از خشونتآميز قرائتهاي موجب عواملي چه
ميشود؟ دين
حجاريان سعيد دكتر با گفتوگو
پديده يك اساسا را دين كه ميشود مطرح ديگري نظريه *
دين نظريه ، اين مطابق.ميداند آفرين تمدن و فرهنگي
ساير و هنر مثل كه است لطافتآفرين و لطيف پديدهاي
تعاليم در نيز ما.ميكند خشونتزدايي فرهنگي ، مقولات
را خشن و بدوي عناصر دين كه آشناييم آموزه اين با اسلامي
است داده خاتمه جاهلي وضعيت به و كرده تضعيف
درزمينه را دين شناختي ، جامعه نظريههاي از دسته يك *
نهاد قالب در را دين يعني كردهاند ، مطالعه (Context)
نهادها ساير با را نهاد اين مناسبات و ديدهاند دين
درظرفي كه است مظروفي حال هر به دين.كردهاند ارزيابي
و مظروف بر ظرف تاثير ميتوان لذا.ميشود ريخته خاص
كرد بررسي را ظرفها ساير با ظرف اين رابطه
:اشاره
اشكال به خشونت پديده خرداد ، دوم اجتماعي جنبش از بعد
جريانها برخي برگزيده حل راه در را خود چهره ونهان پيدا
در بابهدممخالف از جريانات اين.داد نشان تفكرات و
مسالمتجويانه و آرام مسير سياسي ، -اجتماعي حركتهاي
زشتيهاي و درشتيها حتي و ناملايمات دچار را اصلاحات
كه حيوانها از انسانها مميزات جمله از.است كرده بيشماري
و خشونت وموضوع مفهوم تشخيص خشونتند ، قوه داراي نيز آنها
انسان.است آن ناشايست و نابهنگام بروز از جلوگيري امكان
صورت به چه و بدوي شكل در چه را غريزه اين عقل قوه به
شمارهاي در كيان.است كرده كنترل قابل اجتماعي پيچيده
شكافي كالبد براي غيرايراني و ايراني متفكران از ويژه
خواسته ياري بشر ذهن و مكان و زمان بستر در خشونت پديده
گردآوري تامل قابل و درخور مجموعهاي در آن ماحصل كه است
.است شده
شهر شوراي رئيس نايب سعيدحجاريان دكتر با حاضر گفتوگوي
از است ، امروز صبح شده توقيف روزنامه مسئول مدير و تهران
.است شده انتخاب شماره همين
پرسش اولين عنوان به لطفا حجاريان ، آقاي جناب *
وجود خشونت و دين ميان رابطهاي چه شما نظر از بفرماييد
مقدار چه ميشود ديده ديني جوامع در كه خشونتي دارد؟
بيروني عوامل از ناشي مقدار چه و دارد دين گوهر در ريشه
است؟ واجتماعي فرهنگي سياسي ، عوامل نظير
نظريهها از گستردهاي طيف خشونت ، و دين نسبت مورد در -
طيف اين سر دو در كه را نظريه دو ابتدا مناست شده عرضه
افراطي نظريه دو اين از يكي.ميدهم توضيح دارد ، قرار
.تفريطي وديگر است
ارزشهاي از مجموعهاي حاوي دين كلاسيك ، نظريه يك مطابق
اين.است گرفته نشات وحي از كه است لايتغير و قدسي
الاذهاني بين و(Conventional)قراردادي خصلت ارزشها
هستند(Dogmatic) جزمي يعني ندارد ، (Intersubjective)
.ميشوند همراه(Obscuration)غموض و تعصب با ولذا
گوهر در خشونت بدانيم ، دين جوهري عنصر را دگم يا جزم اگر
يكديگر ملزوم و لازم وخشونت دين و يافت خواهد راه دين
مرزگذاري موجب جزم به اتكاي و توسل زيرا شد ، خواهند
و مرتدان برونيان ، دينان ، ازكج را ودينداران ميشود
نه ميبيند سفيد و سياه را جهان جزم ، .ميكند جدا كافران
موافق جزم از رسمي قرائت با كه كساني همه با و رنگي
مجالي هيچ ايمان ، و كفر ميان.ميورزد خشونت نيستند ،
هويت دين ;ندارد وجود همزيستي و همپذيري مدارا ، براي
يكديگر از را (Other) ديگري و (Self) خود و ميسازد
همان دين جهت اين از كه معتقدند كساني.ميكند تفكيك
ايفا ايدئولوژيها امروزه كه ميكند و كرده ايفا را نقشي
ميگفتند ذمه اهل به گذشته در مثال ، عنوان به.ميكنند
مسلمانان از تا بدوزند لباسشان به زرد پارچهاي بايد كه
شرع حكام دستورالعملهاي پارهاي مطابق يا شوند ، تفكيك
چون شوند ، خارج خانه از بارندگي هنگام نبايد ذمه اهل
جنگهاي از بسياري.شود ونجس آلوده شهر فضاي است ممكن
.داشتهاند ريشه دين از تلقي همين در نيز فرقهاي و ديني
با آيا اما ميكند ، "آفريني هويت" دين كه گفتيد *
/خود" و "آفريني هويت" نظير مدرني مفاهيم از استفاده
كرد؟ تحليل را دين خوبي به ميتوان "ديگري
تاريخ طول در كه هستند عناصري غيره و نژاد مليت ، اولا -
.دميدهاند نزاع و مبارزه كوره در و كردهاند هويتآفريني
دارم شك من ثانيا.دارند كردن بسيج قدرت عناصر اين همه
صليبي جنگهاي مثلا.باشد مدرن پديدهاي هويتآفريني كه
و اروپايي شواليههاي جنگها ، اين در.بياوريد ياد به را
تهييج ديني هويتساز عناصر بر تكيه با عرب فارسان
.ميجنگيدند و ميشدند
چيست؟ تفريطي نظريه يا دوم نظريه *
ميشود مطرح ديگري نظريه فوقالذكر ، نظريه مقابل در -
.ميداند آفرين تمدن و فرهنگي پديده يك اساسا را دين كه
است لطافتآفرين و لطيف پديدهاي دين نظريه ، اين مطابق
.ميكند خشونتزدايي فرهنگي ، مقولات ساير و هنر مثل كه
دين كه آشناييم آموزه اين با اسلامي تعاليم در نيز ما
خاتمه جاهلي وضعيت به و كرده تضعيف را خشن و بدوي عناصر
اعداءفالف اذكنتم عليكم اذكروانعمتالله و...است داده
حفره شفا علي كنتم و اخوانا بنعمه ، فاصبحتم قلوبكم بين
ياد به.." ،(عمران/103 آل)....منها فانقذكم النار من
خدا و بوديد دشمن هم با كه را خداوند بزرگ نعمت اين آريد
همه خداوند لطف به و انداخت مهرباني و الفت شما دلهاي در
آتش پرتگاه در كه صورتي در شديد ، يكديگر ديني برادر
در هم (ع)امير حضرت."...داد نجات را شما خدا و بوديد
كه ميكند ترسيم جاهليت ازدوران را فضايي نهجالبلاغه
در حتي بدوي خشونت.است نابردباري و خشونت از مشحون
بر نامهايي جاهلي اعراب.بود مشهود عرب كودكان نامگذاري
ليث ، :بيايد آنها كار به جنگ در كه ميگذاشتند فرزندانشان
نوههاي نام اسلام پيامبر اما.آن وامثال غضنفر ضرغام ،
اين كه گذاشت (كوچك خوب)(ع) حسين و (خوب) (ع) حسن را خود
.داشت فراواني فاصله جاهلي فرهنگ با نامگذاري نوع
ميان از را خشونتها از انواعي دين گفت نميتوان آيا *
اخوتهاي به را خود جاي قبيلهاي خشونتهاي مثلا برد؟
.آفريد خشونت جديد سطحي در ديني اخوت همين اما سپرد ، ديني
.دارند تفاوتهايي يكديگر با خشونت از سطح دو اين اما -
بتها اين كه وقتي و قبيلهاند يك مختص "قبيله بتهاي"
در.ميآيد پديد قبايل ميان همگرايي نوعي ميشوند ، شكسته
بازار به قبايل درون در مستقر ارزشهاي شرايط ، اين
شان و ميشوند وارد قبايل ميان دادوستد
زمان در.ميكند پيدا(Intersubjective)بينالاذهاني
را وجوه از وجهي كدام هر قبايل بتهاي پيامبر ، ظهور
.بود آنهافراوان ميان تعارض امكان و ميكردند نمايندگي
زدايي تعارض "الله" مفهوم يافتن رسميت و آمدن پديد اما
;راند يكديگر با كردن مدارا سوي به را قبايل و كرد
(Communal bands)گروهي پيوندهاي و قبيلگي مناسبات
(Social bands) اجتماعي پيوندهاي به را خود جاي تاحدودي
.داد
از سرشار كشوري لبنان.كنيد توجه لبنان به مثال عنوان به
طوايف پيروان كه هنگامي اما است ، امم و طوايف و قبايل
ميپذيرند ، را ملي سمبلهاي پارهاي كشور اين در گوناگون
مينهند بنيان را "ملت" و ميشوند خارج "قبيله" پوسته از
سطح به قبيلگي محدود ارزشهاي سطح از ترتيب اين به و
جنبههاي هم ناسيوناليسم.مييابند ارتقا عامتر ارزشهايي
به سو يك از ناسيوناليسم.منفي جنبههاي هم دارد ، مثبت
كوتاه و هويتيابي ،(nation-builiding) ملت آمدن پديد
ديگر سوي از و ميرساند مدد استعمارگران و اجانب دست شدن
.ميكند تشديد را گوناگون ملل ميان برخورد و تعارض امكان
سو ، يك از يعنيكردهاند ايفا را نقش دو اين نيز اديان
تمدن و كرده تلطيف را جاهلي و قبيلگي خشونتهاي
يا گوناگون اديان پيروان ميان ديگر سوي از و آفريدهاند
.زدهاند دامن را خشونتهايي بيدينان و دينداران ميان
ارزش خشونتها اين درباره نداريم قصد اينجا در ما البته)
.(كنيم بررسي را آنها بودن ناحق يا بودن حق و داوري
و دين رابطه درباره تفريطي و افراطي نظريه دو به شما *
ميان در كه نظريههايي به است ممكن.كرديد اشاره خشونت
.كنيد اشارهاي نيز ميگيرند قرار حد دو اين
بررسي را خشونت و دين رابطه طريق دو از نظريهها ساير -
را دين شناختي ، جامعه نظريههاي از دسته يك.كردهاند
قالب در را دين يعني كردهاند ، مطالعه (Context) درزمينه
نهادها ساير با را نهاد اين مناسبات و ديدهاند دين نهاد
درظرفي كه است مظروفي حال هر به دين.كردهاند ارزيابي
و مظروف بر ظرف تاثير ميتوان لذا.ميشود ريخته خاص
دوم ، دسته.كرد بررسي را ظرفها ساير با ظرف اين رابطه
و ديدهاند روند يا پروسه يك را دين كه هستند نظريههايي
خود انكشاف پروسه در دين كه پرداختهاند نكته اين به
مراحل اين از كداميك در و ميكند طي را مراحل كدام
.ميشود خشنتر يا لطيفتر
زمينه با نسبت در را دين كه اول نوع نظريههاي خصوص در
مباحث ديني شناسي جامعه ادبيات ميكنند ، بررسي (Context)
ديدگاههاي مثال ، براي.است كرده مطرح غنياي و متنوع
مثلا و دين رابطه تحليل براي ما كه معتقدند راديكال
در.كنيم بررسي را دين حاملان اجتماعي طبقه بايد خشونت
نوع به بسته است ممكن واحد دين كه ديد خواهيم صورت آن
خرده ماركسيستي منظر از مثلا لطيف ، يا شود خشن حاملانش
براي حربهاي دين از كه است اين مستعد هميشه بورژوازي
توليد وقتي زيرا.بتراشد بارش خشونت ستيزهاي و مبارزات
خرده ميگيرد ، قرار نابودي و تلاشي معرض در كالايي خرده
خرده لذا و شد خواهد متحمل را ضرر بيشترين بورژوازي
بسر بينابين و نامطمئن وضعيت يك در اساسا بورژوازي
.ميكند فكر رمانتيك بورژوا خرده علت همين به.ميبرد
رمانتيسيسم ، نوعي اجتماعي خشونت نوع هر پس در اساسا
عمل به اعتقاد ، نوعي(Subjectivism) ذهنيتگرايي نوعي
به ميل ،(advanturism) آوانتوريسم يا ماجراجويي مستقيم ،
از و است نهفته (maximalism) حداكثرگرايي جهان ، بازسازي
آغشته خصايص اين با بورژوازي خرده شاكله ماركسيستها نظر
دين حامل بورژوازي خرده وقتي بنابراين.است آميخته و
ناكجا آرمانهاي به بردن پناه براي ابزاري دين از ميشود ،
خرده خشن بسيار انقلابيگري و ميسازد خود آبادي
بورژوازي خرده البته.سربرميآورد جا همين از بورژوازي
مثال براي.ميكند را كار همين ايدئولوژياي هر با
خشنتر بورژوازي خرده دستان در هم ماركسيسم ايدئولوژي
حيث اين از را اروپايي ماركسيسم نمونه ، براي) ميشود
از يكي.(كرد مقايسه چين يا كامبوج ماركسيسم با ميتوان
با مالزي در اسلام تفاوت كه بود مدعي مالزيايي كارشناسان
و مالزي در اسلام حاملان كه است اين ايران نظير كشوري
كشورهاي در اما بوده ، تجار يا متصوفه و اوليا قاره ، شبه
اسلام حامل جنگاوران ، و غازيان ايران ، نظير العنوه مفتوح
خدمت در اساسا مالزي مثل كشوري در اسلام لذا و بودهاند
ابتدا همان از يعني بوده ، جهاني ستد و داد توسعه
جوامع در اما است ، شده وارد مالزي به شده پروتستانتيزه
اعتبار اين به.است بوده ديگري قرار از ماجرا ميانه خاور
زده دين بر را خود نشان و مهر دين حاملان اجتماعي طبقه
بنيادگرايي جنبش ديگر ، مثال عنوان به.است
جامعه از بعضي.بگيريد نظر در را (Fundamentalism)
كه رسيدهاند نتيجه اين به خود بررسيهاي در شناسان
(اسلامي يا مسيحي يهودي ، از اعم) ديني بنيادگرايي جنبشهاي
گسترش و ميگيرد شكل خاصي اجتماعي طبقات ميان در
پرورده زمينه ديني جنبشهاي اين عليايحال يعني مييابد ،
خشونت عدم يا خشونت يعني.هستند (contextdependent)
آنكه براي لذا و است زمينه به وابسته نيز اينجا در
در و شده خشونتآميز قرائت جا يك در اسلام از چرا ببينيم
اجتماعي زمينههاي به بايد سمحه ، و سهله قرائت ديگر جاي
است ، يكسان جا همه در اسلام اصلي عناصركنيم مراجعه آن
بستر يك از ميتواند آن عناصر ثقل و مكتب اين هندسه اما
در مثال ، برايكند تغيير ديگر اجتماعي بستر به اجتماعي
در مذهبي گروههاي درباره كه شناسانهاي جامعه تحقيقات
مقايسه ها"ديوبندي" با ها"برلياوي" و شده انجام پاكستان
مناطق در كه جماعاتي كه شده مطرح ادعا اين شدهاند ،
به يعني.شدهاند خشنتر ميكنند ، زندگي هندوها به نزديك
است سرحدات در چونميشود خشنتر "سرحداتي اسلام" اصطلاح
زعم به.ميآيد وجود به مقابل طرف با مواجههها اولين كه
.است خونين هميشه تمدنها ميان مرزهاي لبه هم هانتينگتون
روحيه حفظ براي كه مستقرند مرزداران مرزها حوش و حول در
و محرك ايدئولوژي يا دين نوعي به خود جنگاوري
كه تاريخيميبينيم بلحاظ مادارند حاجت برانگيزاننده
داشت ، وجود مسيحيان و مسلمانان ميان كه مرزهايي سراسر
شرقي ، جنوب آسياي حوزه در مثلا يا.است بوده خونين
هم كنار اسلامي فرهنگ و كنفوسيونيسم فرهنگ كه درآنجا
.است كرده ثبت را خونيني خاطرات تاريخ گرفتند ، قرار
اين حدي تا جهاني اقتصادي دادوستد ميگويند امروزه البته
نوعي محتاج خشونت حال ، هر به.است كرده تلطيف را خشونت
خشونتها از بسياري امروزه.است (justification) توجيه
فايده و هزينه محاسبه اگر.است شده (utility) منفعت تابع
حمله عراق به آمريكا مثلا باشد ، خشونت اعمال نفع به
منفعتي توجيه در خشونت توجيه اما.نه اگرنه ، و ميكند
نوع يك ما.نيست منحصر (utilitarian justification)
از است عبارت كه داريم خشونت اعمال براي ديگر توجيه
(normative justificaion) هنجارها و ارزشها از ناشي خشونت
بلكه نميشود ، خشونتگر عايد خاصي منفعت اينجا در
.ميكند عمل دارد ، ذهن در كه ارزشهايي مبناي بر خشونتگر
ميكرد بروز تمدنها مرز و درلبه كه خشونتهايي از بسياري
(utility) منفعت عنصر چون امروزه اما.بود نوع اين از
ملاحظات به بنا پيشين منازعات از بسياري شده ، غالب
و است شده تبديل كار تقسيم و همزيستي به منفعتجويانه
در بود خونبار منازعات منشا زماني كه ارزشي خشونتهاي
رسوب (rituals) مناسك و تشريفات از پارهاي قالب
.كردهاند
دين از خشونتآميز قرائتهاي جنابعالي نظر به بنابراين ، *
حاملان خصوصا و اجتماعي ساختارهاي و زمينهها از بيشتر
لحاظ به كه بفرماييد است ممكن.برميخيزد دين اجتماعي
-اجتماعي ساختارهاي كدام اسلام جهان در مصداقي و تاريخي
زدهاند؟ دامن بيشتر قرائتها نوع اين به سياسي
دين نهاد جانبي نهادهاي را نهادها اين مهمترين من -
با حدودي تا دين نهادين مناسبات بايد ابتدا.ميدانم
از دسته كدام شود معلوم بعد تا شود ، تبيين سايرنهادها
قول به كردهاند ، ترغيب بيشتر را خشونت به ميل مناسبات
يعني كرد ، نظر "ساختاري ترغيبات" به بايد اسملسر
يا نابردباري سوي به را ديني عناصر كه هستند ساختارهايي
نهاد شدن خشونتآميز است ممكنميكنند هدايت رواداري ،
دولت مثلا باشد ، دولت نهاد با آن همجواري از ناشي دين
موجه است ، دولت مطلوب كه را خشونتي بخواهد دين از
به را عامل جبل علماي صفويه مثال ، براي.كند (Justified)
مشروعيت و عثماني دولت با مقابله براي تا آورد ايران
در ديني نهاد.بسازند ايدئولوژي يك صفوي دولت به بخشي
درآمد ، دولت خدمت در وقتي اما.بود سمحه و سهله عامل جبل
خصالي است ممكن كه است اين غرضم حال هر به.پذيرفت تحول
اوقات گاهي البته.شود منتقل دين نهاد به نهادها ساير از
خشونت كاهش به است ممكن دولت به دين نهاد وابستگي
از ميتواند دولت به دين وابستگينهاد چون.بينجامد
كاتوليك كليساي مثال ، براي.بكاهد دين نهاد راديكاليسم
راديكاليسم به هيچگاه بود ، متصل دولت به كه اروپا در
در و خود ذات در رفورم چون.نشد دچار ديني اصلاح جنبش
پيدايش اثر بر يعني بود ، گرفته هدف را دولت نهايي تحليل
اصلاح به تن بايد كه بود دولت نهاد اين رفورماسيون ،
دولت به وابسته كه كليساهايي تمام بنابراين ، .ميداد
موجود وضع توجيه در و درآمدند موجود وضع خدمت در بودند ،
.گرفتند محافظهكارانهاي موضع
ساخت مثلا ميتوانيم مشخصا آيا جنابعالي نظر به *
قرائت شكلگيري در را اسلامي جوامع در استبدادي سياسي
بدانيم؟ موثر "ديني استبداد" و دين از استبدادي
رويا در (ص)پيامبر كه داريم هم روايت لسان در حتي.بله -
بسياري.ميشود اعاده سلطنت مدتي از بعد كه بودند ديده
مثلا و) شده سلطان مشروعيت توجيه در كه فقهي مباحث از
بوده اين براي (شدهاند قائل مشروعيت تغليب و تغلب براي
خلافت پوشش در را سلطنت ميخواستند كساني كه است
.داشتند حاجت شرعي محملي به لذا و كنند بازتوليد
مهم بسيار دولت نهاد نقش من نظر به اينجا در حال ، هر به
پيدا اهميت هم ديگر نهادهاي مدرن دوران در البته.است
اجتماعي جنبشهاي گسترش مدرن جهان در مثال براي.كردهاند
در.است آورده پديد دين كردن راديكاليزه به شديدي نياز
روبهرو استعماري فرهنگ با بومي فرهنگهاي كه جاهايي تمام
ميشوند ، معنا بحران دچار باختگي هويت واسطه به و ميشوند
تا ميكوشند معنا بحران حل براي شده استعمار افراد
اين به و كنند ايدئولوژيزه را خود فرهنگ بومي عناصر
چون موقعيت اين در يعني.بروند استعمار جنگ به وسيله
ضدامپرياليستي يا ضداستعماري مبارزه ميخواهند افراد
را لازم ابزار كه ميكنند طلب دين نهاد از باشند داشته
صدد در و شده مستقر كه دولتي حتي.كند فراهم برايشان
ميگذارد ، دين نهاد روي پيش را خاصي مطالبات است توسعه
مناسب پاسخ دين از و ميدهد دين نهاد به سفارشهايي يعني
تشديد جهت در مطالبات اين اوقات گاهي هرحال به.ميطلبد
.است خشونت
نتيجه جنابعالي فرمايشات از ميتوانيم اينجا تا پس *
خشونتآميز قرائتهاي موجب كه مهمند عامل چند كه بگيريم
كه است غيريتسازي و هويتبخشي نفس يكي.ميشوند دين از
و "خود" ميان تمايزگذاري اين و است دين ذات در ظاهرا
دوم.باشد تعصب نوعي زمينهساز ميتواند "ديگري"
براي و ميكند دين نهاد از دولت نهاد كه است مطالباتي
اقتدار و سلطه اعمال براي ميخواهد دين نهاد از مثال
جنبشهاي نياز هم سوم.كند فراهم مشروعيت نوعي دولت
اين.است شدن راديكاليزه و كردن راديكاليزه به اجتماعي
جامعه خود دروني اقتضائات از ناشي است ممكن هم سوم شق
طبقه هم چهارم و باشد نداشته دولت نهاد به ربطي و باشد
اجتماعي ، طبقات پارهاي اگر يعني است ، دين حاملان اجتماعي
تامين براي شوند ، دين حامل خردهبورژوازي ، مثلا
دست به دين از خشونتآميز قرائتي خود رمانتيك آرمانهاي
.بدهند
.نيستم عوامل اين تام استقراء مقام در من البته.بله -
هم پنجمي عامل عوامل ، مجموعه اين به ميتوانيم ولي
خواسته آن و است جدي و مهم بسيار من نظر به كه بيفزاييم
جامعهشناسي تئوريهاي بعضي در.است دين نهاد خود ذاتي
يعني.ميگويند " elite response" عامل اين به ديني ،
رقابت از نهادها ساير با چالش در دين نهاد است ممكن گاهي
بايد گويي و است اضمحلال حال در كه كند احساس و فروماند
ممكن شرايط اين در.كند واگذار رقبا به يكسره را عرصه
پاسخ مقابل در خاصي ، نخبگان دين نهاد خود درون در است
در است ممكن يعني.كنند عرضه جديدي و بديل پاسخ رسمي ،
شدهاند متصلب و متحجر كه دين ومتصلب رسمي حاملان مقابل
خود تلاش و اضمحلال موقعيت از و ندارند اصلاح توان و
حفظ براي كه سربرآورند دين نهاد داخل در نخبگاني غافلند ،
كنند استفاده دين نهاد از خارج منابعي از دين ، نهاد كليت
(Internalize) دروني دين نهاد داخل در را يافتهها آن و
دين نهاد رسمي پاسخ مقابل در بديل يك بتوانند تا كنند
دين نهاد در دروني رفورم نوعي طريق اين از و كنند فراهم
عوامل از يكي فرآيند اين بسا چه و آورند وجود به
كه دورهاي در مثال ، براي.باشد دين نهاد شدن خشونتبار
ماركسيستي چريكي جنبشهاي و گرفت بالا چريكي جنگ ايران در
ديني نهاد شدند ، برخوردار بالايي اجتماعي جذب قدرت از
و بود ناتوان جديد موج اين با رقابت از ما رسمي و سنتي
دروني معضلات به پاسخي نهاد اين خود درون از بود لازم
به پارسونزي منظر از بخواهيم اگر.شود داده نهاد اين
برسد خاصي اهداف به بايد سيستمي هر كنيم ، نگاه مساله
دچار برسد ، اهداف آن به نتواند اگر و (goal attainment)
(adaptation) تطابق قدرت و ميشود (problematic) معضل
پيدا (degenaration) اضمحلال و ميدهد دست از را خود
اين از خروج براي هم دين نهاد يا سيستم داخل در ميكند ،
نهاد خود از عناصري پرابلماتيك اين به دادن پاسخ و معضل
انجام براي گاهي البته.ميكنند راديكاليزه را دين دين ،
و بگزينند انزوا ديني نخبگان بعضي است لازم حتي عمل اين
اقدامات اين است ممكن زيراشود خارج ديني رسمي هرم از
آباي مثلاشود مواجه نهاد آن رسمي متوليان واكنش با
نشان منفي واكنش بخش آزادي كليساي با مواجهه در كليسا
دين نهاد دروني تحول اين رسمي ، مراجع بسا چه يعني.دادند
نخبگان اينكنند تلقي ارتداد و بدديني مصداق را
از و مشرفانه ميتوانند(marginal elite) حاشيهنشين
وضعيت اگر حال.كنند ايجاد را مطلوب رفورم آن بيرون ،
با مبارزه و بودن راديكال يعني باشند ، خشن رقبا و بيروني
قلوب جذاب و برجسته غيره ، و شاه با مبارزه و امپرياليسم
عناصر سيستم كل حفظ براي است ناچار هم دين نهاد باشد ،
اين هميشه بنابراين.دهد بيرون خود درون از را راديكالي
آن به بيرون از كه سفارشهايي مطابق دين نهاد كه نيست طور
دين نهاد نياز گاهي برود ، شدن راديكاليزه سمت به ميرسد
.ميدهد سوق سمت اين به را آن هم بقا به
دارد ادامه
|