!نوروز از تكمضرابي
صدور ندارد دليلي :احوال ثبت سازمان رئيس
در است اداري - خدماتي كار يك كه گذرنامه
شود انجام پليسي و انتظامي فضاي
درگذشت مقتدر هوشنگ دكتر
!نوروز از تكمضرابي
وليكم سامبولي خودم ابراب
كن بالا سرتو خودم ابراب
قندي بزبز خودم ابراب
نميخندي؟ چرا خودم ابراب
بشكن بشكنه ، بشكن
بشكن نميشكنم ، من
!بشكن تهرونه ، اينجا
!بشكن فراوونه ، دود
!ذغالي فيروزه حاجي
!باقالي نميآد گيرش
!بشكن بشكنه ، بشكن
!بشكن نميشكنم ، من
سبز رنگ به تبديل سرچهارراه راهنماي چراغ رنگ سرخي
و اتومبيلها رانندههاي زدن برهم چشم يك در.ميشود
و مارپيچ حركتي در و ميدهند گاز تمام گيجي با موتورها ،
به رسيدن براي ديگري ، از سبقت گوي ربودن بر سعي ناموزون ،
دنيا در موعود ، نقطه تنها حتم بهطور كه ميشوند جايي
را جامي و مدال و كاپ هيچ تازه ، و نميشود محسوب برايشان
دايره صداي ممتدي بوق !!نگرفتهاند درنظر آن براي هم
موتوري.ميكند گم خود در را نوازنده مرد شده ضعيف زنگي
موتوري مردميرسد راه از بزرگ و كوچك سرنشين پنج با
حركت لحظه يك در.ميشود دست به دايرهزنگي مرد نزديك
نفر چهار ميان از كوچكي دست ناگهان.ميگردد كند موتور
بيرون نشستهاند ، سوار موتور مرد سر پشت كه بچهاي و زن
مشخص كه كوچك دست.ميزند برق هوا در سكهايميآيد
را سكه است ، تركنشين كوچولوهاي از كداميك به متعلق نيست
دور موتور.مياندازد دست به دايرهزنگي مرد طرف به
تا ميشود موجب كودكانهاي خندههاي صداي. ميگيرد
دور موتور !درآيد تشكرآميزي ارتعاش به مرد دايرهزنگي
ترسيم هوا در را "باي -باي" علامت كوچكي ، دستان و ميشود
!ميكند
با.ميزند بيستوپنجتوماني سكه بهطرف جستي مردك
در و بوسيده را آن برداشته ، زمين روي از را سكه خندهاي
كنار به "ليلي" حالت به آنگاه و مياندازد بغل جيب
چوب به پوست بر ضربهاي حال همين در و رفته پيادهرو
به دستي مردك ديگر يكبار ميزند ، خود دايرهايشكل كشيده
فضاي مقدار از ميخواهد كه انگار.ميكشد خود بغل جيب
دقيقه ، !بزند حدس را آمدهاش دست به ، روزي آن شده سنگين
كه لبخندي با و ميشوم نزديكش نمنم.است مناسبي دقيقه
با تا ميكنم آن قصد است ، مصنوعي چقدر ميدانم خودم
و خودم بين توماني ، پنجاه دررفته زوار اسكناس يك تقديم
!نمايم افتتاح !مناسب "عمومي روابط" جنس از پل يك او ،
معنويشان ، و مادي روزي كسب براي انسانها بيگمان كه چرا
با البته كه دارند پلها اينگونه پرداخت و ساخت به نياز
نوع و دوام جنس ، معنوي ، و مادي روزيهاي اين نوع به توجه
را توماني پنجاه مردك بههرحال ، !ميكند فرق هم پلها
دو همانند صورتش ، سياهي ميان در كه چشماني با و ميگيرد
خيرهخيره ميزند برق شب ، تاريكي در راهنما ، سرخ چراغ
معلق پل خجالت باعث انتظارش صداقت.ميكند تماشايم
:ميگويم مقدمه بدون ناگهان !ميشود ام"عمومي روابط"
چيزي يه نوروز براي ميخوام بخواي راستشو.نباشي خسته -
مطالب شبيه يا نوروزي ، حرفاي شبيه چيزي يه !بنويسم
....كه اينه نوروزي ،
بريده و ميكند غشي غش مردك چونميماند نيمه حرفم
:ميگويد بريده
!نميخندم تو به....نشيها ناراحت -
شايد نيست بد هم زياد ميكنم ، فكر جمله اين شنيدن با
.باشد دارم ، درنظر آنچه براي خوبي سرآغاز صحبتها همين
:ميدهم پاسخ دليل همين به
!نيستم خندهدار كه مطمئنم چون.ميدونم -
نيستي كه خندهدار -:ميگويد ديگري بلند خنده با مردك
!داري گريه هم خيلي "اتفاقا.هيچ
!چرا؟ -
اين تو آدم ، همه اين ميون آخه.نداره چرا بابا ، اي -
بشه؟ چي كه من سراغ اومدي بيسروته دنياي
.ديگه هستي آدما همه اين همين از يكي هم شما خب -
ميرفتم؟ چي يا كي سراغ بايد "مثلا تازهاشم
از خب بيسرپرست ، و آواره كودك همه اين.ميدونم چي -
!مينوشتي اونا
...!نوشتم "اتفاقا -
...بگو هوا آلودگي از خب -
!نوشتم و گفتم سالي سه -دو هم اون از -
چه...كار...گروني...مسكن...جوونا ازدواج...اعتياد -
...بنويس آدمارو عاطفگي بي و دروغگويي..ميدونم
!نوشتم هم اينارو همه كه كنين باور -
!ننوشتي؟ كه هنري.بنويس هنري خب -
چي؟ يعني هنري؟ -
يه خلاصه...نمايشي يه "مثلا يا...ادبي چيز يه يعني -
...ايناديگه شبيه چيزي
و مينشيند لبانم روي پوزخندي صحبتاش از ناخودآگاه
:ميگويم
!داريم نظر اشتراك خيلي شما و من انگار.جون پدر -
!چطور؟ -
وقتي اما كردم هم اينكاررو چون.جالبه خيلي آخه -
قوي خيلي متن:گفت من به دادم كارگرداني هر به نمايشمرو
!كاركرد نميشه.سواره كارگردان كار روي متن.شده نوشته
خيلي مثل منم كار ميخواستين پس !دهه بگي ميخواستي -
كار رو ميآد ، و اومده بازار تو كه ديگه آبكي كاراي از
و روشنفكر جماعت چه...به به !باشه؟ پياده كارگردان
دايره و قرمز لباس اين به رحمت صد بابا داريم هنرمندي
....!ميكنماش كار خودم بده ، "اصلا !خودم زنگي
سر را ديگري ممتد و بلند خنده حرف اين ادامه در مردك
:ميگويد و ميدهد
ميگم ، ..بديها دست از تو اميد مبادا.نداره عيب -
اينطوري كارتم اين و نوشتي موضوعارو اون همه كه حالا
حرفاشون و اميدها و بچهها آرزوي از و بري كه چطوره شده ،
!بنويسي چيز
هم لبهايم تازه ، و ميآيم خود به پيشنهاد ، اين با
و ميگويد سلام غنچهخنده به و ميكند فراموش پوزخندرا
:ميدهم پاسخ
!شادي؟ پيك جناب !توافقي عجب -
!چطور؟ -
!نوشتم هم قضايا اين تمام از آخه -
صدا به را زنگياش دايره بيهدف مرد جمله اين شنيدن با
-:ميگويد ناگهان سكوت لحظه چند از بعد و درميآورد
بود؟ چي شادي ازپيك منظورت ببينم ، راستي
.شما -
!؟ من -
.بله -
!شاديام؟ پيك من كه -
نه؟ مگه بوده ، همين بوده تا.ديگه بله خب -
منكه امانميدونم رو قبليها البته چرا؟ دروغ راستش -
!نيستم
.ميزند زنگياش دايره به محكم تلنگري و ميشود ساكت مرد
صدايي عجب:ميگويم.ميپيچد گوشم در ممتدي "زينگ" صداي
!ميره همصداش اونطرفتر خيابون تا ده تا بدون..!داره
فايده؟ چه -
چي؟ براي -
كه خيابونم ميليون ده.هيچ كه خيابون تا ده اينكه براي -
!نداره فايده نشنون ، رو صدا اين آدماش اگه باشه ،
چرا؟ -
شدن بيدار براي دورونگها -درنگ و زنگها اين ببين ، -
بدونن اينكه.گذشت عمر.شد عوض سال بفهمن اينكه !آدماس
.بكنن بايد چيكار بفهمن اينكه.نيست ثابت زندگي و دنيا
يعني بودن انسان بدونن و بيان خودشون به بالاخره اينكه
.چي يعني دنيا و چي يعني زندگي.چي
بگين؟ خودشما اشو كم يه ميشه -
روزگار و دنيا !باشه سريش مثه نبايد آدم ميگم من.بله -
از دوقلورو چسب بايد آدم نميمونه و نمونده هيچكس براي
پر و لوكس زندگي و خونه و مقام و پست و ميز و خودش
و دلار و املاك و ملك و خارج سفرهاي و تجملات و طمطراق
به خدا ، به بچسبه اصليها به و بكنه اينها همه و طلا
محبت و معرفت به.بيريايي به.بچسبه راستگويي و راستي
ما بهبچسبه خوردن ديگرونو غم و دلرحمي و خوري حلال به
كه آدمايي به بچسبه.تويي و من نه.بودن ما و شدن
كه اونايي به.ندارن حامي و پشت و نجيبان و آبرومند
سالي بازنشسته دردمن به بچسبن بيان.دارن درست كار عرضه
...!عزيز روز يه
استالاگميت به تبديل دهانم آب مرد ، جمله آخرين شنيدن با
و ميكنم باز را دهانم سختي به ميشود يخي استالاكتيك و
...باز شما مگه..!شما؟ -:ميگويم
طرف ميخوان نظافتگري براي وقتي !محترمه سركار بله -
!نداره تعجبي كه من وضع باشه ، نداشته كمتر ديپلم
پيكر و در بي اجتماع اين تو ميكني فكر نكنه تازهاشم ،
"لطفا پس اينطوره ، اگه !دراومدم؟ آب از نوبر فقط يكي من
و بستهبندهه و كنه پخش كارت و دستفروشه اون به سري يه
فكر اينطور نه - كيه؟ دست دنيا بفهمي تا بزن اينها امثال
رو شما كسي فاميلي ، آشنايي ، وقتي يه اگه اما نميكنم ،
جواب و ميكند غشي غش و ميگيرد بالا را سرش چي؟ ببينه
:ميدهد
كسي محترمه ، سركار "اصلا !نميشناسن.نباش نگران -
!بده؟ انجام اينكارو من ، مثه آدمي يه كه كنه باور ميتونه
گير خاكي چالهاي در كه زلالي و رونده آب مانند درست
با هم همين براي !بگويم چه كه درميمانم است ، افتاده
:ميپرسم ترديد
اول شاديهايي چنين يك آوردن بوجود براي نميكنين فكر -
بتونه تا باشه شاد و فارغ جا همه از بايد آدميزاد خود
چطوري شما مثل آدمي كه اينه منظورم كنه؟ شاد هم ديگرونو
وجوشي جنب به رو بقيه و بخونه رو شعرا اين ميتونه
!بخندونه؟ مردمو تا بكنه كاري شلوغ و بندازه
آرام و خونسرد و ميبرد پايين و بالا را كلاهاش مرد
:ميپرسد
!ميري؟ سينما -
بدن ، نمايش هم رو خوبي فيلم و باشم داشته وقت و پول اگه -
.ميرم بله ،
ميكنن ، بازي فيلم هنرپيشهها سينماها ، اون فيلم تو خب -
اينكار شما نظر به آيا !من هم زندگي و خيابونا تو
باشه؟ نقش يه نميتونه
با چي؟ دستمزدتون اما.باشه ميتونه نوعي به -چرا -
يكيايه؟ فيلمها هاي هنرپيشه
ميشن لشگر سياهي و دارن سينما عشق كه اونايي با شايد -
!باشه خورا ، كتك با يا ، و
چرا ميخونين كه شعرايي !چي؟ شعرا اين راستي اما خب ، -
شده؟ عوض اينقدر
در و ميشود بلند هوا به خندهاش قاه قاه سوءال اين با
-:ميدهد جواب است بريده بريده كمي كه لحني با همانحال
و امروزي نيمشام.درست و ديروزيه نيماش !شونه؟ چه مگه
هر رعايت.ديگه همين يعني هم مروت و انصاف !شده كاري دست
ميدوني.ميخواد قريحه كردن درست شعر بعدشم ، !زمان دو
چون !نداره كس هر كه ادبيه حالت يه چي؟ يعني شاعري قريحه
.ديگه خوب و بد صفت هر مثه درست آدميزاده ، وجود تو
شما به ادبي حالت يا قريحه شما قول به همين يعني پس -
قالي با و تهرون تو دود و ذغالي فيروز حاجي بخوني ميگه
!حرفا؟ اينطور و
همه اينا بدوني بايد محترمه سركار !چي پس بله ، -
من امثال و من روسياهي از صحبت كه ذغالي كلمه معنيداره ،
...ميكنه
پيشكي؟ تازه ، و باشي؟ روسياه بايد چرا.نكند خدا -
هم تهرون دود قضيه.آشنا دوستاو و عيال و اهل پيش هيچ -
موضوع.حرفا اينطور و هواس آلودگي همين صحبت معلومه ، كه
و گروني از حكايت كه هم شاعري قريحه بقيه و قالي با
اين با اول شعر اون البته !داره ما جيب اوضاع بيريختي
...ميكنهها فرق دومي
فرقي؟ چه -
.درست و قبله مال كه اولي شعر نصف محترمه ، سركار ببين -
رو خيكيايه آقا اون كه بود وقتي همون ذوق بقيهاش اما
قيمت گرون ماشين يه غازي يه قيافه با كه همون.ديدم
...بودها زيرپاش
ميكنين؟ درست كجا وضعتونو سرو اين خب !عجب -
كه خونه از چون اونجا ، ميرم كه هست بالا اون گاراژ يه -
...وگرنه !بيام اينطوري نميتونم
چي؟ وگرنه -
و اهل "اصلا.كنار به آشنا و دوست حالا بابا ، آخه -
...بيخبرن من وضع از عيالم
وضعه؟ كدوم منظورت -
به را دستش همانحال در و ميجهد جا از ناگهان فيروز حاجي
نگاهش واج و هاج:ميگويد بلندي آخ و گرفته كمر پشت
زنگدار ، صداي.ميكند نگاهم دردناكي لبخند با.ميكنم
فضاي ديگر يكبار رفتهاش رو و رنگ زنگي دايره موزون اما
دارند آن قصد زنگها صداي انگارميكند پر را راه چهار
شده گرفته نشانه دقت به كماني ازچله كه تيري همچون تا
نيمه دو به را سر بالاي آسمان آبي بينهايت تا دلي است ،
!كند تقسيم مساوي
سوءال يك بودن مجهول از كه شانههايي با را كاغذم و قلم
براي و ميچپانم بزرگم كيف توي است ، شده آويزان كلي
عابر مخصوص چراغ شدن روشن منتظر خيابان ، ازعرض گذشتن
موتورها بوق صداي ميكنم حس چرا نميدانم.ميشوم پياده
گل و فروشها روزنامه فرياد و كهنه و نو اتومبيلهاي و
بزرگراه ، وسط فروش شكلات و فروش آدامس بچههاي و فروشها
اسپند غليظ دود و خوب بوي حتي كه آنقدر !است شده بلندتر
صداها اين براي را حائل يك نقش نميتواند نيز كولي زن
را سبزش درباغ پياده ، عابر چراغ هنگام همين در !كند بازي
حال همان در و ميگذارم خيابان عرض به پاي !ميدهد نشانم
حاجي انگار !ميكنم فكر زمانهام عجيب فيروز حاجي به
به قدمم هنوز.است شده گم اسپند غليط مه پشت فيروز
زنگ گوشم در آشنايي صداي ناگهان كه است نرسيده پيادهرو
!ميآورد بخود مرا و ميزند
ميدوني هيچ !محترمه سركار سوءالت آخرين جواب راستي ، -
و بزنم زنگي دايره بلدم چقدرخوب من نميدونن عيالم و اهل
!بخونم؟ و كنم عوض رو شعرا و بپوشم قرمز لباس
حاجي.برميگردم صدا بطرف آن يك در.شدهام غافلگير
خم كه كمري با و خاص پوزخند همان با كه ميبينم را فيروز
ضربههايي نواختن به شروع و ميگذرد كنارم از است شده
ضربهها اين همراه و نموده كهنهاش رنگي دايره بر موزون
: كه ميخواند
بشكن بشكنه ، بشكن
بشكن نميشكني؟ چرا
بشكن تهرونه ، جا اين
!بشكن فراوونه خوشي
بشكن نخور دنيا غم
!بشكن نميمونه آدم
بشكن بشكنه ، بشكن
!بشكن را تويي و من اين
زنگي دايره با اومد فيروز حاجي
!نميخندي؟ چرا خانوم ، آقا ، آي
رستم مشهدي فاطمه
نداردصدور دليلي :احوال ثبت سازمان رئيس
در است اداري - خدماتي كار يك كه گذرنامه
شود انجام پليسي و انتظامي فضاي
احوال ، ثبت سازمان رئيس و كشور وزير معاون لاري انصاري
ضرورت به اشاره با سازمان ، كل مديران همايش در شنبه ، روز
و شناسنامه گذرنامه ، صدور مانند همسنج فعاليتهاي تجميع
فعاليتها ، گونه اين تجميع و تمركز:افزود مشابه امور
و تسهيل و دولت اجرايي بدنه كردن كوچكتر جهت در گامي
.است مردم به خدمترساني در تسريع
درهاي بستن كه كرد تاكيد خود سخنان از ديگري بخش در وي
بهانه به جهان تجربيات و كارشناسي نظرات روي به كشور
ايران اسلامي جمهوري و نيست افتخار خودكفايي و استقلال
.كند محروم جهان تحقيقاتي و علمي تجربيات از را خود نبايد
از مجموع در كه كشورهايي كرد خاطرنشان كشور وزير معاون
و جهان تجربيات دريافت از "معمولا برخوردارند مثبت تراز
اين از و نكردهاند سنگيني و حقارت احساس خود همسايگان
ما كشور در متاسفانه ولي بردهاند را بهره نهايت تجربيات
مطرح تجربيات ورود و خارجي كارشناسي نظرات از بحث جا هر
و استقلال بهانه به "صرفا و تامل و تعمق بدون ميشود ،
.كردهايم محروم آن از استفاده از را كشور خودكفايي ،
و علمي شيوههاي از استفاده ضرورت به اشاره با انصاري
روشهاي از استفاده عدم انتخابات برگزاري در رايانهاي
براي مهمي عامل را انتخابات برگزاري در ماشيني و جديد
.دانست تهران در آرا شمارش از پس مجادلات و مناقشات بروز
بايد آتي انتخابات در الكترال كارت از استفاده:افزود وي
باشد كشور وزارت و احوال ثبت سازمان جدي بحثهاي از يكي
بكارگيري شاهد دقيق ، برنامهريزي يك با انشاءالله تا
.باشيم انتخابات برگزاري در مدرن روشهاي
درگذشت مقتدر هوشنگ دكتر
دانشگاه بينالملل روابط و اصول استاد مقتدر هوشنگ دكتر
.پيوست ايزدي رحمت به سخت بيماري دوره يك از پس تهران
بود تهران دانشگاه برجسته اساتيد از مقتدر دكتر ياد زنده
كتابهاي و مقالات بينالملل روابط و اصول زمينه در و
مقتدر دكتر مرحوم.بود درآورده تحرير رشته به را متعددي
.شد متقبل را بسياري زحمات دانشجو تربيت زمينه در همچنين
را مقتدر هوشنگ دكتر مرحوم دردناك فقدان همشهري روزنامه
بويژه و تهران دانشگاه اساتيد كشور ، علمي جامعه به
تسليت سياسي علوم و حقوق دانشكده دانشجويان و اساتيد
مغفرت و رحمت طلب خداوند از ياد زنده آن براي و ميگويد
.ميكند
|