ساحلها سبكباران
عاشورا واقعه در تحريف و جعل
ساحلها سبكباران
پاياني بخش - شفيعي حسين استاد واصل عارف از يادكردي
عارف گراميداشتنامه از دوم بخش حاضر ، مطلب :گشايي جستار
.باشد مي (سره قدس) شفيعي استادحسين شناخته كم دانشور و
نمونه و عارفانه زندگي و اساتيد درباره نخست بخش در
به مطلب آن ادامه اينك.شديم آشنا ايشان منظومات از هايي
.شود مي تقديم گرامي خوانندگان
با.ميكشيد انتظار مشتاقانه را مرگ و بود سبكبار او
با سياسي متفاوت بسيار و مختلف نگرشهاي با افرادي آنكه
خاصي گروه هيچ بينش به سياسي ، نظر از داشتند شد و آمد او
اما.بود مسائل اينگونه از رهاي و فارغ و نبود وابسته
برخوردار مترقي و خاص سياسي و اجتماعي نگرش يك از خود
بياعتنا جهاني و ملي سطح در پيرامون مسائل به نسبت.بود
مرتب بهطور.داشت را خود خاص عكسالعملهاي و نبود
در شخصيتهاي از.ميكرد دنبال را جهان و ايران اخبار
خاص ستايش و توجه مورد ماندلا نلسون سياست جهان حيات حال
.بود او
تاريخ كل به آگاه مورخي همچون اما نبود ، تاريخنگار گرچه
و تاريخ قرآن ، تعاليم از الهام با وي.مينگريست بشري
و معرفت كسب براي منبعي مثابه به را انسانها زندگي
حادثهاي هر.ميآورد بهشمار عبرتآموختن براي وسيلهاي
.بود عبرتآميز او براي انسانها زندگي در كوچك حتي
اجتماع گوناگون قشرهاي از كثيري جماعت با عمر تمامي در
و عالمان و منصبان صاحب تا گرفته ساده كارگران از
همه با علمي احاطه تمام با.داشت آمدوشد بزرگ هنرمندان
.است رايج عرف خلاف كه چيزي ;داشت برخاست و نشست كس
ساخته او خلق محبت جايگاه را قلبش يكتا ، معبود به او عشق
عاطفي عميق ارتباطات پيرامونش افراد از بسياري با.بود
در.داشت را همه اين گنجايش او بزرگ قلب و ميكرد برقرار
بود ، رفته سفرها حقيقت جستجوي در خود عمر دورتر سالهاي
.ميشمرد غنيمت را ياران و دوستان صحبت عمر اواخر در اما
هنگام در كه ميشد روزي كمتر و بود ميهماننواز بسيار
پذيرائي در.نباشند همسفره او با تن چند يا يك غذا صرف
انساني مسائل رعايت به حال عين در و بود بيتكلف و ساده
روي به او خانه در.داشت كافي توجه اجتماعي قراردادهاي و
مكرر آمدورفتهاي محل او كوچك خانه و بود باز همه
او كوچك اتاق.بود ديگران و علاقمندان دوستان ، شاگردان ،
كه هنگامي.داشت عظمت دنيائي بود ، همه پذيراي آن در كه
او پاسخ وقار پر طنين ميكردي سلام و ميشدي وارد او بر
تا نافذ نگاهي با او نوراني سيماي.ميكرد آرام را قلبت
را آدمي وجود ژرفاي تا گوئي و ميكرد نفوذ جان اعماق
شدن وارد هنگام و بود متواضع بسيارميخواند و ميكاويد
.نميداد برخاستن اجازه درس كلاس به
درك ميرفت انتظار او چون دلسوخته عارفي از همچنانكه
درك توانائي بخوبي داشت موسيقي بويژه و هنر از والائي
را سنتي و اصيل موسيقي و هنر و داشت هنر در را الهي عنصر
ابياتي شنيدن با گاه موسيقي ضمن در.مينهاد ارج بسيار
خود از و ميآمد وجد به پارسيگوي بزرگ شاعران عارف از
خود به يا ما روزگار كه بود سوزي عالم رند.ميشد بيخود
كه بود شاعري نيز او خود.است ديده ندرت به يا و نديده
ايمان حساس ، و لطيف طبع.ميسرود شعر جواني عنفوان از
ادبيات با گسترده و عميق آشنائي خداوند ، به عشق و ناب
ميگذاشت تاثير او شعر بر بيترديد عربي و فارسي عرفاني
:ميگويد باره اين در وي چند هر
پرداز مضمون شاعر نه و سازم سخن نه
رحماني دم و است غيب هاتف سخنم
:ديگر جاي يا
بودم بيابان به سياهي سنگ از كمتر
كرد بدخشانم لعل نظرش كيمياي
دادند سحرگه شيراز حافظ بر آنچه
كرد غزلخوانم و سرمست و كامم در ريخت
:ديگر جاي باز و
سخن ني است عشق حالت بيان شعرم
كرد سراب از تميز آب آنكه هر داند
فارسي شعر "خصوصا و ادبيات به او عجيب احاطه و اشراف
از شعري مناسبت هر به درس ضمن در بود برانگيز تحسين
ديدار.ميخواند...و عطار عراقي ، سعدي ، حافظ ، مولانا ،
چند كه) آنهماريشيمل خانم آلماني مشهور فيلسوف با او
يك در و ديدني بسيار گرفت صورت (استاد رحلت از قبل ماه
اين در آن وصف كه گرديد برگزار خاص عرفاني و روحاني فضاي
.ميطلبد ديگر مقالهاي و نميگنجد مجمل
پيشبيني را خويش عمر پايان رحلت از قبل ماه دو "دقيقا
و خانواده با.داشت غريبي حال عمر ، آخر روزهاي.بود كرده
ميگفت سخن ديگر شكلي به ارادتمندان و شاگردان و دوستان
شنبه روزميكرد وداع ديگر گونهاي به خداحافظي هنگام و
بيش او نورانيت و داشت عجيبي وجد صبح از ماه 1378 بهمن 2
بيان را صبح درس دو خاص ولعي با.بود شده ديگر وقت هر از
خود مرگ به اشاره با و كنايهآميز شكلي به را درس و كرد
درس كلاس در همانروز عصر در سرانجام.برد پايان به
عاشقانه عمري كه (ع)علي اميرالموءمنين مولي نهجالبلاغه
ديدار به و شد قلبي ايست دچار بود ، ورزيده ارادت او به
براي كه بود او حيات شگفتيهاي از هم اين شتافت ، معبود
در) مزارش سنگ براست كنايتي و نشانه خود بيداردلان ،
اقبال ابيات اين (اصفهان رضوان باغ نامآوران گلشن قطعه
حك ميكرد ، تكرار پيوسته حيات زمان در كه را لاهوري
:كردهاند
خاك اين از بربستم خويش رخت چو
بود آشنا ما با گويند همه
مسافر اين ندانست كس وليكن
بود كجا از و گفت كه با و گفت چه
:ميگويد باره اين در خود
آخر رسيدم دلدار به كه دل اي ديدي
آخر بريدم عشق خطر پر وادي
بسيار دويدم گرچه طلب بيابان در
آخر رسيدم مطلوب به كه لله شكر
عشق ميخانه در بر زدم حلقه آنقدر
آخر كشيدم باده و در گشودند تا
ناكامي قفس در زدم بال آنقدر
آخر پريدم باز و قفس شكستم تا
دل از كشيدم دوست يا نعره آنقدر
آخر نويدم لبيك به دادند كه تا
ملكوت حريم سكان ز وصل مژده
آخر شنيدم سحرگاه به تا شب همه
شدم روح پارچه يك و كردم رها تن
آخر دريدم جسم عاريت خرقه
طوفكنان دل كعبه حرم حريم در
آخر دويدم يار رخ تماشاي به
مراد برگ صد گل حقيقت گلستان از
آخر چيدم هلهله صد دو به پر دامني
كجا ز شفيعي سرشار دولت اين و من
آخر خريدم بيدار دل از گوئيا
:از عبارتند كه مانده يادگار به ايشان از چندي آثار
شرح از بخشي ترجمه - جلد دو در) فضيلت تجلي -1
.(الحديد ابي ابن نهجالبلاغه
نهجالبلاغه متقين خطبه شرح در نوراليقين -2
شبستري محمود شيخ كه هروي ميرحسين از كنزالرموز رساله -3
.است آورده نظم به وي سئوالات پاسخ در را راز گلشن كتاب
.(منطق در) بهجتالطالبين -4
.شعر ديوان -5
.ديگر نشده منتشر آثار و
نظيري كم سوگ در را دوستدارانش عظيم خيل و رفت او آري
:كه بود بيت اين مصداق او واقع به كه داد قرار
كم تن يك چشم دو شمار از
بيش هزاران خرد شمار وز
.دهد قرار خود رحمت جوار در هماره را او منان خداي
عاشورا واقعه در تحريف و جعل
(پاياني بخش) جاهلي فرهنگسازي منتهياليه در بنايي عاشورا
آقاي قلم به مقالهاي پاياني بخش حاضر ، مطلب :جستارگشايي
چاپ به پنجشنبه 25/1/79 روز در كه است آيين پاك پدرام
گرامي نظر به امروز آن ، ادامه غفلت دليل به و رسيد
تاريخ از گوشههايي نخست ، بخش در.ميرسد خوانندگان
دنباله كه اسلام و اهلبيت دشمنان فرهنگسازي و آشوبها
بود عربي نژادگرايانه دگرگونسازي و جاهليت طولاني جريان
.بود شده مطرح
عهد در گوناگون ، صور در بدعت و تحريف و جعل حاضر ، بخش در
گرديده بيان توجهي قابل منابع مبناي بر و تحليل امويان
نظر گرامي ، خوانندگان و محترم نويسنده از پوزش ضمن.است
.مينماييم جلب مطلب اين به را شما
معارف گروه
مغيرهبن و عمروبنعاص و معاويه كه عباراتي و آثار تمامي
حكمت در و ميشمارد عرب حكماي از را ابيه زيادبن و شعبه
طرح از بخشي همه ميزند ، مثل آنان به خردمندي و
.بودهاند معاويه "فرهنگسازي"
دست فرهنگسازي به نيز امامت جريان انهدام براي معاويه
ترويج "دقيقا شام منابر بر (ع)علي لعن و سب.بود زده
پوشش را معاويه حكومت تبليغي برنامه كه بود فرهنگي
از دسته آن بود لازم فرهنگي چنين ترويج براي.ميداد
نهي را مسلمان فرد به دشنامگويي كه پيامبر احاديث
.شود سپرده فراموشي به ميكرد ،
قتاله و فسوق سبابالمسلم" كه بود گفته صراحت به پيامبر
."كفر
كفر موجب او كشتن و فسق سبب مسلمان ، فرد دشنامگويي
بود توانسته حكومتي شده حساب تبليغات حال اين با.ميشود
بهگونهاي را (ع)علي سب و بينگارد ناديده را پيامبر سخن
خطبا عقيدتي -سياسي "سنت" مثابه به عمل اين كه دهد ترويج
عمربن وقتي بعدها كه گونهاي به.درآيد مردم مبلغان و
باد به را او عدهاي كرد ، نهي (ع)علي سب از عبدالعزيز
!كردهاي رها را "سنت" كه گرفتند موءاخذه
و اطلاعرساني رسمي ابزار تنها مسجد ، و منبر و خطبه
منبر از آنچهاست دوران اين تبليغاتي دستگاه مهمترين
رسمي فرهنگ از حاكي برميآيد ، مسجد خطيب گلوي از و شام
كه است آن از حاكي تاريخي قرائن تمام و است روز آن جامعه
چندي از پس داشت ، تبليغي عرف وجهه آغاز در كه (ع)علي سب
است بديهي بود ، شده تثبيت شام جامعه رسمي فرهنگ بهعنوان
پيگيري را موضوع اين انكار غيرقابل جديتي با معاويه
در را امامت و رسالت جريان (ع)علي سب و حديث جعل.ميكرد
بدين تا.بود داشته نگاه دور شاميان دلهاي دسترس از شام
از اما ;بود پوشانده جامهعمل خود محاسبات به معاويه جا
صورت كندي به فرهنگسازي كرد؟ ميتوانست چه پس اين
ممكن (ع)حسين امام و (ع)حسن امام گوياي كلمات و ميگرفت
رخنههايي معاويه ، حكومت تبليغي ساختارهاي در بود
كرده نقل ابنعساكر كه روايتيكند ايجاد جبرانناپذير
معاويه دوران در (ع)مجتبي حسن امام كه ميدهد نشان است ،
(ع)مجتبي حسن امام وقتي.است بوده روبهرو شرايطي چه با
گريه حكم مروانبن ديد (ع)حسين امام رسيد ، شهادت به
در (ع)مجتبي امام دفن مانع كه اوست هم مروان.ميكند
وي از را گريستنش علت (ع)حسين امام وقتي.ميشود مدينه
او آزار در ميتوانستي ، هرچه تو كه ميگويد و ميپرسد
چه براي اينك پس ;شدي او مسموميت عامل خود و كوشيدي
جملاتي در و ميكند اشاره كوه به دست با مروان ;ميگريي
;دادم انجام را كارها اين همه":ميدهد پاسخ چنين كوتاه
(11)".بود بردبارتر نيز كوه اين از او اما
تمام در يعني هجري ، تا 60 دهه 50 در نيز (ع)حسين امام
عاشوراي به ساله يك دنبالهاي با آن تاريخ كه دههاي مدت
و گفتهاند سخن هميشه از كمتر ميانجامد ، هجري سال 61
.است شده جاري ايشان زبان بر سالها اين در اندكي احاديث
و بود شده متوقف (ع)حسين امام به بيتالمال پرداخت
چشم تا ميشد قطع نيز شيعيان از بسياري مستمري همزمان
از معاويه.بدوزد پيامبر خاندان خانه در به را آنان اميد
حسن امام به بيتالمال پرداخت تمام ، سال يك نيز پيشتر آن
اين اثناي در.بود كرده متوقف "مطلقا را (ع)مجتبي
شعب خاطره ميكوشيد آنها طي معاويه كه سختگيريها
دردمند سينه در و پيامبر اهلبيت خانه در را ابيطالب
خاندان مسلم حق كه نيز فدك كند ، تكرار (ع)حسين و (ع)حسن
(12).شد بخشيده حكم مروانبن به بود پيامبر
خود ، پسرعموي از (ع)حسين امام كه شرايطي در معاويه
از نيمي وي و بود كرده قرض درخواست عباس بن عبيدالله
كنار در ،(13)ميفرستاد (ع)حسين براي را خود دارايي
نيز خود استراتژي اين ويژه فرهنگسازي از اقتصادي محاصرات
بناي هرگاه و ميرسيد كجا هر به كه چناننبود غافل
بخشش و جود به را آنان ميگذاشت ، را بنيهاشم از تعريف
و حلم اهل اموي و است جود اهل هاشمي ميگفت.ميستود
كه چنان نيز فرهنگسازي از اينگونه (14)!شجاع زبيري ،
داده هشدار آن درباره (ع)مجتبي حسن امام پيشتر ، سالها
ساختن محتاج و بخششگري به بنيهاشم تشويق هدف با بود ،
.بود شده طرحريزي امويان به خاندان اين اندك اندك
جاهلي فرهنگسازي از كه عمدهاي هدف چهار به اكنون معاويه
:بود يافته دست ميكرد ، اراده
.ميساخت تضمين را امامت جريان انهدام (ع)علي سب فرهنگ.1
معاويه حكومت مشروعيت احاديث ، جعل و آيات تاويل فرهنگ.2
.ميستاند پيامبر سنت و خدا كتاب از نيرنگ به را
فوران و عقدهگشايي مهياي را بنياميه قومي ، تعصبات.3
.ميساخت خود مشركانه و ديرينه كينههاي
بنيهاشم ، در نيز مدارا و صبر و بخشش و جود فرهنگ.4
!بود بهرهبرداري آماده
آيين پاك پدرام
:پانوشت
.ص120484 ج1 ، الاسلام ، قبل العرب تاريخ في المفصل.11
.ص 1406 ج 7 ، عساكر ، ابن.ص 130302 ج 8 ، همان ،
.ص295 ج4 ، (-دارالفكر ، 1407ه بيروت ، ) صبحالاعشي قلقشندي ،
|