدرد را مظلوميت پردههاي ميتواند آنچه
و شناخت بخشد ، پايان است ، علي از ما غربت حقيقت در كه
.است (ع)علي دستورالعملهاي و انديشهها و حكمت در تامل
و عشق بزرگ مدرس آن محضر در آرامش و (ع)علي مكتب به رجعت
شبهاي در ما تقدير.است رستگاري و نجات راه تنها عقل ،
تنها هست ، نيز (ع)علي مولا شهادت و ضربت يادآور كه قدري
الگوي و ابرمرد آن آموزشهاي و حكمتها سرزمين از گذر با
.است ميسر انسانها ابدي و بيهمتا
|