(ع) علي امام مالي سياست
عهدهدار رسما را خلافت(ع)علي امام كه شرايطي در ;اشاره
پهناور كشور.بود متعددي مشكلات گرفتار اسلامي جامعه شد ،
ابعاد در داشت وسعت آفريقا شمال تا خراسان از كه اسلامي
مالي و اقتصادي ويژه به سياسي ، و اجتماعي اخلاقي ، ديني ،
در.بود مجدد سازماندهي و ، تربيت برنامهريزي نيازمند
، مردم ديني و فرهنگي تربيت به توجه بدون آن از قبل 52سال
حكومتي و جغرافيايي قلمرو گسترش و فتوحات هدف مهمترين
را خود خاص جاذبه ديني شعائر و اسلام فكر البته.بود
بود مسايلي و فتوحات اين زائيده جانبي عوارض اما داشت ،
بحراني ، شرايط اين در.انگاشت ناديده را آنها نميبايست كه
مردم ميان جامعه در زيادي انتظارات (ع)علي امام آمدن با
(ص)پيامبر سيره به وفادار كاملا كه امام.آمد وجود به
بردن ميان از و اسلامي عدالت اجراي را خود اصلي هدف بود
ايشان.بود داده قرار مردم ميان طبقاتي نارواي فاصلههاي
سخن اين و بداريد من از دست" كه كرد اعلام آغاز همان در
پيش در را ما كه كاري زيرا بگذاريد ، ميان در ديگري با را
تحمل تاب دلها است ، بيش اندازه از آن روهاي و رنگ است
ره دشوارهايش گشايش براي عقلها و ندارد را سختيهايش
و گرفته فرا آشوب تيره ابرهاي را افقها.نميسپارد
تغيير انگار راستي شاهد و رفته ميان از درست شيوههاي
.ميخوانيم را (ع)علي امام مالي سياست هم با ".است يافته
طالبي طهماسب
كه ميدانست او.ميكرد درك را جامعه موجود مشكلات امام
بود ، جديد اشرافيت آمدن پديد بزرگش مشكلات از يكي
و آمده وجود به غنايم كسب و فتوحات اثر بر كه اشرافيتي
لذا بود ، زده دامن آن به خويش باسهلانگاري هم سوم خليفه
از ناحق به آنچه" كه كرد اعلام آغاز همان در ايشان
او باشد رفته نيز مهرزنان اگر حتي رفته بيرون بيتالمال
در ناحق به كه را آنها گرداند خواهد باز بيتالمال به
خرد كه را آنان و آورده پايين گرفتهاند قرار اوج
كه بود راستا همين در (1)".بخشيد خواهد موقعيت شدهاند
اولين كرد آغاز را خويش اصلاحي اقدامات مهمترين امام
خويش حاكميت با كه بود عثمان عاملان بركناري ايشان اقدام
مردم ميان فاصله ازدياد موجب و داده گسترش را مالي فساد
.بودند شده
خود سرجاي را عثمان فرمانداران بتواند كه نبود كسي علي
آن انجام مانع او دين كه بود كاري اين زيرا گذارد باقي
به كسان چنين فرستادن از را عثمان پيوسته علي:ميشد
نكوهيده مردم با را آنان رفتار و كرده سرزنش فرمانداري
بركناري ديروز تا كه را كساني بود ، ممكن چگونه اينك بود ،
(2).بمانند باقي هم باز دهد اجازه بود ، خواستار را آنان
علاوه به كرد ، بركنار بلافاصله را عثمان عاملان امام
داده خود خويشاوندان و نزديكان به عثمان كه را تيولهايي
روزگار به عثمان بازگردانيد ، بيتالمال به و گرفت پس بود
با (ع) علي ميداد ، كسان تيول به را زمينها خود ، خلافت
كلام اولين رسيدن خلافت از بعد لذا نبود موافق شيوه اين
كه كساني اگر خدا به" كه نمود شروع عبارت اين با را خويش
باشند كرده ترويج زني با آن با گرفتهاند ، را اموال اين
هر بدانيد هان ميگيرم ، پس را آن باشند خريده كنيزي يا
پولي هراندازه و بخشيد آن و اين به عثمان كه زميني پاره
خواهد باز بيتالمال به باشد ، داده كسي به خدا مال از كه
بيپايان است نيرويي و بيكران است گسترشي را داد.گشت
بيگمان ميبينند ، تنگ برخود را عدالت زمينه كه آنان
(3)".يافت خواهند تنگتر را ستم و زور دامنه
كه شعبه مغيرهبن نظر با كه بود اعتقاد همين اساس بر
بود ، عثمان توسط شده تعيين زمامداران ماندن باقي خواستار
كوچكترين عدالت اجراي در كه نشد حاضر و كرد مخالفت
من":گفت مغيرهبنشعبه به لذا و دهد راه خويش به ترديدي
همين راستاي در ".نميكنم سازش و مداهنه دينم دركار
زمان در اشعث.كرد عزل را قيس اشعثبن كه بود سياست
امام.بود شده گماشته ماليات اخذ و كارگزاري به عثمان
داد ، مهلت ترا خدا اينكه":فرمودند اشعث به درنامهاش
از و ميخوري را روزيش پيوسته است؟ كرده مغرورت
اين در را ديگرت دنياي ونصيب ميشوي بهرهمند نعمتهايش
است آنجا در مال آنچه و بيا و بيفت راه برميداري ، دنيا
(4)".بازمكن خويش براي بهانه راه و بياور خود با
جبههبنديعليه ايجاد باعث كه عواملي از يكي واقع در
و نابرابريها با ايشان شديد برخورد همين شد ، (ع)علي امام
از بعد گفتيم كه وهمانگونه بود اقتصادي و مالي تبعيضات
كه بود كرده عادت اسلامي جامعه او زمان از ويژه به عثمان
صلابت زمينه اين در (ع)وعلي شود داده امتياز افراد به
ساير و نهجالبلاغه به مراجعه با كه ميداد نشان شديدي
.پيبرد امام مالي سياست به ميتوان منابع
غنايم و اموال (ص)پيامبراكرم زمان در گفتيم كه همانگونه
خويش زمان در ابوبكر.ميشد تقسيم مسلمانان ميان بالسويه
چند هر عمر زمامداري در نمود ، عمل (ص)پيامبر روش مطابق
رعايت همچنان اعتدال جانب ولي آمد وجود به اندك تغييراتي
توسط مسلمانان اموال عثمان ، رسيدن قدرت به با ولي شد ،
به كه زماني امام.بود يافته اختصاص اقوامش به خليفه
بر روش اين.گرفت پيش را (ص)پيامبر رويه نشست خلافت
ودرخواست آمده گران عايشه حتي و زبير و طلحه همچون كساني
پيش خويش جانب از را عقبه وليدبن اينان.نمودند تفضيل
توبه ابوالحسن اي":گفت (ع)علي به وليد.فرستادند (ع)علي
به و كن تقسيم را اموال اين رسانيدهاي ، آسيب ما همه
بر هستند وقريش عرب از كه را آنها و بده بيشتر حق اشراف
كساني دست از رفتار اين با بدار ، مقدم ايرانيان و موالي
طرف به را آنها و شد خواهي آسوده مخالفاند تو با كه
من":ميگفت و بود "نه"علي پاسخ اما (5)".كشيد خودخواهي
كرد ، لغوخواهم را مزايا تمام ميگويم صراحت كمال در امروز
هم را ، اسلام به خدمت وسوابق پيغمبر مصاحبت امتياز حتي
مصاحبت شرف به گذشته در هركس گرفت ، نخواهم نظر در
نموده پيدا را اسلام به خدمت توفيق و شده نايل (ص)پيامبر
باعث درخشان سوابق اين خداست ، با پاداشش اجرو است ،
قائل تبعيض ديگران و آنها ميان در امروز ما كه شد نخواهد
بر كنم ستم كه ميكنيد امر مرا "فرمودند ادامه و."شويم
اين به سوگند خدا به شدهام او زمامدار و والي كه كسي
و قائم وروز شب به روزگار كه مادامي شد نخواهم نزديك كار
از مال اين اگر مينمايد دنبال به را ديگري ستاره ستاره
تقسيم مساوي طور به مسلمانان ميان را آن بود من شخص خود
از مال آنكه وحال شوم؟ قائل امتياز چگونه پس ميكردم
كردن صرف خود جاي غير در را خدا مال باشيد خداست ، آگاه
حضور در (ع)امام ديگر روز ولذا (6)."است اسراف و تبذير
نفر هر به كرد تقسيم تساوي به را بيتالمال موجودي مردم
.رسيد دينار سه
تعويض را عثمان ولايتداران و فرمانداران كه همچنان امام
گماشتگان اودركار.بود نيز خويش واليان اعمال مراقب كرد ،
دادن و حساب به رسيدگي بر بودو بيدار و هوشيار بسيار خود
از يك هر كار روش وبراي ميگرفت سخت ايشان بر مردم حق
محل به درآمدن هنگام بايد كه مينوشت فرماني ايشان
(7).كنند رفتار آن چون و فراخوانند مردم بر كارگزاري
شنيد ، چيزهايي پارس استخر كارگزار جارود منذربن از بار يك
او و نمود بركنار كارش از را او و نوشته او به نامهاي
در رسيد ، (ع)علي نزد به منذر چون و فراخواند كوفه به را
رسيدگي كارش به بودند ساخته متهم را او كه كساني حضور
برگردن مسلمانان مال از درهم هزار سي كه شد وآشكار كرد
(ع)علي كرده انكار منذر شد ، خواستار وي از را آن و است او
خودداري كار اين از چون كند ، ياد سوگند كه خواست او از
(8).فرستاد زندان به را او كرد
بود ، همينگونه به هم ابنعباس با (ع)علي امام برخورد
امام نخست كه بود اميرالمومنين عموي پسر عباس بن عبدالله
و نهجالبلاغه بود ، از گمارده بصره والي عنوان به را او
دست عباس عبداللهبن كه ميرسد نظر به چنين (ع)علي سخنان
در قدم و زده خويش نفع به بيتالمال از بهرهبرداري به
روزي.نداشت مطابقت امام روش با كه بود گذاشته راهي
از را عباس ابن بصره ، بيتالمال مامور دئلي ابوالاسود
ولي نمود سرزنش بود گرفته پيش بيتالمال در كه رفتاري
و ميديد آنچه از ابوالاسود.كرد درشتي او بر عباس ابن
بعد اما":نوشت چنين (ع)علي به و شد دلتنگ ميشنيد
است ، داده قرار مسئول چوپان و امين فرماندار ترا خداوند
و ميخواهي رعيت خير و اميني نيك كه ديديم و آزموديم ترا
دنياي از خود كنيو فراهم را آنان آسايش كه آني بند در
تو حكم در و نميخوري آنان مال داشتهاي ، باز دست ايشان
آنچه تو بيآگاهي پسرعمويت و كارگزار.ندارد راهي رشوه
تو از را اين كه نرسد مرا و ميخورد دارد دست زير را
راي و بنگر كار اين در بيامرزد ، را تو خدا دارم ، پوشيده
(9)".بنويس من به را خود
و ميكند مواخذه را ابنعباس امام كه است اين از بعد
آنان اموال به شكايت هنگام به كه واليان ديگر همانند
در و داده قرار دلالت و نصيحت مورد را او ميكرد ، رسيدگي
ديگران كه را زمين تو شنيدم وقتي":ميگويد او به ادامه
ساخته برهنه آوردهاند ، بار به درختان و كشيده رنج آن در
خوردهاي ، و گرفته بوده دستت دو و دوپاي زير در آنچه و
اين رسيدن با لذا لرزيدم ، خويش بر يزدان كيفر بيم از
را خود حساب صورت كرده رسيدگي را خود خرج و دخل نامه
كشيدن حساب از خداي كشيدن حساب كه بدان و بفرست برايم
(10)."است بزرگتر و سختتر و دقيقتر بسي مردم
ميگرفت ، سخت خويش فرمانروايان به نسبت كه همچنان (ع)علي
عين در اما.بود سختگير نيز خود خويشان و اقوام به نسبت
شهادت اگر و بود مردم براي خود مال از شخص سخيترين حال
باشد ، شهادتها درستترين مواقع برخي در دشمن گواهي و
معاويه كه بود پايه چه تا علي كرم و بخشش كه فهميد بايد
هميشه او حاليكه در داده شهادت آن به هم ابوسفيان بن
انتقاد او از و كند عيبجويي (ع)علي از كه ميكوشيد
و ناب طلاي از خانهاي علي اگر ":ميگفت معاويه.نمايد
كه را خانهاي نخست باشد ، داشته علوفه و ني از خانهاي
(11)."را ديگر خانه آنگاه ميبخشد ، است طلا از
چيز (ع)علي برادر طالب بنابي عقيل الفخري مولف گفته به
نداد او به (ع)علي خواست ، بيتالمال از خود حق از بيشتر
حق دادهام تو به آنچه از بيش مال اين در برادر":گفت و
".بدهم تو به خواهي چه هر برسد ، من مال تا كن ، صبر نداري ،
معاويه به و رفت شام سوي به و رنجيد جواب اين از عقيل
(12).پيوست
ميان در آن معني فراخترين با را عدالت ميخواست ، (ع)علي
نيز و ندهد ترجيح ديگر كسي بر را كسي و دهد گسترش مردم
جز و نمايد محافظت مسلمانان مال از كه ميدانست خود حق
بيتالمال از هرگز جهت همين به و نكند هزينه حق راه در
از بيش كه نميداشت روا خود به و نميبخشيد چيزي كسي به
است لازم خانوادهاش و خود ساده زندگي گذران براي آنچه
.ميكاست هم آن از ميتوانست اگر و بردارد بيتالمال از
مسلمانان مصالح براي بود ، بيتالمال در هرچه هميشه او
مردم ميان عدل روي از ميماند فزوني اگر و ميكرد مصرف
اگر و شود بيتالمال ميان كه ميداشت ، دوست مينمود ، پخش
به نيست ، آن نيازمند عمومي مصلحت كه ببيند چيزي آن در
فرمان ميكرد ، چنين چون كند ، قسمت مردم ميان تساوي
ركعت دو آنگاه و (13).كنند جارو و آب را آنجا كه ميداد ،
.باشد چنين كه بايد بيتالمال ميگفت و ميگذاشت نماز
از و وفادار سخت پيمان در وفاداري و مال در امانت به او
از درهمي اگر بود ، سختگريزان دين در ملاحظهكاري
ميرفت ، كار به خود حساب در جز مسلمانان بيتالمال
او رفتار.بود گريزان حيلهگري و فريب از و ميشد ناراحت
به قدرت چون كه بود كريمي مرد رفتار بسان بصره اهل با
بصره اهل با من":ميگفت و ببخشد و گذرد در آورد ، دست
".كرد مكه اهل با (ص)پيامبر كه كردم رفتار همانگونه
بيتالمال در را هرچه آنگاه و كردند بيعت وي با همه مردم
بيتالطعام در كه هم را آذوقهاي كرد ، پخش مردم ميان بود
(14).داد مستحقان به بود ذخيره
اصفهان ماليات كه ميكند روايت خود پدر از طيب عاصمبن
ميان بهره به 7 را اموال ايشان رسيد ، (ع)علي دست به چون
به او كه فرمانده و امير يك به بهره هر) كرد ، تقسيم مردم
شد ، پيدا نان قرص يك اموال آن ميان (كند تقسيم خود اتباع
خود نزد را امير هفت و كرد قسمت پاره هفت به را قرص آن
قرعه باشد اول كداميك كه ، آنها مابين و نمود احضار
كم براي قرار" كرد تقسيم را نان قرص قطعه هفت و انداخت
به باشد كوچك و بزرگ اگر كه بود نان پاره يك زيادي يا
دوست خودش كه همچنان او (15)".نرسد زياد يا كم يكي
كند ، توزيع مسلمانان ميان در را بيتالمال سريعتر ميداشت
آنان از فرماني در نمود ، سفارش همچنين را كارگزارانش
و زيان به اين زيرا نزنند ، احتكار به دست كه ميخواهد
(16).است فرماندار كار نقص از و امت ضرر
دارد ادامه
:پاورقي
دكتر ترجمه ص 73 -ما پيشوايان زندگاني -عادل -اديب -1
پنجم 1366 چاپ اسلامي فرهنگ و نشر دفتر -بشري اسدالله
احمدآرام ترجمه -ص 23 فرزندانش و علي -طه -حسين -2
سال 1363 علمي انتشارات
ص 24(ع)علي سخنان از نهجالبلاغه -محسن -فارسي -3
ص 165 فرزندانش و علي -طه -حسين -4
دوم چاپ -خليلي عباس ترجمه-ضحيالاسلام -احمد -امين -5
ص 73 -ما پيشوايان زندگاني عادل اديب.ص 40 -تهران 1366
محمدعلي ترجمه -(1)ج -خطبه 126 -نهجالبلاغه-(ع)علي -6
نوين 1345 انتشارات-قمي انصاري
ص 161 -فرزندانش و علي -طه-حسين -7
سخن در نهجالبلاغه-محسن -فارسي.ص 165 منبع همان -8
ص 448 (ع)علي
+ص 214 (4)ج -اسلام از بعد وقايع-الكامل -ابناثير -9
1364-آيتي ترجمه-ص 636 (1)ج -ابنخلدون تاريخ
و 41 نامه 40 ص 872 (2)ج نهجالبلاغه -10
-انسانيت -عدالت صداي علي امام -جرداق -جرج -11
ص -فراهاني 1344 مطبوعاتي انتشارات -خسروشاهي ترجمههاي
127
وحيد محمد ترجمه -ص 115 فخري تاريخ -طقطقي ابن -12
سوم 1371 چاپ فرهنگي و علمي انتشارات -گلپايگاني
مصر الثانيه الطبعه -ص 180 -الخلفاء تاريخ -سيوطي -13
ق.ه 1378
ص 474 (6) ج -طبري تاريخ -14
ص 236 (4)ج -اسلام از بعد وقايع -الكامل -اثير ابن -15
ص -انسانيت و عدالت صداق -(ع)علي امام -جرج -جرداق -16
57
|