موسيقي كار اقبال از رونق گرفت
بانگ سر
موسيقي كار اقبال از رونق گرفت
هنري فعاليتهاي و آثار زندگي ، به نگاهي
آذر اقبال خان ابوالحسن
جا يك را ناپذير پايان قدرت و لطافت رقت ، اقبال آواز *
زمان آن تا كه آورد بهوجود آواز در جديدي سبك او.داشت
كه ميخواند گونهاي به را آواز اقبال ، .بود بيسابقه
شد تعبير تبريز مكتب به آن از بعدها ، كه داشت خاصي تازگي
و ميميرد اقبال:ميگفت گريه با مرگ هنگام خان ، درويش *
او چون ميبرد ، گور خودبه با را ايراني موسيقي رديفهاي
است كرده تهيه آلبومي ونه نوشته زمينه اين در كتابي نه
فرزند ايران ، آواز سلطان آذر ، اقبال ابوالحسنخان
روستاهاي از يكي اقبال در ش سال 1245 در قزويني ملاموسي
.آمد جهان به زنجان به قزوين راه سر قزوين ،
سامان آن مردم ودرگويش بود روستا باسواد مردان از پدرش
پيدا شهرت موسي ملا به ميگفتند ملا باسواد آدم به كه
.ميگذرانيد زندگي وكار كشت راه از خود اما بود ، كرده
سالها.داد دست از را پدر كه نداشت بيشتر سال هفت اقبال
او.گرديد آراستهاي نوخاسته جوان و شد بزرگ اقبال گذشت ،
سري كه جواني اقتضاي به خدادادي ، وموهبت هنر از بيآگاهي
صداي و ميخواند آواز داشت ، عشق از مالامال دلي و پرشور
و دوستان تحسين مورد و ميپيچيد روستا دل در رسايش
حاج با روزي تا.ميگرفت قرار نزديك و دور آشنايان
اقبال خدادادي صوت به او و شد آشنا قزويني جناب ملاكريم
پس كرد ، كشف را ابوالحسن ملاكريم ، حاج حقيقت در برد ، پي
و زير و آواز فنون به و درآمد او تعليم تحت اقبال آن از
.برد پي آن بم
و پرطنين آواز و ميداد نشان خودي مناسبتي هر در اقبال
بيسابقه شهرتي به تا ميرساند ديگران گوش به را رسايش
گوش به تبريز در و گذشت قزوين از آوازهاش.يافت دست
اقبال او دستور به.رسيد بود ، وليعهد كه ميرزا محمدعلي
دربار به اقبال وسيله بدين و شد خوانده فرا تبريز به
.بود كرده پيدا تعلق همه به اقبال.پيوست ميرزا محمدعلي
سوگواري ايام در و ميگفت مناجات رمضان ماه متبرك شبهاي
.ميكرد خواني نوحه عاشورا دهه
اين به معروف شاعر شهريار پدر با اقبال آشنايي سالهاي
ميكرد خطاب عمو را او خردسال شهريار كه برميگردد سالها
:گفت "دل هذيان" بلند شعر در بعد سالها و
تبريز ششگلان به و بود شب
مناجات چه چه به اقبال
:يا و
پرميشد نيمشب/دوست به مناجاتش گلبانگ كه ايامي ياد
ششگلان كوي طرف ازاين
محلههاي از پايينتر تبريز ششگلان محله ميدانيم و
واقع آنجا در هم سيدحمزه مقبره كه بوده سلاب و سيرخاب
-مرد و زن -تبريز مردم از نفر هزاران وقتها آن.است
دل گوش اقبال مناجات به و ميايستادند او خانه دوروبر
.ميسپردند
با اقبال شاه ، مظفرالدين فوت از پس بگذريم كه اينها از
در كه نكشيد طولي.آمد تهران به ميرزا محمدعلي شاهزاده
.درخشيد خوش و كرد گل رسمي خوانيهاي تعزيه
اقبال شاه ، محمدعلي افتادن بر و مشروطيت برقراري از پس
در و شد خوانده فرا تبريز به ستارخان صريح دستور به
تبريز در آن ، از بعد سالها و مشروطيت شكوفايي دوران
اقبال.بازگشت تهران به باز بعدها اقبال.شد ماندگار
دولتي شغل و برگشت تبريز به چندمينبار براي عمر اواخر
اين در.شد نيز تبريز شهردار شمسي سال 1334 ودر گرفت
تقريبا -تبريز اهراب محله در سومش همسر با اقبال دوران
پرآرامشي زندگي -ليلاوا محله و كنوني صائب خيابان بين
بين تبريز مقدماتي دانشسراي دبير كه او پسر چه اگر داشت ،
پدر از خوشي دل چندان بود ، شمسي تا 1339 سالهاي 1335
.نداشت
پايان قدرت و لطافت رقت ، اقبال آواز بگذريم كه اينها از
وجود به آواز در جديدي سبك او داشت ، جا يك را ناپذير
اقبال ، بگوييم بهتر يا.بود بيسابقه زمان آن تا كه آورد
كه داشت خاصي تازگي كه ميخواند گونهاي به را آواز
.شد تعبير تبريز مكتب به آن از بعدها ،
در كه باشد توجه قابل ميتواند جهت اين از تبريز مكتب
بوده اين بر اصرار را مكتب اين پيروان تركزبانها ، محيط
زبانان فارسي سنت و زبان درحقيقت و بخوانند فارسي كه است
انواع از مهمي بخش ناخواسته چه اگر.كنند زنده را
آذربايجاني موسيقي در موجود وتكيههاي سكوتها و تحريرها
شيوه اين ودر بود يافته راه مكتب اين در طبيعي صورت به
كه گرفت نتيجه آساني به ميتوان و ميشد اجرا صراحت به
گرفته تازه شكلي نو قالبي در آذربايجاني موسيقي مايههاي
.بود
اقبال ، سبك و صدا زيبايي و شكوه كه پذيرفت بايد
آواز هنر اصلي پايهگذاران رديف در را استاد ميتواند
.دهد قرار ايران
بار نخستين براي كه هنگامي":ميگويد جهانبگلو دكتر
خوانده دري پنج نام به كه سالني در شنيدم ، را او صداي
و درآمد صدا به جارها تمام او صداي وانعكاس زنگ از ميشد
".آورد در لرزه به را زمان و زمين او ملكوتي صداي گويي
پرشور و آميز موفقيت برنامه چندين تبريز راديو در اقبال
و (سال 1366ش گذشت در) خاني بيگجه استاد همكاري با حال و
پسند مورد سخت كه كرد اجرا تبريز راديو سنتي گروه
با اقبال كه است گفتني.گرفت قرار خود زبان ترك همشهريان
تمام داشت ، خاصي عظمت و شكوه آوازش جسماني ، صلابت آن
بخواهيم اگر بود ، جمع او آواز در زيباييها و ظرافتها
ايران آواز رديفهاي از درست و سنجيده روايت يك دنبال
شود ، دقت اگر.برويم اقبال آواز سراغ بايد حتما بگرديم
در ميتواند شدهاي حساب مرجع و منبع يك آوازها اين
.باشد مطرح ايراني موسيقي
نيز مجلسي خواننده اقبال همهجاگير ، شهرت اين دنبال به
مردم خواستههاي به مثبتي پاسخ طبيعي صورت به يعني.شد
.داد خود سرزمين
سال ماه آذر دوم كه خان دوريش همراه م سال 1911 در اقبال
عبدالله و گذشت در درشكه با اتوميبل تصادف اثر در ش 1305
درگذشت ش سال 1334 در كه طاهرزاده و (فوت 1359ش) دوامي
اين در.رفت تفليس به برنامه اجراي و صفحه ضبط براي
ونواختن تصنيف واجراي اقبال عهده به آواز خواندن برنامه
حضور كه كرد اقرار بايد.بود دوامي عبدالله عهده به ضرب
ميگويند بود ، افزوده برنامه لطف به باقرخان و خان درويش
در است كرده اجرا خود عمر در اقبال كه آوازي بهترين
و ملاحت با آميخته و پرشكوه صلابت ، با آوازش بود ، تفليس
:است آمده نوشتهاي در.بود خاص ظرافتي
مبلغ 12 و كردند گل غرق اجرا اين در را اقبال تفليس مردم
هم بار يك شد ، اقبال نصيب روسها از روز آن تومان هزار
به را پولها آن از نيمي اقبال كه شدهايم يادآور
مدرسه ساختن صرف را آن ديگر نيم و كرد هديه مستمندان
.كرد تفليس مقيم ايرانيان براي
سبك از است ارزندهاي يادگار مانده باقي صفحههاي اين
موسيقي در مكتبي پايهگذار كه بيبديل استاد آن وسياق
.است شده ايراني
اقبال":ميگفت گريه با مرگ هنگام درويشخان ميگويند ،
گور به خود با را ايراني موسيقي رديفهاي و ميميرد
آلبومي نه و نوشته زمينه اين در كتابي نه او چون ميبرد ،
".است كرده تهيه
با كه اقبال از مانده باقي صفحههاي كه گفت بايد اما
جهاني جنگ از پيش -است شده چاپ تفليس در خان درويش تار
با كه اقبال ، آواز از است يادماندني به يادگار خود -اول
.است ربوده عامي و عارف از دل خود ، دلكش صوت
آقا ،(ش فوت 1297) عبدالله ميرزا با چه اگر اقبال
موسيقي بزرگان از بسياري و خان درويش و (فوت؟)حسينقلي
مناسبي موقعيتهاي ميتوانست و است داشته برخاست و نشست
ميگويند ، اما باشد ، داشته شاگرداني يا شاگرد تربيت براي
اين و است نكرده تربيت آواز اجراي براي را شاگردي استاد
اين با.است ديده خود به ايراني موسيقي كه است بزرگي غبن
شاگرد كه برميخوريم كساني نام به استاد سرگذشت در حال
رضاقلي به ميتوان جمله آن از كه بودند ، اقبال استاد
صالح اقبال ، كريم باوفاي شاگرد (ش فوت 1324)ظلي ميرزاي
.كرد اشاره بوذري ابراهيم و عظيمي
.درگذشت سل بيماري به اقبال از پيش سال ظلي 26 ميرزاي
فوت سالگرد بيستمين در اقبال ديگر شاگرد عظيمي صالح كريم
ترتيب كنسرتي (رودكي) وحدت تالار در او ياد به و استاد
بوذري ابراهيم.گرفت قرار دل اهل پسند مورد بسيار كه داد
شيوه اما گرفت ، قرار ديگران تعليم تحت بعدها چه اگر
تعصب با او آواز و بدهد دست از نتوانست هرگز را اقبال
.ميآورد ياد به را اقبال آواز هميشه خاصي
كه نيز تبريزي عبدالحسين شيخ برشمرديم كه اينها جز به
.ميآمد حساب به اقبال شاگردان از بود ، منبر اهل
خواندن در او شيوه و بود آشنا موسيقي رديفهاي به اقبال
در تعزيه مايههاي اغلب و داشت خاصي سياق و سبك آواز ،
به خاصي توجه و ميشد احساس او صداي خم و پيچ لاي لابه
.داشت تحرير
تعزيه سبك از خواندن در اقبال خالقي ، روحالله گفته به
توجه و تحرير با اما ميخواند ، بلند يعني ميگرفت ، بهره
.نداشت شعر اداي كيفيت به چنداني
و عارف ي"شورها چه" تصنيف به ضربي آهنگهاي از اقبال
هنگام ايران" نام با اصفهان مايه در ديگر قديمي تصنيف
دو آن مناسبتي و فرصتي هر در و داشت علاقه سخت "است كار
.ميكرد اجرا را تصنيف
و آمديم تهران به تبريز از اقبال با سالي:ميگويد بوذري
شديم مهمان طالقاني بوذري محمد شيخ مرحوم منزل سرچشمه در
از سحر هنگام.بود رمضان مبارك ماه شبهاي از يكي كه
صدا كه برخاست مناجاتيان صداي سپهسالار مسجد گلدستههاي
.بودند شده هم پاسخگوي حقيقت در و انداخته هم صداي در
بلند را خود صداي آرام آرام گلدستهها پايين از اقبال
و شدهاند خاموش همه كه شديم متوجه بعد لحظهاي.كرد
روزگار آن تهران آسمان طنينانداز اقبال رساي صداي تنها
ايران ، سيروس ، سرچشمه ، مردم روز آن فرداي.است گرديده
مردم از بسياري و مخبرالدوله بهارستان ، پامنار ،
چه ديشب راستي ميپرسيدند همديگر از دوردست خيابانهاي
ميگفت؟ مناجات كه بود كسي
مشروطيت رجال كتاب نويسنده مجتهدي مهدي كه نيست بيسبب
شصت از متجاوز اينكه با خان ابوالحسن:ميگويد آذربايجان
به گفته اين البته)است مانده صاف صدايش باز دارد ، سال
.(برميگردد ش از 1327 قبل سالهاي
اكبرخان علي حاج با عمر اواخر در اقبال كه است گفتني
دوستي اين و رساند هم به نزديك دوستي (ش فوت 1363)شهنازي
شهنازي تار و اقبال آواز از صفحههايي كردن پر به منجر
علياكبرخان با كه آوازهايي روي بيشتر اقبال خودگرديد
.داشت تاكيد است ، كرده اجرا
و دهلي تبريز ، تهران ، راديو از اغلب اقبال آواز صفحههاي
.ميشد پخش لندن
كه اقبال آوازهاي از دارد جا است ، لازم نكته يك يادآوري
است ايران سنتي موسيقي در غزلخواني مكتب بارزترين از يكي
هنرجويان دارد ، شدهاي حساب رديفهاي و گوشهها و
قامت":ميگويد عظيمي صالح.برند كار به و كنند استفاده
او.است نمايانتر همه از ايران آواز عرصه در اقبال بلند
نماد و اصيل موسيقي استحكام و توانمندي تبلور تنه يك
اضافه بعد وي "است ملي ديرپاي هنر اين استمرار و تداوم
:ميكند
مايه خود وجود تمام از گويي ميخواند وقتي اقبال"
او.ميبخشيد حيات مفاهيم به خود شور و عشق وبا ميگذاشت
او محضر در.ميداد پرواز آن به و برميگرفت را كلام
براي او دلنشين آواي شنيدن و او ديدار ميشدم ، سراپاگوش
به دوستان از چند تني با روزي.بود تاريخي موهبتي من
دوستي.بود آرميده بستر در او و بوديم رفته او عيادت
شوق به اقبال.خواندم آوازي نيز من و برد ساز به دستي
و تمنا به ملكوتي آواي با و داد تكيه خود بربالش.آمد
.خواند صدايش بلنداي و احساس وسعت به و گفت پاسخ ما تشنگي
"نميپايد ديري وجودش شمع كه ميدانستم
به عزت ، با عمر سال اندي صدو از پس ش سال 1350 در تا
.شتافت باقي ديار
سخن آذر اقبال درباره شهريار از خاطرهاي و ياد با اكنون
:ميگويد قصيدهاي در شهريار.ميبريم پايان به را خود
صدا شمرانش آباد سلطنت فراز از
دمان سيل چون ميكوبيد تجريش پل تا
آن و شميران چنان آباد ، سلطنت فراز از اقبال مناجات
تجريش پل سر من ميگويد شهريار كه ميگرفت فرو را اطراف
راحتي به را اقبال مناجات و آواز شعرهاي دست به مداد
در نفسها كه حالي در جمعيت موج ميكند اضافه و مينوشتم
.ميدادند گوش اقبال صداي به بود ، حبس سينهها
عمر او به مردم گفتنهاي باد زنده كه است معتقد او
در شبي دارم ياد كه ميكند اضافه او.بود بخشيده طولاني
هم صداي در صدا خوشخوانان شهر ، بزرگ مسجدهاي از يكي
اقبال و بودند گذاشته مسابقه هم با حقيقت در و انداخته
آمد هيجان و شور به اقبال لحظهاي از پس.بود گوش سرتاپا
در دم همه كمكم.كرد بلند را خود صداي رواقي از و
.برد و رفت را جويبارها همه و برخاست سيلي گوييكشيدند
مردم و شد طنينانداز مسجد در اقبال رساي صداي تنها و
صدا صاحب ميخواستند و ميكشيدند سرك مسحور و زده حيرت
.ببينند را
اضافه داشت ، بغل در را خود تار سه هميشه كه عزيز شهريار
مرد و پرصلابت مرد اين شميران در شبي دارم ياد كه ميكند
به خم و خواند آواز صبا ساز با تمام ساعت هشت ايران آواز
.نياورد ابرو
تاسف و ميخواند مغان دشت خمخانه ساقي را او شاعر
وبا دارد مرغداني اندازه كوچكي خانه اقبال كه ميخورد
دست به عصا روز هر و ميكند سر هنرمندانهاي مختصر زندگي
دوستان محبتهاي به سر بر فقر تاج و ميآيد بيرون خانه از
عمر طول در كه ميكند اقرار و ميگويد پاسخ خود هنرشناس
.است نديده را كسي او از تر محبوب خود
:ميخواند زماني اگر
توست آشيانه من چشم منظر رواق
توست خانه خانه كه آ فرود و نما كرم
-بوده او راديويي برنامه آخرين هم شايد -عمر اواخر در
اقبال و كرد پيدا شهرت چوپانان آواز به كه خواند آوازي
ميكرد تقليد چراني گوسفند هنگام را چوپانان آواز آن ، در
يك در" ميرمحمودميرزاده قول به.افتاده جا و خوب چه و
و را خود صداي بم و زير و آواز فرود و فراز اقبال كلام
سخن ظرافتهاي و معاني تموج با را تحريرها و تكيهها
.باد گرامي يادش ".ميداد پيوند
مهيار عباس
بانگ سر
دلسوزي سر از فريادي
نجوا - الف
كنوني بررسي به شهركرد ، در روشنروان كامبيز گذشته هفته
آن در روشنروان مهم ويژگيپرداخت ايران موسيقي گذشته و
.برميشمارد را كار ضعف نقاط نگراني كمترين بدون كه است
را فيلم آهنگسازي درباره وي اعتراضآميز سخنان نگارنده
در وي كه بود قبل سال چهار حدود ;نميبرد ياد از
برخي معضل از كرد ، ايراد هنري حوزه در كه سخنرانياي
افراد و كرد ياد فيلم موسيقي حيطه در بيدانش آهنگسازان
كه باشند نگران كار عاقبت از كه داد تحذير را مسئولان و
دلسوزيها آنگرفت خواهد را بسياري دامن آتش اين روزي
نيافت اجرا براي محملي اما شد ، شنيده جان گوش به چه اگر
كسوت در بار اين البته روشنروان ، ديگر بار كه امروز تا
در ما" كه برميآورد فرياد موسيقي ، خانه مديره هيات رئيس
خرج به كاستي و فتور ميخواست جوان نسل كه آنچه درك
مشكل ما آثار با امروز جوان نسل كه شد آن نتيجه و داديم
راه بيماري ، دادن نشان بر علاوه روان روشن البته."دارد
اين چرايي درك براي كه گفت وي ;داد نشان هم را آن درمان
ميداني و پردامنه تحقيقي ميبايست جوان نسل سوي از رفتار
و تجزيه فن اهل سوي از آمده دست به اطلاعات و گيرد صورت
صورت به و استخراج آن اجرايي راهكارهاي و شود تحليل
ظهور و بروز مجال كشور موسيقي در خاص سياستگذاريهايي
.يابد
جامع اطلاعات نيازمند ، سياستگذاري كه نكته اين به بارها
شده واقع موثر كمتر اما ، شده تاكيد است روز به و ودرست
از محلي روشنروان آقاي سردلسوزي از فرياد كه اميد.است
.باشد داشته جامعه و موسيقي اهل براي ثمري و بيابد اعراب
|