نويسنده انگيزش از فراتر بازتابي
دارند بازنگري به نياز ادبي آرايههاي
نويسنده انگيزش از فراتر بازتابي
نگاهي با داستايفسكي ادبي و اجتماعي زندگي تحليلي بررسي
(پاياني بخش) مكافات و جنايت به
است؟ چگونه رمان اصلي قهرمان شخصيت
شخصيت همچون بيمارگونه و عصبي شخصيتي داراي "روديا"
اعتقاد "ابرمرد" به داستان آغاز در كه است داستايفسكي
را تاريخ كه هستند "ابرمردان" اين او بهنظر.دارد
اين روديا نظر به.ميدهند شكل و مسير آن به و ميسازند
و دارند قرار جامعه اخلاقي -حقوقي نظام وراي "مردان ابر"
و اجتماعي نظام اصالتي بي خوبي به كه او ديگر طرفي از
ضرورت به ;دريافته را اجتماع حقوقي -اخلاقي ساختار بخصوص
قدرت اثبات براي او.است واقف اجتماعي نظام اين تغيير
در ديگر سوي از و "ابرمردي" نقش ايفاي براي خويش دروني
غارت و كشتن به تصميم اجتماعي نظام ناخودآگاه نفي جهت
.ميگيرد رباخوار پيرزن
همچنين و ابرمردي نقش ايفاي امتحان و آغاز براي كه او
عمل حقيرترين به خود براي نقش اين مادي شرايط ايجاد براي
حل خود براي ادامه در را موضوع اين نميتواند زده دست
.(اول جلد صفحه 345 دوم پاراگراف به كنيد نگاه).كند
اجتماع موجود عقايد با نميتواند او ;ديگر سويي از
خود در را نويني منسجم افكار كرده ، حساب تسويه "كاملا
به قتل ، از بعدي مرحله در كه علتهاست اين به.دهد رشد
و موجود نظام تسليم "نهايتا شده گرفتار دروني تناقض
اين و ميشود اجتماع حقوقي -اخلاقي انگارههاي بخصوص
مذهبيگونه انگارههاي مقابل در تسليم و قبول جز چيزي
سودپرستي و خرافه از است ملغمهاي كه) جامعه موجود
.نيست (بورژوايي -فئودالي پدرسالارانه اخلاق و سوداگرانه
.باشد داشته اين جز سرانجامي نميتواند روديا واقع در
داستايفسكي خود زيرا.ميخواهد چنين داستايفسكي كه چرا
تبعيد و زندان روند در و دستگيري از بعد زندگي مسير در
ميرساند ، آنجا به را روديا خويش قلم با كه رسيده جايي به
در "مكافات و جنايت" نوشتن از پيش داستايفسكي چنانكه
رماني نوشتن به شروع":بود نوشته برادرش به نامهاي
طرح.بگذارم مايه خودم خون و قلب از آن در و..ميكنم ،
با كه كردم پيريزي شاقه اعمال با زندان از را رمان اين
لحاظ به البته ".بودم گريبان به دست سرخوردگي و اندوه
.ندارد اين جز راهي روديا نيز ، داستان دروني مكانيزم
افكار از متناقضي ملغمه آغاز از راسكولنيكوف روديا زيرا
بستري بر كه پيشروست ، و نو انديشههاي و خرافي و كهنه
به بازگشت جز راهي "نهايتا و ميكند رشد پوسيده و كهنه
.ندارد پوسيده و كهنه بستر اين
و كفر از متشكل كه روحيهاي:دارد متناقضي روحيه روديا ،
واقع در اين و ;است خرافه و علم تسليم ، و صبر طغيان ،
جز نيست كسي روديا.نيست داستايفسكي خود روحيه جز چيزي
واقع در يعني داستايفسكي ، فئودور ممكن صورتهاي از يكي
وكنش گرفته قرار خاص شرايطي در كه فئودوراست همان روديا
دور داستايفسكي خصلتهاي از هيچ ، كه خاصي واكنشهاي و
توجيه ، روديا ديگر ، بهعبارت.ميدهد بروز خود از نيست
و مبارزاتي انديشههاي و مبارزه از بريدن و انفعال
.است تبعيد و دستگيري از بعد داستايفسكي آزاديخواهانه
ممكن حالات از يكي واقع در روديا اينكه از خارج
نيز ، داستان دروني مكانيزم لحاظ به ;است داستايفسكي
;هست كه گوشهنشيني و منفعل اينگونه جز نميتواند روديا
نميتواند گراست ، برون "خصلتا كه آدمي زيرا باشد ،
دادن شكل و بيان در و آورده روي خود درون به قوي اينچنين
.بپردازد خود وجودي درون زندگي و شخصيت به
اين و ;ميشود متلاشي و شده خرد داستان روند در روديا
در داستايفسكي كه چرا.نيست داستايفسكي خواست جز چيزي
از تا ميكند خرد شخصيتي نظر از را روديا رمان ، روند
اما.بيافريند تازه شخصيتي او ، شخصيت خردهريزهاي ميان
واقع در.نيست بيش مرداري نويسنده ، تازهزاد نهايت در
مورد در مطلب جان) ميپيوندد جامعه بردگان خيل به روديا
بازرس "پترويچ پارفيري" زبان از داستايفسكي را روديا
.(ميكند بيان
نفي به ;تفكر در كه است شخصيتي روديا ديگر ، زاويهاي از
و اجتماعي مناسبات وميرايي پليدي رسيده ، موجود نظم
از و است يافته را خود جامعه حقوقي -اخلاقي انگارههاي
ترقيخواه و انتقادي ديد اين اما ;است كرده عصيان اينرو
در كه است چنين.است دروني بيانسجام و خام "شديدا او
و افكار به نهايت در رفته ، اشتباه به طغيان مسير شناخت
مرسوم اجتماعي نظام تسليم كرده ، بازگشت كهنه انگارههاي
.ميشود
بتواند وسيله بدين تا است داستايفسكي خواسته اين البته
واقع در.كند وارد ضربه خود زمانه پيشرو انديشههاي به
، مادرش ، دونيا ، مانند) داستان مطلوب شخصيتهاي
اجتماع نظام كلي چارچوب كه هستند كساني همه (رازوميخين
.هستند آن در اصلاحاتي خواهان اينكه حداكثر پذيرفته ، را
افتاده ، در اجتماعي انگارههاي و نظام با روديا اما
او داستايفسكي كه است همين براي و ميكند طغيان عليهشان
.ميدهد مكافات سخت چنين را
پيرامون شخصيتهاي ديگر
سونيا
خود ، جسم فروش به خانواده نجات براي كه است معصوم دختركي
نميتواند پاكدامني زندگي ، غيبت در كه چرا ;ميدهد تن
.باشد عزيزان نجات از ارزشتر با برايش
زيرا.ايثارگرند بلكه هرزه ، نه كه است كساني از نمادي او
يك براي چيز ارزشترين با اجتماع ، نظر از كه پاكدامني از
.دهد نجات را ديگر انسانهاي جان تا ميگذرد است ، دختر
حاضر آنها خاطر به همين ، براي و است خانواده عاشق او
"دقيقا عشق اين و بگذارد فروش معرض به را جسمش ميشود
ميكند مجبور را او كه نظامي و جامعه.اوست پاكي بر دليل
جامعه و نظام كند ، آلوده را جسمش پاكي ، روح چنين با تا
در سعي داستايفسكي كه است چيزي همان اين و است پليدي
.دارد بيانش
.مييابد پاك چه را سونيا دريافته ، بخوبي را اين كه روديا
.ميشكند ميكند ، مقايسه او با را خود كه زماني روديا
اما آلوده ، را تن عشق براي سونيا روديا ، نظر از كه چرا
خود سونيا.است ساخته خون آلوده را دست كينه براي خودش
خراب روديا اما ;باشد دهنده نجات و بسازد تا ميآلايد را
از روديا و گذشته خود از سونيا.يابد نجات تا ميكند
.ديگران
مارمالادف
انساني.خورده شكست و شده حقير است انساني مارمالادف ،
كه است افرادي از دسته آن جزء او اجتماعي ، بيهويت است
همراه نيز خود بلكه مينهد ، گردن جامعه تحقير به تنها نه
به كنيد نگاه) ميزند دامن خود شخصيت تحقير و جامعه با
در را شيوه بهترين و (اول جلد -آخر پاراگراف صفحه 14
اما ميپذيرد را شكست اومييابد شدن الخمر دائم
-مادي شكست روند در او.بپذيرد را تسليم نميتواند
به شخصيتش ، معنوي -انساني شكست آن پي در و خود اجتماعي
اجتماعي.ميرسد اجتماعي انگارههاي و تابوها بودن پوچ
را شكست كه آنجايي از اما.نيست فريادرسي هيچ آن در كه
به نميبيند ، خود در را مبارزه توان ديگر و پذيرفته
و مخمور درويشان عرفان ;ميآورد روي نشين خلسه عرفاني
.نشئه
ايوانونا كاترينا
در و ندارد را شكست پذيرش توانايي كه است زني كاترينا
شكست ، هجوم با مقابله براي او توشه تنها ميانه اين
اتوپيايي حصار اما.است گذشته رفته برباد افتخارات
قبول به گام به گام را او كه است لرزان چنان خاطرهها
خودفروشي به تن اوليه ، گامهاي در چنانكه.ميكشاند شكست
از بر عطفي نقطه اين و ميدهد محجبوبش و محبوب سونياي
.اوست پوسيدن درون
زياد نميتواند حقارت و شكست پذيرش عدم اين ادامه اما
بيارزشي و بيهويتي درك نقطه در درست و باشد داشته دوام
يعني رهايي راه تنها كه است سنگين برايش چنان ضربه خود ،
.ميپذيرد را ديوانگي و جنون
لوژين
در كه است كيسهاي نو بورژوا شخصيت روشن و كامل نمونه او
با هم آن) ببلعد را دنيا تا ميشود آماده خود ، رشد روند
هر و كالا ديده به چيز همه به اينها.(وافري اشتهاي چه
او.مينگرند كالايي روابط ديده به را رابطهاي نوع
در تنها را سعادت و خوشبختي و ميكند معامله ميخرد ،
او براي نيز عشق ميبيند ، زندگي مادي و مالي ملزومات
ميشود ، بسته معامله طرف دو بين كه قراردادي جز چيزي
.است مقوله همين از هم ازدواج همچنين.نيست
آگاهانه اختلافهاي و ناخودآگاه شباهتهاي
-سياسي خاص شرايط از برآمده نويسندهاي داستايفسكي
كهنه مناسبات كه شرايطي.است روسيه نوزدهم قرن اجتماعي
توان باتمام جديدي نظم و فروپاشي حال در روسيه اجتماعي
سياسياي -اجتماعي اوضاع چنين در.بود خود بسط حال در
كهنه دنياي نقد در نو افكار آن ، تاريخي شرايط با متناسب
سياسي ، جنبشهاي صورت به گرفته شكل (جديد عصر وحتي)
.مينمايند رخ جامعه عرصه در ادبي و اجتماعي
مانند اجتماعي -سياسي جنبشهاي كه بود چارچوب همين در
تروريستي فعاليتهاي چون) آنارشيستي -سوسيال جنبش
جنبش چون) كودتايي قيامهاي يا (باكونين شاهزاده
جنبش چون اجتماعي -فلسفي جنبشهاي يا (دكابريستها
در جنبشها اين ميكردند ، رشد گرفته ، شكل روس نيهليستهاي
مييافتند بازتاب خود شكل پيشروترين به تاريخي شرايط آن
به روسيه زمان آن تاريخي شرايط در نيهليسم كه است چنين و
با انديشهها ، مترقيترين و انقلابيترين از يكي صورت
.ميگذاشت تاثير جامعه ذهن بر موجود مناسبات نقد
موجود ، شرايط انتقاد جهت از راسكولنيكوف كه نيست بيدليل
شباهتهاي ("پسران و پدران" رمان قهرمان) "بازارف" با
نمايش به را نيهليسم از گونههايي دو هر و داشته فراواني
از كه است ناخودآگاهي شباهت از ناشي اين و ميگذارند
تفاوتهاي و است شده حاصل مشترك خاص مناسبات و شرايط
از واقع در رمان دو اين شخصيتهاي اصليترين
داستايفسكي يعني آنها پردازندههاي آگاهانه جهتگيريهاي
.ميدهد خبر تورگينيف و
فراتر آثارشان ;نويسنده دو هر خواست عليرغم اينها باتمام
مناسبات و شرايط از بازتابي به رفته آنها انگيزش از
كه تلاشي همه با كه روست اين از.است شده تبديل موجود
چون باشد ، ضدنيهليستها اثر يك رمانش تا ميكند تورگينيف
اين داده ، ارائه بازارف شخصيت از دقيقي و درست ترسيم
نيانگيخت ، نيهليستها عليه را خوانندگان تنها نه رمان
داستايفسكي وضعيت اما.آورد بار به عكس نتيجه حتي بلكه
.دارد فرق
داستايفسكي بر منفي تاثير چنان زندان و تبعيد سالهاي
او.آمد پديد روحش در شكستي و اراده در خللي كه گذاشت
و محرومين دوستدار انساني محكوميت ، از پيش چون ديگر
بود نتيجهاي اين و نبود اجتماعي عدالت و آزادي خواهان
او در تنها نه آنارشي -سوسيال جريانات و جنبشها شكست كه
به.آورد وجود به روس روشنفكران از بسياري ميان در كه
قدرت به راه فراوان "زجر" از پس وقتي آنها":گوركي قول
بهطرز كه كردند تلاش ديدند بسته خود جلوي در را رسيدن
تحليل را آنها "زندگي اراده" عمل اين.كنند عمل انقلابي
در داستايفسكي كه آورد وجود به درآنها روحيهاي و برد
توصيف را آن شايستهاي بهنحو "زيرزمين از يادداشتهايي"
اين.مينامم خوردگان شكست مرج و هرج را آن من و كرده
".بود "خوردگان شكست زمره" از..نيز نويسنده
:گوركي بهقول داستايفسكي تسخيرشدگان كه همانطور واقع در
براي كه است تلاشي بدخواهانهترين و زيركانهترين"
نوزده قرن) هفتاد سالهاي انقلابي جنبش كردن لكهدار
"مكافات و جنايت" نيز همانطور ;"است آمده عمل به (روسيه
انديشهاي نوگرايي جنگ به (شيلر اثر) "راهزنان" تخطئه با
اجتماعي انگارههاي و مناسبات به بازگشت به را همه رفته ،
.ميخواند فرا موجود مانده واپس
اظهار از پس بلافاصله داستايفسكي نظريات نيست ، بيربط
حزب شدن متلاشي از پس و پوشكين درباره نظرش
تزاري خودكامه حكومت واژگوني براي كه) "نارودناياوليا"
.شد باب كرده ، رشد روشنفكري عناصر ميان در (ميجنگيد
خوردند ، شكست و نرسيده جايي به نبردشان چون كه روشنفكراني
جانشان تاژرفاي "تسليم" پذيرفته ، وجود باتمام را "شكست"
رهبر) باكونين حتي بدانيم است جالب.مييابد عمق
بسر تبعيد در سيبري در كه زماني نيز (روسي آنارشيستهاي
به خطاب "اعتراف" نام تحت را خود رساله نخستين ميبرد ،
.بود كرده اعتراف خود گذشته خطاهاي به آن در نوشته ، تزار
روشنفكران از دسته اين از يكي نيز داستايفسكي حال هر به
از را او كه چيزي تنها و ;است روسيه تاريخ از مقطع آن
در فراوانش استعداد و ادبي نبوغ ميكند ، جدا آنها باقي
است شده هيچ درون از آدميان روان و دروني آناتومي ترسيم
تواناييهاي چنين از است روشني نمونه "مكافات و جنايت" و
چون نيز "مكافات و جنايت":چكيده گفتاري به.داستايفسكي
و است دروني نگرشهاي نگارش نويسنده ، ديگر آثار
.است دروني نگرشهاي نگارنده داستايفسكي
پرتوي مسعود
دارند بازنگري به نياز ادبي آرايههاي
مشهد دانشگاه استاد شعباني اكبر دكتر با گفتوگو
صنايع ميكند كمك كلام آرايش به كه عناصري ازجمله :اشاره
وارد كجا از عناصر اين كه اين در.است خيال صور و ادبي
بين دارند كاربرد نيز امروز آيا و شدهاند فارسي زبان
.دارد وجود اختلافنظر صاحبنظران
استاد شعباني اكبر دكتر ميآيد پي از كه گفتوگويي در
مورد اين در نظراتي ارائه به مشهد دانشگاه ادبيات
.ميپردازد
رفتاري بهعنوان و انساني استعداد يك مقام در زبان *
تكواژهها و اوجها آن اوليه مواد كه طرفيني و دوجانبه
كاركرد نام به خاص چهارچوبهاي در تفكر ياري به هستند
بعد دو اين تجلي.ميرسد ظهور منصه به (تركيب يا نحو)
بكاويد؟ گذشتگان آثار در را محتوا و فرم
دسته دو به را گذشتگان آثار تسامح قدري با بتوان شايد
عين در كه بينابيني دسته البته.نمود تقسيم متكلف و ساده
در تكلف و تصنع از رگههايي سادگي ، خصيصههاي بودن دارا
سادگي ويژگي.است داشته وجود همواره ميشود ، مشاهده آنها
غالب خصلت دري فارسي زبان اول دوره آثار در بيشتر كه
و ساده ادبيات تحتتاثير زيادي حد تا ميشود محسوب
كه فني نثر ظهور تا كه است اسلام از قبل ايران بيپيرايه
آن ، از پسمييابد ادامه راهيافت فارسي به عربي از
فراوان ورود علاوهبر و مييابد راه فارسي زبان به تصنع
فارسي زبان وارد مختلف عناوين به كه تازي تركيبات و لغات
رنگارنگ آرايههاي و معنوي و لفظي بدايع و صنايع ميشود ،
زمان همين از و مييابد راه نثر و نظم به بهوفور ادبي
زبان از را اصلي رسالت صناعات و فنون غلبه گاهي كه است
(محتوا) معنا مواردي در سادهتر عبارت به و كرده سلب
در فراواني نمونههاي متاسفانه كه ميشود (فرم) لفظ فداي
.ميخورد بهچشم متقدمان آثار
زمان طول در ديگر پديده هر مانند سخن در آراستگي *
.ميكند تغيير آن معيارهاي و موازين و شده تحول دستخوش
هرمنوتيك و زبانشناختي حوزه در را دگرگوني اين امروز
مرحله اين به زبان رسيدن چگونگيميكنيم مشاهده بهوضوح
را ميباشد مختلف فرازهاي و نشيب در ادبيات سير نتيجه كه
بفرماييد؟ تحليل
يك بهعنوان زبان كه همانگونه ميفرماييد ، درست "كاملا
كلام آرايش است تحول و تغيير درحال همواره اجتماعي پديده
طول در نميتواند و ميكند متابعت آن از ترديد بدون نيز
جمال معيارهاي كه چرا بماند ، لايتغير و ثابت زمان
تغيير مكان و زمان به توجه با و نيستند مطلق "معمولا
سخنسراي سمرقندي رودكي روزگاري مثال بهعنوان.ميكنند
به كشتزار ميان در را لاله خنده چهارم ، قرن فرهيخته
:ميگويد و كرده مانند عروسان بسته حنا دستان
زدور همي بخندد كشت ميان لاله
خضيب شده حنا به عروس پنجه چون
نهتنها مردم اكثر نزد بسته حنا دستان امروزه كه آن حال
و كهنگي هواي و حال بلكه نيست زيبايي و جمال از نمادي
.دارد نيز بدسليقگي
و تغيير پذيرفتن باعث زيباشناختي ميان در نسبيت قيد اين
كه ميشود مردم عامه بالطبع و زبان اهل نزد زباني تحولات
بهكار را آنها پسنديده را زباني و معنوي دگرگونيهاي
.ميبرند
انبوه در بازنگري و اصلاح به معتقد صاحبنظران برخي *
مانده يادگار به متمادي قرون از كه هستند ادبي آرايههاي
فرهنگي ، هر مهم شاخصههاي از يكي كه است پرواضح.است
اگر شما نظر به است ، آن در موجود هنري زواياي و كهن متون
چيزي چه پذيرد ، صورت پارسي ادبيات و زبان در ويرايش اين
كرد؟ آن جايگزين ميتوان را
از آنچه همه گذاشتن كنار ويرايش ، از منظورتان يقين به
ميان ارتباط حلقه حفظ زيرا نيست ، مانده يادگار به گذشته
كارساز ميتواند زمينهها همه در آينده و حال و گذشته
و اصلاح.اولي طريق به سخنآرايي و بلاغت در و باشد
دور نه آنهاست كردن كاربرديتر ادبي ، آرايههاي بازنگري
لفظي جنبه پيشتر كه متون اين از مقداري البته آنها ريختن
سخن محسنات جزو امروز متحول زبان در ديگر شايد دارد
از.شوند خارج بلاغت دايره از كه همان بهتر و نشود محسوب
ردالعجز موشح ، مجرد ، مقطع ، موصل ، چون فنوني است جمله آن
گونه اين چند هرنوع اين از ديگر بسياري و الصدر علي
نكردهاند ، زبان به خدمتي نيز خويش رونق روزگار در صنايع
امروز نثر و نظم سراغ به كه باشد رسيده آن وقت شايد
بجوييم ، آنها در دقيقتر را جمال طبيعي جلوههاي و برويم
بيپيرايگي ، و سادگي همه با امروز بيان و زبان زيرا
طور به هنوز كه دارد را خود خاص زيباشناسانه ويژگيهاي
.است نشده معرفي و كشف جدي
ادبيات و زبان با آميخته بهشدت پارسي ادبيات و زبان *
ادبيات به عرب بلاغي صنايع اكثر كه بهگونهاي است عرب
تداخلات اين حذف يا و ابقا مورد در.است يافته راه پارسي
قرار صف كدام در عالي جناب.دارد وجود جدي نظر اختلاف
ميگيريد؟
ترجمه جز چيزي فارسي مرسوم و كلاسيك بلاغت ترديد بدون
متون به گذرا نگاهي و نيست فارسي زبان به عرب بلاغت
عمر محمدبن البلاغه ترجمان قبيل از فارسي بلاغت آغازين
قيس شمس المعجم و طواط و رشيد السحر حدايق و رادوياني
.است حقيقت اين گوياي
برخي معتقدم من فرموديد ، كه حذف يا و ابقا زمينه در اما
كاربرد زبانها همه در بيش كما كه هست صنايع و فنون
در استعاره و تشبيه قبيل از مباحثي "مثلا.دارند يكسان
به اگر شما.ندارد خاص زباني به ربطي و هست زباني هر
بارزي نمونههاي به كنيد مراجعه نيز ارسطو شعر فن كتاب
دوره بلاغت گذشته آن از.برميخوريد بيان و علم مباحث از
است قرآن از ناشي بيشتر عرب در چه و ايران در چه اسلامي
است منتفي حذف مسئله پس.است ارزشمند ما همه براي كه
پرداخت آنها از امروزين و بهينه استفاده به بايد بلكه
آثار در بخصوص عربي و فارسي كلام موازين كردن جدا زيرا
.ندارد عقلي و علمي مبناي هيچ كلاسيك
بر تاثيرگذاري غني فرهنگهاي خصيصههاي ازجمله *
فرهنگهاي تاريخ گذر در چنانكه ، .است ديگر فرهنگهاي
تحتتاثير نبودهاند برخوردار قدمتي چندان از كه مهاجم
پارسي ادبيات و زبان نقشميگرفتهاند قرار بومي فرهنگ
بررسي عرب فرهنگ آن درنتيجه و عرب ادبيات و زبان بر را
.كنيد
ديگر تاثير از نميتواند ملتي هيچ ادب و فرهنگ بيترديد
اين از هم عرب ادبيات و فرهنگ.باشد بينياز فرهنگها
در ايران ادب و فرهنگ تاثير در اما نيست ، مستثني قاعده
بويژه شواهد و دلايل عرب ، اسلامي دوران ادبيات شكلگيري
و شك هيچگونه جاي كه است زياد آنقدر عربي منابع در
و يحيي عبدالحميدبن و ابنمقفع.نميماند باقي شبههاي
ابن الفهرست در نامشان كه ديگر بسياري و نوبخت خاندان
شكلگيري در كه بودند ايرانياني از است مذكور نديم
و داشتهاند بسزايي تاثير عرب اسلامي دوران ادبيات
ياد تازي نثر خالق عنوان با ابنمقفع از كه نيست بيجهت
همايي جلالالدين استاد سخن نقل شايد.كردهاند
فكر فارسي به ايرانيان":ميفرمايند كه نباشد بيمناسبت
".مينوشتهاند بهعربي و ميكرده
جهانيان عرب فرهنگ و ادبيات آمدن بهوجود از پيش *
اين تاثيرات بودهاند ، يونان حكمت از متاثر فرهيخته
.كنيد ريشهيابي پارسي ادبيات و زبان در را فرهنگ
به زبان دو در و طريق دو به ميتواند يونان فرهنگ
اسلام از قبل يكي باشد ، يافته راه ايراني فرهنگ و ادبيات
در ارسطو حكمت شارحان اسلام از قبل.اسلام بعداز ديگري و
و راهيافتهاند ايران دربار به ساساني انوشيروان روزگار
برگردانده پهلوي به يوناني آثار از پارهاي بدينطريق
عربي ، به يوناني معارف ترجمه ازطريق نيز اسلام بعداز.شده
و آرا يا و باستان يونان معارف و فرهنگ با ايرانيان
در و شدهاند آشنا ارسطو و افلاطون چون بزرگاني نظرات
و موافقان رديف در سينا ابوعلي چون فرهيختگاني راستا اين
شهرتي ارسطو آراي مخالفان زمره در غزالي چون بزرگاني
.دارند عالمگير
و سنتي بلاغت دوراهي سر بر معاصر دوره در پارسي بلاغت *
كه بهگونهاي است گرفته قرار غرب علمي جديد نظريههاي
براي مجزا تعريفي يك هر دوگانه گروههاي صاحبنظران
هستيد؟ گروه كدام پيرو شماميدهند ارائه پارسي بلاغت
اين به تنها اگر فارسي نوين بلاغت پيافكندن امر در
(trop) با را بديع و بيان چون اصطلاحاتي جاي كه شود اكتفا
را ابنمعزز و عبدالقاهر چون افرادي و (Rhetorical) و
از را فارسي زبان مجموع در و كنيم عوض دوسوسور و بوپ با
غرب بلاغت نظريههاي به و پيراسته سنتي بلاغت تئوريهاي
راه هرگز ببريم ياد از را آن استقلال و اصالت و بياراييم
جستن و غرب زباني تئوريهاي نقل.برد نخواهيم جايي به
فارسي زبان شان دون حافظ و سعدي سخن از مناسب مصداقهاي
.است
اطلاع نيز و عربي اسلامي ريشهدار و كهن بلاغت از آگاهي
در زبان عالم هر براي غرب زباني دستاوردهاي جديدترين از
آزمايشگاهي استفاده معناي به اين اما است لازم ما روزگار
بهطور كه دارد را آن ارزش زبان ايننيست فارسي زبان از
ويژگيهاي كافي امكانات و حوصله و وقت صرف با و جدي
و علمي مستقل شيوههاي به و استخراج آن ذاتي و طبيعي
تحول زبان بلاغي نيازهاي جوابگوي تا شود مدون كاربردي
.باشد امروز يافته
عليزاده مهدي از گفتوگو
|