مشروعيت و دولت احزاب
(آخر بخش)وبر ماكس انديشه در سياسي شناسي جامعه
اسلامزاده وحيد :از تنظيم و آوري گرد
اصلي انواع بررسي بر وبر ماكس سياسي جامعهشناسي موضوع
بر سياست و سلطه كه آنجا ازاست سياسي سلطه يا سياست
و سياسي مشروعيت يعني قدرت به نسبت حاكم ادعاي ماهيت حسب
ميشود دريافت حكومت از اطاعت در اتباع دلايل برحسب نيز
بر مبتني سياست از ديگري نوع "مثلا كه گفت نميتوان
كه نميدارد اعلام حاكمي هيچ زيرا.دارد وجود سلطهزور
براي دلايلي همواره بلكه ميكند حكومت زور اساس بر "صرفا
اغلب حكومت اتباع همچنين.ميآورد خود قدرت نمودن مشروع
به مستدل را خود فرمانبرداري و اطاعت ميدهند ترجيح
اقتدار پايههاي از وبر ديگر عبارت به.كنند دلايلي
جامعهشناسي).قدرت پايههاي از نه است كرده بحث سياسي
(ص 57 سياسي
بشيريه حسين دكتر تاليف سياسي جامعهشناسي كتاب در
در "عينا كه شده ترسيم وبر سياسي جامعهشناسي از الگويي
.ميشود آورده مقاله اين
عرضه اجتماعي زندگي از جزيي عنوان به نيز سياسي زندگي
حكم رابطه سياست.است غيرعقلاني و عقلاني رفتارهاي وقوع
است ممكن اطاعت و حكم كنش و است بازيگران ميان اطاعت و
يا سنتي ارزش ، بر مبتني عقلاني هدفمند ، يا عقلاني كنش
و گيرد صورت سنتها بعضي اساس بر حكم حتي و باشد عاطفي
آن در كنند اطاعت حكومت از سنتها همان موجب به نيز اتباع
رابطه وقتي.است سنتي مشروعيت يا سلطه يا سياست نوع صورت
باشد شخصي ارادت بر مبتني و عاطفي رابطهاي اطاعت و حكم
اطاعت و حكم وقتي سرانجام.است كاريزمايي سياست و سلطه
و سياست چنين بگيرد صورت عيني هنجارهاي و قوانين حسب بر
.است عقلاني كنش بر مبتني و قانوني و بوروكراتيك سلطهاي
(ص 59 جامعهشناسي)
آن وبر سياسي جامعهشناسي اساسي ويژگيهاي از ديگر يكي
آن ميدهدو تميز سياسي قدرت و اقتصادي قدرت ميان كه است
جامعه او نظر به....ميداند جداگانهاي مقوله دو را دو
،(طبقه) اقتصادي قدرت حيث از يعني اساسي ، جهت سه از
تقسيمبندي (حزب) سياسي قدرت و اجتماعي شان و منزلت
.نيستند منطبق هم بر "ضرورتا آنها وليكن ميشود
(ص54 همان)
كنار در را نظامي و سياسي عوامل بايد كه بود آن بر وبر
ويژه به وي ، داد قرار توجه مورد اقتصادي و مادي عوامل
تاكيد تعيينكننده عوامل عنوان به سياسي ساختارهاي بر
جامعه اداره وسايل بر سلطه او نظر از.ميگذاشت اساسي
اهميت واجد توليد وسايل بر سلطه اندازه همان به كم دست
تقسيمبندي اداري و سياسي نظر نقطه از را تاريخ وي.است
مالكيت از بود عبارت او نظر به فئوداليسم "مثلا.ميكرد
وسايل بر گروهي مالكيت و نظامي خشونت وسايل بر خصوصي
وسايل بر نميتوانست حاكم فئودالي نظام در.جامعه اداره
اجتماعي گروههاي با زيرا كند ، پيدا سلطه اداري و نظامي
.داشتند مالكيت وسايل آن بر كه بود رو در رو برجستهاي
براي اداري و سياسي قدرت مادي وسايل كنترل درك اين بنابر
.است اساسي اهميت واجد سياسي ساختار انواع درك
سياسي جامعهشناسي زمينه در وبر عمده مباحث از ديگر يكي
....است اجتماعي منافع و انديشهها ميان رابطه درباره
مادي منافع با كه صورتي در انديشهها كه بود آن بر وبر
حال اين با.بود خواهند بياثر تاريخ در نشوند درآميخته
مي اجتماعي منافع و علايق بازتاب "صرفا را انديشهها او
(ص 56 همان).انعكاس و بازتاب رابطه نه داند
:وبر ديدگاه از دولت
روابط يا قدرت ساخت و دولت ميان نزديك رابطه وبر نظر به
يا پيدايش حاصل مدرن دولت بهعلاوه و ندارد وجود طبقاتي
تاثير آن پيدايش در خود بلكه نيست سرمايهداري روبناي
بررسي دقيقتر صورت به را دولت وبراست داشته اساسي
و مستمر سازماني اداري ، و اجباري سياسي نهاد يك:ميكند
انحصاري حق از آن اداري مقامات و خود كه آنجا تا پيوسته
دولت برخوردارند ، آن دستورهاي اجراي در زور از استفاده
از مشروع استفاده انحصار وبر كه تاكيدي.ميشود ناميده
مشروعيت مفهوم با را دولت مفهوم آشكارا است كرده زور
به مربوط كمتر است ممكن دولت پذيرش.ميدهد پيوند
و اكراه روي از تندردادن به مربوط بيشتر و مشروعيت
.باشد مادي مزاياي دليل به يا بيميلي
(ص20 سياست و جامعه)
از ديگري حوزه هر مانند خود نيز مدرن دولت وبر نظر به
خاص دروني مستقل ديناميسم و تحول سير داراي اجتماعي نظام
زندگي از حوزهاي هيچ نميتوان بنابراين است ، خويش
....دانست ديگري حوزه پرتو و بازتاب "صرفا را اجتماعي
ساخت "مثلا) مختلف ساختهاي ميان كه است معتقد وبر
به دارد ، وجود انتخابي رابطه (اقتصادي ساخت و اجتماعي
ويژگيهاي اتفاقي "تقريبا نحوي به ساخت هر كه معني اين
حال اين با....ميكند انتخاب ديگر ساخت از را مناسب
دقيق مفهوم به سياسي جامعهشناسي ديسپلين اصلي خط يافتن
وي آثار در جامعه و دولت ميان پيچيده روابط كشف يعني آن
(ص 52 سياسي جامعهشناسي).است دشوار
:سياسي احزاب
بر مبنايش كه اجتماعي گروهبندي چونان را احزاب وبر
براي قدرت تدارك منظور به افراد آزاد "صريحا عضوگيري
يا معنوي شانسهاي تدارك و سياسي گروه بطن در رهبري هيات
براي شخصي امتيازهاي كسب يا مشخص هدفهاي تحقق براي مادي
بنگاه يك يا دستگاه كه حزب پس...ميكند تعريف اعضاء
از بيشتر قدرت كسب مترصد و قدرت بر مبتني سازمانيافته
ساخت.ميدهد تشكيل است ، آن اعمال مدعي كه سلطهاي راه
.است گرفته شكل سلطه اصول پايه بر "اصولا حزب ، دروني
(ص 237 ماكسوبر جامعهشناسي)
در:ميگيرد نظر در را خصلت سياسي 3 گروههاي براي وبر
يك درون در داشتن جريان بهوسيله سياسي فعاليت نخست وهله
مرزهاي كه نيست ضرورتي.ميشود شناخته معين سرزمين
اما.باشد متغير است ممكن باشد ، بوده مشخص "دقيقا سرزمين
از نميتوان ميدهد هويت گروه به كه سرزمين وجود بدون
مرزهاي درون در كه كساني دوم ، وهله در.زد دم سياسي گروه
كه ميكنند اختيار رفتاري دارند ، سكونت سياسي گروهبندي
جهت آن مردم و سرزمين اين اقتضاي به معناداري طرز به
"احتمالا و است زور سياست ابزار سوم وهله در.ميگيرد
نحو به را خود وظايف آنكه براي سياسي گروه البته.خشونت
اما.ميكند استفاده هم ديگري وسايل از دهد انجام مطلوبي
.است نهايي حربه زور ديگر ، وسايل نشدن واقع موءثر صورت در
(ص 231 همان).است سياسي گروه اختصاصي وسيله زور ،
:دو آن رابطه و دموكراسي -بوروكراسي
به.است وبر انديشه در مفهوم عامترين شدن عقلاني روند
.ميرود بهپيش شدن عقلاني فرايند در همواره جهان او نظر
عقلانيت گسترش معني به وبر ديدگاه در عقلانيت مفهوم
با.است اجتماعي يا خارجي زندگي حوزه در ابزاري يا نهادي
زندگي از خاص حوزهاي تنها وبر ماكس نظر به حال اين
اما.ميشود عقلاني علم و بوروكراسي اقتصادي ، حوزه بويژه
"عمدتا انسان زندگي ديگر حوزههاي اينها از نظر صرف
زندگي تداوم عمده عوامل از يكي....هستند غيرعقلاني
.است بودن احساسي و عاطفي نامشخص نيروهاي اسير غيرعقلاني
در چه و خصوصي زندگي در چه فردي كنشهاي از بسياري منشاء
ديگري عامل.است عاطفي زندگي همين سياسي و اجتماعي زندگي
معني اين به و پذير انضباط بيشتر را انسان زندگي كه
اصلي ارزشهاي ميان ذاتي تعارض وجود ميسازد غيرعقلاني
آن جزء و جمعي سعادت برابري ، و آزادي همچون انسان زندگي
.است
اصول اگر زيرا است ناممكن سياست و دين اصول تلفيق "مثلا
مصلحت اگر و ميرود دست از سياسي مصلحت كنيم حفظ را
ضرورت دين اصول رعايت عدم است ممكن داريم پاس را سياسي
و سياست حوزه در غيرعقلاني و عقلاني زندگي دوگانگي.يابد
(ص 57 سياسي جامعهشناسي).دارد بازتاب نيز جامعه
نظام به دموكراسي:است اينگونه دموكراسي از وبر تعريف
نظام در مشاركتكننده مردم آن در كه ميشود گفته سياسي
مفهوم كليد و منفعل افراد نه و ميآيند بهشمار حكومتي
وبر ، ديدگاه در.است بودن شهروند معناي درك مشاركت
و تصميمگيري در مشاركت توانايي معناي به بودن شهروند
.بود رهبران انتخاب در داشتن شركت نيز و سياستها تنظيم
كه است روشن (ص 86 جامعهشناسي در بنيادي انديشههاي)
صنعتي سرمايهداري قدرتمند نظام حضور شاهد ميخواست وبر
ديدگاههايش بويژه او سياسي بينش اما.باشد آلمان در
.بود مبهم اندازهاي تا دموكراسي ضرورت و اثربخشي درباره
او سياسي تفكر در اوايل همان از ديدگاه دو اين وجود با
حكومتي ، نظام و اقتصاد ميان پيوند دليل به -بود1 روشن
بازي اساسي نقش آلمان سياسي زندگي در بايد متوسط طبقات
.ميآمد شمار به ضرورت نيرومند رهبران وجود -و 2 كنند
(ص 78 همان)
رهبري موضوع به دموكراسي در وبر عمده نگرانيهاي از يكي
هر در دموكراسي شكست يا موفقيت زيرا ميشود ، مربوط سياسي
كشور آن سياسي رهبران توانايي با زياد اندازهاي تا كشور
را مناسبي رابطه ميكوشد او اين بر افزون.ميگردد تعيين
درك شود برقرار شهروندان عموم و رهبران ميان است لازم كه
هر كه ميشود موجب اطاعت و رهبري رابطه (ص 87 همان) كند
يا فلان به كه اقليت يك اندك ، شمار يك توسط سلطهاي
اعمال ميكند تحميل اكثريت بر را نظرهايش شيوه بهمان
اقليت بر اكثريت حكومت حتي و همه ، بر همه حكومت.گردد
يا انتخابات يمن به دموكراتيك رژيم "احتمالا.ندارد وجود
را رهبري هيات است ممكن اكثريت با مشورت ديگر صورتهاي به
اقليت يك هميشه كه نميشود آن از مانع اما كند تعويض
گروه كلي سياست نظرهايش مقتضاي به و باشد تصميمگيرنده
(ص 233 وبر ماكس جامعهشناسي).كند هدايت را
ضد "اساسا وبر عقايد خلاصه ، بهطور كه است معتقد ممسن
پنداشته فاشيستي تفكر زمينهساز درواقع ، و دموكراتيك
و داد تغيير را خود نظر ممسن بعد سالها.ميشود
ليبرال دموكراسي طرفدار درواقع ، وبر ، كه كرد نتيجهگيري
آنچنان آينده دورنماهاي به نسبت او بدبيني و است بوده
نوميد ليبرال را او ميتوان درستي به كه است بوده شديد
وبر (ص 86 جامعهشناسي در بنيادي انديشههاي).كرد توصيف
در مردم توده آن در كه را مستقيم دموكراسي كلاسيك مفهوم
در امر اين.ميكرد رد دارند مشاركت تصميمگيري
دوران براي اما بود امكانپذير حدودي تا كوچك اجتماعهاي
بايد رهبري مدرن دولت در.ميرسيد بهنظر نامناسب معاصر
جديد دوران گريزناپذير ويژگي اين.باشد اقليت يك ويژه حق
ممكن دموكراسي از شكلي كه اين بر مبني انديشهاي هر.است
كند نابود ديگر انسانهاي بر را انسانها سلطه است
.بود خيالپردازانه
ژرفترين از يكي بوروكراسي و دموكراسي رابطه وبر نظر به
تعارض.بود مدرن اجتماعي نظم در تنش ايجاد انگيزههاي
رشد زيرا بود ، برقرار بوروكراسي و دموكراسي بين اساسي
عمل شيوههاي اجراي براي كه قانون انتزاعي مفاهيم
از جديدي شكل و ايجاد مستلزم بود ، ضروري دموكراتيك
طرفي از.بود بوروكراتيك مقامات كنترل گسترش شديد انحصار
ايجاد را بوروكراتيك تمركز رشد دموكراتيك حقوق گسترش
وجود بنابراين.نبود صادق مطلب اين عكس اما.ميكرد
از يكي بودند بوروكراتيك ماشينهاي خود كه بزرگ احزاب
اگر اما.بود دموكراتيك نوين نظم اجتنابناپذير ويژگيهاي
تخصص و ابتكار از كه بودند رهبراني احزاب اين راس در
مقامات كامل سلطه خطر است ممكن بودند بهرهمند سياسي
نظريه جامعهشناسي ، سياست ، ).يابد كاهش بوروكراتيك
(ص 34 اجتماعي
تحميقكننده اثرهاي پادزهر يگانه كه ميكرد گمان وبر
مبني دموكراسي را آن كه است سياسي نظامي بوروكراسي سلطه
فرمندي رهبران به نظامي چنين.است ناميده عمومي آراي بر
براي خود انتخاباتي وجهه از مناسب مواقع در كه دارد نياز
موجود روشهاي كه كنند استفاده كارهايي به زدن دست
منحرف آنها از و ميخوانند فرا رويارويي به بوروكراتيك
وبر (ص 92 جامعهشناسي در بنيادي انديشههاي).ميشوند
گروههاي شامل ناگزير دموكراتيك رژيمهاي كه بود معتقد
به تخصصشان براساس كه هستند متخصص اداري كاركنان بزرگ
بوروكراسيهاي سخن ، ديگر به.ميشوند منصوب خود مشاغل
انديشههاي).هستند مدرن دموكراسيهاي ذاتي جزء نيرومند
(ص 91 جامعهشناسي در بنيادي
است وبر نظر در قانوني سلطه نمونه برجستهترين بوروكراسي
(ص 246 وبر ماكس جامعهشناسي):است مبتني زير اصول بر و
"دقيقا كه صلاحيتهايي نتيجه در و معين خدمات وجود:يكم
كه بهگونهاي شدهاند مشخص مقررات يا قوانين وسيله به
وظايف انجام براي لازم تصميمگيري قدرتهاي نيز و وظايف
را قضات نميتوان "مثلا) هستند حمايت تحت قوانين موجب به
كه بهطوري است ، عمر يك براي كارمندي "عموما.(كرد جابجا
كنار در فرعي اشتغال يك نه است اصلي شغل يك دولت به خدمت
اين معنايش وظايف ، بودن مراتبي سلسله سوم.ديگر حرفه يك
با مديريت ، پستهاي و جزء خدمت با اداري نظام كه است
يافته ساخت شدت به بالا ، مراتب به پائين از مراجعه امكان
يا آزمون سابقه ، روي از كارمندان استخدام چهارم.است
نامزدهاي از تخصص ، كارداني خواستار كه است تحصيلي مدرك
گزينش پايه بر كارمند ،"عموما.است اداري مشاغل احراز
انتخاب بهندرت) ميشود منصوب قراردادي تعهد و آزاد
حقوق صورت به مالي منظم پاداش از كارمند پنجم.(ميگردد
ترك و تقاعد هنگام به بازنشستگي حقوق از و ثابت ماهانه
از اعم دريافتي) پاداش ميزان.است برخوردار دولت خدمت
مشاغل دروني مراتب سلسله حسب بر (غيره و مزايا و حقوق
هر ششم ، .است شده رتبهبندي مسئوليتها ، اهميت و اداري
زيردستش ، كارمندان كار به كه دارد حق مافوق مقام
هفتم ، .كند رسيدگي انضباطي كميسيون يك تشكيل با "احتمالا
عيني ، معيارهاي و ضوابط برمبناي كارمندان ارتقاي امكان
ميان هشتم ، .دارد وجود حاكم ، قدرت مرحمت و لطف حسب بر نه
است ، برقرار كامل جدايي است آن متصدي كه شخص و اداري شغل
كار ابزار مالك نه است خود شغل مالك نه كارمندي هيچ زيرا
.خود شغل اداري
:سلطه قدرت ، مشروعيت ،
در سياسي و اجتماعي هنجارهاي كه ميزاني يعني مشروعيت ،
در كه هنجارهايي بويژه و ميشوند پذيرفته معين جامعه يك
ديگران بر گروهها يا افراد برخي تسلط يا قدرت اعمال مورد
قدرت اعمال درك در مهمي مفهوم ترديد بدون.ميرود بهكار
(ص 59 سياست و جامعه).است جامعه و سياست بين رابطه و
روي از ظاهري فرمانبرداري جز كه اطاعت به سلطهاي هيچ
درصدد بلكه.نميشود قانع نيست احترام يا فرصتطلبي دليل
را مشروعيتش به ايمان خويش اتباع ميان در كه برميآيد
به اعتقاد به را خالي و خشك اطاعت يعني.برانگيزد
ماكس جامعهشناسي).كند مبدل است آن نماينده كه حقانيتي
(ص 240 وبر
.است اساسي قدرت تعريف در وبر توسط احتمال واژه كاربرد
شود ، گرفته نظر در بالقوه بهطور كه ميدهد امكان زيرا
را آن اينكه مهمتر و باشيم كاربردش انتظار در اينكه تا
گونه هر وبر.مطلق بهطور نه و بگيريم درنظر نسبي بهطور
استفاده بهمبناي را قدرت انحصاري بهطور كه را نظريهاي
معتقد و ميكند رها ميسازد مطرح زور كاربرد تهديد يا
يك اراده آيا كه كنند تعيين ميتوانند ديگري عوامل است
از ديگري گروه يا فرد اراده بر افراد از گروهي يا فرد
(ص 48 سياست و جامعه).نه يا است شده مسلط افراد
.است وبر سياسي جامعهشناسي در اساسي اصطلاحي" هرشافت "
....ميشود ترجمه سلطه يا اقتدار "معمولا اصطلاح اين
از افراد آن در كه دارد اشاره وضعيتي به سلطه يا اقتدار
پنداشته قدرت مشروع يا بهحق دارندگان مردم عموم نظر
جهان تغييرناپذير اساسي ويژگي را هرشافت وبر...ميشوند
(ص 90 جامعهشناسي در بنيادي انديشههاي).ميدانست سياست
يا سلطه مثالي نوع سه وبر كه است معتقد بشيريه دكتر
: ميدهد قرار بررسي مورد را سياست
است سنتهايي بر مبتني سنتي سلطه:سنتي سلطه و سياست -1
مبناي.ميگيرد قرار اطاعت مورد اتباع و حاكم جانب از كه
رابطه آن موجب به كه است سنتي كنش سنتي ، سلطه اجتماعي
سنتي حكام.ميگردد تلقي شده داده پيش از امري سلطه
معرض در را خود حكومت نكنند رعايت را سنتها وقتي "معمولا
سنتهاي بنياد بهعنوان مذهب نهادميدهند قرار خطر
در.ميدهد نشان واكنش سنتشكن حكام به نسبت اغلب جامعه
احتمال مختلف سنتهاي پاسداران ميان اغلب سنتي سياست
به عمل در سنتي سياست كه آنجا از.ميآيد پديد كشمكش
اغلب سنتي حكومت ديواني دستگاه دارد ، گرايش شدن شخصي
حاكم شخصي خدمتگزاران و خويشاوندان وابستگان ، از متشكل
ارتقا نيست ، منظم دستگاهي سنتي دولت ديواني دستگاه.است
سياسي مناصب و نميگيرد صورت مشخصي ضوابط برحسب ترفيع و
رو اين از و ميشود دست به دست ناپذير پيشبيني طور به
نمونه برجستهترين وبر نظر در.ندارد وجود شغلي امنيت
ويژگيهاي آن در كه است پاتريمونياليسم سنتي سلطه و سياست
.ميگردد آشكار كامل شكل به نامبرده
عوامل از يكي وبر نظر به:بوروكراتيك سلطه و سياست -2
بوروكراسي و عقلانيت گسترش و رشد سنتي جامعه دگرگوني مهم
عقلانيت اين توسعه.است قانوني و عيني هنجارهاي بر مبتني
به بايد جمله آن از كه است بوده بسياري عوامل نتيجه
امكانات توسعه پولي ، اقتصاد عقلايي ، حقوق نظام پيدايش
مذهب در) دنيوي علايق سوي به فكري تحول بويژه و ارتباطي
و بوروكراتيك سياست و سلطه در.گذاشت تاكيد (پروتستان
بوروكراتيك سياست است ، غيرشخصي اطاعت و حكم رابطه عقلاني
مدرن بوروكراسي در.است استوار هدفمند عقلاني كنشهاي بر
را نسب و حسب و شخصي و سنتي تعهدات جاي كارداني و مهارت
حوزههاي و صلاحيتها همه بوروكراتيك سياست در.ميگيرد
در و شدهاند توزيع مراتب سلسله براساس مشخص نحوي به عمل
امنيت از اداري و سياسي پيشه و شغل موجود قوانين حدود
.است برخوردار
تعريف چنين را كاريزما وبر:كاريزمايي سلطه و سياست -3
يك واجد ميرسد نظر به شخصيكه استثنايي كيفيت:ميكند
از كه است غيرعادي دستكم يا بشري فوق فوقطبيعي ، قدرت
بدين و ميكند جلوه سرنوشتساز و مقدر مرد چونان آن گذر
رفتار.ميشوند جمع او گرد هواداراني يا مريدان دليل
را آن ميتوان زيرا نيست ، سياسي فعاليت ويژه كاريزمايي
اقتصاد حتي و اخلاق هنر ، دين ، چون ديگر زمينههاي در
كاريزما خصلتهاي از يكي وبر نظر به چند هر.كرد ملاحظه
.است اقتصادي عادي فعاليت به نسبت بودنش بيگانه كم دست يا
ظاهر گوناگوني چهرههاي در سياست در كاريزمايي سلطه
قهرمان اجتماعي ، ديكتاتور عوامفريب چهره در.ميشود
(ص 244 وبر ماكس جامعهشناسي).انقلابي يا نظامي
دگرگوني دچار را خود روحي زندگي نخست كاريزما نيروي
.ميكند ايجاد تحول اجتماعي نهادهاي در سپس و ميسازد
حيطه و جهان درون در استمعجزهآسا نيرويي كاريزما
از برخاسته "اساسا كاريزماميآيد پديد اجتماعي زندگي
جهان واقعيت و خويش زندگي از تعريف به انسان دايمي نياز
مساله به پاسخ در كاريزما ديگر بهعبارت.است جامعه و
طور به تاريخ طي در كاريزمايي شخصيتهاي.مييابد معنا
و ميكنند عرضه انسان و جهان از جديدي تعاريف مداوم
شده عرضه تعريف به را خود كه كنند پيدا پيرواني هرگاه
جنبش اگرميآيد پديد اجتماعي جنبش يك سازند متعهد
به شخص آن كند پيدا خاص تجلي تن يك وجود در كاريزمايي
و پيروان ميان.ميرسد خارقالعاده فردي خود پيروان نظر
عاطفي كنش يك خود ارادت و است برقرار ارادت رابطه رهبر
سلطه ، اساس ارزش بر مبتني عقلاني كنشهاي كه درصورتي.است
بود خواهد ارزشهايي به معطوف كنشها اين باشد كاريزمايي
جامعهشناسي نظر از.ميگذارد تاكيد آنها بر رهبر كه
با كه مييابد تداوم صورتي در كاريزمايي جنبش سياسي
حامل گروههاي يا اجتماعي گروههاي برخي مادي علايق
در را خود كارويژههاي آنكه از پس كاريزما درآميزد
انجام پيروان گردآوري و زندگي از جديدي معناي عرضه زمينه
روزمره و عادي امري بهصورت يعني ميشود ، روتينه داد
.درميآيد
:ماخذ و منابع
-1374-اول چاپ -بشيريه حسين دكتر -سياسي جامعهشناسي -1
ني نشر -تهران
محسن -كوزر لويس -جامعهشناسي بزرگان انديشه و زندگي -2
علمي انتشارات -تهران -چهارم چاپ -ثلاثي
باقر -آرون ريمون -جامعهشناسي در انديشه اساسي مراحل -3
فرهنگي و علمي انتشارات -تهران -1363-اول چاپ -پرهام
محسن -ريترز جرج -معاصر دوران در جامعهشناسي نظريه -4
علمي انتشارات -تهران -1374-دوم چاپ -ثلاثي
-كيويستو پيتر -جامعهشناسي در بنيادي انديشههاي -5
ني نشر -تهران -1378-اول چاپ -صبوري منوچهر
-كيدنز آنتوني -اجتماعي نظريه و جامعهشناسي سياست ، -6
ني نشر -تهران -1378-اول چاپ -صبوري منوچهر
-اول چاپ -صبوري منوچهر -راش مايكل -سياست و جامعه -7
سمت -تهران -1377
چاپ -نقيبزاده احمد -وبر ماكس -سياستمدار و دانشمند -8
تهران دانشگاه انتشارات -تهران -1370-اول
عبدالحسين -فروند ژولين -وبر ماكس جامعهشناسي -9
رايزن ناشر -1368-دوم چاپ -نيكگهر
|