حكومت و جامعه ، انسان
فقيد فيلسوف خطابه منتشرنشده متن
يزدي حائري مهدي دكتر آيتالله
- (سال 1989ميلادي در)آمريكا مقيم ايرانيان جمع در
پاياني بخش
علم در حتي است ، مسئوليت معتقديم ما كه الهي احكام همه *
.معتقديم عدل به ما ميشود ، ناميده Theology غرب در كلام
و الهي احكام تمام كه معتقدند اسلام در عدليه گروه
و مسائل محور بر و معيار بر فقط و فقط شرعيه تكاليف
تعقل اين در انسانها منتها.انسانهاست خود عقلاني مفاسد
خودكفا مفسده و مصلحت تشخيص در خودشان عقلاني درك و
اينها تا ميدارد گسيل را پيامبران خداوند لذا نيستند ،
.كند آگاه خودشان مصالح به را
فقيد علامه سخنراني از بخش دومين حاضر ، متن :جستارگشايي
كه آمريكاست مقيم ايرانيان جمع در يزدي حائري مهدي دكتر
بخش در.است گرديده ايراد (زمستان 1367) ژانويه 1989 در
اسلام سيستمي بنيادهاي فقيد علامه بديع ، خطابه اين نخست
عناصر)Axiom عنوان به شناسي فرجام و عدل تا توحيد از را
اينك.نمودند مطرح اسلام فكري نظام (متشكله اصول و
.مطلب دنباله
معارف گروه
اينكه بدون ميكند ، مطرح توضيح كمي با را پرسش دوم بار
بچه غلام چهارم و سوم بار بالاخره.بگويد او به را پاسخ
بعد.ميگويد سقراط به را رياضي مشكل حل و نهايي جواب
اين حل كجا از بچه غلام اين:كه ميگويد آنجا سقراط
من بود ، نگفته او به كه معلم است؟ آورده را رياضي مساله
آوردهاي؟ كجا از" قانون آورد؟ كجا از پس نگفتهام ، كه هم
.ميشود حل زودي به مطلب ببريد ، كار به درست شما اگر را "
نهفته او در علوم تمام كه است "انسان فرد" اين خلاصه
.برساند فعل به قوه از را نهفته علوم اين تمام تا است
دادم ، توضيح كه همانطور انسان اين !فردشناسي نظر از اين
عقل.است همين معنايش اساسا عملي عقل زيرا.است سازنده
:كردهاند تقسيم دوگونه به زمين مغرب حكماي و ما حكماي را
بهنام را معروفش كتاب دو كانت.عملي عقل و نظري عقل
Critique of Practical Reasonو Critique of Pure Reason
Practical Reasonهمان نظري عقل.است نگاشته
تئوريك اثر فقط و ندارد عملي اثر هيچ اصطلاح به كه
انسانها عمل باPractical Reasonعملي عقل اما.دارد
و اخلاق تهذيب.ميآيد وجود به آن از اخلاقدارد ارتباط
EconomyHouse منزل تدبير
.سياست و مملكت تدبير جامعه ، همينطور و خانواده اقتصاد
به مربوط بالاخره كه است عملي عقل شاخههاي از همه اينها
عقل در كانت.ميكنم عرض كانت قول از بازميشود اخلاق
فرم در نظري ، عقل در را خدا اگر ما كه ميگويد عملي
نظري عقل در كنيم ، ثابت نتوانيم تئوريك منطقي قياسهاي
اين و كنيم فرض را موضوعي اصل Postulate سه حتما بايد
ديگري خداست ، يكيبدهيم قرار مدنظر را فرصتي سه
و معاد يعني Eternity سومي و آزادي Freedom
نكرديم ، Postulateما اگر را چيز سه اين.جاودانگي
چنانچه.ميشود بيمعنا و واژگون اخلاقي مفاهيم اساسا
Un عقلي مفاهيم كه ميگويند امروز تجربي فلاسفه از بعضي
نميتوانيم تجربي علوم با ما اينكه براي است Sensical
را قبح و حسن يا بدي و خوبي.كنيم لمس را عدالت مثلا
حسي و Sense چه با را دزدي خوبي و بدي.كنيم لمس
فرض را چيز سه اين بايد شما.كنيم لمس يا درك ميتوانم
بد ظلم و است خوب عدل كه بدهيد تشخيص بتوانيد تا كنيد
نيز بشري قوانين تمام و دين بلكه شما تنها نهاست
فرض را هاPostulate اين همه بايد بالاخره.همينگونهاند
.همينطور هم بشر حقوق.كند پيدا معنا "قانون" تا كنند
همچونHumanismمن نظر بهكنيد صرفنظر Humanism از شما
يك "انسانيت".نيست بيشتر رمانتيسمي.نيست بيشتر شعري
كجا از شما.نيست محسوس كه كلي وجود.است كلي وجود
فقط كنيد؟ درك را كلي انسانيت ظاهر خمسه حواس ميتوانيد
افلاطوني تز تسليم شما آنكه مگر.است شاعرانه مفهوم يك
نوع يك طبيعت انواع از يك هر براي فقط بگوييد و بشويد
قائل كه هم را آن.الهيات عالم در است موجود الهي عقلاني
و رفتار تمام در بايد هاPostulate اين بالاخره.نيستيد
تا شود پذيرفته بايستي انسانها كردار و افعال و سكنات
و Freedom آزادي است همچنين.كند پيدا معنا بدي و خوبي
فرض شما را Eternity اگر اينكه براي.Eternity معاد
را خوبترين و خوبتر و خوب مفاهيم بتوانيد است محال نكنيد
باشيد داشته مفروض را جاودانگي و دوام يك بايد.كنيد درك
از و بكنيد تعقل خوبترين به خوب از و خوب به بد از تا
كردارهاي و افعال تمام در.برسيد مطلق خوب به خوبترين
.دارد مدخليت چيزها اين اخلاقي
يكي هم كه فردشناسي.است فردشناسي خلاصه ، بهطور اينها
يكي هم و است اسلام جامعهشناسي در اسلامي سيستم اصول از
دموكراسي.است دموكراسي -مركزي هسته بلكه و -اصول از
و نشناسيد را فرد اگر شما.است استوار فردشناسي برپايه
به مبدل بعد كه را واحد آن ندهيد ، استقلال و اهميت بدان
را اكثريت آن ميآورد ، وجود به را اكثريت و ميشود كثرت
پيدا وحدت از هميشه اكثريت چونآورد نخواهيد دست به
كثرت كل":خودمان سيناي ابوعلي قول به هم باز.ميشود
هر."فلابدمنالوجودالواحد غيرمتناهيه او كانت متناهيتا
وحدت از غيرمتناهي ، كثرت چه و باشد متناهي كثرت چه كثرتي
مبدل و كنيد تكرارش شما تا باشد بايد واحدي.ميشود شروع
و اقليت و بيايد وجود به اكثر و اقل تا.نماييد كثرت به
.كنيد پيدا راي و انتخاب معيار تا شود متحقق اكثريت
در وقت آن.است فرد استقرار و فرد نتايج همه اينها
به جديد جامعهشناسي انديشمندان وجه هيچ به هم فردشناسي
از غير "كلي" با فرد نسبت.نكردهاند غوررسي صورت اين
.كلي و فرد يك و داريم جزء و كل يك ما.است "جزء" و "كل"
.است فرد تمام كلي و كلي تمام فرد كلي ، و فرد رابطه در
نه.عيار تمام انسان يك.هستيد انسان تنهايي به شما
انسان.هستيد انسان تمام بلكه باشيد انسان از جزيي اينكه
فرد معني اين.است كرده پيدا تمثل شما در.شماست تمام هم
فرد.است جزء و كل رابطه سوسياليسم ، در ولي است ، كلي و
يك را جامعه يعني.است جزء.ندارد نقشي اصلا آنجا در
آنجا در انسانها از يك هر كه ميكنند فرض كل و مجموعه
دو سوسياليستهاي نظر از.دارند عضويت و جزئيت جنبه فقط
بلكه.نميشوند قائل فرد براي هم عضويت حق حتي آتشه ،
.ندارد هم عضويت اصلا ابزار.توليد ابزار ميگويند
نه و است كار ابزار اين.نوشتن براي قلم مثل جداست ،
.بيشتر
-حكومتي سيستمهاي همه بر فردشناسي در اسلام ميكنم فكر من
كه فردشناسي مورد در حداقلدارد پيشي -دموكراسي بخصوص
با كاملي بسيار هماهنگي اسلام است دموكراسي اصول از يكي
خوانده را افلاطون جمهوري چنانچه اگر باز.دارد دموكراسي
از بحث اين در من كه سيستمي همين مبناي بر باشيد ،
توحيد از اول اسلام اينكه كردم ، عرضه اسلام نقطهنظر
وارد هم بعد و فرد هم بعد و ميكند شروع Axiom بهطور
مبناي بر را انسان جامعهشناسي و ميشود انسانشناسي
به -روش همين عينا ميكند ، استوار انسان فرد شناخت
همه پس.دارد وجود افلاطوني روش در -توحيد استثناي
در.است شده برخاسته عدل تئوري نهاد از حكومتي سيستمهاي
و ميكند طرح سقراط كه مسالهاي اولين افلاطون ، Repoblic
چيست؟ عدل اينكه.است عدل مساله ميكند بحث تراسيماخوس با
مخدوش پديده يك و خواسته يك عدل كه ميگويد خوس تراسيما
براي و آوردهاند وجود به زورگويان كه است دروغين و
اين كنند ، اعمال مظلومان و بيچارگان بر را زورشان اينكه
سقراط بعد.آوردهاند وجود به قلابي صورت به را پديده
عدل خير ، كه بگويد و بدهد را شبهه اين پاسخ تا ميكوشد
.دارد عيني تحقق حقيقت اين انسان فرد در و است حقيقتي يك
كمال كه برجسته خيلي خصيصه و خصلت سه از عدل اينكه با
خصيصه سه اين از يكي.ميآيد وجود به است انساني فرد
عفت به اسلامي حكماي كهTemprement ديگري و Visdom
سه اينشجاعت يعني Courage ديگري و كردهاند ترجمه
و ميكنيم برداشت انساني كمال هستههاي از ما را خصوصيت
انسانها جوامع در عدل اين بايد.است عدل اينها مجموعه
ميسر عدالت اجراي طريق همين از سپسباشد داشته حكومت
پيشنهاد را مختلف حكومتهاي و سياسي سيستمهاي و ميشود
...و تئوكراسي دموكراسي ، است ، آريستوكراسي يكي ميكنند
اقسام و انواع كه است عدل Axiom همين از بنابراين
هستند مدعي امروزه كه آنچه و ميكنند پيشنهاد را حكومتها
-دارد حقيقت ادعا اين اندازه چه تا كه كرد تحقيق بايد و
تئوري در البتهاست دموكراسي حكومت حكومتها ، بهترين
يك نتوانستهايم هنوز ما تاريخ و عمل در اما است ، صحيح
در دموكراسي حقيقت براي عملي و تاريخي مدل يك و معيار
مشكلاتي ميكنيم نگاه كه را جا هركنيم پيدا گيتي صفحه
به مثال براي ميشود ، حاصل ظلم جا يك در.ميخورد چشم به
را ظلم همين شعاع مينگريم كه فلسطين و افغانستان وقايع
ما بحثهاي.ميكند فرق وضع تئوريك نظر از ولي.ميبينيم
.است تئوريك بيشتر نيز
.Liberty ;است آزادي از عبارت دموكراسي اصول از ديگر اصل
نظر از هم است ، بسيار سخن آزادي در.است مهمي اصل آزادي
آزادي يك ما تئوريك ، نظر از.عملي نظر از هم و تئوري
را عبارت اين هم باز.پديدهاي آزادي يك و داريم نهادين
خودش فلسفه در كه است كسي كانت.ميگيريم وام كانت از ما
،Phenomenon و Nomenonاست كرده مطرح را آليزم دو اين
هيچ و هستند مستقل و خود در كه موجوداتي آن يعني نومنون
ما نيست ممكن كانت نظر از و نميدهند نشان كسي به خودي
است پديدههايي آن از عبارت فنومنون.كنيم درك را آنها
تعقل و حس ذهن ، واسطه بهكنيم درك ميتوانيم ما كه
.دريابيم را آن ميتوانيم
با آن كه هست نومنون آزادي يك.هست آزادي در تقسيم همين
:ميگويد خدا كه است همانجايي.است يكي انسانها خود خلقت
اين و فطرت اين."عليها فطرالناس اللتي الله فطره"
همان.است خداگونه ساختار همان هست شما در كه ساختاري
يافته تحقق شما در و كرده پيدا نزول كه است الهي وجود
فطرت همان كه است آزادي نومنون و نهادي آزادي اين.است
ببرند را خدا اسم نميخواهند كه اشخاص گاهي.است الهي
را اسمش ميخواهند كه چه هر يا "وجدان":ميگويند
چيست؟ وجدان.ندارند جوابي هيچ ديگر كه آنجايي.بگذارند
همين و نيست ديگري چيز خدا فطرت و خدا پايگاه جز وجدان
لحاظ از انساني هر.است انسان در متفطر كه است آزادي
دليل و.آزادي فطرت اين به كرده پيدا تخلق اوليه خلقت
:مولانا قول به كه است همين هم آزادي پديده
كنم آن يا كنم اين گويي كه اين
صنم اي است اختيار دليل خود
هيچ وجه هيچ به نيست ممكن.ميكنيد فكر آزاد.آزاديد شما
.كند كنترل را شما فكر هم بزرگي آن به خداي حتي عاملي ،
نيست ممكن انديشه در و تعقل در."فيالدين لااكراه"
و هستيد سازنده چون.داريد اختيار شما.باشد جبر و اكراه
.است ليبراليزم حقيقي معني هميناست اختيار سازندگي معني
آن و نكردهاند توجه درستي به را نكته يك هم باز ولي
ميآيد ، آزادي كه همانجايي ليبراليزم كه است اين
از پديدهاي آزادي سپس و نهادين آزادي ابتدا كه همانجايي
همه و آزاد كردار و مشي آزاد ، نوشتن آزاد ، صحبت قبيل
.ميآورد مسئوليت ميكند جلوه آزادي از كه مراحلي
و نباشد آزاد كسي اگر.است آزادي ذاتي لوازم از مسئوليت
يا موجودي يك شما اگر.نيست مسئول كه باشد عملي به مجبور
ديگر او كرديد ، عملي يك به مجبور را انساني يا حيواني
.نيست مسئول بكند كه جنايتي هر و عملي هر.ندارد مسئوليت
هر كسي هر اينكه و مطلق آزادي معناي به ليبراليزم پس
ليبراليزم.باشد پذيرفته نميتواند بكند بود مايل كاري
آزادي حقيقت به مربوط ليبراليزم فلسفه يعني معنا ، اين به
مسئوليت عقلي ملزومات از بلكه مساوي ، آزادي حقيقت.است
كه دليلي همان به.هستيد مسئول آزاديد شما چونكه.است
در آزادي چه اين.شماست عهده بر مسئوليت هستيد آزاد
همگي پديده ، و نماد مراحل در آزادي چه و نهادين مرحله
آزاد كه دليلي همين به.است مسئوليت عقلي لزوم يا ملازم
و حساب شما از دليل همين به.مكلفيد و داريد تكليف هستيد
كسب كه هستيد آزاد شما كه دليل همين به.ميخواهند كتاب
.ميگيرند ماليات شما از بكنيد
آزادي پس.است منوال همين بر هم مسئوليتها ساير خلاصه
معتقديم ما كه الهي احكام همه.است مسئوليت با مساوي
ناميده Theology غرب در كلام علم در حتي.است مسئوليت
معتقدند اسلام در عدليه گروه.معتقديم عدل به ما ميشود ،
و معيار بر فقط و فقط شرعيه تكاليف و الهي احكام تمام كه
منتها.انسانهاست خود عقلاني مفاسد و مسائل محور بر
مصلحت تشخيص در خودشان عقلاني درك و تعقل اين در انسانها
گسيل را پيامبران خداوند لذا نيستند ، خودكفا مفسده و
ماموريت.كند آگاه خودشان مصالح به را اينها تا ميدارد
محدود خدا باز.است رابطه همين در فقط و فقط هم پيامبران
كه شريفه آيه آن در را ، پيامبران ماموريت ميكند تعيين و
معهم انزلنا و بالبينات رسلنا ارسلنا ولقد":ميگويد
را پيامبران ما "بالقسط الناس ليقوم الميزان ، و الكتاب
شما براي را خود نوشته و كتاب آنها همراه و فرستاديم
را مردم انبيا تا فرستاديم را عدل معيارهاي و فرستاديم
نه و.كنند عدل به قيام مردم خود تا كنند آگاه عدل به
به مجبور و كنند عدل وارد جبر به را آنها پيامبران آنكه
را عدل مردم خود "بالقسط الناس ليقوم"نمايند قسط
يا".بكنند را خودشان مفاسد و مصالح جستجوي و انتخاب
ايمان كه كساني اي "بالقسط قوامين كونوا آمنوا ايهاالذين
.بكنيد قسط و عدل اقامه كه بايستي خودتان آوردهايد
اين ظرافتي و لطافت چه با كنيدكه ملاحظه قرآن در اما
"بينهم شوري وامرهم":ميكند مطرح شورا سوره در را مسئله
مردم خود به مربوط نيست ، شما به مربوط مردم امور يعني
بين بايد و دارد ارتباط مردم خود به مردمي امور.است
بر كه -مجيد قرآن ديگر آيه نسبت حتيبشود مشورت خودشان
است گوياتر آيه اين -بود شده نصب سابق مجلس ديوار بالاي
گوياتر كه آيه اين به مشروطيت رجال توجه چرا نميدانم و
ديگر آيه آن.كردهاند توجه آيه آن به و نشده معطوف است
"بينهم شوري وامرهم" آيه كه حالي در."الامر في وشاورهم"
يك شما كه وقتي منطقي تقسيمات نظر از و است صريح بسيار
حاصل آن در دوگانگي خود به خود بكنيد ، تقسيم را مطلبي
به كرديد تقسيم هست ، آيه اين در كه را امر اگر.ميشود
آن از ما مردم ، به مردم امر اختصاص و تعلق همين از مردم ،
-است10 نوع دو بر امر يعني.ميكنيم استفاده منطقي تقسيم
است مردمي امر -و 2 است كليات به مربوط كه است الهي امر
فقط اين.فرداست و امروز تجربهاست تجربيات به مربوط كه
عمل آزادي و انتخاب آزادي معني اين.است مردم انتخاب به
اگر ديگري ، مثل.خودتان مورد در تصميمگيري معني بهاست
كه ميترسيد داريد ، استخري خودتان خانه شمادر چنانچه
عقل قهرا شود ، غرق نخواسته خداي و بيفتد آن در فرزندتان
است ممكن.بينديشيد چارهاي كه ميكند حكم شما به عملي
مثلا و بكنيد مشورت هم خانواده اهل يا همسرتان با
تعبيه كودك افتادن از جلوگيري براي حفاظي و نردهاي
كبراي البته.است "بينهم شوري امرهم" معناي اينميكنيد
منتج اخلاق از يا ميگويد نظري عقل كه است چيزي قضيه اين
و حفظ دارد ضرورت اينكه.است آمده دين در يا و ميشود
.خودتان جمله از انسانها ، همه و بچهها جان حراست
يكي.هستند دموكراسي بنيادي اصول موارد ، اين اين ، بنابر
پديده يك كه انتخاب آزادي البته -آزادي ديگري و فردشناسي
توجه هم اسلام كه ديگري مسئله موارد ، اين كنار در و -است
ميكند ، بازي موضوع اين در ظريفي رل و دارد آن به خاصي
دموكراسي با كاملي هماهنگي مسئله اين.است "ملي حاكميت"
فكر و كشيديم زحمت خيلي ما ملي حاكميت مسئله در.دارد
وتصور كشيده زحمت امر اين در ما چون كسي كمتر كه ميكنم
به حالااست رسيده جايي به ما زحمات نهايت در كه ميكنم
اين مشكلات از مقداري لااقل نرسيده ، مطلق و نهايي جاي
.ساختهايم روشن را مسئله
آن به استناد با كه داريم اسلام در فقهي قاعده يك ما
اين و قاعده اين.كنيم استنتاج را ملي حاكميت قادريم
Social از منطقيتر بسيار -بنده نظر به البته -استنتاج
استفاده مورد و ميگويند ديگران و روسو كه است Contract
را آن جور يك هابز شده ، مغربزمين فلاسفه و متفكران
توجيه را آن ديگري گونه به هيوم و لاك و است كرده تعريف
Socialاين نيست معلوم بالاخره ولي.كردهاند تعريف و
اما نشده ، نوشته وجه هيچ به كه Convention يك ،Contract
اساس بر و ميكنند فرض مسلم را آن چگونه كه نيست معلوم
حكومتهاي از قسمت يك لااقل يا دموكراسي حكومتهاي آن
آن بر را آن خصوصيات ساير و اقتصاديات مثل دموكراسي
جزو كه نحوي به ميكنند فرض را اين ولي !ميكنند مبتني
.است آن مسلم اصول
فقه در "مشاع مالكيت" يك Social Contract جاي به ما ولي
نه و ،Social Contract نه مشاء ، اختصاصي" مالكيت.داريم
مالكيت ولي شخصي ، خصوصي مالكيت بلكه ;Social Property
از است عبارت آن كوچك مدل اصطلاح به كه ;مشاء شخصي خصوصي
و فرزندان كه مالي صاحب يك و مورثي ، يك چنانچه اينكه
طور به او اموال و خانه بكند ، فوت و باشد داشته اموالي
حالا.ميشود منتقل او وارثين به ارث ، صورت به مشاع
است اين مشاع معني چيست؟ مشاع معني ميشود؟ منتقل چگونه
رئيس اين از كه مال اين از لايتجزايي جزء هر در كه
كوچك جزء هر حتي.مشتركند فرزندان همه بازمانده ، خانواده
لايتجزاء جزء به معتقد اسلامي حكمت البته -لايتجزايي و
-دارد وجود لايتجزاء جزء كه ميكنيم فرض ما ولي نيست
به يعني اشاعه ، طور به شريكند همگي هم جزء اين در اينها
اينها به شيء آن و آن به اينها تعلق يعني.سريان طور
و هستند محق فرزندان اين از يك طورهر همين.است سرياني
سريان اينها همه شخصي مالكيت و هستند ذره آن شخصي مالك
.است مشاع مالكيت معني اين.همديگر به ميكند پيدا
كه گفتهايم فقه در.هست شهروندان در مشاع مالكيت همين
كه شهروندي هر "به احق هو مكانه الي سبق من":باصطلاح
مالك كردن ، آباد چه و خريدن صورت به چه گرفت ، را مكاني
اگر وقت آن و ميشود مكان آن شرعي مالك.ميشود مكان آن
ديگر خاص ، كسي مكان آن شرعي مالك و خريدار همين دركنار
همان در و بود خواهد آن مالك هم خريد ، او ديگري مكان
خواهند خودشان ملك شخصي مالك آنهاست به مربوط كه اندازه
با هستندو يكديگر با مشاع كه جهاتي آن در اما.بود
براي كه كوچه ، يا راهرو راه ، مثل -دارند شركت يكديگر
قهرا آنجا در -كنند عبور آن از بايد مزبور محل به رسيدن
كوچه و راهرو به ميكنند پيدا مشاع مالكيت دليل همين با
.برسيد شهر به تا كنيد بزرگ را واحد اين شما همينطور...و
آن مشاع مالك اندازه همان به هستيد ، شهري شهروند كه شما
مملكت مشاع مالك شما.مملكت ترتيب همين به.ميباشيد شهر
از عزيزي هموطن هر و ايرانيان از شهروندي هر.هستيد
خانواده يك از اينكه مثل.هستند ايران مشاع مالك هموطنان
باشند ، پدرشان اموال و خانه مشاع مالك كساني و فرزنداني
مشاع مالك كه ما.هستيم مملكتمان مشاع مالك هم ما
مسائل در كه كنيم انتخاب وكيل داريم حق هستيم ، مملكتمان
كافي آگاهي يا فرصت خودمان كه عدليه و قضايي دعاوي و
شخصي حقوق از ما جانب از نماينده آن يا وكيل آن نداريم ،
ملي حاكميت.نيست اين جز ملي حاكميت و.كند دفاع ما
همانآزادي از برخاسته هم مالكيت و مالكيت از برخاسته
حكومت ما سكنات و حركات كل بر و ما فطرت در كه است
.ميكند
|