فقهي - كلامي هاي فرض پيش و توسعه
انسان دوگانه تولد و افلاطون
فقهي - كلامي هاي فرض پيش و توسعه
اللهمهاجراني ، ء دكترعطا باحضوردكترسعيدحجاريان ، ميزگردي
( پاياني بخش) مصباحي الاسلام حجت و نبوي مرتضي مهندس
: اشاره
تبيين به كنندگان شركت ، حاضر ميزگرد پيشين هاي شماره در
.پرداختند توسعه خصوص در خود نظريات
نظريات به اختصاص گذرد مي نظرتان از بخش آخرين در آنچه
است توسعه فقهي - كلامي فرضهاي پيش تبيين و حجاريان آقاي
. خوانيم مي هم با ،
عدالت تقدم و عدالت نوعي به ما:حجاريان سعيد دكتر *
گفتند را شيعه اصلا كه شيعه مورد در خصوص به هستيم قائل
.عدليه
دو توحيد و پروري عدالت كه شدهاند قائل را اين بله
به بنده هم را ديگري موارد ميتوانم هستند ، علوي مفهوم
لقد مثلا است كليات حد در كه آنجا تا كنم استشهاد آن
الميزان و الكتاب معهم انزلنا و بالبينات رسلنا ارسلنا
اقامه قسط كه برميآيد آيه اين از بالقسط ، الناس ليقوم
الگوي يك كنيد فكر شما كه نيست طوري اين يعني.است كردني
عدالتي به خود خودبه اين و بگيريد پيش در را توسعهاي
پيش از چيزي يك نهگويي.بشود منتهي قسطي به شود ، منتهي
كه بيروني داده يك عنوان به داريم قسط و عدالت اسم به ما
توسعه مختلف الگوهاي بدست را آن تا بكنيم تلاش بايستي
مثلا.كرد رهايش نميشود خدا امان به.كنيم اقامه
.شد خواهد منتهي عدالت به اقتصادي تعادل كه بگوييم
دست.شد خواهد منتهي عدالت به خودبهخود بازار مكانيزم
، يا آورد خواهد خودش همراه را عمومي خير بازار نامريي
بازار نامريي دست باشد خودش منافع بدنبال كس هر اگر
عليالظاهر چيزها اين از.كرد خواهد محقق را عدالت
ما كه ميآيد نظر به بنابراين برنميآيد (عدالت برپايي)
اقامه براي باشيم داشته برنامه كنيم اقامه را قسط بايد
بالعدل يامر الله ان" كه بفرماييد عنايت يا.كردنش
عدل كه گفتيم هم مكرر دارد تقدم احسان بر عدل "والاحسان
ياميفرمايد داريم هم روايات در دارد تقدم جود به نسبت
در هم خدا خود "فيالميزان تتقوا علي الميزان وضع و" كه
.است آورده بوجود تكوين مقام در را عدالت و تعادل آفرينش
موازين از بايستي يوميه زندگي در يا تشريع مقام در اما
يعني "الاحكام حيات العدل" داريم يا نكنيم عصيان و طغيان
چيزي ما مقدمش در و مستهلش در اگر فقهي فروعات و احكام
نشود عدل به معطوف نگاهمان و باشيم نداشته عدل اسم به
بدون كه فقيهي يعني.باشد اماته احكام شايد
پيشفرض فرمودند مصباحي آقاي كه كلامي داشتنپيشفرضهاي
كه فقيهي و باشيم داشته بايد عدل به نگاهي ما كه كلامي
به را الهي احكام كليه است كرده منات تنقيه ذهنش پس
نوعي عدل و است عادلانه اصلا الهي احكام كه رسيده اينجا
منات و ملاك اين با وقتي دارد احكام بقيه بر ذاتي تقدم
ميكند استنباط تفقهش از كه احكامي ميكند تفقه و ميرود
اين اگر والا ميشود دين احياء باعث ميدهد كه فتاوايي و
و مرده دين يك كه است ممكن باشد نداشته را تفكر
.كند اقامه برنگردد مردم جاي هيچ به كه فقهي دستگاههاي
الامر ولي من الله علي الخق اهون ان:كه ميفرمايد يا
عهده به را مسلمين امارت كه كسي فيهم يعدل فلم المسلمين
پروري عدالت -نكند رفتار عدالت به ميانشان در اما بگيرد
.خدا نزد است خلق اهون -نكند
الفقرا الارزاق جعل الله ان" داريم هم راديكالتري روايت
مجدد توزيع باز نوعي گويي اصلا كه "الاغنياء فياموال
كه همانطور يا.شود پرداخته بايد ثروت انتقال و درآمد
باشد عدالت اگر "فاستغني فيالناس عدل لو" فرمودند
به نسبت عدالت از داريم تقدمي گويي ميشود حاصل استغنا
يخرجها الجور و مواضعها الامور يضع العدل".استغنا و رشد
الدول ثبات الدوله ثبات و الحكم تحسين العدل"."جهتها من
پايدار دولت اصلا باشد اگر عدل -"العدل سنن باقامت
ما نمونهها اين از.ميكند پيدا سياسي ثبات.ميشود
در خصوص به برميآيد هم اينها از فيالجمله داريم زياد
ما مشكلات اما.داريم تقدم ما نوعي به كه ما فقه در تشيع
ميشود؟ شروع كجا از
را متعالي مفاهيم همين كه ميشود شروع آنجايي از
و بياوريم و كنيم عملياتي اصطلاح به بياييم ميخواهيم
و جاري سياستگزاريهاي به كنيم تبديل را آنها كمكم
بگوييم دوم ساله پنج برنامه لايحه در مثلا كه.روزمره
اينجاها باشد؟ چگونه بايستي ما درآمد توزيع باز الگوي
ميشود معلوم آنوقت ميرسيم رقم و عدد به كه وقتي كه هست
اينها كمكم بايد ما.است بوده ذهنمان (پشت) چيزي چه كه
علمي ، مجامع در كه رقم و عدد به كنيم نزديك را
اين براي مجلسمان -بودجهمان و برنامه كارشناسيهامان ،
ما گرفتاريهاي از يكي ببينيد.باشد داشته ملاكهايي كار
لفظي مشترك ما.هستيم مفهوم خلط دچار كاملا كه است اين
نظرم ، به:عدالت ميگوييم.دعويها اين توي داريم زياد
عنوان تحت ميتوانيم ما كه هست مقولاتي آن از عدالت
.مثلا قسط يا كنيم بررسي را متعددي موارد و مفاهيم عدالت
كه ميگويد ميكند هايك آقاي كه داريم تعريفي يك ما
بازار رفتي تو اگر.مبادله و معاوضه در تعادل يعني عدالت
اين تا باشد ، يكي مثمن و ثمن قيمت بايستي خريدي چيزي
به بودي صفرالكف و كارگر نداري ، هيچي.شود برقرار عدالت
ميگيري چيزي و ميفروشي را كارت نيروي و ميروي بازار
است؟ شده برقرار عدالت گرفتي را خود المثل اجرت كه همين
يا است عادلانه نظام اين اصلا كه ندارد اين به كاري او
عادلانه اصلا بري كارمزد نظام و مزدوري كار نظام.خير
ما ميگويد.ندارد كاري اصلا معنا اين به نه؟ يا است
داريم ، سرمايه بازار داريم ، كار بازار كه همانطور
سر ميروي داريم ، هم كار بازار يك داريم ، متنوع بازارهاي
او است تومان روزي 800 (كارگر) عمله ميبيني ;خيابان
ميكني استخدام را كارگر تومان با 800 راضي تو راضي
.ميفروشي خواستي هم قدر چه هر ميسازي برج او با ميبري
است؟ عادلانه نظام اين ;كه بپرسي هايك آقاي از اگر حالا
.طرفين تراضي يعني.مبادله يعني عدالت آقا:ميگويد
را كارش نيروي) نفروشد ميتواند را خود اجرتالمثل
را اين بنده بود ، جوري هر مبادله.(نفروشد ميتواند
و است مبادله نتيجه كه آنچه.فروختم را آن و خريدم
را عدالت اصلا.بود خواهد عادلانه هست بازار مكانيزم
عدالت يا معاوضهاي عدالت كه) ميكند تعريف جوري اين
بيشتر ما ذهن توي عدالتهاي.(ميگويند آن به مبادلهاي
بايد را ثروت و درآمد كه ميكنيم خيال.است توزيعي عدالت
عدالت از تعريفش.دارد مرزبندي اينها با اصلا كرد توزيع
هيچ توليدش توسعه الگوي و رشدش مكانيسم با كه است طوري
به نوليبرالي توسعه الگوي اين:ميگويد.ندارد تفاوتي
.شد خواهد منتهي ميكنم تعريف من كه عدالتي
محل تغيير كه جايي يك اينجا بياييم كه است اين در دعوي
چي ما را عدالت اصلا كه كنيم بررسي و است كوچكتر نزاع
.باشيم داشته عدالت از عملياتي تعريف يعني ميكنيم؟ تعريف
اين.موضعه في شي وضع معاوضهاي؟ عدالت يا توزيعي عدالت
به.است يوناني تعريف تعريف ، اين.است عدالت از تعريفي
است يوناني تعريف.است شده هم ما معارف وارد كه معنا اين
طبقات پذيرفتيم ، را اجتماعي مراتب سلسله نوعي ما كه
بگيرد قرار خودش درموضع بايد طبقه اين پذيرفتيم را مختلف
پيدا اجتماعي ارتقاء و بخواند درس اگر كفاش كارگر ، بچه
پيشهوران طبقه از مثلا ;شود منتقل ديگري طبقه به و كند
وضعالشي است خورده هم به عدالت شود منتقل حكام طبقه به
چه ببينيد.گيرد قرار خودش جاي سر بايد كسي هر موضعه ، في
عدالت مفهوم از آريستوكراتيكي فيالواقع قرائتهاي
حق صاحب اينكه حالا.حقا حق ذي كل اعطا يا كرد؟ ميشود
ميشود؟ حق صاحب كسي چگونه كيست؟ اصلا حق ذي و كيست؟
.است مسكوت
.جيني ضريب:ميگويند جديديها.است قدما به مربوط نظر اين
فرصتهاي درآمدي ، متعادل دهكهاي توزيع يعني جيني ضريب
به ما اينها؟ از كداميك برابر ، درآمد برابر ، مصرف برابر ،
يكي يكي روي بايد ميگوييم؟ عدالت اينها از يك كدام
عملياتي را آنها و كرد مداقه (دقت)كرد بحث نشست اينها
.كرد
ما را توسعه كلمه مثلا است ، شكل اين به هم توسعه در
هر ازgrowth معادل را رشدگرفتيم Development معادل
چنان ما اسلامي فرهنگ در رشد آقا ميگويد بپرسي عالمي
كه growth معني اين با اصلا كه دارد متعالي معاني
لغت اين چرا ;دارد فاصله صنار توماني گذاشتهاند فرنگيها
معادل را رشد اتفاقا آنها ما؟ رشد گذاشتيم را اسمش را
را growth يعني ميدانند بهتر را توسعه.ميدانند توسعه
فرهنگ در ما كه حالي در.ميدانند Development از اخص
خلط چيزها اين.است توسعه از متعاليتر رشد قطعا خودمان
سرجاي را اين آقا بگوييم و بگرديم بايد ;است شده مفهومي
الگوي يك مدرنيزاسيون.توسعه الگوهاي يا بگذاريد خودش
توسعه الگوي يك نومدرنيزاسيون.ميكند پيشنهاد توسعه
اين.دارد تفاوت الگويش اصلا وابستگي مكتب.ميكند مطرح
را توسعه الگوي يك تئوريستها بورسيستم دارودسته جديديها ،
ميكنيم توسعه از صحبت داريم ما وقتي اصلا ;ميگويند
الگوها؟ از كداميك بزنيم را الگو حرف بايد
توسعه است ، اقتصادي توسعه منظورمان.بگوييم را ابعادش
اينجا هستند؟ يك كدام است ، فرهنگي توسعه يا است سياسي
هم بعد كنيم عملياتي را مفاهيم اين يكيك ما كه است مفيد
معلوم را كلاميمان فرضهاي پيش ميكنيم اسلامي بحث اگر
مبناي بر كه فرمودند مصباحي آقا حاج الان كنيم ، ببينيد
اقتباس هم مطهري مرحوم از كه كلامي فرضهاي پيش از يكي
پيش اين آيا گرفتند احكام طولي سلسله در را عدالت كردند
دارند؟ قبول ما فقهاي همه را ، ما كلامي فرضي
هر كه ببينيم (دارند قبول عدليه:مصباحي حجتالاسلام)
الان من را كلامي فرضهاي پيش اين.هستند نحوي چه به كدام
زمينه ، همين در ما تقليد مراجع از بعضي خدمتتان ، خواندم
ضرورت ، بحث مصلحت ، تشخيص مجمع تعيين به مربوط قضيه در
جامعه تويداشتند مفصلي كلامي و قلمي مجادلات اينها
آمدند بعضيشان نگرفتيم ازش زيادي فاصله ما خودمان
شوراي فقهاي محترم عضو.دادند پس امام به را احكامشان
حرفها اين بنده موازين با آقا:گفت و آمد ما نگهبان
ما كه ميشود معلوم.داد پس را حكمش و آمد.نيست سازگار
.داريم خودمان كلامي فرضهاي پيش در تفاوتهايي و تعارضات
اين در است بهتر شما آقا كه دادند نامه دوستان از بعضي
بيروني ناظر يك عنوان به بنده ولي نكنيد دخالت زمينهها
اما.بكنم دخالت خيلي آقايون مربوط امورات در نخواستم
خدمتتان كه مرجعي همان از بخوانم را جملهاي يك ميخواهم
به كجا تا و ميرود پيش قضايا كجا تا كه ببينيد كردم عرض
فرضهاي پيش مباني به حتما اين.ميرسيم ما تعارضات
كه نبود جور اين اگربرميگردد ما فقيه فلسفي و كلامي
مورد در اما و:ميفرمايد.نميرسيد تعارضات همين به
كه هست يادتان)است شده اسلامي شوراي مجلس به كه تفويضي
علاوه به نصف كه اسلامي شوراي مجلس به كردند تفويضي امام
باب از اگر و بدهند تشخيص را ضرورت ميتوانند مجلس يك
البته بعد (است قانون اين كردند ، گيري راي دوباره ضرورت
مجمع هم بعد و دوسوم كردند را اين آمدند احتياط جهت
هست يادتان مجادلات اين شما.كردند تاسيس را مصلحت تشخيص
مجلس به كردند تفويض را اختيارات اين امام كه باري اولين
پيدا تقدم بتواند كه را ضرورتها و نظام مصالح تشخيص يعني
مقابل در موضع اين فقهي ، فرعيه و اوليه عناوين بر بكند
اما و:كه است آمده متن اين ادامه در.است شده گرفته آن
را خود نظر شده اسلامي شوراي مجلس به كه تفويضي مورد در
و رساندم (بركاتهم دامت) خميني آيتالله حضرت اطلاع به
موضوع ، در ايشان تجديدنظر انتظار به و مصالح مراعات به
كه طوري به نمايم عنوان درس مجلس در را مطالب نديدم لازم
چون اما است شده استفاده اعظم مسجد در اخير صحبت از
نميدانم صحيح مجلس محترم نمايندگان از را خود نظر كتمان
شروع مفصل ولي.مينمايم عنوان مختصر طور به را خود نظر
كار اين ميتواند دولت مگر:كه ميدهد ادامه و ميكند
كه بنده خوب و بكند؟ را كار آن ميتواند دولت مگر بكند؟
كه ميشود محرز برايم ميكنم نگاه را قضيه بيرون از
در)خصوص اين در ما فقهاي كلامي و فلسفي فرضهاي پيش حتما
هم خوب و است نزاع محل جاها اين و دارد تفاوت (امور اين
هم ديگران و بيايند علما آقايان و بشود تحليل بايد
يك انشاءالله ما كه كنند بحث مساله اين روي و بيايند
.بشود عايدمان علمي جلسات اين از هم چيزي
انسان دوگانه تولد و افلاطون
را قديمي افسانهاي خود نوشتههاي دست از يكي در افلاطون
متولد دوگانه بهشكلي بشر آن به بنا كه ميكند ذكر
بوده مونث و مذكر حال عين در انسان كه معني بدين ميشود ،
.است
يك و مرد يك گويي ميكند وصف طوري را اصلي بشر افلاطون
چنانكه بودهاند ، متصل هم به پشت و پهلوها از كه بوده زن
.است بوده مدور واحد موجود يك
با دارد قصد دوسويه موجود اين كه هنگامي (افسانه برطبق)
به وسط از و كرده مجازات را او آنان كند ، برابري خدايان
بوجود جنسها جدايي ترتيب اين به ;ميكنند تقسيم نيم دو
رانده بيرون خدايان جايگاه از كه زن ، و مرد:ميآيد
.ميشوند
صادر انرژي كه است ذهنياي ساختمان داراي مونث جنس
دريافت ستارهاي ساختمان داراي است ، مثبت يعني ميكند
ساختمان و ميكنيم قلمداد منفي را آن كه است كننده
.ميشماريم مثبت است ، محرك و درخشان كه نيز را آن آسماني
صورت نمايانگر و دريافتكننده آن جسمي ساختار همچنين
.ميباشد منفي كه است ظاهر
اشكالي و است دريافتكننده ذهني ساختار داراي مذكر جنس
ساختمان.ميباشد منفي كه درميآورد تصور به را فكر از
.است اميال مولد كه معني بدين دارد ، مثبت ستارهاي
و است منفي يعني كننده دريافت نيز آن آسماني ساختمان
.ميباشد مثبت كه است محرك و درخشان جسمي ساختمان داراي
.است جنس دو بين متقابل جاذبه قدرت براي توجيهي اين ،
موجودات اين از يكي اعقاب و نسل از ما از كدام هر حال ،
كم را خود نيمه يك گفت ميتوان كه بود خواهيم شده تقسيم
شدن كامل جستجوي در پيوسته زن و مرد روز ، آن از.دارند
عشق اولين رفته ، دست از وحدت به بازگشت نتيجه در و خود
نيمه يافتن به را ما كه نيرويي اما و ميباشند اصلي
دروني خلا اين كردن پر به واقع در و ميدهد سوق ديگرمان
تعبير عشق عنوان به اكنون عموما كه است آن برميانگيزد
جنس دو هر تواناييهاي و انرژي تبادل وسيله به.ميشود
،(ذهني سطح در) احساسات با توام خلاق جوي ميتواند
والاي لحظات تجربه كه آيند بوجود فرزندان و حياتي نيرويي
.ميسازند ممكن مشترك زندگي در را عشق
كه طبيعي عشق اين ;ميكنيم مشاهده زودي به همه اين با
بيش و كم همزيستي يك از پس و است ناقص ميكنيم احساس
حسادت ، سرقدرت ، بر جدلها و جنگ ناهماهنگيها ، طولاني ،
.ميآيند پديد نفرت حتي و نيرنگ خودخواهي ،
ناپايدار ، و فاني جهان اين در كه ميكنيم ملاحظه تاسف با
تصديق ديگر طرف از.ميشود مبدل خود ضد به چيز همه
به قادر خود سعي تمام با و است محدود ما عشق كه ميكنيم
بعضي به البته كه نيستيم ، يكسان طور به همه داشتن دوست
.ميگرديم دلزده ديگر برخي از و دلبسته
نميبرد ، حسرت است ، مساعد است ، بردبار حقيقي عشق كه گويند
نفع طلب در نيست ، ناشايست نميشود ، متكبر نيست ، خودپسند
نميآورد ، شمار به را بد نميشود ، منقلب نميباشد ، خود
همه.ميشود راضي حقيقت به نميگردد ، خشنود ناعدالتي از
چيز همه به دارد ، باور را چيز همه ميبخشد ، را چيز
.نيست ميرا و ميآورد تاب را چيز همه است ، اميدوار
براي را چيز هيچ كه است عشق اين.نميميرد هرگز عشق
بلكه "است من به متعلق اين":نميگويد نميخواهد ، خودش
ادعايي عشق با را آن چون و "ميدهم شما به را چيز همه"
!عظيمي تفاوت چه:كنيم مقايسه خود
عشق اين كه است زن ترتيب همين به و مرد مانع چيز چه
احساس و تجربه ندارد ، مرز و حد و است كامل كه را حقيقي
اين در و طبيعت اين از كه است خودكامه من همان اين كنند؟
روش اين به داشتن دوست از ناتوان كه مني زده ، سربر طبيعت
.است متكامل
مانع رفته دست از وحدت به را ما بازگشت كه است من اين
شده ادعا عشق نشود ، رانده غاصب من اين كه زماني تا و است
.بود نخواهد بيش مضحكهاي ما ،
رفته دست از واقعيت به جرياني طي در ميتوانند مرد و زن
رفتن بين از عمل به كامل طور به گاه آن و شوند عالم خود
وجود در ترتيب اين بهدهند در تن خويش خودبين طبيعي من
مونث و مذكر آن در كه مني.مييابد هستي تازهاي من آنها
.است يكي
براي ميشود ممكن زوج دو واقعي همكاري لحظه اين در تنها
به ترتيب اين به و كنند ، غلبه متناهي عشق بر توامان آنكه
.بازگردند اولين عشق
"بهسبزي"اسپانيايي مجله از نقل
شماره 33
فوريه2000 -ژانويه
دادبين هما :ترجمه
|