قرآن و مثنوي
ذخائرعظيم از يكي جلالالدين ، مولانا مثنوي :اشاره
و پيوسته ديگري اثر هر از بيش كه است اسلامي فرهنگ
اثر اين در.است وحياني كلام و قرآني معارف به وابسته
كه است گسترده قرآني وثيق و ظريف اشارات آنچنان گرانقدر ،
محسوب مجيد الله كلام بر عارفانه تفسيري تعبير ، يك به
مقاله قرآني ، دانشنامه به نظر با راستا اين در.ميشود
از مولانا بهرهوري متنوع شيوههاي از اجمالي كه زير
.ميرسد خوانندگان گرامي نظر به است ، مجيد قرآن
تفسيري نظرگاههاي بهترين طريق از قرآن ، با انس كه اميد
معاني كاشفان وحي ، بطون در عميق و اصيل ژرفكاويهاي و آن
و داشته دور به تحجر و ظاهرگرايي و نگري سطحي از را الهي
.سازد آشكار تشنه جانهاي بر را الهي فرامين حقيقت
معارف گروه
بصيرمژدهي ساميه
مثنوي" در چه (ق 672) بلخي محمد جلالالدين مولانا بيان
صوفيه تعليمي شعر نمونه بهترين و كاملترين كه "معنوي
در صوفيه عرفاني تجارب و دانشها از دايرتالمعارفي بوده ،
شمس غزليات ديوان" در چه و است اعصار و قرون تمامي
مجموعه زيباترين و عاليترين كه "كبير ديوان" يا "تبريزي
شيوه به است عرفاني ادبيات قلمرو تمامي در غنايي شعر
و معاني بيان ، زبان ، از ممزوج و متاثر آشكاري و صريح
قرآن با آميختگي اين ريشههاي.است قرآني مفاهيم
و خانوادگي تربيتباشد داشته زيادي دلايل ميتواند
اين ديگر.دارد بهسزا سهمي ميانه اين در مولانا عرفاني
بر و ميرساندند قرآن به را خود تعاليم منشا صوفيه كه
خطابه و وعظ مجالس در.داشتند اصرار قرآن خواندن و حفظ
ميپرداخته بدان تبريزي شمس با ديدار از پيش مولانا كه
آيات ، به استناد.است ميشده قرآن از وافري استفاده نيز
احاديث خواندن و پيامبران قصص و احوال ذكر قرآن ، تفسير
و معاني و آيات بر تسلط بوده فراوان استفاده مورد كه
مولانا اشتغال.است ميكرده الزام مولانا بر را آن تفسير
.است ميكرده اقتضا را باطن و ظاهر در تبحر نيز تدريس به
از كه است حدي به مثنوي در مولانا زبان و ذهن استغراق
آيات باطن به توجه با عرفاني لطيف تفسير يك معنوي مثنوي
كلام به تسليم و عشق سايه در تنها اين و است ساخته قرآن
بواطن و معاني به كامل توجه و تامل عين در او.است الهي
ظاهر برابر در عقلي چراي و چون يا بحث هيچ بدون قرآن ،
در كه كساني بر مولانااست محض تسليم نيز الهي كلام
ميزند طعن نميكنند كافي تعمق و تامل قرآن اسرار و باطن
مشركان مثل كه بود نخواهد عجب ديگر عده ، آن بر ميگويد و
همان آن از واقع در و بخوانند الاولين اساطير را آن قريش
يافت ميتوان "كليله" يا "شاهنامه" از كه را بهرهاي
:كنند حاصل
تو پيش كليله يا شاهنامه"
عتو از قرآن كه باشد همچنان
ملال از كردن مشغول خويشتن
ذوالجلال كلام از قصد باشدش
را غصه و وسواسرا كاتش
"دوا سازد و بنشاند سخن آن ز
اساس بر جز كه -را "مثنوي" در طعن كه را كوتهفهمان حال
ميسازند قرآن در طعن براي دستمايهاي -نيست قرآن اشارات
آن ظاهري پوسته و قشر به جز و نكرده درك نيز را قرآن و
از كه ميكنند مانند نابينايي حال به نسودهاند ، دست
:نميكند درك گرما جز چيزي پرنور خورشيد
قال غير نبيند گر قرآن ز كه"
ضلال اصحاب ز نبود عجب اين
نور ز پر آفتاب شعاع كز
كور چشم مينيابد گرمي غير
خرخانهاي از ناگاه خربطي
طعانهاي چون آورد برون سر
مثنوي يعني پستست سخن كين
پيروي و پيغمبرست قصه
بلند اسرار و بحث ذكر نيست
سمند سو آن اوليا دوانند كه
آن بر هم بيامد كتابالله چون
كافران آن زدند طعنه چنين اين
نژند افسانه و اساطيرست كه
بلند تحقيقي و تعميقي نيست
ميكنند فهمش خرد كودكان
ناپسند و پسند امر جز نيست
تو به اين نمايد آسان اگر گفت
"بگو سوره يكي آسان چنين اين
افسانه و اساطير را الهي كلام كه كساني آن اما
افسانه و اساطير خودشان مولانا تعبير به ميپنداشتند
:بودند
ميكني عوعو تو طاعه سگ اي"
ميكني شو برون را قرآن طعن
بري جان وي كز شيرست آن نه اين
بري ايمان او قهر پنجه ز يا
ندي قرآن ميزند قيامت تا
فدي گشته را جهل گروهي اي
ميپنداشتيد افسانه مرا كه
ميكاشتيد كافري و طعن تخم
ميزديت طعنه آنك بديديت خود
بديت افسانه و فاني شما كه
بذات قايم و حقم كلام من
"زكات ياقوت و جان جان قوت
:ماند خواهد باقي حيات آب و بقا سرچشمه قرنها قرآن اين
حيات آب آن ينبوع منم نك"
"ممات از را عاشقان رهانم تا
و نشده خلاصه الفاظ ظاهر در تنها قرآن كه اين بيان در و
للقرآن" كي عليهالسلام مصطفي حضرت خبر اين توست ، هفت
:ميكند تفسير را "سبعهابطن الي بطن لبطنه و بطن و ظهر
ظاهريست كه بدان را قرآن حرف"
قاهريست بس باطني ظاهر زير
سوم بطن يكي باطن آن زير
"گم جمله خردها گردد درو كه
چهارم بطن آنچه است ، باطن باطن كه سوم بطن اين پس در اما
آن از كس هيچ مولانا نظر از كه است سري ميشود محسوب
:ندارد آگاهي
نديد كس خود نبي از چارم بطن"
"نديد بي بينظير خداي جز
ظاهر به نبايد فقط قرآن از كه ميدهد نشان نكته اين
موجب كه بسا اي تلقي طرز اين زيرا كرد ، بسنده الفاظ
و حقيقت آنچه اما است ، حرف و نقش قرآن ظاهر.شود گمراهي
:است ظاهر نقوش يا الفاظ اين وراي است قرآن روح
آدميست شخص چو قرآن ظاهر"
"خفيست جانش و ظاهر نقوشش كه
به بردن پي دارد اهميت مولانا نظر از آنچه خاطر اين به
:است قرآن باطن و حقيقت
بگريختي حق قرآن در چونك"
"آميختي انبياء روان با
آن ظاهر نشود ، برده قرآن باطن به پي اگر كه طور همان
:داد نخواهد انسان در تاثيري
پذير قرآن نهاي و بخواني ور"
"گير ديده را اوليا و انبيا
هر زيرا جست ، نبايد حق از جز را حق قول تفسير همه اين با
:گشاد نميتواند او جز بسته فرو حق را چه
جو تفسير حق ز هم را حق قول"
سخترو اي گمان از ژاژ مگو هين
بگشايدش همو زد كو گره آن
"بربايدش او انداخت كوه مهره
القرآن":است خويش مفسر بهترين قرآن خود كه اينجاست از
:ميگويد نكته اين بيان در مولانا ""بعضا بعضه يفسر
بس و پرس قرآن ز قرآن معني"
"هوس اندر دست ز كاتش كسي وز
به را ظاهر تاويل گونه هر مثل كه صوفيه ، تاويل البته
آيه باطن در نفوذ بازميگرداند ، است آن محتمل كه باطني
بارزي تفاوت نظر اين از و نمييابد ظاهر از عدول مجوز را
تاويل در "مثنوي" در آنچه.دارد فلسفي و باطني تاويل با
معني به توجه بر علاوه ، بوده ترتيب همين به ميآيد آيات
تاويل.است نشده انگاشته ناديده نيز لفظ ظاهر باطني
درجات و مراتب متضمن دارد ، ذوقي و كشفي جنبه چون صوفيه
تفاوت برحسب است پيدا مثنوي در كه طور آن و است مختلف
از ناشي تفاوت اين.ميكند پيدا متفاوت مراتب احوال ،
و است سلوك مراحل در قلبي واردات و خواطر احوال ، تفاوت
را متشابهات بيشتر بلكه نيست ، آيات محكمات به ناظر
.دربرميگيرد
"جمعيا بحبلالله واعتصمو" شريفه آيه استناد به مولانا
ميداند ريسماني را قرآن ،(عمران ، 103 آل) ".ولاتفرقوا
ميزند ، آن در دست است نجات و سعادت خواهان كه شخصي كه
بسا ندارد سربالا سوداي و نيست رستگاري اهل كسي اگر اما
افزوده او گمراهي به رفته فروتر چاه در ريسمان اين از كه
:ميشود
شدند گمره بسي قرآن از زانكه"
شدند چه درون قومي رسن زان
عنود اي جرمي نيست را رسن مر
"نبود سربالا سوداي ترا چون
ميكند مانند موسي عصاي به را حق كلام مولانا ديگر جاي
وي از را قاصدان وي عصاي بود خفته (ع)موسي وقتي كه
باقي همچنان قرآن رسول ، از پس قرنها همچنين.بازميداشت
او در كردن قصد از را منكران و كافران و ماند خواهد
:داشت بازخواهند
درو كردن كم و بيش نتاند كس"
"مجو ديگر حافظي من از توبه
نحن انا":ميگويد كه قرآن صريح قول به استناد با اينجا
خاطر مولانا ،(حجر ، 15)."الحافظون له انا و الذكر نزلنا
دوام و حفظ به را پيغمبر هم حق الطاف كه ميكند نشان
و تحريف از را آن كه داد مژده وي به و كرد وعده قرآن
ملحد و كرد خواهد حفظ شد واقع انجيل و تورات بر كه تبديل
:داشت بازخواهد آن در بردن دست از را منكر و
خفتهاي خاكي زير در اگر تو"
"گفتهاي آنچه تو دان عصايش چون
و تمسك يا بيان در مثنوي در قرآن معاني و الفاظ آوردن
اقتضاي به است مولانا نظر مورد مطلب اثبات در كه استشهاد
قافيه و وزن كه تنگناهايي بنابر و شنونده و گوينده حال
موجز موارد پارهاي در و مفصل گاه ميكند ، تحميل او بر
در گاه و فارسي ادبيات در گاه الفاظ و لطايف اين.است
به مولانا گاه.ميگردند درج و حل عربي يا ملمع اشعار
اندك اوست استشهاد مورد كه آيهاي نص در شعر وزن ضرورت
شعر در تصرفي هيچ بي را آيه از بخشي گاه و كند مي تصرفي
كه شود مي باعث قرآن مفاهيم در او استغراق گاهگنجاند مي
آيه چند يا دو از بيش به عربي يا فارسي بيت يك مضمون
شعر در آيه نص از چيزي نيز بسياري موارد در.گردد آميخته
نظر شريفه اي آيه مفهوم و معني به مولانا ، اما آيد نمي
. آورد مي خود منطق در را آن فحواي و داشته
دارد ادامه
|