شيعه فرهنگ در غدير عيد
دلي بر نهادي مهري منزلي هر در مهر از
عيد آئينه در ولايت عيد
امت اعياد برترين
شام و صباح هر چمن بلبلان تسبيح
غدير پيشينه
شيعه فرهنگ در غدير عيد
فريدني مشايخ محمدحسن استاد شادروان
ديرباز از آن در عيد مراسم برگزاري و غدير روز تعظيم
احاديث بعض موجب به چون بهعلاوه.است تشيع شعار
با مصادف غدير روز (خنيس مقليبن حديث مجلسي ، زادالمعاد)
اول روز پاكستان و هند و افغانستان شيعيان بوده نوروز
يادداشتهاي) ميگيرند عيد غدير روز احترام به را فروردين
فاطمي خلفاي مصر در (پاكستان و هند در نويسنده ماموريت
ابراهيم حسن الله ، المعزالدين) دادند رسميت را غدير عيد
شاه كه ق سال 907 از نيز ايران در ،(شرف 285 طه و
رواج و رسميت را تشيع مذهب و رسيد سلطنت به صفوي اسماعيل
نجف در.است كشوري رسمي اعياد از غدير عيد امروز تا داد
منعقد علوي صحن در باشكوهي مراسم روز اين در سال هر
آن در اسلامي بلاد سفراي و شيعه علماي و رجال و ميشود
ميشود القاء غديريه قصايد و خطابهها يافته ، حضور
قطيف و احساء در (عراق در نويسنده ماموريت يادداشتهاي)
زيدي شيعيان كه يمن در و است اثنيعشري شيعيان موطن كه
برگزار چراغاني و جشن با غدير روز نيز ميبرند سر به
;ميگردد روايت غدير حديث مذهبي مجامع در و ميشود
كه آن بر علاوه خم غدير واقعه غديريهها ، و غدير ادبيات
است شيعه تاريخ و فقه و كلام و حديث و تفسير كتب سرفصل
شيعه ملي سنن و اجتماعي آداب و عادات و هنر و ادبيات در
بعد و عربي شعر در "مخصوصا و است داشته سازنده تاثير نيز
نخستين كه ثابت حسانبن بر علاوه.دارد ممتازي جاي فارسي
اميرالموءمنين مانند صحابه ساير بود غديريهسرا شاعر
را حديث اين عباده بن سعد قيسبن و العاص عمروبن ،(ع)علي
شعراي فحول ايشان از بعد.ساختند جاويدان خود اشعار در
ابوتمام ، حميري ، اسماعيل سيد اسدي ، زيد بن كميت مانند عرب
ديلمي ، مهيار مرتضي ، شريف رضي ، شريف خزاعي ، دعبل
منير ابن كشاجم ، حجاج ، حسينبن ابوفراس ، عباد ، صاحببن
عالي و پرمغز غديريههاي...حلي صفيالدين و طرابلسي
رايج شيعيان بين و عرب ادب در را هنر اين و سرودند
و الشيعه اعيان كتاب در ايشان اشعار نمونه.ساختند
در عرب شيعي شاعران احوال شرح.است رسيده بهچاپ الغدير
و مرزباني ابوعبدالله تاليف شعراءالشيعه اخبار كتاب
و شعراء تراجم ساير و شبر جواد سيد تاليف ادبالطف
.است مسطور عرب ادب تواريخ
دامغاني منوچهري از غديريه قديميترين فارسي زبان در
و ايران در شيعي شاعران پس آن از.است دست در (ق م432)
صفويه عهد از و پرداختند غديريهسازي به آسيا بلاد ساير
خوانده غديريه قصائد غدير عيد رسمي مجالس در كه شد رسم
ناصرخسرو از بايد غدير پارسي شاعران مشاهير از.شود
بافقي ، وحشي فريومدي ، يمين ابن غزنوي ، سنائي قبادياني ،
صبوري ، ملكالشعراء سروش ، شمسالشعراء شيرازي ، قاآني
و حيرت شيخالرئيس فراهاني ، اديبالممالك دهلوي ، غالب
اميني ، علامه يادنامه) برد نام...بهار ملكالشعراء
بهعلاوه (ش تهران 1352 سجادي ، دكتر مقاله تا 430 1/414
شده سروده غدير حديث اطراف در بسيار حماسههاي و مثنويها
.دادهاند قرار بحث مورد مختلف جنبههاي از را موضوع و
معروف ولايتنامه نام به كه عرفاني مثنويهاي مشهورترين
صدر زنجاني ، درويش محمدهاشم ذهبي ، هاشم طبع اثر است ،
گيلاني ، فارغ ناظم ، عبدالواحد حلوايي ، ضمير دزفولي ، كاشف
است توني سليم و گنابادي علي ملاسلطان آخوند
.(و 145 الذريعه ، 25/144)
اهل علماي غالب آنها ، پاسخ و غدير حديث بر ايرادات *
نام.نميكنند ترديد غدير حديث صحت در شيعيان مانند سنت
و اقوال با (1/294) الغدير در اميني را ايشان از تن چهل
كتب در كه دلايلي به ولي.است كرده ثبت احوالشان ترجمه
براي را حديث اين است تقليدي آنها بيشتر و آورده خود
براي.نميدانند كافي بلافصل خلافت و مطلقه ولايت اثبات
از (ميشود1 نوشته ذيل توضيحات اختلاف موارد شدن روشن
يافت شدت مذهبي وصفآرائيهاي تعصبات كه هجري پنجم قرن
ابن او از بعد و (ق م 438) اندلسي ابنحزم مانند بعضي
و بخاري صحيح در غدير حديث آنكه دليل به (ق م 622) تيميه
جز و نشده روايت سنت اهل طرق از و نيست مذكور مسلم صحيح
ضعيف را آن.است نيامده صحاح ساير در ابنحنبل مسند در
علي ملا و عضدايجي قاضي و تفتازاني سعد ملا.شمردند
همين نيز ايشان نظائر و جرجاني شريف سيد مير و قوشچي
داوود ابو كه آوردند شاهد خود نظر براي و تكرار را سخنان
قرار طعن مورد را حديث اين صحت نيز سجستاني حاتم ابو و
("اولا":ميگويند ايشان پاسخ در شيعيان.دادهاند
.نيست منحصر مسلم و بخاري كتاب دو مندرجات به صحيح احاديث
المستدرك كتاب (ق م 405) نيشابوري حاكم سبب همين به
افتاده قلم از صحيح احاديث تا بود نوشته را عليالصحيحين
("ثانيا ;است جمله آن از غدير حديث و كند جمع آن در را
قطني دار سنن و ابنماجه سنن و ترمذي صحيح در غدير حديث
سنت اهل موفق اصول از چهار هر كه حنبل ابن مسند و
("ثالثا ;(الخمسه ، 349 فضائل) است مسطور ميرود بهشمار
الغدير ، ) مسلم و بخاري مشايخ از تن سي غدير حديث طرق در
اعتبار باشد شكي ايشان اعتبار در اگر كه مذكورند (1/320
حديث ("رابعا ;ميرود سوءال زير نيز مسلم و بخاري احاديث
تابعين از تن چهار و هشتاد و صحابه از تن صدوده را غذير
را متواتري حديث چنين.كردهاند روايت محدث ده و سيصد و
فعلي مولاه كنت من حديث ("خامسا ;گفت توان چگونه ضعيف
نيز صحيح احاديث ساير در آمده غدير حديث در كه مولاه
وحديث اغمش حديث و الحصيب بن بريده حديث ماننداست آمده
فيضالقدير ، ;عليالصحيحين ، 3/110 المستدرك) عباس ابن
;حنبل ، 5/358 ابن مسند ، ;و 23 حليتالاولياء 6/4 ;6/218
مجمعالزوائد ، ;العقبي ، 1/86 ذخائر ;كنزالعمال ، 6/152
بر علي امارت و ولايت بر غدير حديث دلالت در (2;(9/119
اتفاقنظر شيعي علماي همه او خلافت و امامت و موءمنان همه
لغويين و شعراء فحول كلام از بسيار شواهددارند اجماع و
به مولي كه ميكند ثابت است حجت عربيت در قولشان كه عرب
چنانكه و است الاطاعه واجب ولي و "نفس به اولي" معني
"موءمنه و موءمن كل مولي" را علي عمر و ابوبكر گذشت
(3;است الاطاعه واجب ولي معني به است معلوم كه خواندند
:است آمده معني هفت و بيست به مولي عربي فرهنگهاي در
آزادكننده ، شده ، داده انعام دهنده ، انعام پروردگار ،
مالك بنده ، شريك ، خواهرزاده ، پسرعمو ، عمو ، پسر ، آزادشده ،
ناصر ، ولي ، مهمان ، همسايه ، تابع ، يار ، همسوگند ، بنده ،
متولي ، آقا ، خويشاوند ، سزاوارتر ، امر ، عهدهدار داماد ،
حديث كتب در كه دلائلي به سنت اهل علماي.دوستدار و فقيد
و دوستدار غدير حديث در را مولي كردهاند ذكر كلام و
را غدير حديث رومي جلالالدين مولانا.ميكنند معني ياور
:است كرده ترجمه چنين معنوي مثنوي در
اجتهاد با پيغمبر سبب زين
نهاد مولي علي وان خود نام
دوست و مولا منم را كس هر گفت
اوست مولاي علي من عم ابن
مفعل وزن چون نيست ولي يا اولي معني به مولي ميگويند و
بنابراين است نيامده فعيل يا افعل معني به عرب زبان در
استناد نميشود علي خلافت و مطلقه ولايت بر حديث اين به
شواهد و ميدانند نادرست را استدلال اين شيعيان.كرد
دو هر فعيل و افعل معني به مفعل كه ميكنند اقامه بسيار
به الغدير ، 1/344 ;بعد به فضائلالخمسه ، 1/391) است آمده
حكم به پيغمبر داشتن دوست و كردن ياري بهعلاوه(بعد
علي محبت و كردن ياري توصيه.است واجب مسلمان هر بر قرآن
اسلامي كنگره آن بهخاطر كه نبود مهمي چنان مساله هم
و بود شده ابلاغ ديگر حديث دهها در امر اين.شود تشكيل
بن احمد (4;نداشت لازم پوشي تاج و كردن بيعت و تشريفات
از انصار از تن چند كه آوردهاند حديث ائمه ساير و حنبل
و آمدند علي نزد (كوفه) رحبه در انصاري ابوايوب جمله
به چرا فرمود علي.كردند خطاب مولي را او گفتن سخن هنگام
توانم چگونه شما مولاي من و عربيد شما ميگوييد مولي من
كه شنيديم و داشتيم حضور خم غدير روز در ما:گفتند بود؟
لازم خود بر رو اين از خواند ما مولاي ترا رسولالله
حديث اين(الغدير ، 1/187) كنيم خطاب مولي ترا ميبينيم
دوست از بالاتر غدير حديث در مولي معني آنكه بر است دليل
سنت اهل علماي بعض (5;است امر ولي معني به و ياور و
را "مولاه فعلي مولاه كنت من" حديث كه آوردهاند
به را قول اين شيعيان.است بوده اسامه به (ص)رسولالله
او.فرمود اسامتبنزيد زيرا ميدانند باطل احتمال دو هر
كه تو.است رسولالله من مولاي:گفت علي با گفتگو ضمن
من كرا هر:فرمود اسامه به پيغمبر.نكردهاي آزاد مرا
ميگويند هم بعضي.اوست آزادكننده علي آزادكنندهام
بوده اسامه پدر حارثه زيدبن غدير روز در حديث اين مخاطب
ميدانند باطل احتمال دو هر به را قول اين شيعيان.است
را پدرش بلكه نبود پيغمبر كرده آزاد اسامتبنزيد زيرا
مورد درآمد دنيا به آزاد او و بود كرده آزاد رسولالله
در او چون نيست صادق سخن اين نيز حارثه زيدبن
"طبعا و بود شده شهيد موته جنگ در هفتم سال جماديالاولي
با عباسي مامونباشد داشته حضور غدير روز در نميتوانست
نمود مجاب را سنت اهل محدثين از تن چهل استدلال همين
دمشق تاريخ در شامي كثير ابن (6;(الشيعه ، 1/363 اعيان)
و خم غدير اجتماع كه است آورده (الشيعه اعيان روايت به)
وي بازگشت از پس كه بود سبب بدان علي شان در غدير حديث
رعايت عدم و خشونت نسبت ناراضيان از تن چند يمن فتح از
اثبات براي حضرب آن دادند ، او به غنايم تقسيم در عدالت
و داد ترتيب را غدير اجتماع شبهه ، رفع و علي ساحت برائت
قصه اين شيعي علماي.نمود بيان علي فضائل در را سخنان آن
مورخين بهاتفاق زيرا ميدانند بيدليل و نامناسب نيز را
درحضور مكه در رسولالله قاطع پاسخ و ناراضيان شكايت
بعداز ذيحجه هجدهم روز به مربوط غدير حديث و بود حاجيان
كه اين به توجه با.است حج مناسك بعداز و مكه از خروج
تجديد شاكيان روز چند فاصله در كه نيامد پيش خاصي سبب
عظيمي كنگره چنان (ص)رسولالله باشد لازم و كنند شكايت
.دهد ترتيب پاسخگويي براي را
دلي بر نهادي مهري منزلي هر در مهر از
مراغهاي اوحدي :سروده
بگذري ار صبح ، باد اي علي ، خاك و كوفه بر
يادآوري دوستان كز دوستي حق به آنجا
ويلي احسان سر وي ولي ، كاي:بگويي او با
ميپروري جان كه ده ، در مقبلي كيمياي زان
اسد را دين بيشه وي جسد ، و روح قبله اي
بري تهمت از تو نفس حسد ، از خالي تو ذات
بدن صوفي دل صافي وطن ، كوفي كف كافي
حيدري هم مرتضي هم بوالحسن هم بوالوفا هم
دم و لحم معني روي از عم ، ابن را نبي هستي
سروري داري گونه زين لاجرم ، بودي گونه زان
آراسته شد تو از دين كاسته ، شد كفت از كفر
سري چون و جنيد چون صد خاسته ، دستت زير از
تو درج رسيل سلمان تو ، خرج وكيل بوذر
خاوري آفتاب تو تو؟ ارج داند چه گردون
دسترس هاندارد زين كس ، تو علم پايه بر
پيغمبري اين مهد گر بس ، و بود خواهي تو مهدي
قمر را خلقش چرخ هم كمر ، را حلمش كوه هم
دري را علمش شهر هم ثمر ، را شرعش شاخ هم
افروخته گشت تو از شرع اندوخته ، گشت تو از علم
كافري و كفر آيين سوخته ، ذوالفقارت از
كس تو بر نگيرد پيشي نفس ، هم ماهت و شمعي
بنگري چون بود ، فارغ پس ، و پيش از شمع هرچند
خور كاسه و بهشت خوانت سپر ، مه و شهاب رمحت
منبري گردان گردون سر ، به كرده ترا پاي
محل گردون خسرو اي نحل ، هم و نحل مير هم
مشتري كاخ تخت هم زحل ، ايوان تو كاخ
حكم هم داري علم هم علم ، هم داري تيغ هم
مهتري باشد چه ديگر ;كرم هم داري زهد هم
دلي بر نهادي مهري منزلي ، هر در مهر از
انگشتري نبرد ديوت ولي ، سليمان همچون
جبين و چشم بر ماليده چين ، نقاش ترا خط
آزري نقش كرده گم زمين ، روي از تو كلك
شر و شور نجستي ، هرگز زر ، و مال و حكم بهر از
داوري؟ جويد چه باشد هنر ، چندينش كه نفسي
نظر كردندي دور از دگر ، ياران كه روزي
!آوري زور زهي كندي ، در ، روش با و خيبر از
تو مال تقوي و ايمان تو ، آل شعار عصمت ،
سري بر طريقت سير تو ، حال حقيقت كشف
بسي بودي نبي بعداز كسي ، بودت كسان از پيش
گوهري نامدار اي پسي ، از هرچند تو پيش
نجف و نجد شحنه وي صف ، پيش را مكيان اي
اختري نيك مايه از خلف ، را خلافت هستي
شد عالمگير مهر چون شد ، تير جفت تو راي
گستري معني كار در شد ، پير بلندت عقل
ترا هارون نبي گفته ;ترا قارون صد گنج اي
سامري چون شود منكر ترا ، وارون دشمن زان
تو پاي خاك خورشيد تو ، جاي گردان گردون
اسكندري آيينه تو ، راي از پرتوي اي
عيد آئينه در ولايت عيد
امت اعياد برترين
كه است روزي آن و است من امت اعياد برترين خم غدير روز
عنوان به را ابيطالب بن علي برادرم آن ، در تعالي خداي
شوند هدايت او به من از پس تا نمود منصوب من امت پيشواي
امتم بر را نعمت و كامل را دين خداي كه است روزي آن ، و
.برگزيد دين عنوان به ايشان براي را اسلام و گردانيد تمام
109/صدوق امالي از نقل - (ص) اكرم رسول
شام و صباح هر چمن بلبلان تسبيح
شيرازي فغاني بابا :سروده
درست نه قصر درين هرچه و جهان باغ
حيدرست اولاد و حيدر طفيل يكسر
رنگ و آب دارد علي جمال جلوه از
است گستر سايه بقا رياض در كه گل هر
كبرياست نور جلوهگر كه دل مرآت
منورست ولايت شاه روي مهر از
شب ماه و روز دهد مهر كه روشني اين
شبرست و شبير دولت چراغ نور
شام و صباح هر چمن بلبلان تسبيح
كبوترست و باز قاضي ثناي و حمد
تمام مه منيرش ضمير آيينه
انورست مهر دلش چراغ پروانه
قطرههاست كرار حيدر دست ابر از
اخضرست بحر اين حاصل كه دانهها آن
را اشتياق باديه تشنگان لب
رهبرست تحقيق چشمه بسوي مهرش
اضطراب چه قيامت آفتاب تاب از
سرست بر اسدالله سايه كه آنرا
او نثار دريا خاطر محيط باشد
گوهرست عقد معرفتش نظم كه بحري
محيط بود گردون مجلد نه علم بر
است چاردفتر اين حامل كه دلش لوح
خامهاش توحيد گوهر بيان بهر
شناورست معاني محيط در پيوسته
نخواند نبي بر نادلي جبرييل تا
مظهرست كوچه كه خدا خلق به نشد ظاهر
ارض طي و مقامات سير و ضمير كشف
اخترست سير و فلك زگردش بيرون
بس و دانشست و عمل زيورش اسباب
است زيور اسباب و زيور ترك كه آنرا
رسول همي علمش مدينه در خوانده
درست اين هواخواه كه سري آن در دولت
او خلق طيب از نجف مقدس ارض
كشورست هفت رخ آب كعبه خاك چون
فقر كوي گدازان بوته عيار بهر
احمرست گوگرد چو آل و مهرعلي
تو حسام برق شعله كه صفدري اين
خيبرست مفتاح و خندق رزم فتاح
نهادهاند فزونتر كون دو طاعت از
وعنترست عمرو محاربه در كه فضلي
ترا پيكر ظفر سپاه سردفتر
اكبرست الله علم ، كتابه حرف
تو عم ابن و تو ميان خدا دارد
برادرست و كليم ميان در كه سري
عمل صورت در تو مهرروي ذره يك
برابرست عبادت ساله هزار صد با
روشني تو مهر صيقل نور ز يابد
مكدرست زعصيان كه دلي آيينه
باد رسول و خدا نام اداي از بعد
زرست بر سكه توكان بزرگوار نام
غدير پيشينه
هيجدهم) غدير روز كه ميآيد دست به روايات ، در پژوهش با
و انبياء مكتب در ديرباز از و دارد كهن پيشينه (حجه ذي
سرنوشت و مهم رخدادهاي و است بوده گرانقدري روز اوصياء ،
و است داده روي روزي چنين با همزمان بشر تاريخ در سازي
ميشد ، مشخص غدير روز در پيامبران ، تلاشهاي همه فرجام چون
را حرمتش و شناختند را روز آن پيامبران ، همه روز اين از
(1).گرفتند عيد را روز آن و نهادند ارج
ارتباط و است انبياء مكتب آشناي غدير ، روز اين ، بنابر
سلامالله اوصياء همه و پيامبران همه سرنوشت با تنگاتنگ
آن در.داد ميوه رسالت ، بلند نخل روز ، آن در دارد ، عليهم
.گشت حفظ تباهي و مرگ گزند از انبياء همه ميراث روز ،
رويدادهاي اين غدير ، روز در كه برميآيد روايات ، از
:است داده رخ انبياء تاريخ در ساز سرنوشت
را عليهالسلام آدم حضرت توبه خداوند ، روز ، اين در -1
(2).پذيرفت
از را عليهالسلام ابراهيم حضرت خداوند ، روز ، اين در -2
(3).داد نجات آتش
بر مردم ، از عليهالسلام سليمان حضرت روز ، اين در -3
(4).گرفت گواه برخيا ، آصفبن جانشيني
جادوگران بر عليهالسلام موسي حضرت روز ، اين در -4
(5).يافت پيروزي
عليهالسلام هارون السلام عليه موسي حضرت روز اين در -5
(6).كرد خويش وصي را
نون بن يوشع عليهالسلام موسي حضرت روز ، اين در -6
.برگزيد خويش خلافت به را عليهالسلام
كه كرد اعلان لسلام ، عليه عيسي حضرت روز ، اين در -7
پيمان كه آنان بر واي و ماندند پايدار ولايت ، شمعون
.شكستند
همزماني شناخت در دانشمندان ، پژوهشهاي كه است گفتني
تاييد را سخن اين قمري ، رويدادهاي با شمسي رخدادهاي
تفاوتي اندك با گاه تقارن ، اين به نيز آنان ميكند
.كردهاند اعتراف
انگيزه يك نوروز ، به ايرانيان ، عظيم اهتمام روي ، بدين
.باشد داشته ميتواند نيز مذهبي بزرگ
پاورقيها
هذااليوم في تعيد و الا نبيا جل و عز الله بعث ما و" -1
."حرمته عرف و
اين اينكه مگر نكرد ، مبعوث را پيامبري هيچ بزرگ خداوند
.شناساند او به را آن عظمت و مقام و گرفت عيد را روز
.(ح 1 ص 143 ج 3:تهذيب)
.ص 328 ج 7 ، :وسائل -و 3 2
.ص 194 ج 98 ، :بحار -و 5 4
.ص 466:اقبال -6
|