سكوت فلسفه و (ع) علي
بخش واپسين - (ع)علي عبوديت و عظمت
جعفرپور راشد :نوشته
از برخي به مقاله ، اين بخش نخستين در :جستارگشايي
عبادت:چون اموري در (ع)علي حضرت الهي بيهمال ويژگيهاي
.شد اشاره خداوند برابر در نياز و راز و عبوديت و
پرستش نظر از (ع)علي آمده ، روايات در براستي كه آنگونه
.نميشناخت سرازپا خداوند ، يگانه ذات
و اخلاقي خصوصيات از ديگر برخي مقاله ، اين بخش واپسين در
مهمتر همه از و جوانمردي حقيقتبيني ، چون حضرتش فكري
.است شده پرداخته وي انديشه از سرشار سكوت
معارف گروه
دوستي راز او بود ، ديگر طريقهاي او عبادت طريقه و سنت
نكتهاي لبانش بر آنكه بدون هيچكس بيواسطه را محبوب با
كه لحظاتي تا او مينهاد ، ميان در حق حضرت با بيارايد
عبادت هنگام در حتي بود مشغول بهعبادت داشت بدن در جان
.شد شهيد عبادت خاطر به و
ولعي و حرص چه با ميخفت ، فرو عبادت محراب در كه آنگاه
مبارزه به همه با و ميبريد دل چيز همه و كس همه از
مبارزه ، مكان يعني محراب كه ميدانست او زيرا ميپرداخت
حتي لحظات آن در شيطان ، با دشمني و جدال محل يعني محراب
غرق هستياش ، و وجود همه با ميكرد فراموش را خويش وجود
مبارزه و خونين جنگ و ميشد هستي آورنده پديد غرقاب در
اتمام به احسن نحو به را بود حق غيرحضرت هرآنچه با
است دقايق اين در كه بودند شناخته را او همهميرسانيد
مستي آن در هم بدينخاطر و ميشود كاري او بر شمشير كه
.ستاندند تنش از جان و شوريدند او بر مستانه
اسلام در مسلمان بنده اولين (ع)علي
كسي سر بر كه ميگشت و ميگشت اسلام اقبال ستاره خدايا *
است ، دين كاملترين كه بنمايد طريق آن از تا آيد فرود
و خدا.خلايق بين از بود ، كرده گزينش خدا كه را محمد
همه به معرفي برگزينندبراي را كسي كه بايست(ص)محمد
نمونه پرورده كه مكانها همه در و زمانها همه در انسانها
(ع)علي از زيبندهتر و برتر كسي چه !باشد اسلام مكتب
و خدا برگزيده !شود خطير اينمسئوليت كانديداي ميتوانست
!خدا برگزيده برگزيده
علي مينمودند ، تكذيب را (ص)محمد همه كه روزگار آن در *
تنها پيامبر دعوت به و برخاست كه بود سالهاي ده جوان
به:نمود تصوير ديگر بگونهاي را تاريخ مسير و گفت لبيك
گرفت قرار بزرگ دست آن در كه كوچك دست اين":كارلايل قول
حساس شرايط آن در اينچنين و "كرد عوض را تاريخ مسير
.دارد را (ص)محمد جانشيني لياقت او تنها كه نمود ثابت
سكناتش ، و حركات تمامي است ، قرن چهارده كه مردي ،(ع)علي *
و امور راس همه و همه صلابتش ، و صبر سكونش ، و سكوت
و بزرگترين زبان بر كه است انديشههايي قلههاي پايان
و تلاش و مطالعه مدتها از بعد فيلسوفان انديشمندترين
(4).ميآورند بدست تكاپو و تحقيق
سرفراز هميشه عابد علي ،
ميآورد ، فرود عبدود سر بر را خود آخته شمشير كه آنجا *
جز مبادا كه ميبرد فرو نيام در شمشير نفس رضاي برخلاف
تمام كه او بخورد ، رقم عملش پرونده در ديگر عملي عبادت ،
كه او بگذرد ، غفلت به هم آني حتي مبادا بود مراقب زندگيش
كه عيالوارش و عليل و فقير برادر دستان بر را گداخته آهن
از هم را چشمانش نور خداوند طفلانش زندگي ممري بر علاوه
و حساسترين آن در و ميسازد نزديك بود ، نموده دريغ او
(ع)علي ميآيد ، درد به نامردي هر دل كه لحظات رقيقترين
دستان به را خويش دست ساخته لهيب آتش و غافلنميگردد
اين در (ع)علي بداند ، او كه تا ميسازد نزديك برادر
.برميآيد امتحان از شايستگي به هم پرفريب و حساس دقايق
مصلحت مغضوب عابد (ع)علي
براي درگلو خار سال و 25 تحمل سال سكوت ، 25 سال 25*
خدا منتخب دين مبادا كه نشود ، افشاء حقايقي اينكه
!جانگداز و تلخ سكوت ، و سكوت و سكوت پس ببيند ، لطمهاي
استوار ، عقيدهاي پولادين ، ارادهاي !فرسا طاقت و طولاني
جانگداز ، مصلحتي سربهزير حكمت ، از سرشار سكوني و سكوتي
ساله سكوت 25 از همه قوم بزرگان و غديرخم ياران صحابه ،
نبود ، او سكوت فلسفه فهميدن توان را كسي و بودند متعجب
چه مصلحتي سكوت اين تحمل پس در كه ميدانست كه اما
ابوذر نميآورند ، تاب تندرويش ياران !است خفته توجيهي
و سكوت سلمان ميكنند ، تبعيدش ربذه به و ميكند اعتراض
سكوت همه اين فلسفه ميتوانست كه اما !...هم ديگران
!؟(ع)علي جز رادريابد
خدا رسول واقعي يار علي
بود ، آمده غالب كفر سپاه بود ، رسيده فرا احد هنگامه *
و ايمانان سست بود ، شده سپرده كفار دست به احد تنگه
سپاه درون به را "شد كشته محمد" فرياد ناتوان اصحاب
علي نيز بار ميگريخت ، اين سويي به كس هر ميكردند ، تزريق
شمع دور پروانهاي همچون سو يك از محمد ، و خدا برگزيده
وارد محمد بر بيشتري تيغهاي مبادا كه ميچرخيد محمد جان
به نشود ، غالب دشمن كه بود تنگه مواظب هم سويي از آيدو
دشمنانش و محمد درگير كه را علي سخن" شرايط آن در حال هر
الاذوالفقار لاسيف":كه برآورد فرياد "بننضر انس" بود ،
"!علي الا ولافتي
را كس هيچ كه روزگار آن تكليف ، انجام براي كه هنگامي *
در مفتخرانه نبود ، پيامبر با همنشيني يا و همصحبتي ياراي
همسايگان و بستگان و دوستان همه سو يك از آرميد ، بسترش
ديگر سويي از بودند ، كشيده لشكر صف سوي آن از ديرينه
و ميفهميدند را حرفش كساني كمتر كه تنهايي مرد (ص)محمد
جان به حرفهايش تنها نه كه بود او اين و ميكردند دركش
چه نداشت ، دريغ هدفش راه در نيز را جانش بلكه ميفهميد ،
.بكند دوستش راه فداي را جانش انسان كه دوستياي خوش
غريبي توان و سنگيني امتحان.تناند يك در روح دو انگار
به نفر چهل نيست ، شوخي !امتحان نيز بار اين ميخواهد ،
توان را كسي كمتر جانش ، كمين در لحظه هر او ، جان انتظار
همچون علي نيز بار اين اما است ، امتحان اين از آمدن بر
چه !آمد در امتحان از پيروز و كرد عمل تكليف به هميشه
!كني؟ خدا برگزيده نثار را خود جان كه اين از برتر عبادتي
آن بزرگمرد اين توصيف در كلام بهترين كه گفت بايد تنها و
العلم مدينه انا":كه است فرموده محبوبش و مولي كه است
شهر دربان واقعادربانش علي و علمم شهر من "بابها علي
!بس و است ساخته علي از فقط كه است كاري شدن نبيالهي
گشت بارور ذهنش در انديشه كدام":كتاني سليمان بقول و
..نريخت؟ بدامنت ثمرش كه
شانهات بر اجرايش مسئوليت بار كه گرفت را تصميم وكدام
..نشد؟ نهاده
دشمنان خون به تو كه كشيد بر نيام از را شمشير كدام و
..نساختي؟ رنگين دين
كند تسليم آفرين جان به را گراميش جان خواست وقتي حتي
رحمت آغوش به تو آغوش از و نپسنديد را آغوشت جز آغوشي
(5).فراغلتيد پروردگارش
بينشاني نشان (ع)علي
را خدا ببين و زخود بگذر
(6)بينشاني نشان است كاين
بود؟ ممكن را بنده كدام ميكرد ، او كه بندگي و عبادت آن
شايستگي را كسي چه مينمود ، رخ او به عبادت در كه حال آن
خواب از را سحر الهي معبد دروازه در كه او بود؟ حالات آن
پيوسته خدا به چنان زخمي پاي با كه او و مينمود بيدار
از را تيغ حتي حالت آن در و نيست عالم اين در گويي كه
در كه او نميجنبد ، خود به لحظهاي ميكشند بيرون پايش
فزت فرياد و ميشكافد را فرقش زهرآگين ضربه عبادت ، محراب
و ميشناسد را قاتلش خود كه او ميدهد ، سر ربالكعبه و
حركتي ، كمترين بدون او و "ويريدقتلي حياته اريد" ميگويد
فرصتي اولين در و ميدهد ، ادامه را نمازش ياران كمك با
ضربهاي را پدر ضارب تا پدرميآيد سوي به بزرگش فرزند كه
بايست ايحسن":كه ميدهد دستور كند ، اجرا حكمي يا بزند
زبان به چيزي جراحت همه آن از و "بگزار نماز مردم با و
ديد عبادت لحظههاي از خارج بندهاي چگونه پس نميآورد؟
!جست؟ او در بندگي از غير نشاني و
از نشاني اندازه؟ اين به تا دوست در شدن غرق است عجيب
را همه و !بس و بود خدا ميديد هرچه و نميديد خويش براي
.زندگي برنامه عين و ميدانست تكليف
ميدانست اينكه با و گريست زبير و طلحه كشته بر اوكه
ديرينه دوستي و محبت آن اما بودند رفته خطا به ره آنها
.نميكرد فراموش هرگز را
مينمود ادعا قدرت با چنان و ميگفت سلوني كه بود كسي او
نداشت ندانستن از بيمي و پرسشهاست همه خالق خود گويي كه
سياستهاي برابر در و نخورد را دانايي فريب هرگز اما
و نميكرد فراموش را جوانمردي و حقيقت هرگز فريبكاران
مضمون بدين معاويه فريبكاريهاي و خدعهها مقابل در حتي
بخواهم اگر بود خواهم فريبكارتر معاويه از من كه فرمود
!شوم خارج حقيقت مسير از
بين حقيقت عابد (ع)علي
درحال هميشه و غرق عبادي دراعمال اينكه اوج در علي
ميكرد جلوگيري عبادت در انحراف هرگونه با اما بود عبادت
از و ميشدند عبادت در غرق او چون كه را كساني حتي و
را گريز دنيا وزاهدان برميآورد فرياد ميگريختند زندگي
فقط خداوند كه ميگفت هميشه و ميداد قرار موردعتاب سخت
بزيند ضعيفترينان حد در كه است گرفته پيمان پيشوايان از
منع كسي براي را الهي نعمات از بردن بهره خداوند هرگز و
.است ننموده
با و كرده جدا مسير او از كسانش نزديكترين كه موقعي در
از قبل پرداختند ، نماز و قرآن و عبادت به خوارج عنوان
از قبل حتي و كرد كور را فتنه چشم بين تيز نگاهي با همه
بدون پرداخت جنگ به نهروان در مقدسان خشكه اين با معاويه
-عابدان بزرگترين.دهد راه دل به ترديدي كمترين اينكه
و ميبردند بسر خدا طاعت و نماز در روز شبانه كه عابداني
را -بود بسته پينه عبادت شدت از پيشانيهايشان و زانوان
راه دل به واهمهاي كمترين اينكه بدون گذراند تيغ دم از
.شناخت را چهرهها آن ازهمه بهتر و دهد
ظاهربينانه نگاه در -سختگيري و عمل شدت اين اوج در اما
به را او كه زماني نخعي اشتر مالك به كه نامهاي در -ما
بايدگزارد و ":نوشت گماشت آن تابع شهرهاي و مصر ولايت
جمله آن از -كه آني اداي پي در و -خداست خاص كه واجباتي
از بخشي در پسميگرداني خالص آن براي را دينت كه بود
به را آنچه و گردان خدا -پرستش -خاص را خود تن روز و شب
و كاهش بيهيچ رسان انجام به درستي به كند نزديكت خدا
با چون و بفرسايد وتنت آيد دشوار ترا -چند هر نقصان ،
نه و برماني را آنان نه كه گزار چنان نمازگزاري مردم
است بيمار كه بود كسي مردم ميان چه گرداني ، ضايع را نماز
كه گاه آن (ص)خدا رسول از من.گرفتارست و دارد حاجتي يا
نمازگزارم؟ چگونه مردم با پرسيدم فرستاد يمن به مرا
مومنان بر و بگزار آنان ناتوانان توانايي حد در":فرمود
"رحمتآر
در همچنان ما عمر رسيد آخر به و گشت تمام مجلس
ماندهايم تو وصف اول
هيچ در را تكليف انجام كه است عابدي چگونه اين خدايا
او سر ، بر تيغ چه و باشد داشته پا در تير چه لحظهاي ،
كه اين مهمتر همه از و ميگردد تكليف انجام به مشغول فقط
به ديگري بنده كلام در ميكند بندگي و عبد به كه افتخاري
ثواب و اجر خواستار نه كه ميشود؟ ديده حدت و شدت آن
ديده اعمالش و گفتار در آخرت به طمعي حتي نه ، كه دنيوي
ما":ميفرمايد هستي خالق تنها با رقيت اوج در و نميشود
اهلا وجدتك بل جنتك ، في لاطمعا و نارك من خوفا عبدتك
از نه تو ، آستانه در من بندگي اين الهي" "فعبدتك للعباده
معبودي ترا كه آن بل بهشت ، شوق به نه و است آتش بيم
و طريق اين با و (7)"پرداختم تو عبادت به و شناختهام ،
او خود از اثري و ميشد حل حق حضرت در واقعا رابطه اين
:شاعر قول به نميگذاشت باقي
دوست گر نبري حق سوي ره توست حجاب من تا
(8)ما و من بت بشكن ميطلبي
جوانمرد زاهدي (ع)علي
و سهمگين خيلي ،(ع)علي درباره كردن فكر و انديشيدن حتي
تنگ مسلمين خلفاي بر گاه هر كه شخصيتي.است حيرتانگيز
نمودهاند توصيف را او چنان و ميبردند پناه او به ميشد
در ما":ميگويد عمر كه آنجا ميماند حيرت به آدمي كه
نگاه برستاره كه مينگريستيم چنان علي به پيامبر زمان
:ميگويد خلافتش درزمان كه مهمتر هم آن از و (9)"ميكنيم
.بود شده هلاك عمر نبود علي اگر عمر ، عليلهلك لولا
و منزلت نظر از فرد نزديكترين علي":ميگويد ابوبكر يا
(10)"است مجاهدت و فداكاري جهت از كس بالاترين
وجودي ارتفاع و انديشه بلنداي كه ميشود مشخص اينجا از
كه قالبهايي با است طبيعي و است بوده چقدر بزرگمرد اين
قرار ارزيابي مورد را انسانها و داريم اختيار در ما
است ، محال شخصيتي چنين فهميدن و تحليل و تجزيه ميدهيم
.كنيم بررسي ميفهميم كه محدودهاي همان در اينكه مگر
بود ، نموده منع او از را آب كه دشمني بر غلبه با كه او
به چون بود گفته دشنام را وي كه دشمني همان به بخشيد ، آب
...و نمود كمكش برد پي درماندگيش
:پاورقيها
ص 95 مطهري ، شهيد استاد نهجالبلاغه ، در سيري -4
،(متراس و نبراس علي الامام)دژي و مشعلي (ع)علي امام -5
ص 63 فارسي ، جلالالدين ترجمه كتاني ، سليمان
ص 265 قمشهاي ، الهي مرحوم ديوان -6
صفحه 931 ج 24 ، بحارالانوار ، -7
قمشهاي الهي مرحوم از شعر -8
جرداق جرج العدالهالانسانيه ، صوت علي الامام -9
كنزالعمال خوارزمي ، مناقب -10
|