قدم و حدوث
دادبه اصغر دكتر
يا اختيار و جبر نظير كلامي و عقلي مسائل :جستارگشايي
خودجلب به را مسلمان متفكران توجه همواره قدم ، و حدوث
مفاهيم انكشاف و بازشناسي به دقت نهايت در ايشان و كرده
كمتر شايد.مينمودهاند اقدام آنها در مندرج مسائل و
و قدم و حدوث بحث وسعت به اسلامي كلام درتاريخ مسئلهاي
در.باشد داشته وجود قرآن قدم يا حدوث مسئله آن از پس
و كلامي ابعاد بازنمايي ضمن دادبه استاد زير ، مقاله
دقيق و كلي انگارهاي قدم ، و حدوث بر فلسفي استدلالهاي
.است كرده ارائه بهخوانندگان را باره اين در
معارف گروه
تازه رويدادي دادن روي و دادن رخ معني به لغت در "حدوث"
و ونو تازه امري شدن پيدا و آمدن پديد معني به نيز و
حدوث كلام ، و فلسفه اصطلاح در.است "قدم" آن مقابل مفهوم
حوزه يكي:حوزه دو در مشترك است اصطلاحي قدم ، و
.جهانشناسي حوزه دوم ، و ;عامه امور يا هستيشناسي
جمله از قدم و حدوث:هستيشناسي ديدگاه از حدوث (1
مباحث ازجمله اسلامي حكماي اصطلاح به و هستيشناسي مباحث
.ميآيند بهشمار وجود كليه نعوت و (امورعامه) عامه امور
(علت ) "غير به مسبوقيت" و "زمان به مسبوقيت" به حدوث از
و "بهزمان مسبوقيت عدم" به قدم از و ميشود تعبير ،
آن هر بنياد براين.ميگردد تعبير "غير به مسبوقيت عدم"
شمار به حادث باشد علت به مسبوق و زمان به مسبوق چه
غير به مسبوق غير و زمان به مسبوق غير چه آن هر و ميآيد
معنايي در را "غير" اگر.ميشود محسوب قديم باشد (علت)
دربرگيرد ، را "زمان" هم كه معنايي بگيريم نظر در گسترده
به مسبوقيت" -كلي بهطور -را حدوث ميتوانيم را "علت" هم
.بشماريم "غير به مسبوقيت عدم" را وقدم بخوانيم "غير
و قدم نيز و حادث آن تبع به و حدوث شد گفته چه آن براساس
.ميشود تقسيم -زماني و ذاتي -قسم دو به قديم آن تبع به
به آن از كه -طبقهبندي اين جنب در كه جا آن از اما
و حدوث شامل قدم و حدوث -كردهاند تعبير حقيقي طبقهبندي
حقيقي طبقهبندي نخست ، .ميگردد نيز (نسبي ) اضافي قدم
:ميشود داده شرح طبقهبندياضافي سپس و
ذاتي ، و زماني حدوث حقيقي ، طبقهبندي (1
يا زمان در بودن آن و زمان به مسبوقيت:زماني حدوث (الف
كونالشيء" به آن از "اصطلاحا كه است زمان در پديدآمدن
تقدم با عدم" به بودنموجود مسبوق يا "بالعدم "مسبوقا
و آيد پديد زمان بستر در چه آن هر و ;ميشود تعبير"زماني
حادث باشد داشته پيشي آن هستي بر زماني تقدم به آن نيستي
و ميآيد پديد زمان در زماني حادث.ميآيد بهشمار زماني
با عدم" تعبير از.است زماني پايان و آغاز داراي آن هستي
بهعدم -است زماني حدوث تفسير بنياد كه -"زماني تقدم
يعني است ، شده تعبير نيز انفكاكي عدم و مقابل عدم زماني ،
.آناست از جداي و حادث وجود مقابل در زمان ، در كه عدمي
پديد زمان در كه موجودي يعني زماني ، حادث كه جا آن از
است علتي داراي و هست نيز (علت) غير به مسبوق ميآيد ،
به مسبوقيت" را زماني حدوث بايد ميبخشد هستي بدان كه
كرد تفسير "(علت) غير به مسبوقيت" نيز و "(زمان) عدم
علت پرتو از كه آورد بهشمار موجودي را زماني حادث و
حدوث برابر در.مييابد هستي زمان ، بستر در هستيبخش ،
مسبوقيت عدم" آن از مراد و دارد قرار زماني قدم زماني ،
به زماني قدم از ميتواناست "عدممقابل به يا زمان به
را قديمزماني و كرد تعبير ازليت به نيز و بودن فرازمان
زماني ، حدوث بر متكلمان.شمرد ازلي و فرازمان موجودي
داد دست به حدوث از ميتوان كه معنايي يگانه بهعنوان
بهره آن از عالم حدوث تبيين در و ميورزند تاكيد
احداث تركيب از زماني حدوث جاي به ابنسينا.ميجويند
زمان در كه چيزي ايجاد" به آن از و ميگيرد بهره زماني
.ميكند تعبير "نباشد هستي را او گذشته
علت به بودن وابسته آن و غير به مسبوقيت:ذاتي حدوث (ب
احتياج" يعني است ، غير به مسبوقيت اصطلاح به و (غير)
خود وجود در چه آن هر و "الغير الي فيالوجود الشيء
ناميده ذاتي حادث باشد غير به نيازمند و علت به وابسته
.است ذاتي حادث (جهان ) الله سوي ما اساس ، براين.ميشود
است ، هستي فاقد خود ذات در ممكن ، ماهيت كه جا آن از
ذاتي ليسيت ذاتي عدم ) است معلوم خود ذات در يعني
كه وجودي با ذاتي عدم اين يا معدوديت اين و (ذاتي امكان
دست و دارد سازگاري ميشود افاضه (علت) غير ناحيه از
ميتوان ميشود ، تعبير مجامع عدم به آن از و است آغوش در
ذاتي ليسيت يا ذاتي عدم به مسبوقيت به ذاتي حدوث از
.كرد تعبير نيز مجامع عدم به مسبوقيت يا و (ذاتي امكان)
حدوث تبيين در و ميورزند تاكيد ذاتي حدوث بر فلاسفه
سود آن از -است زماني قدم و ذاتي حدوث همانا كه -عالم
كه -غيرزماني احداث تفسير در سينا ابن چنانكه ميجويند ،
احداث از مقصود":ميكند تصريح -است ذاتي حدوث همان
فاقد خود ذات در كه است چيزي به هستيبخشي غيرزماني ،
تفكر تاريخ در حدوث از كه معنايي نخستين..است هستي
چنانكه سپس ، .بود زماني حدوث همانا ميشد مفهوم اسلامي ،
فيلسوفانه ، موشكافيهاي است ، آشكار ابنسينا سخنان در
روزگار دركرد تقسيم ذاتي و زماني معناي دو به را حدوث
اصفهان مكتب شكلگيري از پس يعني فلسفي ، تفكر حيات تجديد
ملاصدرا ، و ميرداماد چون بلندآوازهاي فيلسوفان ظهور و
به عالم حدوث تبيين و حدوث تفسير جهت در ديگري تلاشهاي
با ناگسستني پيوندي كه اسمي حدوث و دهري حدوث.آمد عمل
شمار به آن از مختلفي گونههاي و دارند ذاتي حدوث
:تلاشهاست اين نتيجه ميآيند ،
از است عبارت آن و ميرداماد ديدگاه دهري حدوث (1
عدم به دارد قرار هستي طولي درسلسله كه وجودي مسبوقيت
سه هستي طولي سلسله ميرداماد ديدگاه از كه چرا ;دهري
صفات و ذات عالم كه سرمد عالم يا برين مرتبه:است مرتبه
دهر عالم يا ميانين مرتبه ;(تابت يا ثابت كون) است حق
عالم يا فرودين مرتبه ;(زمان با كون) مجردات عالم يا و
ديدگاه از.(زمان در كون) مادي جهان يا و زمان
عالم هر و است فروتر مرتبه جامع فراتر مرتبه هر ميرداماد
.است معدوم يعني ندارد ، وجود فراتر عالم در فروتر
-واقعي عدم به مسبوقاند (ممكنات) سويالله ما بنابراين
همانا كه دهري حدوث به حادثاند و -است مقابل عدم كه
نه و (فلاسفه ديدگاه) اعتباري نه واقعي ، است حدوثي
مراتب طرح از پس ميرداماد.(متكلمان ديدگاه) زماني
"است ناقص واجد كامل ، " كه اصل اين برطبق هستي ، سهگانه
فراتر ، مرتبه هر يا عالم هر ،"اولا:كه ميكند تصريح
عالم پديدههاي يعني هست نيز فروتر مرتبه يا عالم جامع
دهر عالم در كميت بدون و عدمتغير و ثبوت نحو به زمان ،
در نيز دهر عالم موجودات يعني مجرد ، موجودات و موجودند
عرضي سلسله در كه همانسان "ثانيا ;ثابتاند سرمد عالم
عدم يا واقعي ، عدم به مسبوقاند زماني پديدههاي وجود ،
.است متصور مسبوقيتي چنين نيز هستي طولي سلسله در مقابل ،
به فراتر ، عالم مرتبه در فروتر عالم هر كه معنا بدين
عدم عينه به فراتر عالم هر واقعي وجود و است معدوم واقع ،
هر نفسالامري وجود و ميآيد شمار به فروتر عالم واقعي
ميشود ، محسوب فروتر عالم نفسالامري عدم ظرف فراتر ، عالم
:بدينسان
دهر عالم الامري نفس عدم سرمد عالم الامري نفس وجود -
زمان عالم الامري نفس عدم دهر عالم الامري نفس وجود -
نخست:ميگيرد نتيجه دو مقدمات اين براساس ميرداماد
و واقعي عدم به مسبوقاند (ماسويالله ) ممكنات آنكه
واقعي ، است حدوثي كه دهري حدوث به حادثاند و الامري نفس
كه آن بر علاوه ممكنات كه آن دوم ;زماني نه و اعتباري نه
كه چنان هستند ، نيز عدمواقعي به مسبوق دارند ذاتي حدوث
:طولي سلسله در واقعي عدم سه به است مسبوق زماني حوادث
دهري موجودات و سرمدي عدم و دهري عدم زماني ، عدم
بدينسان و سرمدي و دهري عدم:واقعي عدم دو به مسبوقاند
تعبير به و موجودات تمام كه ميگيرد نتيجه ميرداماد
و واقعي عدم به مسبوقاند و حادثاند ماسويالله دقيقتر
.(اسفار ، 147 ;بعد به قبسات ، 7) نفسالامري
دهري حدوث ميرداماد ذاتي ، و زماني حدوث با دهري حدوث فرق
زماني حدوث برابر در كه ميشمارد يگانه معنايي را ذاتي و
دهري حادث ذاتي ، حادث هر:كه ميكند تصريح و دارد قرار
مفهوم ، در دهري حدوث و ذاتي حدوث كه چرا ;هست نيز
نتيجه و دارند تلازم مصداق ، و تحقق در امامختلفاند
خاص و عام رابطه دهري حدوث و ذاتي حدوث بين كه ميگيرد
و زماني حدوث كه عام است معنايي ذاتي حدوث و است برقرار
ميرداماد سخنان مجموع از.دربرميگيرد را دهري حدوث
زماني حدوث با هم دهري حدوث كه گرفت نتيجه چنين ميتوان
از زماني حدوث با:ذاتي حدوث با هم دارد ، رابطه و تشابه
ذاتي حدوث با و دارد همانندي مقابل ، عدم به مسبوقيت بابت
علي رابطه طولي سلسله و هستي مراتب بين كه بابت اين از
درواقع دهر ، عالم به زمان عالم مسبوقيت و است برقرار
.(بعد به قبسات ، 23) هستيبخش علت به است شيء مسبوقيت
يا ماهيات ، حدوث آن و سبزواري ديدگاه اسمي حدوث (2
.عدماند به مسبوق احديت مرتبه به نسبت كه است اسماء حدوث
جهان امكان نظريه بنياد بر سبزواري حكيم كه آن توضيح
حكمت در كه -فلسفي قاعدهاي براساس و (ماسويالله)
حدوث نظريه به پردازش به -است بسيار اهميت حائز متعاليه
زوج ممكن كل":است چنين فلسفي قاعده.مييابد توفيق اسمي
عبارت تركيبي زوج و (فلسفي ، 14802 كلي قواعد) "تركيبي
وجود ، كه ميگيرد نتيجه سبزواري.ماهيت و وجود:از است
جزء ندارد خداوند با وصفي تباين جز تبايني كه سبب بدان
همان ماهيت ، و است جهان اين از فراتر و نيست ماسويالله
پديد مبدع اسم به خداوند تجلي پي در كه اسماءاند
معدوم حق ذات مرتبه در يعني احديث ، مرتبه در و آمدهاند
مرتبه در عدم به مسبوقيت" تعبير بنابراينبودهاند
به مسبوقيت" اين از سبزواري.است صادق آنها بر "احديت
تعبير اسمي حدوث به -است ماهيات حدوث همانا كه -"عدم
بهنظم چنين (منظومه ، 113 شرح در) را خود نظريه و ميكند
:ميآورد
مصطلحي الذي الاسمي والحادث
منمحي حديث جا اسم رسم ان
اثر العزلي لا الوصفي تباين
.للبشر كابينا لعقل ممن
يا اضافي قدم نيز و حدوث ،(نسبي) اضافي طبقهبندي (2
و ميآيد بهشمار زماني قدم و حدوث گونههاي از نسبي
با را موجود دو آمدن پديد زماني آغاز چون كه است آنچنان
كه آن به نسبت است بيشتر پديدآمدنش زمان كه آن بسنجيم هم
اضافي يا نسبي قديم است عقبتر و سپستر پديدآمدنش زمان
زمان كه آن به نسبت است ، سپستر ظهورش زمان كه آن و است
.ميشود محسوب نسبي يا اضافي حادث است پيشتر پيدايش
در است پديده آمدن پديد نسبي ، يا اضافي حدوث بنابراين
قدم و ديگر پديدههاي يا پديده آمدن پديد از پس زمان ،
زمان ، در است ، پديدهاي آمدن پديد همانا نسبي ، يا اضافي
اگر فيالمثل چنانكهديگر پديدههاي يا پديده از پيش
شده متولد خورشيدي پنجاه و سيصد و يكهزار سال در پرويز
پرويز دو ، و پنجاه و سيصد و يكهزار سال در پروين و باشد
.حادث پرويز ، به نسبت پروين و است قديم پروين ، به نسبت
صفات جمله از قدم و حدوث وجود ، بر حدوث مفهوم زيادت (3
اتصاف اعتبار به قدم و حدوث به ماهيات اتصاف و وجودند
از قدم ، و حدوث.است صفت دو بدين ماهيات بر عارض وجود
عروضشان كه است فلسفي ثاني معقولات شمار در حكما ، ديدگاه
وجود اتصاف كه معنا بدين.است خارج در اتصافشان و ذهن در
چنين و ذهن در وجود ، بر آنها عروض و است خارج در بدانها
وجود مفهوم بر زايد قدم مفهوم نيز و حدوث مفهوم كه است
حدوث و وجود به را موجود ميتوان ذهني تلاشي جريان و است
اسفار ;تهانوي ، 2/1211 كشاف) كرد تحليل قدم و وجود يا
.(اربعه ، 3/250
جهان ديدگاه از حدوث بحث:شناسي جهان ديدگاه از حدوث (2
است مشهور چنانكه.است جهان قدم يا حدوث بحث همانا شناسي
ميدانند ذاتي حادث لاجرم و زماني قديم را جهان فيلسوفان
هيچ خدا جز و است زماني حادث جهان ، كه برآنند متكلمان و
حدوث نيز و دهري حدوث نظريه پرداختننيست قديم موجودي
بدان جهان ذاتي حدوث تبيين جهت در است تلاشهايي اسمي ،
بنابراين.نباشد ناسازگار نيز ديني معتقدان با كه سان
حدوث و فيلسوفان ذاتي حدوث ديدگاه دو به نظريهها بنياد
به جهان حدوث حال هر به و ميگردد باز متكلمان زماني
حدوث نظريه ;ذاتي حدوث نظريه:ميرسد اثبات به گونهاي
زماني
اسلامي فيلسوفان ،(فلسفي ديدگاه) ذاتي حدوث نظريه (1
انديشههاي تاثير تحت و ارسطو از پيروي به (مشايي حكماي)
.ميدانند تعقل نتيجه و فيض معلول را آفرينش افلاطوني نو
بسيط ، ذات ازل ، در تعالي حق دارند عقيده كه معنا بدين
"يك" از چون و است كرده تعقل را خود بيمانند و يگانه
نميآيد پديد "يك" جز بيواسطه ،
موجود يك تعقل ، اين حاصل[الواحد الا يثدرعنه لا الواحد]
دو اول عقل در كه آنجا ازاول عقل نام به است بوده ازلي
اول عقل است ملاحظه قابل -غيري وجوب و ذاتي امكان -جهت
در را (الافلاك فلك ) اول فلك و دوم عقل تعقل ، دو با
نهم فلك و دهم عقل تا همينسان به خلق كار و آورده وجود
به نهگانه افلاك و دهگانه عقول از.است يافته ادامه
.است شده تعبير (مادي آفرينشجهان واسطههاي ) وسائط
كدخداي" سهروردي تعبير به كه -فعال عقل يا دهم عقل از
(مصنفات ، 3/53 مجموعه ضمن پرتونامه ، ) -"است عنصري عالم
عناصر نيز و انساني و حيواني نباتي ، نفس يعني ارضي ، نفوس
صورت افاضه با و عناصر تركيب از و آمده وجود در چهارگانه
مواليد يا مركبات بدان ، فعال عقل سوي از مركب هر ويژه
اين طبق بر.است شده پديدار (حيوان و نبات جماد ، ) ثلاث
بنياد كه -عناصر نيز و افلاك مجرد ، موجودات ديدگاه
ذاتي حادث و ازلي يا زماني قديم -ميآيند شمار به مركبات
سخن آن از فلاسفه كه -عالم قدم از مراد و بود خواهند
نيز و فلاسفه.نيست امور همين قدم جز چيزي نيز -ميگويند
انتقاد به پاسخ در -دارند فلسفي مشربي كه -معتزله
حق موجبيت و خداوند اختيار و قدرت زمينه در متكلمان
-است عالم قدم به اعتقاد نتيجه آنان نظر به كه -تعالي
است "ترك و فعل مشيت" همانا قدرت:كه ميدهند پاسخ چنين
انجام اراده و قصد و علم با را كاري كه است كسي قادر و
بخواهد اگر كه است كسي مختار و كند ترك را آن يا دهد
نميدهد انجام نخواهد اگر و ميدهد انجام را كاري
بخش جهان ، خلق كار در خداوند ، مورد در اما ،(شرطيه قضيه
ازل در (نميدهد انجام نخواهد اگر ) شرطيه قضيه اين دوم
است خواسته ازل در خداوند كه معنا بدين.است نيافته تحقق
جهان كه است چنين و است آفريده و بيافريند را جهان كه
كه روست آن از اين و است ذاتي حادث و زماني قديم (عالم)
نظريه.است محال (خدا) علتتامه از (جهان) معلول تخلف
ديدگاه اسمي ، حدوث نظريه و ميرداماد ديدگاه دهري ، حدوث
فلسفي است تلاشهايي رفت اشارت چنانكه نيز سبزواري حكيم
قدم نظريه با حال هر به كه عالم ذاتي حدوث تبيين جهت در
.است سازگار جهان زماني
متكلمان ، ،(صدرايي و كلامي ديدگاه) زماني حدوث نظريه (2
نميكنند ، اراده آن زماني معناي جز قدم و حدوث از كه
زماني حدوث نظريه از عالم ذاتي حدوث برابر در همواره
مباني بنياد بر نيز صدرالمتالهين.كردهاند دفاع جهاني
ديدگاه با متفاوت ديدگاهي از و متعاليه حكمت در خود ويژه
در بنابراين.ميگويد سخن عالم زماني حدوث از متكلمان
و كلامي -ديدگاه دو از زماني حدوث نظريه مقاله ، اين
:ميگيرد قرار بحث مورد -صدرايي
مردود را وسايط نظريه متكلمان ، كلامي ، ديدگاه (الف
به (جهان)ماسويالله كه ميدارند اعلام و ميشمارند
عدم از واسطه هرگونه دخالت بدون و خداوند قدرت و اراده
خداوند جنب در اگر متكلمان نظر به.است آمده وجود در
بدان شوند يافت جسماني نه و جسماند نه كه مجرد موجوداتي
يگانه ذات در سرانجام و تجرد وصف در خداوند كه معناست
گذشته.(المراد ، 185 كشف) هست نيز شركايي داراي بلكه نيست
"ترك صحت و است فعل صحت" اختيار متكلمان نظر به اين ، از
تحقق كه (آفريدن) فعل تحقق فقط نه اختيار تحقق شرط و
سخن ايناست نيزكرده (آفرينش ترك) فعل ترك بيگمان
بس و است حق ذات همانا ازلي موجود يگانه كه معناست بدان
موجود يگانه يازد دست جهان آفرينش به بيآنكه خداوند ، و
زمانهاي) زمانها گذشت از پس گاه آن و است بوده ازلي
پرداخته گيتي آفرينش به خود اختيار و اراده به (موهوم
زماني فاصله اين وجود به اعتقاد با و بنياد برايناست
زماني حدوث بر متكلمان كه است عالم وجود و خدا وجود بين
اعم الله ، ماسوي كه ميكنند تصريح و ميورزند تاكيد عالم
پايان و آغاز و زمانياند موجوداتي جمله مادي ، و مجرد از
تنها زمان فرا و آمدهاند وجود به عدم از و دارند زماني
فاصله اين از الاسرار ، مخزن مثنوي در نظامي حكيم.خداست
"تاخير وعده" به جهان آفرينش و خدا بين موهوم زماني
:ميكند تعبير
نامده سر به تاخير وعده
نامده در به پرده از لعبتي
استوار نقلي و عقلي براهين با را خود نظريه متكلمان
معروفترين و برجستهترين عقلي ، ديدگاه از.ميدارند
برهان ، اين برطبق.است سكون و حركت برهان متكلمان ، براهين
و است جسم به قائم عرض دو و حادث پديده دو سكون و حركت
پديدهها آن تبع به نيز حادث ، پديدههاي محل يعني جسم ،
كان حديث به متكلمان استناد نقلي ، ديدگاه از.است حادث
.است مشهورتر استنادها ديگر از شيء معه يكن لم و الله
از و دارند باور معنا بدين نيز اماميه متكلمان از برخي
ميثم ، ابن كه چنان ميكنند دفاع عالم زماني حدوث نظريه
هفتم ، سده در اماميه متكلمان از و نهجالبلاغه شارحان از
در فلاسفه ديدگاه نقد ضمن خدا اختيار و قدرت از بحث در
اثبات با" كه ميكند تصريح مختار فاعل تفسير و تعريف
و ميگردد ثابت (آفرينش ترك) "فعل ترك تحقق و عالم حدوث
(يفعل لم يشاء لم ان و شاءفعل ان) شرطيه جزء دو هر صدق
در هم اماميه ، بزرگ متكلم نصير ، خواجه.ميرسد اثبات به
.مينگرد ترديد ديده به وسايط نظريه يعني فلاسفه نظريه
ضعيف وسايط نفي در را متكلمان نظريه سو يك در وي
اثبات در فيلسوفان ضعفادله از ديگر سوي از و ميشمارد
لاهيجي ، عبدالرزاق مولي سرانجام و ميگويد سخن مجرد عقول
عالم زماني حدوث اثبات در را متكلمان دلايل كه آن با
معنا براين و نميگرايد هم حكما نظريه به نميداند كافي
به تصريحي معصومين ائمه احاديث در" كه ميورزد تاكيد
از مفهوم بلكه نيست ، (زماني يا ذاتي حدوث) جهين احدالو
نتيجه و بس و باشد صانع به احتياج سبب كه است معنايي آن
صانع به عالم احتياج سبب كه حدوثي از بعد" كه ميگيرد
و ندارد دين در مدخليتي بينالطرفين منازعه و مشاجره است
".نيست مترتب آن بر نفعي زياده
متكلمان نظريه سو يك از صدرالمتالهين:صدرايي ديدگاه (ب
زماني حدوث يعني ميشمارد مردود "عدم از خلق" بر مبني را
و نميپذيرد كردهاند مطرح آنان كه گونهاي به را عالم
ذاتي حدوث بر مبني را مشايي حكماي نظريه ديگر سوي از
نظريه و ميكند اعلام نادرست آن زماني حدوث نه و عالم
هم را دهري حدوث نظريه يعني ميرداماد ، خود ، استاد
نظريه از ديدگاهها نقد ضمن صدرا.نمييابد پذيرفتني
از.ميكند دفاع "جوهري حركت بنياد بر عالم زماني حدوث"
جسم ، جهان جوهري ، حركت نظريه بنياد بر و ملاصدرا ديدگاه
به مسبوق آن هر در عالم ، وجود و است شدن حال در پيوسته
و بودنها استمرار با بدينسان و است پيش آن در خود عدم
در پيوسته و است جديد خلق حال در مدام جهان ، نبودنها
از ملاصدرا كه است چنين و (امثال تجدد) مدام خلق حال
.ميرسد عالم زماني حدوث نظريه به جوهري حركت نظريه
و است مادي جهان حادث ، از مراد:قديم به حادث ربط (3
مسئله در و آفرينش جريان در حكما.خداوند قديم ، از مراد
فلسفي قاعده دو بر حادث و قديم ربط يا جهان و خدا ارتباط
"الواحد الا عنه الواحدلانصر" قاعده يكي ، :ميورزند تاكيد
از آن طبق بر كه "واحد الا منه يوجد لا الواحد ان" يا
و مستقيم طور به -يگانه جهت هر از است موجودي كه -خداوند
علت سنخيت اصل دوم و نميآيد پديد موجود يك جز بيواسطه
داشته همگوني بايد معلول و علت آن براساس كه است معلول و
خلاف بر واحد ، قديم از چگونه:كه است اين پرسش.باشند
-است موجود يك از بيش كه -متكثر جهان "الواحد قاعده"
جهان (خدا) فراماده قديم علت از چگونه و آمده؟ پديد
بين چگونه كه اين سرانجام و است شده پديدار مادي حادث
نتيجه آيا ميشود؟ برقرار ارتباط -قديم و حادث -دو اين
قدم ، يا (خدا) علت حدوث -سنخيت اصل براساس -ارتباط اين
معما اين و پرسش اين بود؟ نخواهد (جهان) حادث پديدههاي
يافته حل راه دو و پاسخ دو اسلامي فلسفه تاريخ طول در
دو هر در گشا مشكل.صدرايي راهحل و مشايي حل راه:است
دوري حركت" مشايي حل راه در منتهي است ، "حركت" ديدگاه
"جوهري حركت" صدرايي ، حل راه در و "فلك
حكماي ديدگاه طبق بر فلك ، دوري مشاييحركت حل راه (الف
حركت واسطه با (خدا) قديم به (جهان) حادث ربط مشايي ،
فلك ، ذات سو يك از كه ترتيب بدين.ميگيرد صورت فلك ، دوري
است همگون حق قديم ذات با جهت اين از و است زماني قديم
تجدد داراي فلك دوري حركت ديگر سوي از و ارتباط در و
حادث پديدههاي با بابت اين از و است اضافي تعاقب و نسبي
:است ارتباط در آنها با همگون
تجددت دوريه حركه
ثبتت قد ذلتها و نسبها
منظومه شرح ;بعد به اربعه ، 128 اسفار:بعد به شفا ، 2/584
.بعد به حكمت ، 12
ربط معماي صدرالمتالهين جوهري ، حركت صدرايي حل راه (ب
حركت مدد به ديگر دشوار مسائل چونان نيز را قديم به حادث
فلك ملاصدرا ديدگاه از كه معنا بدين.ميكند حل جوهري
پنجم طبيعت به آن از كه ثابت ويژگي:است ويژگي دو داراي
ذاتي جوهري حركت همانا كه متغير ويژگي و ميشود ، تعبير
در آن با و قديم واجب با همگون نخست ، ويژگي:است فلك
مرتبط و حادث ممكنات با همگون دوم ، ويژگي و است ارتباط
ميكند تاكيد اسفار از نقل به سبزواري حكيم.است آنها با
نخست ، :جهت دو داراي است پنجمي طبيعت همانا فلك طبيعت كه
به قضايي صورت و است خداوند ازلي علم كه است عقلي جهت
به متعلق و جهان اين وراي است جهتي اين و ميآيد شمار
در (خدا) قديم با فلك كه است جهت اين با و برين عالم
حادث است جهتي كه است قدري تكويني جهت دوم ، :است ارتباط
پديدههاي با آن پرتو از فلك كه است جهتي همان اين و
.است ارتباط در حادث
|