ايراني فرهنگ در جهانگرايانه رويكرد
ونويسنده مترجم ;ثلاثي محسن با گفتوگو در
مليتهاي از بسياري برخلاف حتي من نظر به ايرانيان
به علاقه معناي به قوممداري.نيستند قوممدار اروپايي ،
روحيه ، اين و است بيگانه فرهنگهاي طرد و دفع و خودي فرهنگ
آداب به شديد تعلق قبيلهگرايي ، كه ميكند رشد بستري در
خاص منطقه يك در دائمي استقرار و محلي فرهنگ و رسوم و
روندهاي برخلاف روندها اين.باشد داشته وجود جغرافيايي
.است بوده ايراني فرهنگ
با نميتوان و پيچيده مفهومياست فرهنگ :جستارگشايي
باز را آن گونهگون جنبههاي آن ، از تعريف يك ارائه
است ، فرهنگي شناسي انسان به متعلق كه ديدگاه يك در شناخت ،
ملت يا قوم يك معنوي و مادي دستاوردهاي مجموعه فرهنگ
قومي ميان اجتماعي روابط قوام و پايداري حفظ در كه بوده
فرهنگ سراغ به كه هنگامي ديدگاه ، اين با.ميرساند ياري
و موءلفهها ويژگيها ، چه ميرويم ، ايران چون ويژهاي
راستاي در كه برشمرد آن براي ميتوان را خصيصههايي
خاصي فرهنگي رفتاري الگوهاي به نشيب و پرفراز سدههاي
فرهنگي موءلفههاي اين خاستگاه و عوامل است؟ انجاميده
مثبت عوامل ميتوان چگونه و دارند؟ ماهيتي چه و چيستند
بازشناخت؟ هم از را ايران فرهنگي رشد وبازدارنده پويا
و مترجم ثلاثي محسن با داشتيم گفتوگويي اينباره در
.ميخوانيم هم با.معاصر انديشمند
ارشاد محمدرضا :از گفتوگو
سخن اسلامي ايراني فرهنگ از كه هنگامي ثلاثي ، آقاي *
ميشود ، مطرح هم آن در بررسي شيوههاي و نگرشها ميرود ،
فرهنگي ، شناسي انسان در كه بفرماييد پرسش نخستين عنوان به
با ميتوان چگونه و ميشود ارائه فرهنگ از تعريفي چه
يازيد؟ دست ايراني فرهنگ در پژوهش به نگرش اين
سازنده و محصول عنوان به را انسان فرهنگي ، شناسي انسان *
تعريف و دارد متعددي تعاريف فرهنگ.ميگيرد نظر در فرهنگ
عناصر مجموعه فرهنگ -ميپسندم من -كه است اين آن ساده
با تطبيق براي فرهنگي اجتماع يك اعضاي كه است اجتماعي
بهطور خودشان اجتماعي روابط تنظيم و زيست محيط
فرهنگ در.ميكنند پرداخته و ساخته خودآگاه و ناخودآگاه
موجود الگوهاي از تاثيرپذيري يا فرهنگپذيري جنبه هم
فرهنگ انسانهاي سوي از تاثيرگذاري هم و بوده مطرح فرهنگي
به تاثر و تاثير متقابل رابطه يك در فرهنگ و انسان.ساز
.پويا هم و دارد ايستا جنبه هم فرهنگ "اصولا و ميبرند سر
پيش از ساختارهاي درچارچوب انساني هر ايستا جنبه در
به و ميشود تربيت است ، گذشته نسلهاي محصول كه شده تعيين
تا ميكنند سعي مبتكر و مبدع افراد.ميرسد فكري رشد
و بيايند بيرون رايج الگوهاي و قالبها آن از اندازهاي
ابتكارهاي و طرحها متغير ، و جديد شرايط به توجه با
در را فرهنگي اجتماع و جامعه كه ببينند تدارك را تازهاي
با سازگاري امكان يا ميكنند بادوامتر متغير شرايط
كشف طريق از و نو ابتكارهاي طريق از را نو و متغير شرايط
حيات تداوم و ميكنند فراهم آن ، با متناسب فرهنگي عناصر
فرهنگ ، از تعريف همين با ماميكنند تضمين را فرهنگي
طول در كه ايرانيان رفتاري الگوهاي بحث به ميپردازيم
رفتاري ازالگوهاي بقايايي كنونيكه زمان در حتي و تاريخ
رفتار در دارد ، ساله هزار چند سنت كه ايران تاريخي
.ميخورد چشم به بازار و كوچه در حتي ايرانيان روزمره
فرهنگي ازرفتارهاي فراگير"نسبتا طرحي ميتوانيد *
طول در داديد ، فرهنگ از كه تعريفي آن بنيان بر ايرانيان
بفرماييد؟ ترسيم تاريخ
و است تاريخي انفعالات و فعل رشته يك محصول رفتار ، اين *
به ناچار ما.باشد گرفته شكل حال زمان در نميتواند
.هستيم گذشته ايران بر كه تاريخي حوادث تحليل و تجزيه
ايرانيان ، روزمره رفتار در داشتم من كه مشاهداتي مهمترين
نيستنديعني گريز بيگانه ونيز طلب انزوا ايرانيها است اين
افراد روي به اجتماع درهاي بستن به ميل و بيگانه از هراس
ما.نميشود ديده ايران در ايران فرهنگي اجتماع از خارج
ذوق به بيگانه افراد ديدن از حال زمان در همچنين و هميشه
به و آنهاست از مثبت استقبال ما ، واكنش اولين و ميآييم
بيشتري تماس آنها با كه ميخواهيم كنيم ، دفع اينكه جاي
راه محافلخصوصي در را آنها راحتي به و كنيم برقرار
نوع اين خارجيان و بيگانه خبرنگاران از بسياري و ميدهيم
طرف از.ديدهاند ايرانيان نزد را دوستي بيگانه روحيه
بيرحم مهاجمان اسمهاي كه باشيم ملتي تنها شايد ما ديگر
چنگيز ، :نظير ميگذاريم ، فرزندانمان برروي را ايران
در كه آدمهايي كه است اين نشانگر اين و اسكندر تيمور ،
گرايش كه ايرانياني براي بودهاند ، تاثيرگذار جهاني سطح
در شايد و داشتهاند احترام و دارند ، ارزش جهانگرايي
سطح در چه -ايران ملت مثل ملتي هيچ شرق ملتهاي تمام ميان
را خودش بومي لباس عشاير ، ميان در حتي و -روستا چه و شهر
لباسهاي از اثري هيچ "تقريبا ما.است نكرده رها يكسره
نه و نميبينيم كنوني فعلي پوشش در را سنتي وپوشاك بومي
.كردهايم فرنگي نيز را زير لباسهاي بلكه رو لباسهاي تنها
را سنتي لباسهاي يا شرق ملل تمام ميان در صورتيكه در
را چيز يك ملي نماد شكل به يا و كرده حفظ شكل همان به
از چه ما كه است اين نشانگر اين.هنديها مثل داشته نگه
و مادي وسايل پذيرش براي آمادگي معنوي چه و مادي نظر
ديگر طرف از.داريم را ديگر كشورهاي از معنوي مايههاي
بومي منطقهاي ، محدود ، انقلاب يك هم ، اسلامي انقلاب حتي
مخاطب را جهان مسلمانان سراسر بلكه است ، نبوده محلهاي و
در را خود هماره ايرانيان صورت هر به.ميدهد قرار خودش
نيز جهانيان به كه آن ضمن ميدانستند جهانيان توجه معرض
. داشتند توجه
در جهانگرايي روحيه آن ميكنم فكر من ثلاثي ، آقاي ولي *
بوده ماندگار هنوز ما قومي ناخودآگاهي و فرهنگي ساخت ژرف
.است آشكار خوبي به اين آورديد ، خودتان كه مثالهايي از و
امروزه سدهها ، گذشت از پس است اين مدعا دليل صورت هر به
طرح منادي - فرهنگ اين نماينده -ايران جمهوري رئيس
همان از حاكي شما ، نظر به اين آيا فرهنگهاست ، گفتوگوي
نيست؟ روحيه
آن كرديد ، اشاره خوبي به خودتان كه همانگونه البته *
اذهان در هنوز گرفته ، شكل ما فرهنگي گذشته در كه عناصري
.دارد ادامه قبلي زمينههاي رفتن دست از وجود با ايرانيان
جهان ، تنهارئيس فرهنگي و سياسي رهبران تمام ميان از
يك كه را تمدنها گفتوگوي نظريه ايراني ، انديشمند جمهوري
است ، جهان سطح در فرهنگي تبادل از استقبال موءيد نظريه
به ما كه شده باعث رو هر به مشاهدات اين.است كرده مطرح
ملل از برخي مقابل نقطه در ايرانيان كه برسيم نتيجه اين
در دارند ، مدارانه جهان و برونگرا فرهنگ ژاپنيها ، مانند
خاك و آب به معطوف و درونگرا بسيار ژاپنيها ، حاليكه
.هستند خودشان
تاريخ كاسيرر ، ارنست چون فرهنگي فيلسوف ديدگاه بربنيان *
و خود از كه انگارهاي و تصور پايه بر ملت ، و قوم هر
به اسطوره جهت اين از و ميگيرد شكل دارد پيرامون جهان
فرهنگ هر آغازگاه انگاره ، اين دهنده شكل نخستين عنوان
روحيه اين تاريخي و فرهنگي خاستگاههاي پايه ، براين.است
چيستند؟ ايراني قوم نزد در جهانگرايي
يك.است فرهنگي تكثر مستلزم جهانگرا و برونگرا فرهنگ *
به را خويش دروازههاي كه ميشود جهانگرا صورتي در فرهنگ
نداشته را تصور اين و نگهدارد باز ديگر فرهنگهاي روي
را ديگر فرهنگهاي و است محور و اساس خودش فرهنگ كه باشد
حتي من نظر به ايرانيان.بسنجد خودش فرهنگي معيارهاي با
.نيستند قوممدار اروپايي ، مليتهاي از بسياري برخلاف
طرد و دفع و خودي فرهنگ به علاقه معناي به قوممداري
ميكند رشد بستري در روحيه ، اين و است بيگانه فرهنگهاي
محلي فرهنگ و رسوم و آداب به شديد تعلق قبيلهگرايي ، كه
داشته وجود جغرافيايي خاص منطقه يك در دائمي استقرار و
.است بوده ايراني فرهنگ روندهاي برخلاف روندها اين.باشد
از -هخامنشيان زمان از دستكم -ديرباز ، از ايراني فرهنگ
عرصه يك وارد و آمده بيرون منطقهاي و محلي ثغور و حدود
معنا يك به ايرانيان كه گفت ميتوان حتياست شده جهاني
خود تاريخ فلسفه در هم هگل.بودهاند جهاني تاريخ آغازگر
فشار اقليمي ، مختلف دلايل به.دارد اشاره مساله اين به
زمان از ما استراتژيكي ، و ارتباطي موقعيت و همسايه اقوام
ترك را جهاني صحنه اين قاجاريه دوره ميانه تا هخامنشيان
.داشتهايم حضور صحنه اين در پيوسته و نگفتهايم
اعراب سلوكيان ، هخامنشيان ، جهان ، امپراتوريهاي بزرگترين
و اصليشان مسير همه و همه...مغول و سلجوقيان سپس و
يا نخبه ايرانيان و بودهاست ايران كانونيشانخاك منطقه
امپراتوريها اين مديريت خدمت در پيوسته سواد و فرهنگ اهل
كساني و دارد جهاني پهنه يك "ذاتا امپراتوري.بودهاند
بايد ناچار به هستند ، امپراتوري اين كارگزاربلندپايه كه
.باشد قبيله و شهر از وسيعتر ديدشان افق
قرار ايران ارتباطي راههاي مسير در امپراتوريها اين
به مشخصي كانون روم ، امپراتوري برخلاف ايران.داشتند
، ايران بر حاكم امپراتوريهاي همه.نداشته متروپل عنوان
آنها اداري و سياسي مركز حتي و بودند متحرك و سيال بسيار
بوده پويا بوده ، حركت در رهبر و امپراتور دنبال به كه
صد چند سيار شهرهاي كوروش و چنگيز اسكندر ، اردوهاي.است
سر بر ايران مركزي منطقه گرفتن قرار.بودهاست نفري هزار
در شاهي جاده مانند جهان ارتباطي و تجاري بزرگ راههاي
جاده و بعد به اشكانيان از ابريشم جاده هخامنشيان ، زمان
تبادلهاي راهها ، اين طريق از واقع در و خراسان بزرگ
.است ميشده انجام فرهنگيبزرگي تجاري ،
تبادلات واسط حلقه و بوده تجاري راههاي اين كانون ايران ،
.است بوده غرب و شرق فرهنگي
فرهنگهايي چه فرهنگي ، ميان تبادلات كانون اين در *
است؟ داشته ايراني فرهنگ بر ژرفتر و گسترده تاثيري
در شكوفايبينالنهرين فرهنگ با بار نخستين ايرانيان *
.شدند آشنا هخامنشيان زمان در گسترده سطح در و مادها زمان
اقوام اختلاط مركز ديرباز از كنوني عراق يا بينالنهرين
مداين و تيسفون شهرهاي سال هزار از بيش و بوده گوناگون
پايتخت يا ايرانشهر دل (ساسانيان و اشكانيان زمان در)
ايراني فرهنگ بالندگي و شكوفايي بار نخستين و بوده ايران
پيش البته.شد امكانپذير بينالنهرين فرهنگ از تغذيه با
و جنگ شكل به چه اگر هخامنشيان ، زمان در هم اسكندر از
ولي بودهاند مرتبط ايراني و يوناني فرهنگ تخاصم ،
ارتباط بلكه داشته نظامي جنبه فقط كه گفت نميتوان
ايرانيان اسكندر ، دوره در اما بود ، ايجادشده هم فرهنگي
.شدند يوناني فرهنگ با آشنايي به ناچار اندازهاي تا
يوناني فرهنگ اشكانيان اول دوره در ميدانيد همچنانكه
بوده اشكانيان رسمي زبان يوناني زبان و داشت رواج بسيار
تسلط يوناني زبان به اشكاني پادشاهان از بسياري و
ايرانيان ايران ، به اسلام و اعراب حمله از پس.داشتهاند
بسيار نقش اسلام تسلط تحت فرهنگهاي تركيب و تلفيق در
يعني ;جهاني زبان يك طريق از بار نخستين و داشتند موءثري
آن شدن جهاني و گسترش غنا ، در خودشان البته كه عربي ،
.پرداختند فرهنگي توسعه به كوشيدند ،
دارد ادامه
|