شدن عرفي تئوري در پارادوكسيكال روابط
(پاياني قسمت)((سازي عرفي)) يا ((شدن عرفي))
به ((سازي عرفي يا شدن عرفي)) مقاله نخست شماره در :اشاره
مطرح سو اين به اروپا ميلادي و 16 قرون 15 شرايط اختصار
آستان سربر)) كتاب فرضهاي پيش طرح با نويسنده سپس و شد
شماره اين در پرداخت ، آن نقد به ((عرفي گرو در دل و قدسي
شدن سياسي غير /سياسي اساسي پارادوكس به 4 مقاله نويسنده
غير /عقلاني دين ، شدن ايدئولوژيك غير /ايدئولوژيك دين ،
شدن عرفي فرآيند و ديني چهره پارادوكس و دين شدن عقلاني
نه و عرفگرايي در را موضوع و ميپردازد ايران جامعه
نظرتان از مقاله اين پاياني بخش ميگيرد ، پي شدن عرفي
.ميگذرد
انديشه گروه
تقابل و عرفي امر و قدسي امر ميان غيريت گرفتن مسلم 31
:دنيا و دين ساحت ميان
محتمل نسبت چهار بين از نوعا شدن عرفي نظريهپردازان
و مفروضات با را ((تقابل)) نسبت عرفي ، امر و قدسي امر ميان
پيش اين برگزيدن.يافتهاند متلائمتر خويش استنتاجات
يافتن و مسيحي آموزههاي با موافقت و سازگاري جز به فرض ،
به او ، تابع مردمشناسان و دوركيم آراي در نظري مويدات
اين تبيين در نظريهپرداز به كه است مساعدتي و سهولت جهت
و ازسكولاريزم بحث)) اعتقاد ، بنابراين.مينمايد فرآيند
در انسانها دنياي و دين كه ميدهد رخ هنگامي شدن سكولار
ديگري بر يكي تمام و تام غلبه.گيرند قرار يكديگر برابر
عرفگرايي ايدئولوژي تحقق (ندارد وقوع امكان هيچگاه كه)
وجود (ص14013) ((.ميكند منتفي را شدن عرفي فرآيند يا
(چهارم شق) دو اين ميان سازگاري و همسويي تلائم ، فرض يا
و ناشكيب ايدئولوگ براي را كار اولي طريق به نيز
آن ، قبول با كه چرا.ميسازد دشوار گزين ساده تئوريسين
اعتنا و دنيا به روآوري نوع هر راحتي به نميتوان ديگر
عرفي فرآيند نفع به را اجتماعي حيات و بشري عقل به به
با تا ميشود تلاش حيث اين از.نمود مطلوب به مصادره شدن
و (3)دنيا از پسنديده چندان نه و ناتمام تصويري ارائه
غيريت ، چنان دين ، درباره ناروا اغراقهاي و بزرگنمايي
امكان كه شود برقرار ميانشان حادي و عظيم تقابل و فاصله
.درنيايد تصور به پيوندي و نزديكي هيچ
و عناصر تمامي نشاندن در محترم نويسنده حد از بيش اصرار
ساختگي و كاذب و دين مقابل طرف در عرفي ظاهر به وجوه
راستاي در آنها ، ميان همسويي و بستگي نوع هر كردن معرفي
حاصل استنتاجات ساختن محقق و فرض پيش همان دادن نشان محق
لاينحل تقابل اثبات منظور به و خاطر همين به.است آن از
.ميكاهد فرو ابزاري عقل به را بشري عقل دين ، و عقل ميان
مفهومي به دين ، نمودن معرفي ضدتوسعه براي و (صص60115)
ناظر بشري حيات مادي جنبه به تنها كه توسعه از شده طرد
اين در جاري تقابلي فرض پيش (ص1170).ميگردد متمسك است ،
يك عنوان به هم دين متقابلا كه ميشود كامل آنگاه كتاب ،
،(ص860) جادو و طلسم از سرشار و خرافي سراسر تمسك و باور
معرفي (ص1940)دنيا تارك و (و 171170 صص1790) غيرعقلاني
و بيرنگ و بيروح و خشك تار ، و تيره تصويري ارائه.گردد
در را انسانها ميتواند (137-صص1480) دين ، از نازيبا
عرفي دنياي نفع به جدي تجديدنظر و جديد انتخاب يك موقعيت
هرگونه وجود بايد كه راستاست همين در.دهد قرار شده
دين يك مثابه به اسلام در عرفي امور با متلائم خصوصيت
كه چرا (صص1820179).شود واقع ترديد مورد و گردد نفي
عرفي ، و قدسي ساحات ميان شكاف شدن زائل و مرز شدن برداشته
پيشيني مفروضات و تئوريك بافتههاي تمامي زننده برهم
آن خاطر به العطاس كه است اعتبار همين به (ص1940).است
و ميشناسد عرفي قابليتهاي داراي دين يك را اسلام كه
(صص81080) ((خودش خاص اما دارد ، دنيوش اسلام)):ميگويد
بودن عبادت)):چون آموزههايي و ميگيرد قرار عتاب مورد
(ص420) ((خدا خدمت و خلق خدمت ديدن سو هم)) ،(ص550) ((كار
تلاش در نامتجانس تركيباتي را آنها و برنميتابد را
عرف كردن قدسي براي دينمداران سوي از بيهوده
(ص550).مينامد
:پارادوكس چند حصار در سرگردان -2
پيش علل همان به ((عرفي گرو در دل قدسي ، سربرآستان)) كتاب
چند در فرآيند ، اين مسير و عوامل تبيين در گفته ،
محترم مولف آنكه رغم به.است آمده گرفتار مهم پارادوكس
سوي از دين ماهيت و يكسو از شدن عرفي چگونگي ميان ربط بر
برحسب بايد را شدن عرفي كه ميپذيرد و دارد اذعان ديگر
تعريف دارد ، وجود جامعه در دين آن از كه برداشتي و نگاه
و فرضها پيش از يك هيچ در حال اين با (صص32031) كرد ،
مورد و گفته خود اصل اين خويش ، نتيجهگيريهاي و تحليل
و سهو همين و نميدارد ملحوظ را متاخر دينپژوهان قبول
به كه است گرديده پارادوكسهايي بروز موجب نابجا اهمال
اين بروز ديگر عامل.ميشود اشاره آن از مواردي
شدن عرفي)) ،((دين شدن عرفي)) ميان تفكيك عدم پارادوكسها ،
مسدود براي تمايل علاوه به.است ((فرد شدن عرفي)) و ((جامعه
روي به شدن عرفي سرنوشت از فرار راههاي تمامي ساختن
و سركش دينمداران دادن قرار زاويه در و اديان تمامي
اين در محترم مولف افتادن در بر نيز مقاومتطلب
.است بوده موثر پارادوكسها
:دين شدن غيرعقلاني /عقلاني پارادوكس -12
بياتكا و آگاهي از بينياز ايمان درباره مسيحيت آموزه
گرديد مسيحيت در غالبي جريان رشد باعث عقل پشتيباني به
به كه (تومايي الهيات و مدرسي كلام رواج قرون در جز)
گريزي عقل و علمستيزيميزد دامن عقل و دين ميان تقابل
در كشيشان رويه و وسطي قرون سياه دوران در مسيحي كليساي
موجبات جهل ، تقديس و خرافه ترويج و عالمان بر سختگيري
نوعي عقل و دين ميان كه آورد فراهم را تلقي اين تقويت
پس چنين با كه است بديهي.دارد وجود ذاتي تخاصم و تباين
راهي غرب برابر در ديني ، آموزههاي چنان و تاريخي زمينه
باقي بشري خودبنياد عقل به روآوري و دين به كردن پشت جز
از نشيب ، و پرفراز فرآيند يك طي كه را انتخاب اين.نماند
رسيد ، خود اوج به و 20 قرون 19 در و آغاز و 15 قرون 14
و ملصق بياني و تعبير طبعا كه ناميدهاند ((شدن عرفي))
بتوان دشواري به و است زمينه همان و تجربه همان به متعلق
شدن عرفي لذا.برد بكار ديگر مصاديق براي و زمينهها در
حاشيه به دين آن طي كه است فرآيندي نام مسيحي ، غرب در
افراد شخصي تعلقخاطر به يابد ، توفيق چنانچه و ميرود
.ميشود بدل
ليكن است ، شده عرفي ((غربي جامعه)) چه اگر فرآيند اين طي
فردي ايمان همان كه خويش نخستين ذات و جوهر به ((مسيحيت))
اما.شود عرفي بيآنكه ;است بازگشته باشد ، آخرت دغدغه و
وضعي مسلمان ، جامعه يك در وقوع فرض بر فرآيند همين
هيچگاه اسلام دين آموزههاي كه چرا دارد ، متفاوت كاملا
رها عقل و دين ميان چالش در حيران و سرگشته را خويش پيرو
ميانشان ، اكمال و اتمام نسبت برقراري با بلكه نميسازد ،
اين از.ميسازد متكل يكديگر به و متفاهم هم با را دو آن
عرفي منجربه مسيحيت كردن عقلاني براي تلاش كه حالي در رو
حاوي و حامل اسلامي ، فرهنگ در تلاش اين ميگردد ، آن شدن
استحكام و قوام بر بالعكس و نبوده عرفي معناي و صبغه هيچ
و كردن عقلاني غير ديگر عبارت به ميافزايد ، آن
و نخستين جوهر اعاده منظور به مسيح دين خواستن غيرعقلاني
;است گرديده منجر مسيحي جامعه شدن عرفي به آن ، خلوص حفظ
جوهر حفظ ضمن كه است عقل و وحي همراهي و تلازم اين اما
رفتن حاشيه به معني به جامعه شدن عرفي از اسلام ، ديانت
.مينمايد جلوگيري دين
در بنيادين تفاوتهاي اين ميان تميز عدم در محترم مولف
عرفي و دين شدن عرفي ميان خلط و اسلام و مسيحيت دين دو
در كه نحوي به ;است گرديده فوق پارادوكس دچار جامعه ، شدن
(ص1160) شدن عقلاني ديگر جاي در و شدن غيرعقلاني جا يك
.است نموده قلمداد عرفي رخداد موجد را
:دين شدن غيرسياسي /سياسي پارادوكس -22
عنصر عنوان به غيرسياسي/ سياسي پارادوكس در شدن گرفتار
تبعيت عواملي همان از ديني ، جامعه يا دين يك كننده عرفي
گرفتن ناديده يعني.شد اشاره بدان فوق در كه ميكند
اديان تعليمي جوهر و اجتماعي -فكري زمينههاي تفاوت
داشتن روا و آنها بر واحد احكام ساختن جاري و مختلف
.ديگر اديان به دين يك تاريخي تجربه از ناصواب تعميمهاي
جا يك در كه ميشود ناشي آنجا از باب اين در پارادوكس
جديد دوران در كه را سياست و دين ميان نهادي تمايزيابي
در و نماييم قلمداد شدن عرفي مثابه به است ، داده روي غرب
در كه سياسي اديان براي را (شدن عرفي) حكم همين ديگر جاي
ساختن مشتعل درگير خويش ، ديني آرمانهاي تحقق مسير
ديني حكومتهاي تشكيل سوي به راهبري و ديني جنبشهاي
شدن عرفي خميه يعني (صص31030) سازيم جاري ميگردند ،
آن ظل از فاعلي هيچ و فعل هيچ كه شود برپا فراگير چنان
متصور و ميسر آن از نيز گريزي و مفر هيچ و نيافتد بيرون
.نباشد
يا شدن سياسي يعني رخداد ، دو اين از يك هر كه صورتي در
و سياست و دين تمايزيابي و جانب يك از دين بودن سياسي
دين دو از يك هر در ديگر ، جانب از دين شدن غيرسياسي
و (غربي) مسيحي جامعه دو هر در و اسلام و مسيحيت
بار به را متفاوتي كاملا نتايج و آثار (شرقي)اسلامي
اسلامي ، جامعه در دين شدن سياسي يا بودن سياسي.ميآورد
يك مثابه به اسلام ماهيت تثبيت و تحقق حفظ ، راستاي در هم
.مينمايد ممانعت اسلامي جامعه شدن عرفي از هم و است دين
قرون در آن از ناقصي تجربه كه اتفاق همين كه حالي در
در لازم ظرفيتهاي فقدان دليل به داد ، رخ مسيحي وسطاي
در مسيحيان دادن قرار و آن ماهيت قلب به تنها نه مسيحيت ،
منجر اجتماعي صعوبات بروز و فكري كلامي ، بنبستهاي
درجوامع را عرفي تمايلات شونده تكثير بذر بلكه گرديد ،
همين.داد پرورش و كاشت غربي انسان درون در و اروپايي
قرائتهاي برخي حسب بر اسلام از ميتوان را متفاوت واكنش
از تا ميشود تلاش كه هنگامي.داشت انتظار ناهمساز و شاذ
گرايانه آخرت دين يك به را آن اسلام ، غيرسياسيكردن طريق
هم و دين هم شرايطي ، چنين در.دهند تقليل شخصي ايمان و
در.ميگردند عرفي تحولات دچار هم همپاي ديني ، جامعه
بستر در دين كردن سياسي غير يا شدن غيرسياسي كه حالي
شدن عرفي و دين مثابه به مسيحيت خالصسازي به مسيحي ،
.ميانجامد مسيحي جامعه
:دين شدن ايدئولوژيك غير /ايدئولوژيك پارادوكس -32
از نيز (4)دين شدن غيرايدئولوژيك /ايدئولوژيك پارادوكس
يا بودن دارا حسب بر اديان ، واكنش طبعا.است جنس همين
با اسلام براي.است متفاوت ايدئولوژيك ، ظرفيتهاي نبودن
نميتواند شدن ايدئولوژيك بالا ، ايدئولوژيك ظرفيتهاي
به مسيحيت براي كه حالي در ;باشد شدن عرفي مقوم و موجد
چنين است ، تهي ايدئولوژيك آموزههاي از كه ميزاني همان
دوسويه نقشي شدن قائل با جايي در كتاب.است متصور امري
كرده تلاش (ص870) ايدئولوژي ، براي دم دو چاقوي همانند
كه دهد نجات پارادوكس اين حصار از را خود نحوي به تا است
.است تامل محل البته
:ايران جامعه شدن عرفي فرآيند ديني چهره پارادوكس -42
و روبهروست آن با محترم مولف كه پارادوكسي مهمترين اما
داده اختصاص بدان ضمائم و كتاب انتهاي در را مشبعي فصل
و بنبست يك مثابه به را آن تا است نموده سعي و است
بهعنوان ايران ، اسلامي انقلاب مقابل در محتوم سرنوشت
دنيا خواهان دين روبهرشد و نضج حال در جريان پيشقراول
شدن عرفي فرآيند ديني چهره)) پارادوكس دهد ، قرار پذير
انقلاب)):ميشود گفته صراحتا كه آنجا.است ((ايران جامعه
گام هم و است عرفي عصر در مقدس امر به بازگشت اسلامي
(ص2990)((.شدن عرفي سوي به است بلندي
مقدس و ديني براي تلاش:كه است همين نيز استدلال جوهر
اداره و سياست امر در دين شدن درگير باعث عرفي امور كردن
الزامات از تبعيت به ناگزير لاجرم ، و ميشود جامعه امور
مقتضيات و ابزار لذا و ميگردد عصري متغير اقتضائات و
و آمده فائق دين يعني خويش مركوب بر مركب ، عنوان به عرفي
(صص920291).ميآورد فراهم را آن شدن عرفي موجبات
موقعيتي در را خود (5)بلند برفرازي نشسته كتاب ، نويسنده
كه (فقها) دين عالمان سداد و صلاح به گويي كه مييابد
كه حالي در و است واقف آنها از بيش دارند ، دين حفظ دغدغه
شدن عرفي به منتهي فرآيند در درافتادن از غفلت در آنها
آگاه حقيقت اين راز به پيشاپيش خويشند ، دست به دين
را حكومت كه هنگامي امام حضرت تعبير ، اين با.است گرديده
زواياي تمامي بر ناظر را دين و فقه تمام عملي فلسفه
دور سوي به گام كه نميدانست ميكرد ، معرفي بشريت زندگي
آن شدن دنيوي و عرفي به شدن نزديك و دين قداست از شدن
و رازداني نوعي با كتاب نويسنده را اين و است برداشته
خويش پيشگوييهاي اثبات براي او.است فهميده آيندهشناسي
بر بياعتبار ، پيشفرضهاي بر علاوه متاسفانه كه
مينمايد تلاش است ، مبتني نيز ايدئولوژيك پيشداوريهاي
فقه از و منجمد و متحجر آخرتگرا ، چهرهاي دين ، از كه
انفتاح بتواند تا سازد جلوهگر لايتغير و متصلب صورتي
بر مبتني و موضوع با متناسب پويايي و دنيا به نسبت
و شدن عرفي سوي به گامي را اسلام در مكان و زمان مقتضيات
در و نمايد معرفي عرف از قدسي امر تبعيت و تاثيرپذيري
اساسا كه ميگردد متوسل استناداتي و مدعيات به راه اين
باب در كه آنچه (صص3070303).مخدوشاند و بياعتبار
فقه ابواب گسترش يا احكام تغييرپذيري و فقه در تحولات
گسترده قابليتهاي و ظرفيت مويد تماما ميشود ، اشاره
است عصري مقتضيات ملاحظه و دنيا با مثبت مواجهه در اسلام
.است شده گنجانده خاتم نبي دين در اكمل و اتم نحو به كه
:شدن عرفي نه و عرفگرايي -3
و رودررو ستيزان دين ناحيه از نه علم به ضربه جديترين
عالمان سوي از گاه بلكه بركنار ، پيشگان تغافل جانب از نه
پيشداوريهاي با توام و يافته سو كه آنگاه علم ، همان
كه وقتي.ميشود وارد مينشينند آن معرفي به ارزشي
در هم آن بيطرف ، علم يك مثابه به دين جامعهشناسي
شود ، شناخته محصولاتي چنين با ايران در راهش آستانه
بدبيني و نگراني از ناشي عكسالعملهايي پيش ، از طبعا
كه ميآورد پديد علم اين با ناآشنايان خصوصا ديگران ، در
بعدي روندگان بر را مسير انديشهاي ، فضاي كردن مشوب ضمن
عرفي نظريات عمومي مشكل اين البته.ميسازد دشوار نيز
از را خود مقبولي نحو به است نتوانسته هنوز كه است شدن
تبيين و توصيف در و سازد رها عرفگرايانه گرايشات ثقل
غالب.بنشيند تامل به بيطرفانه فرآيند ، اين واقعيت
بيهيچ كه هستند عرفگراياني حوزه ، اين در نظريهپردازان
جهان ، در دينداري حقيقت و دين جوهر از عميقي تفهم و همدلي
و تبليغ به جانب به حق موضعي از و عالمانه ژستي با
بر كمتر لذا و ميپردازند خويش ايدئولوژيك تمايلات ترويج
مدعيات برهاني مبادي و علمي مستلزمات و عينيتنگري اصل
همين به اشاره با.ماندهاند پايبند و استوار خويش
كه ((دنيويگرايي)) بر علاوه العطاس كه است علمي عهدشكني
به ديگري پديده از است ، عرفگرايي ايدئولوژي آشكار چهره
مدعيات لفافه در ايدئولوژي همان مروج كه ((گري دنيوش)) نام
(6).ميكند ياد نيز است فلسفي و علمي
((عرفي گرو در دل قدسي ، آستان سربر)) كتاب در جاري محتواي
.است كلامي سوگيري و علمي نااستواري همين گرفتار نيز
مستندات و محكم دلايل عرضه در تنها نه كه معنا بدين
مواردي در بلكه (7);دارد كوتاهي خويش مدعيات بر معتبر
و كرده خارج تحليلي و نقلي وصفي ، مسير از را قلم چند ،
كتاب در چند هر (8)ميبخشد بدان ترويجي -توصيهاي صبغه
جريان خواندن ارزشگرايانه با تا ميگيرد صورت تلاشهايي
عنوان به شدن عرفي با آن پيوند و نسبت عرفگرايي ،
با بلافاصله ليكن (9)(صص8027) گردد ، نفي واقعي فرآيندي
روند به كه نوانديشاني آراي به نسبت ناشكيبايي ابراز
و صص80077) قائلند فرآيند اين از شدهتري تلطيف و بطئي
اصل بر عمل در است نتوانسته كه ميدهد نشان ،(106100
(10).بماند پايبند ارزش و دانش ميان انفكاك
رودر و تهاجمي چهرهاي هميشه ايدئولوژيك مقابلهجوييهاي
سر از كه دلسوز مشفقي كسوت در گاهي بلكه ;ندارند رو
ميگردند ظاهر است ، دين خلوص شدن دست از نگران خيرخواهي ،
دين زوال دنيا ، تارك راهبان و گوشهنشين صوفيان همچون و
وانهادن به آن از و ميبينند دنيا به توجه و اعتنا در را
تعبير آن پوسته و ظاهر به پرداختن و دين باطن و مغز
.ميكنند
شجاعيزند رضا علي
. موجوداست روزنامه دفتر پاورقيهادر*
|