مولانا خوش ياد
لاهوتي حسن استاد
مولانا زبان از چه هر كه گفت ميتوان ترديدي هيچ بدون *
يا "شمس ديوان" به معروف او "كبير ديوان" در جلالالدين
است مطالبي همه ميخوانيد آثارش ديگر و "معنوي مثنوي" در
نقل و است داشته بيان آگاهي و معرفت كمال ازروي وي كه
قبل محققان ظاهري علوم و باطني مشاهدات بازگفتن و مكررات
نيست او از
فرهنگ درخشان آفتاب بلخي ، محمد جلالالدين مولانا
و انسانيت او.است جهان بلكه و ايران ومعنوي عرفاني
حيرت دچار را آثارش بزرگ پژوهندگان همه و است محض معنويت
حديث و شده يارش خود ظن از كسي هر چنانكه ساخته ، شگفتي و
اهميت.ميگويد يا گفته باز او تفسيرآثار در خويش نفس
و ظرائف فهم و درك بدون كه است چنان ما فرهنگ در مولانا
ما به كبير ديوان و مثنوي طريق از كه معنوياي مكاشفات
ايران عرفاني درميراث صحيح وارسي و غور امكان رسيده ،
مولوي شناساندن اين ، بر علاوه.است منتفي "كاملا اسلامي
اين ساختن متعلق براي بزرگي گام جوانان ، بويژه و مردم به
ميتواند كه هويتي.است خويش راستين هويت به نوپا نسل
عرصات جلالالدين ، همچون تناوري سروهاي بر تكيه با هنوز
.كند امروزعرضه تشنه جهان به را خود زيباييهاي
سال هشتمين و چهل و هفتصد مناسبت به كه ذيل مقاله در
(يافتهاند دسامبر هفدهم را آن غربيان كه) مولانا تولد
مروري ضمن است ، شده نگاشته لاهوتي حسن استاد خامه به
اينباب در نيز ديگر نكتههايي مولانا ، زندگي بر مجدد
برخوردار توجهي جالب سنجيدگي و ظرافت از كه گرديده مطرح
مسائل و شروح درباره نيز اطلاعات برخي اين بر علاوه.است
در كه كوتاهيهايي به و شده طرح مولويشناسي به مربوط
.است رفته اشاراتي دارد وجود ما كشور در اينباب
ماري اثرآن "شمس شكوه" كتابهاي تاكنون لاهوتي ، حسن استاد
به مجلد در 6 را نيكلسون معروف اثر "مثنوي شرح" و شيمل
جلالالدين سيد استاد مقدمه با كه نمودهاند ترجمه فارسي
از تصحيحي ايشان اثر آخرين.است گرديده منتشر آشتياني
منتشر زودي به پرواز نشر سوي از كه ميباشد مولانا مثنوي
مردم بيشتر هرچه آشنايي آرزوي ضمن.ميشود بازار روانه و
معنوي عظيم ميراث و فرهنگي بزرگ قلههاي با ما سرزمين
جلب مطلب اين به را گرامي خوانندگان توجه ، اسلامي ايران
.مينماييم
معارف گروه
در كه هاروارد ، دانشگاه بازنشسته استاد شيمل ، آنماري
در است ، آوازه صاحب پژوهي مولوي و مولويشناسي دنياي
با را جلالالدين مولانا سرگذشتنامه خود "شمس شكوه" كتاب
:ميكند آغاز جملات اين
وجود بر ترس سال 672 جماديالاخر روزهاي نخستين در"
زمين هم پي در روزها.بود شده مستولي قونيه ساكنان
جلالالدين مولانا و ميلرزيد و ميخورد تكان همچنان
درآمد سخن به سرانجام.ميكرد وفرسودگي ضعف احساس رومي
به چرب لقمه يك كه نميپايد ديري است ، گرسنه زمين" كه
شدت بيماريش ".گرفت خواهد آرام آنگاه آورد ، خواهد دست
تسلي شعر اين با بودند گردش بر كه را يارانش ولي يافت
:كه داد
ميرند خبر با كه عاشقاني
ميرند شكر چون معشوق پيش
خوردند زندگي آب الست از
ميرند دگر شيوه لاجرم
كردند حشر عاشقي در كه چون
ميرند خر مردم اين چو ني
لطف به گذشتهاند ازفرشته
ميرند بشر چون كه ازيشان دور
نيز شيران كه ميبري گمان تو
درميرند؟ برون از سگان چون
استقبال به جان شاه بدود
ميرند سفر در عشاق كه چون
خورشيد چون شوند روشن همه
ميرند قمر آن درپاي كه چون
يكديگرند جان كه عاشقاني
ميرند همدگر عشق در همه
است برجگر عشق آب را همه
ميرند جگر در و آيند همه
يتيم در همچو هستند همه
ميرند پدر و مادر بر نه
پرند فلك جانب عاشقان
ميرند سفر تك در منكران
بگشايند غيب چشم عاشقان
ميرند كر و كور جمله باقيان
زبيم نخفتهايم شبها كه آن و
ميرند بيخطر و بيخوف جمله
بدند پوست علف اينجا كه آن و
خرميرند همچو و بودند گاو
جستند نظر آن امروز كه آن و
ميرند نظر آن در خندان و شاد
نهد لطف بركنار شاهشان
ميرند مختصر و خوار چنين ني
جويند مصطفي اخلاق كه آن و
ميرند عمر چون و ابوبكر چون
ليك و مرگ و فنا ايشان از دور
ارميرند گفتم تقدير به اين
(غزل 972 ج 2 ، كبير ، ديوان)
و روحاني حالات كه است غزلهايي آن از يكي غزل ، اين
نشان وضوح به را جلالالدين مولانا باطني اعتقادات
تعالي حق جز معشوقي و معبود و است حق عاشق او:ميدهد
و شادان را او كه ميداند نو تولدي را مرگ و نميشناسد
يكتا محبوب وصال به افشان دست و كوبان پاي و خندان
از كه اوست چون عاشقاني نصيب تنها سعادت اين و ميرساند
مقام به و گذشته بشري مرتبه از "خوردند زندگي آب الست"
خود كه چنان گذشتند ، در نيز آن از و رسيدند فريشتگي
:ميگويد
شوم قربان ملك از ديگر بار
شوم آن نايد وهم اندر آنچه
ارغنون چون عدم گردم عدم پس
(...)راجعون اليه انا گويدم
:كه ميدهد آگاهي را مثنوي معرفتجوي خوانندگان گاه آن و
زنان ننگ اي عشقش تيغ سوي
زنان دستك نگر جان هزاران صد
ريز جوي كوزهاندر ديدي جوي
گريز؟ باشد كي جوي از را آب
شود جو آب در چون كوزه آب
شود جواو و وي در گردد محو
بقا ذاتش و شد فاني او وصف
بدلقا نه شود كم نه سپس زين
آويختم او نخل در را خويش
بگريختم ازو كه را آن عذر
(3915-دفتر 3 ، 3905 -مثنوي)
عجين "معنوي مثنوي" سراينده جان با كه است مطالبي اينها
به و ميكرد مشاهده خود در را عوالم اين همه او و گشته
.است داشته يقين آن
مولانا زبان از چه هر كه گفت ميتوان ترديدي هيچ بدون
يا "شمس ديوان" به معروف او "كبير ديوان" در جلالالدين
است مطالبي همه ميخوانيد آثارش ديگر و "معنوي مثنوي" در
نقل و است داشته بيان آگاهي و معرفت كمال ازروي وي كه
قبل محققان ظاهري علوم و باطني مشاهدات بازگفتن و مكررات
دراز ساليان براثر وي كه است حقايقي بلكه.نيست او از
سپس و زمان رايج مدرسي و مكتبي علوم تحصيل راه از ابتدا
و است رسيده بدان روح پرورش و معرفت طريق در سعي راه از
شش صورت به حقيقت عاشقان و معرفت طالبان استفاده براي
هفتصد و است گذاشته يادگار به خود از "معنوي مثنوي" دفتر
.است كرده حفظ را خود تازگي و تري كه است سال هشت و چهل و
كه جامي و سبزواري حكيم چون بزرگي دانشمندان ايران در
بحرالعلوم و است ، خوانده "پهلوي زبان در قرآن" را مثنوي
در سروري و شمعي و انقروي هند ، در اكبرآبادي وليمحمد و
از ديگر عدهاي و انگلستان در نيكلسون و تركيه
توضيح و تفسير و شرح به دنيا سراسر در مثنويشناسان
شرح" نام به پرحجمي كتابهاي و پرداخته او انديشههاي
ساختن روشن براي هم هنوز كوششها اين.نوشتهاند "مثنوي
ادامه ما روزگار در است داشته ذهن در او كه بلندي مفاهيم
.برد خواهيم نام را آنها از بعضي مقاله همين در كه دارد
عشق سخن چون و داشت نخواهد پايان هرگز كوششها اين اما
.است نامكرر لاجرم است
كه ميافتد يادم به ميرسد دسامبر هفدهم كه سال هر
در كه شيوه همان به را سماع مراسم روز اين در تركها
به و ميكنند برگزار است بوده معمول كبير مولاناي دوران
ميخواهد دلم ايراني من كه رومي جلالالدين مولانا ياد
و ميكنند برپا باشكوهي و مفصل جشن بنامم ، بلخي را او
گذشته سال يك در ايرانيها ما كه ميخورم تاسف باز
آوازه.كردهايم چه خود بزرگ شاعر و عارف مولانا درباره
و است گذشته در خاورزمين و ايران مرزهاي از مولانا شهرت
آمريكا در او درباره كتاب يك ماهي لااقل كه است شايع
مجالسي در بسيار سخنرانيهاي دربارهاش ميشود ، منتشر
و ميكنند ترجمه انگليسي به را شعرهايش ميكنند ، باشكوه
.ميسازند گوش آويزه را تعاليمش
جماديالاخر پنجم شنبه يك را جلالالدين مولانا مرگ روز
شهريور جمعه 26 روز با امسال كه نوشتهاند قمري سال 672
همان از غربيها شيوه به تركها اما.بود مصادف ماه
تغيير و است ثابت كه ميكنند پيروي دسامبر هفدهم تاريخ
(آذر 26).نميكند پيدا
هفدهم چه و جماديالاخر پنجم يكشنبه چه حال ، هر به
داشتن گرامي و يادآوري منظور ;نميكند تفاوت دسامبر ،
و عاشق شاعري و واصل عارفي دانا ، فقيهي مسلمان ، متفكري
مباهات او به ايرانيان ما قرنهاست كه است حق شيفته
.هيچ ديگر و است مباهات ماهمين از اما ;ميكنيم
مجالس امريكا ، در بخصوص غربيها ، بگذريم ، كه تركها از
به و ميكنند برگزار مولانا نام به را مختلفي و متعدد
نمونهاش ، بارزترين ميپردازند ، او احوال در تحقيق
انتقادي تصحيح به دست پيش سال هفتاد حدود كه است نيكلسون
ترجمهاي.كرد ترجمه انگليسي به را آن تمام زد ، مثنوي
آن از پس منظم ، و دقيق شرحي -نوشت شرح آن بر و -عالمانه
كه كرد ياد بايد شيمل آنماري خانم از خودمان زمانه در
متعدد سخنرانيهاي است نوشته مولانا درباره مقاله چندين
اوست مشهور كتاب همه ، سرآمد و است كرده ايراد او درباره
را آن پيش سال ده حقير كه "The Triam phal sun" نام به
و.شد منتشر "شمس شكوه" نام به و برگرداندم فارسي به
با شيمل پروفسور واقع دراست بازار در سومش چاپ اكنون
.كرد پيدا عام شهرت ايران در كتاب همين
ملا حاج سبزواري ، فيلسوف و حكيم از پس بگويم ، خودمان از
از بتوان كه اثري ارزندهترين و معروفترين هادي ،
آن از مولانا درباره دانشگاهي و علمي مجامع در ايرانيان
استاد شادروان اثر "شريف مثنوي شرح" كرد ، ياد
آقاي جناب عاليقدر دانشمند كه است فروزانفر بديعالزمان
شرح اين تاكنون و دادند ادامه را آن شهيدي جعفر سيد دكتر
چه مولوي" جلدي دو كتاب.است رسيده سوم دفتر پايان به
و همايي جلالالدين شادروان رباني عارف اثر "ميگويد
ملاقات تا پلهپله" و "سرني" جلدي دو كتاب هم آن بعداز
دكتر شادروان ما گذشته در تازه دانشمند گرانقدر اثر "خدا
كند حفظ خدا.است ماندني آثار از زرينكوب عبدالحسين
شرح" و زد بالا همت آستين كه را بروجردي مصطفي دكتر
جلد سه در و كرد تصحيح دقت نهايت با را مثنوي پر "اسرار
و سنگي چاپ صورت به هم هنوز گرنه و ساخت منتشر پاكيزه
هم نيكلسون كه همانگونه.داشت قرار همگان دسترس از دور
به پيش سال در 70 و كرد تصحيح بار اولين براي را مثنوي
صورت به همچنان شايد عظمت اين با مثنوي وگرنه رساند چاپ
.ميماند باقي هند سنگي چاپهاي
شرح" ترجمه سبب به بايد نيز سبحاني توفيق دكتر آقاي از
اثر ،"مولانا زندگي شرح" ترجمه و مثنوي بر "گلپنيارلي
.كرد ياد تشكر با "مولوي از پس مولويه" ترجمه و گلپنيارلي
بر مستوفا و جديد شرحي كه زماني كريم آقاي از همچنين
بر نيكلسون شرح.كرد امتنان اظهار بايد نگاشتهاند مثنوي
اكنون و شد منتشر پيش سال چند حقير ترجمه به هم مثنوي
.است آمده بازار به آن دوم چاپ
.نيست كافي اما است ، احترام شايسته و بجا همه اينها
و واقفند تمدنها گفتوگوي تئوري عظمت به كه آقاياني
كه دارند توجه حتي هستند دنيا در آن انجام متولي اكنون
ماه هر امريكا در كه باشد راست اگر.نيست كافي قدر اين
ما كه ديد خواهيم ميشود منتشر مولوي درباره كتاب يك
.كردهايم حركت كند بسيار
فاصلههايي با كدام هر كردم ، عرض كه گرانقدري كتابهاي
عالمانه و حكيمانه چنان و است شده منتشر يكديگر از دور
پژوهان دانش و علم اهل و خواص مخاطبانش كه است شده تحرير
بهرهاي كوششها اين از مردم عامه اما.بودهاند
.نبردهاند
دارد ادامه
|