از حكيمي محمدرضا استاد از گفتار دو
(ع) حسن امام شهادت تا (ص) پيامبر رحلت
رسولگرامي رحلت صفر بهمناسبت 28
جاوداني وديعه (ص) اسلام
از حكيمي محمدرضا استاد از گفتار دو
(ع) حسن امام شهادت
تا (ص) پيامبر رحلت
حسن امام و اسلام گرامي نبي رحلت سالروز :جستارگشايي
در.ماست سوگواري و فراق ايام دردناكترين از (ع)مجتبي
حكيمي ، محمدرضا استاد از مطلبي با تاريخي روز اين آستانه
مرور را دوم امام اوصاف و حيات تاريخ و پيامبر رحلت وصف
.مينماييم
معارف گروه
از پس سال گشت50 مبعوث رسالت به سالگي در 40 "ص"محمد
از پس سال شد60 متولد خديجه از مكه در زهرا حضرت بعثت ،
و پيامبر خاندان.آمد پيش "ابوطالب شعب" داستان بعثت ،
زيادي قدرت و افراد هنوز زمان آن در كه مسلمانان ديگر
آزار مورد ميبردند ، بهسر ابوطالب پناه در و نداشتند ،
.گرفتند قرار قريش قبيله بيشتر
اول گفتار
(ص)پيامبر رحلت
ربيعالاول ماه جمعه 17 روز ،"ص"محمد حضرت پيامبراكرم ،
صبح ، طلوع نزديك ،(هجرت از پيش سال 53) "عامالفيل" از
تولد از پيش بنعبدالمطلب ، عبدالله پدرش ، .بزاد مادر از
"ص"محمد سالگي در 6 نيز ، "آمنه" مادرش.بود درگذشته او
خود جد سرپرستي تحت محمد ، هنگام اين در.درگذشت
اندك از و مكه بزرگان از عبدالمطلب.درآمد عبدالمطلب
عبدالمطلب.بود عرب روز آن فضيلت با و فرهنگ با افراد
.نميكرد دريغ هيچچيز از محمد ، نوهخويش نگاهداشت در
مرگ كه هنگاميدرگذشت عبدالمطلب شد ، ساله محمد 8 چون
پدر) ابوطالب خود ، پسران از يكي شد ، نزديك عبدالمطلب
پس آن از.سپرد او به را محمد و خواست ، را ("ع"علي حضرت
خداوند چون و.بود ابوطالب با محمد نگهداري همهگونه
و بزرگترين از ابوطالب ، گردانيد ، مبعوث رسالت به را محمد
جان حفظ در و بود پيامبر حاميان و ياوران معتبرترين
.كرد بيدريغ كمكهاي اسلام دين نشر و پيامبر
خديجه.كرد ازدواج خديجه با سالگي سن 25 در پيامبر
اين و مكه ، اعيان و ثروتمندان از و ساله ، بود 40 بيوهاي
سني ، فاصله وجود با.گرفت صورت او خود درخواست به ازدواج
همواره زندگي اين او ، بزرگواري و پيامبر اخلاق بهدليل
.بود توام رفتار نيكي و معاشرت حسن با
از پس سال گشت50 مبعوث رسالت به سالگي در 40 "ص"محمد
از پس سال شد60 متولد خديجه از مكه در زهرا حضرت بعثت ،
و پيامبر خاندان.آمد پيش "ابوطالب شعب" داستان بعثت ،
زيادي قدرت و افراد هنوز زمان آن در كه مسلمانان ديگر
آزار مورد ميبردند ، بهسر ابوطالب پناه در و نداشتند ،
و رابطه هرگونه مكه اهل.گرفتند قرار قبيلهقريش بيشتر
يا فروختن كه بهطوري كردند ، قطع آنان با را فروش و خريد
پنهاني كه كساني و بود ، ممنوع نيز آنان به خوراك رساندن
سخت مخاطراتي معرض در را خويش ميزدند ، كاري چنين به دست
.ميدادند قرار
واقعه ، اين در او ، نزديكان و پيامبر گرفتاري خلاصه
:است اين نوشتهاند ، تاريخ علماي چنانكه
مكه ، مشرك و بتپرست مردم يعني ،"ص"پيامبراكرم مخالفان
شده پيدا "حبشه" مانند پناهي مسلمانان براي كه دانستند
محفوظ و ايمن كند ، مهاجرت آنجا به مسلمانان از هركس.است
حمزه و ابوطالب پناه در مسلمانان نيز مكه در.ميماند
(بود مكه بزرگ و شجاع مردم از كه پيامبر ، ديگر عموي)
چنانكه نميتوانستند ، مخالفان رو اين از.ميبردند بهسر
مسلمان تازه مردم و پيامبر ياران به بود ، آنان دلخواه
بود اين.كنند دور اسلام دين از را آنان و برسانند آزار
كشتن به تصميم و كردند ، برپا بزرگ محفلي مردم ، همه كه
كه نوشتند پيماننامهاي و.گرفتند فرستادهخدا ، محمد ،
افراد يعني عبدالمطلب ، و هاشم فرزندان از هيچيك با
از را آنان و نكنند ، ستدي و داد هيچگونه پيامبر ، خاندان
را همه ابوطالب كه بود اينجا.دهند قرار فشار در هرجهت
در برد ، شعب در كرد ، گردآوري فرزندانشان و زنان با
دره آن سوي دو در و كوشيد ، بسيار پيامبراكرم نگاهداري
تا فرمود خودعلي فرزند به بسيار شبهاي و.گذاشت ديدبان
.سازد پيامبر جانپناه را خود و بخوابد پيامبر جاي در
پيامبر گرد بر شمشير با شب همه نيز حمزهكرد چنين علي
گرفتاري اينبرسد آسيبي پيامبر به مبادا تا ميگشت ،
او نزديكان و پيامبر مدت اين در.انجاميد بهطول سهسال
فرياد گرسنگي شدت از كه ميشد گاه.ديدند بسيار سختي
به خوراكي پنهاني مردم از برخي گاه.ميشد بلند اطفال
علاج اندازه اين به گرفتاري و فشار اما.ميرسانيدند شعب
آن از برخي اندكاندك تا ميگذشت ، بدينگونه كار.نميشد
را پيمان و شدند پشيمان آزار و سختگيري اين از مشركان
زنان و او ياران و پيامبراكرم تا شد باعث اين و.شكستند
به و گرسنگي و رنج سال سه از پس بتوانند كودكانشان ، و
و آيند بيرون آنجا از دره ، آن در سربردن به زنداني حالت
سال تا كه شد واقع بعثت سال 6 در شعب واقعه.شوند راحت
.انجاميد بهطول 9
،(مدينه به پيامبر هجرت از پيش سال 3) بعثت سال 10 در
همسر) خديجه و (او مدافع و ياور و پيامبر عموي) ابوطالب
بدينگونه و.درگذشتند مكه در ،(او كار كمك و وفادار
.داد دست از را خويش فداكار و صميمي يار دو پيامبر
زنده او تا كه) ابوطالب درگذشت از پس پيامبر ، سرانجام
و فشار و (برسانند آزار وي به نميتوانستند قريش بود
را پيامبر ميخواستند كه مكه ، بتپرستان بيامان آزار
او با مدينه مردم از گروهي كه پيماني بنابر هم و بكشند ،
مكه از كنند ، ياريش آيد مدينه به چون كه بودند ، بسته
بعثت سال 13 در هجرت اينگفت وطن ترك و كرد ، مهاجرت
.شد واقع پيامبر سالگي سن 53 در ،(ربيعالاول ماه روز 12)
- "ع"علي حضرت اشاره با - خليفهدوم خلافت زمان در بعد ،
كه گشت ، مسلمانان تاريخ مبدا ،"هجرت" واقعه همين
(1356) شمسي هجري تاريخ و (1397) قمري هجري تاريخ تاكنون ،
.است پايه همين بر
يك هر در.بود زنده ديگر سال هجرت ، 10 از پس "ص"پيغمبر
نظر از هم كه است ، افتاده اتفاق مهمي وقايع سالها اين از
ماهيت و ديني نظر از هم و اسلام ، تاريخ هم و عمومي تاريخ
اين شرح بايد و است ، ويژه اهميتهاي داراي اسلام ، خود
.خواند تاريخ معتبر كتب در را وقايع
سراسر به و يافت توسعه اسلام مدت ، اين در جمله از
.آمد فراز هجري دهم سال اندكاندك ، .كشيد رخت جزيرهالعرب
از بازگشت در.رفت "حجهالوداع" سفر به سال اين در پيامبر
.پيوست وقوع به غدير سفر ، واقعه اين
.آمد مدينه به كاروانها ، همراه پيامبر غدير ، واقعه از پس
.گشت نزديك او درگذشت هنگام و شد ، بيمار كه نگذشت چيزي
هفتههاي وقايع موثق ، عالمان و معتبر محدثان و مولفان
از خلاصهاي ما كه كردهاند ، نقل چنين را پيامبر عمر آخر
:ميآوريم اينجا در را آن
شد معلوم چنان و بازگشت ، حجهالوداع از پيامبراكرم ، چون
خود اصحاب ميان در پيوسته است ، شده نزديك او رحلت كه
و فتنهها از را آنان و ميگفت ، سخن و ميخواند خطبه
روشها از كه ميفرمود تاكيد و ميداشت ، برحذر دگرگونيها
از و نگذارند ، بدعت خدا دين در و نكشند ، دست او سنتهاي و
پيروي (علي از بعد امامان و ابيطالب بن علي) او خاندان
دين از نكنند ، درست نگذارند ، اختلاف تنها را آنان و كنند ،
.ميروم شما ميان از من !مردم:ميفرمودند مكرر.برنگردند
گرانقدر چيز دو آن حق در كه ميپرسم شما از قيامت در..
و خدا كتاب يعني گذاردم ، باقي شما ميان در كه بزرگ
چگونه آنان درباره كه كنيد توجه كرديد؟ چه عترت ، امامان
نخواهند جدا هم از من خاندان و قرآن كرد؟ خواهيد رفتار
كه بدانيد.شوند وارد من بر كه كوثر ، حوض لب تا شد ،
"ص"پيامبر را سخنان اين.است من وصي ابيطالب عليابن
.ميفرمود القا متعدد مجالس در و ميگفت مكرر
و فراخواند ، را زيد بن اسامه خود ، رحلت به نزديك ايام در
او به مردم كه كرد امر و داد ، قرار سپاه امير را او
براي:فرمود اسامه به و.شوند او سپاه جزء و بپيوندند
بود شده شهيد آنجا (زيد) پدرش كه رود جايي به غزا و جهاد
.(روم بلاد)
برخي از مدينه كه بود اين سپاه اين تجهيز حكمتهاي از يكي
خلافت با ميزد حدس پيامبر كه آنان و شود ، خالي كسان
مدينه در پيامبر ، فوت هنگام به كنند ، مخالفت (ع)علي
عمل پيامبر دستور به و نرفتند و نشد چنين ليكن.نباشند
بيمار پيامبر آنگاه.نپيوستند اسامه سپاه به و نكردند ،
گرفت را (ع)اميرالمومنين دست رسيد ، بيماري حالت چون.شد
در نيز اصحاب بيشتر.رفت (مدينه گورستان) بقيع سوي به و
السلام:فرمود رسيد بقيع به چون.گشتند روان پيامبر پي
گور ، در خفته مردگان اي شما بر سلام.القبور اهل يا عليكم
كه فتنههايي از يافتيد نجات شما چون شما ، حال به خوشا
است كرده روي مردم سوي به فتنههايي كه زيرا است ، پيش در
براي و ايستاد ، مدتي آنگاه ،...تار شب سياهيهاي مانند
.بازگشت خانه به سپس..كرد آمرزش طلب بقيع ، مردگان همه
در آمد ، مسجد به روز سه از پس.يافت شدت پيامبر بيماري
بر را خود راست دست و بود ، بسته سر بر عصابهاي كه حالي
.عباس بن فضل دوش بر را چپ دست و بود ، گذاشته علي دوش
من !مردمان اي:فرمود و نشست و رفت بالا منبر بر و آمد
است وعدهاي من نزد كه را كه هر.ميروم شما ميان از
و بيايد دارد طلبي من از كس هر.بطلبد خويش وعده و بيايد
و عمل جز مردم ، از احدي و خدا ميان !مردم اي.بگيرد
كه نكند ادعا كسي !مردم اي..نيست وسيلهاي خدا ، اطاعت
اطاعت بدون كه نكند آرزو كسي.ميشود رستگار عمل بدون
مرا كه خدايي به سوگندميرسد خدا خشنودي و رضا به خدا ،
مايه خدا ، رحمت و نيكو عمل جز فرستاد ، پيامبري به بحق
هلاك كنم معصيت اگر من خودندارد وجود عذاب از نجاتي
مردم با خفيف نمازي آمد ، فرود منبر از آنگاه...شد خواهم
روزي سه دو بود ، همينگونه و..بازگشت خانه به و خواند ،
پيامبر فراق براي و ميآمدند ديدارش به اصحاب بگذشت ،
پيش را علي باز خويش ، مرگ نزديك به پيامبر.ميگريستند
چون و.كرد چند سفارشهايي و وصيتها او به.خواست خود
خود دامن در مرا سر:فرمود علي به فرارسيد ، مرگ لحظه
قبله سوي به مرا روي.است رسيده خداوند امر كه گذار ،
بر خود تو نخست و كن ، كفن و ده غسل مرا خود تو و.بگردان
...بخواه ياري خدا از كارها اين همه در..گزار نماز من
(ع)علي.فروبست جهان از ديده "ص"پيامبراكرم گونه بدين
به عباس ، بن فضل همراهي با سپس و پوشاند ، را پيامبر بدن
و غسلدادن از پس.پرداخت پيامبر كردن كفن و غسلدادن
بر و ايستاد ، پيش بهتنهايي خود پيامبر ، بدن كفنكردن
در لحظات اين در صحابه از گروهي.خواند نماز پيامبر بدن
بودند ، كرده رها را او بدن بلكه نبودند ، پيامبر بدن كنار
آوردن دست به پي در و بودند گذارده تنها را او وصي و
و رفت مردم ميان به علي سپس.بودند پيامبر جانشيني مقام
خود مردم ماست ، پيشواي وممات حيات حال در پيامبر:گفت
.بخوانند (ميت نماز) نماز او بدن بر و بروند دستهدسته
نماز پيامبر بدن بر و ميآمدند ، دسته دسته مردم
و شد ، قبر داخل علي پيامبر ، دفن هنگام به.ميخواندند
گونه و درآورد ، كفن از را پيامبر صورت و كرد ، باز را كفن
آنگاه.نهاد خاك روي بر قبله ، به رو را ، پيامبر مبارك
.بريخت آن روي بر خاك و بچيد را پيامبر لحد
هجري سال 11 صفر ماه دوشنبه 28 روز به پيامبراكرم ، رحلت
جان كه محلي در خود ، خانه در را پيامبر.افتاد اتفاق
مدينه در هماكنون كه جايي - سپردند خاك به بود ، سپرده
.است جهان مسلمانان مزار و است ، معروف منوره ،
دوم گفتار
(ع)مجتبي حسن امام
هجري ، سوم سال رمضان ماه پانزدهم سهشنبه ، شب حسن ، امام
شهادت از پس - هجري چهلم سال در و.شد متولد مدينه ، در
را ، حسن امام سنت ، اهل.رسيد خلافت و امامت به - علي حضرت
را امام آنان ، از برخي و گويند ، "حسن اميرالمومنين"
.شمارند "راشد خليفه" پنجمين
كه بود سالها رسيد ، خلافت به (ع)امامحسن كه هنگامي
علت به صفين ، جنگ از كه وي.داشت ولايت شام بر معاويه
درصدد بود ، بازگشته ناخورده شكست عمروعاص ، حيلههاي
و درافتد ، نيز حسن امام با حيلهانگيزي ، راه از تا برآمد
را حق خلافت و امامت اركان و كند ، تباه امام بر را كار
.بود آگاه معاويه دسيسهكاريهاي از نيز امام.سازد متزلزل
و ميفرستي ، جاسوسان:نوشت او به نامهاي در رو اين از
.داري جنگ اراده ميكنم فكر ميانگيزي ، حيلهها و مكرها
.جنگم مهياي نيز من است چنين اگر
كه هنگامي.بود (كوفه) عراق در ،(ع)حسن امام حكومت مركز
شهرها به را خويش كارگزاران كردند ، بيعت او با مردم
كردن فراهم به و شد ، آماده معاويه با جنگ براي و فرستاد
نوفل بن مغيره امام ، .پرداخت خويش سپاهيان ساختن مجهز و
نزديك جايي) "نخيله" و بگماشت ، خود نيابت به كوفه در را
مغيره تا فرمود و كرد ، لشكرگاه را (شام سوي از كوفه ،
سپاه با خود سپس.برانگيزاند معاويه با جنگ براي را مردم
"عبدالرحمان دير" نام به محلي به و كرد ، كوچ نخيله از
آنگاه.گردآيند سپاه همه تا ماند روز سه آنجا در.رفت
تن ، هزار با 12 را ، انصاري سعد بن قيس و عباس بن عبيدالله
درگيري آغاز عنوان به معاويه ، جنگ به عبدالرحمان دير از
.داشت گسيل جهاد ، و
امام جبهه تضعيف در همواره - شد اشاره چنانكه - معاويه
و بسيار ، نيرنگ و دسيسه و وعيد و وعده با و ميكوشيد ،
فعاليتي اشخاص ، خريدن راه در عمومي ، اموال كردن صرف
عدل نظام و حق حكومت استقرار از او.ميكرد دامنهدار
ملت سر از را او شر فوري نظامي ، چنين چون ميهراسيد ،
براي را كسي او چون دست لحظه يك و ميكرد ، دفع مسلمان
همه با كه بود اين.بازنميگذاشت جنايت و قتل و اسراف
و سازد ، متلاشي را كوفه قدرت تا ميكوشيد ، خود امكانات
.يابد رهايي علي بزرگ فرزند دست از
با - صفين جنگ در كه گروهي) خوارج از تن چند كه ميدانيم
به و شدند ، پيدا - عاص و عمر و معاويه زمينهسازيهاي
دل در را او كين و برخاستند ، علي با دشمني و مخالفت
نسبت ظاهر در اينان.بودند امام سپاه ميان در ،(گرفتند
او از باطن ، در اما ميكردند ، وفاداري ابراز حسن امام به
درصدد و داشتند دل در سخت كينهاي بود ، علي ارشد پسر كه
از بود ، شده آگاه موضوع اين از كه معاويه.بودند انتقام
عمر جمله ، از) آنان از يك هر به و كرد ، بهرهبرداري آن
قتل به را حسن اگر" كه نوشت (...و ربعي بن شبث حريث ، بن
به را دخترم و ميدهم ، تو به درهم هزار دويست رساني ،
."درميآورم تو همسري
امام كه هنگامي افراد ، اين از يكي روزي اوقات ، همين در
كارگر تير.افكند تيري او سوي به بود ، نماز حال در
زير در - بود جنگ حال در چون - امام كه زيرا نيفتاد ،
امام سپاه در اقدام اين از ليكن داشت ، تن بر زره جامه
كوفيان ، اين خود ميان از كه آنجا تا افتاد ، رخنهها
به و كردند ، غارت را او خيام و بردند حمله او بر گروهي
مسموم خنجري ميگذشت ، "مداين ساباط" از امام كه هنگامي
بر اسب از را او و كرد نفوذ استخوان تا كه زدند ، رانش بر
.افكند زمين
دوم سردار - انصاري سعد بن قيس از دارها ، و گير اين در
:مضمون اين به رسيد نامهاي - امام سپاه
حبوبيه ، دهكده در (سپاه اول سردار) عباس بن عبيدالله چون
كسي معاويه داد ، جاي معاويه لشكرگاه برابر در را سپاه
بهعهده و كرد ، دعوت خويش سوي به را او و فرستاد او نزد
پس نيمي و نقد نيمي بدهد ، او به درهم هزار هزار كه گرفت
خويشتن عبيدالله بدينگونه.كوفه به معاويه شدن وارد از
سپاه به و بگريخت ، لشكرگاه از شبهنگام و بفروخت ، را
.بپيوست معاويه
روشن كمكم ، مردم ، آن بيثباتي و سستعنصري بدينسان ،
اوقات ، همين نزديكي در شيعه ، ديگر ، طرف از.ميگشت
ركاب در و بود ، گذاشته پشتسر را "صفين" و "جمل" جنگهاي
و ثابتقدم افراد از بسياري و بود ، زده شمشيرها (ع)علي
با حسن ، امامبود داده دست از را خويش دلاور مردان
نامساعد ، زمينههاي و مقدمات اين همها به توجه و آگاهي
جنگ از كه - خود اطرافيان و اصحاب از برخي اصرار از پس و
را صلح امام تا ميخواستند همواره و بودند ، شده خسته
با و پذيرفت ، را معاويه طرف از شده پيشنهاد صلح - بپذيرد
.مشروط و موقت صلحي اما تندرداد ، آن به اكراه
بهگونهاي كه گذاشت قرار چنان صلح ، شرطهاي ضمن در امام ،
دستگاه اعمال مراقب - كنارهگيري صورت به نه - درگيرانه
از.سازد محكوم را بنياميه استيلاي و باشد ، شام حكومت
:كه بود اين صلح شروط جمله
بر اسلام ، آباديهاي سراسر در او ، كارگزاران و معاويه
شيعه.نسازند محدود را آزادگان و احرار.نكنند ستم مردم
قتل به.نكنند ياد زشتي به را علي نامنكشند را علي
امام بيتالمال به را دارابگرد خراج.نزنند دست افكار
.نكند تعيين جانشين خود براي معاويه و.بدهند
شروط ، اين آوردن.است تامل و توجه قابل شروط ، اين يكايك
و دين نام به كه آنان كه ميدارد معلوم صلحنامه ، در
را خيانتها و جنايتها آن ميكردهاند ، حكومت اسلام
گرفت پيمان آنان از بايد كه جايي تا ميشدهاند ، مرتكب
.نزنند كارها چنان به دست ديگر تا
بود ، اسلامي شخصيت بزرگترين روزگار ، آن در ،(ع)حسن امام
و شهرها از مختلف جاهاي از بسياري خانوادههاي و
اداره او رسيدگي با و نظر زير اسلامي ، سرزمينهاي
شهداي بازماندگان صفين ، جنگ شهداي بازماندگان:ميشدند
روز ، آن روشنفكران و آزاديخواهان از بسياري شمار جمل ، جنگ
قطع مسلمين عمومي بيتالمال از را آنان حقوق معاويه كه
و ميرسيد آنان به كه بود حسن امام اين و بود ، كرده
سقوط به مبادا تا ميكرد ، حفظ اقتصادي سقوط از را ايشان
حسن امام كه بود بدينگونه.شوند كشانيده مرامي و فكري
نيازمند و بود ، وسيع نفوذي و گسترده قلمروي داراي خود
صلحنامه در اين ، براي.هزينه و بيتالمال داشتن به بود
.شود پرداخته امام بيتالمال به دارابگرد خراج كه شد قيد
نكند ، خود جانشين را كسي معاويه كه امر ، اين كردن شرط
- معاويه پسر يزيد از صرفنظر - چون.بود مهم بسيار نيز
اسلام ديرين دشمنان كه - خاندان اين از كه بود معلوم
پا زير را اسلام آيد ، كار سر بر نيز ديگر كس هر - بودند
.ميكند تباه را امت و ميكشد را عدالت و ميگذارد
و اصلاحگر و بود مهم همه صلحنامه ، شرطهاي بدينگونه
.سازنده
شرف نه و دين نه امور ، بر استيلاي از پس معاويه ، اما
زير را شروط آن همه و نياورد ، نظر در را هيچيك انساني ،
نپرداخت ، امام بيتالمال به را دارابگرد خراج:گذاشت پا
و اموال بكوشيد ، اسلام آثار محو و آزادگان خون ريختن در
و گرفت ، كار به اسلام كردن نابود براي را اسلامي قدرتهاي
مردم به آمد ، كوفه به چون كه است معروفكرد آنچه كرد
:گفت
نه ميكوشيدم ، شما بر استيلاي و حكومت به رسيدن براي من
....و روزه و نماز براي
آويخته خويش كارهاي ظاهر بر او كه پردهاي كه بود اينجا
و.گشت روشن وي حكومت مسلمان غير باطن و شد دريده بود
را بيگانهاي و دشمن شد ، موفق حسن امام كه بود بدينگونه
روي از مكه فتح سال در و - بود درآمده خودي صورت به كه
دشمني اسلام با همواره و بود كرده مسلماني اظهار اجبار
.سازد برملا را او بيگانگي و دشمني و بشناساند ، - ميكرد
بسيج) خويش اقدامهاي مجموعه با امام كه مينگريم پس
را اجتماع سياسي فرهنگ ،(آخر مشروط صلح و اول ، نظامي
جامعه به و بگسترد ، را امت اجتماعي آگاهي و كرد ، تصحيح
اصول و كرد ، بزرگ كمكي فساد ، ماده شناختن براي اسلامي ،
درگيري براي را راه و شناساند ، را تزوير بر مبتني حكومت
نهضت عيني زمينه و بگشود ، بنياميه با اسلام امت قاطع
.ساخت فراهم را عاشورا ابدي
از بعد كه رخنهاي از پس گفتهاند ، كه اينجاست از و
تربيتي و اجتماعي و سياسي سير در ،"ص"پيامبر درگذشت
اقدام و او ، تحمل و حسن امام سياسي حكمت افتاد ، اسلام
يك منزله به و هم ، با دو هر او ، نهضت و حسين امام نظامي
و آورد ، باز جوي به را رفته آب آن موضع ، دو در درگيري
كه زيرا بخشيد ، رهايي اموي جاهليت حكومت چنگ از را اسلام
باز در گونهاي ، به مهم ، و عميق جريان دو اين از يك هر
كه) اسلام صدر از پس نسلهاي بويژه مردم ، گوش و چشم كردن
آگاهي معاويه و ابوسفيان امثال شدن مسلمان چگونگي از
سالها از پس اينان كه نميدانستند و نداشتند ، درستي
اسلامي قدرت كردن قبضه منظور به اسلام و پيامبر با دشمني
.بود موثر سخت ،(كردند مسلماني اظهار
كشف و تاريخ دقيق مطالعه و حوادث شناخت با اگر پس
آن كنيم ، ارزيابي را حسن امام صلح وقايع ، عيني رابطههاي
ميبينيم ، عميق اجتماعي حكمت و بزرگ سياسي تدبير يك را
امام.است داشته پروا درگيري و جنگ از امام اينكه نه
جنگهاي در و بود ، سلحشور او.كرد جنگ به اقدام نخست
ميكرد ، حركت مسلح نيز ايام همان در.بود كرده شركت بسيار
كه است اين.گفتيم چنانكه بود ، مسلح نماز حال در حتي
"قيامالحسن" عنوان با كتابهايي اسلامي ، مورخان از برخي
امام جنگي و نظامي اقدامات كتابها اين در و نوشتهاند
علي چون پدري زيردست حسن ، امام.دادهاند شرح را حسن
غزوههاي در.بود عرب شجاعان از او.بود شده تربيت
رزمآشنا ، خود.بود كرده شركت چندي داخلي جنگهاي و اسلامي
جمل و صفين جنگ در.بود ديده كارزار و دلاور شمشيرزن ،
و داد بروز شجاعتها و بود ، علي سپاه بزرگ سرداران از
:ميفرمود خود كه است معروف.زد شمشيرها
ياراني اگرندارم سراغ معاويه با جهاد از بهتر كاري من
معاويه با درگيري و مبارزه در را شبانهروز مييافتم
.نميگذاشتم او دست در را كار و ميگذرانيدم ،
از ميزند ، موج سخن اين در كه نيروهايي و طاقتها همه بجز
قدرت و نظامي استعداد امام وجود در كه ميشود دانسته آن
كمال حد به فرماندهي و كارزار جوهر و سلحشوري و بسيج
خارجي ، رشيد افسر كه بود حسن امام همين.است بوده
ضربه يك با را - "ع"علي قاتل مرادي ملجم بن عبدالرحمن
كه نيز معاويه.درآورد پاي از قصاص ، هنگام به شمشير ،
رو اين از.بود آگاه صفت اين از ميشناخت ، خوب را امام
از كه همانگونه به بود ، نگران سخت صلح انعقاد از پيش تا
صلح ، از پس و.بود نگران امت در او حضور و علي وجود
كرد ، خروج سپاهي با الاشجعي ، نوفل فروهبن كه هنگامي
كمك امام از و كرد دراز حسن امام سوي به دست معاويه
:نوشتهاند مورخان.خواست
.آمد بيرون معاويه ، ايام در الاشجعي ، نوفل فروهبن
از و كرد ، نامزد او دفع براي را لشكري معاويه
ميبايست كه كرد درخواست عليهالسلام ، حسن ، اميرالمومنين
(جنگ) حرب اين و بروي ، لشكر (فرماندهي) اسفهسالاري به كه
فرمايي ، تكفل خود نفيس نفس به عظيم ، است جهادي آن در كه
بهر از من كه داد جواب حسن امام.كني كفايت را كار اين و
مسلمانان خون تا كشيدهام ، خلافت كار از دست خلق صلاح
.كرد نخواهم حرب ديگران با تو بهر از اكنون نگردد ، ريخته
.كردمي تو با نخست كرد ، خواستمي حرب اگر و
بر را معاويه با جنگ امام كه ميكنيد ملاحظه اينجا در
را معاويه و ميآورد ، حساب به مقدم خارجي فروه با جنگ
.ميداند ديگر خارجي هر از خارجيتر
از پس حتي - حسن امام از معاويه باز اينها همه از بعد
ظلم از مانع امت در را او حضور و ميبرد ، حساب - نيز صلح
امام تا كه نوشتهاند مورخان.ميديد خود بيشتر ستم و
كه جناياتي از بسياري به نتوانست معاويه بود ، زنده حسن
.بيازد دست پوشانيد ، عمل جامه امام شهادت از پس
و بسيار ماليبرآمد امام قتل درصدد معاويه رو اين از
قيس ، بن اشعث دختر) جعده حسن ، امام زن براي كشنده ، زهري
در اما ميداد ، نشان امام دوستان از را خود ظاهر در كه
زهر اين اگر كه داد پيغام و فرستاد ، (نبود اينگونه باطن
و ميدهم ، تو به ديگر درهم هزار صد بخوراني ، حسن به را
كار بدين شقي ، زن آنميآورم در يزيد پسرم عقد به را تو
در مجتبي ، حسن امام.خورانيد زهر را امام و كرد ، اقدام
مسموم زن آن دست به سالگي ، سن 47 در هجري ، پنجاهم سال
خاك به -مدينه در- بقيع گورستان در و رفت دنيا از و گشت
.شد سپرده
گرامي رسول رحلت صفر مناسبت 28 به
جاوداني وديعه (ص) اسلام
تاريخ در حوادث ، ماندنيترين و معروفترين از يكي :اشاره
در حضرت ، آن سخنراني ماجراي ،(ص)پيامبر پرحادثه زندگي
گشته نامور "غديرخم" به كه ماجرا همان است ، جحفه صحراي
خدا رسول كه مهمي مطالب جمله از خطير ، خطابه آن در.است
:است جاودانه سخن اين فشرد ، پاي آن بر
در گرانسنگ يادگار دو و ميروم شما ميان از زودي به من"
چنگ دو آن به كه زماني تا" ،"ميگذارم باقي شما ميان
گمراه هرگز من ، از پس بياويزيد ، دست دو آن از و بزنيد
".نميشويد
همان آن ، و.است برتر ديگر ، آن از يادگار ، دو آن از يكي"
".است قرآن خدا ، كتاب
كشيده زمين به تا آسمان از كه الهي ، است ريسماني قرآن ، "
".است شده
اهل و خاندان همان.است من عترت ديگر ، گرانبهاي يادگار"
".من بيت
آنكه تا نميشوند جدا يكديگر از هرگز دو ، اين البته و"
از پس كه بنگريد" ،".شوند وارد من بر كوثر حوض كنار در
".ميكنيد رفتار چگونه يادگار دو اين با من
حديث اين از كه است نقلي دهها از يكي مورداشاره عبارات
سنت اهل محدثين نامداران از يكي ،"ترمذي".است آمده شريف ،
وثوق مورد صحابي ارقم زيدبن از نقل به را حديث اين
در خود من:ميگويد ارقم زيدبن (1)است آورده پيامبر ،
را سخنان اين خودم گوش دو اين با و داشتم حضور خم غدير
دانشمند را حديث اين از كاملتري متن.شنيدم پيامبر از
آورده خود "صحيح" كتاب در "نيشابوري مسلم" سنت ، اهل نامي
مناسب.ميكند نقل ارقم زيدبن از را حديث نيز او.است
:بياوريم هم را او نقل است
:ميگويد ميكند ، نقل ارقم زيدبن از را روايت اين كه كسي
.رفتيم ارقم زيدبن ديدن به دوستانم از ديگر نفر دو و من
راستي به !زيد اي:گفت او به دوستم نشستيم ، نزدش در وقتي
رسيده تو به فراواني خير و بودهاي سعادتمندي مرد تو كه
را او حديثداشتهاي را خدا رسول ديدار سعادت تو.است
جناب آن با زدهاي ، شمشير حضرت آن ركاب در شنيدهاي ،
فراواني خير بدينسان كه راستي به.گزاردهاي نماز
هم ما براي شنيدهاي پيامبر از آنچه از اينك ديدهاي ،
.بگو حديث
به من روزگار شدهام ، پير ديگر من !برادرزاده:گفت زيد
هرچه.كردهام فراموش را شنيدههايم برخي و است آمده سر
از بيش و بپذيريد من از ميكنم نقل برايتان پيامبر از را
خدا رسول روز يك:گفت آنگاه زيد.نكنيد تكليف من بر آن
و مكه ميان فاصله در كه "خم" نام به آبي بركه كنار در
ثناي و حمد از پس و خواند خطبه ما براي داشت ، قرار مدينه
جمله از و داد بسيار اندرز و كرد موعظه را ما خداوند ،
:فرمود
زودي به و هستم بشر هم من كه باشيد آگاه !مردم اي هان"
خواهد من ، جان ستاندن براي -مرگ فرشته -خداوند فرستاده
در صورت اين در.ميكنم اجابت را دعوتش نيز من و آمد
دو ، آن نخست.ميگذارم باقي گرانبها يادگار دو شما ميان
و برگيريد آنرااست هدايت و نور سراسر كه.خداست كتاب
".بزنيد چنگ آن به سخت
:افزود پيامبر بيانات از قسمت اين نقل از پس ارقم زيدبن
تابناك انوار از بهرهوري در را ما پيامبر هنگام اين در
يادگار":فرمود سپس و كرد فراوان تشويق و ترغيب قرآن
".است من بيت اهل شما ميان در من ديگر
:فرمود بار سه آري بار ، سه پيامبر ، آنگاه
."ميآورم شما ياد به را خدا بيتم اهل درباره"
ارقم زيدبن از من همراه دوست:ميگويد روايت اين راوي
از او زنان آيا هستند؟ كساني چه پيامبر بيت اهل:پرسيد
او بيت اهل از او زنان چرا ، :گفت زيد نيستند؟ بيت اهل
است پيامبر نظر مورد اينجا كه بيتي اهل آن اما هستند ،
حرام آنها بر صدقه حضرت ، آن از پس كه هستند همانهايي
.است
:گفت زيد هستند؟ كساني چه ايشان:پرسيد دوباره مرد آن
همگي بر آيا:پرسيد باز.عباس و جعفر عقيل ، علي ، خاندان
توضيحاتي باب اين در) !آري گفت زيد است؟ حرام صدقه اينها
(ميآوريم ادامه در را
:است شده نقل اينگونه گفتگو دنباله ديگري روايت در
او زنان هستند؟ كساني چه پيامبر بيت اهل:پرسيديم زيد از
همسر مدتي زن سوگند خدا به !هرگز:گفت زيد هستند؟ هم
نزد به وي و دهد طلاق را او مرد بسا چه و ميشود مردي
ريشه و اصل پيامبر بيت اهل.بازگردد خويش خاندان و پدر
همان.دارند نزديك پيوند حضرت آن با كه هستند آنهايي او
(2).است حرام آنها بر صدقه پيامبر از پس كه
.شد بيمار پيامبر حج ، سفر از بازگشت از پس ماه يك تقريبا
و اصحاب از عدهاي كه وقتي بيماري ، ايام همان در روز يك
خاطره آنكه براي پيامبر بودند ، آمده عيادتش به ياران ،
و جحفه صحراي در را عليهالسلام علي حضرت جانشيني اعلام
:فرمود جمع آن در نشود ، فراموش "خم" بركه كنار
.ميكشم باقي سراي به رخت شما ميان از زودي به من !مردم"
باقي برايتان عذري تا ميگويم شما با را سخن اين پيشتر
بيتم اهل و قرآن شما ميان در من كه باشيد آگاه.نگذارم
".ميگذارم يادگار به را
و برد بالا آنرا و گرفت را علي پيامبردست هنگام اين در
هم قرآن و است قرآن همراه هميشه كه است علي اين":فرمود
جدا يكديگر از هرگز كه آگاه جانشين دو.اوست با پيوسته
در.شوند وارد من بر كوثر حوض كنار در آنكه تا نميشوند
چگونه آنها با من از پس كه پرسيد خواهم آنها از روز آن
(3)".شد رفتار
غلام پيشتر كه "ابوثابت" نام به است شخصي روايت اين راوي
را ماجرا اين او.بود خدا ، رسول بزرگ صحابي ابوذر ، جناب
نقل پيامبر ، خوب همسران از يكي "سلمه ام" جناب قول از
را روايت اين او تا شد چه كه بدانيد است جالب.است كرده
.شنيد سلمه ام از
در حديث علم دانشمندان و بزرگان از ديگر يكي را داستان
كتاب در "نيشابوري حاكم".است آورده خود كتاب در سنت اهل
:ميگويد "الصحيحين علي المستدرك"
جنگ - جمل جنگ در من:ميگويد ابوذر ، غلام "ابوثابت"
پيامبر اصحاب از زيادي عده و عليهالسلام علي حضرت ميان
رسول اصحاب از چند تني و پيامبر همسر عائشه و سو يك از
در ترديد و شك ديدم ، را عائشه وقتي -!ديگر سوئي از خدا
تا بودم باقي ترديد اين بر ظهر هنگام تا.شد داخل دلم
اصحاب با علي حضرت با همراه و شد زدوده دلم از شك آنكه
ديدار به و آمدم مدينه به جنگ پايان از پس.جنگيدم جمل
آن به و شتافتم -پيامبر همسران از ديگر يكي - امسلمه
من.بروم و بخورم غذائي و آب نيامدهام:كردم عرض بانو
عرض ايشان به.برتو آفرين:فرمود من به ابوذرم ، غلام
كه هنگام آن در:فرمود من به.ميآيم جمل جنگ از كه كردم
ميكردي؟ چه تو ميتپيد ترديد تاب و تب در مردم دلهاي
از پس و بودم ترديد و شك در ظهر هنگام تا نيز من:گفتم
آفرين:سلمهگفت ام.زدود دلم از را دودلي خداوند آن
قرآن با همواره علي":فرمود كه شنيدم پيامبر از من.برتو
از هرگز دو اين و است علي با پيوسته هم قرآن و است
.شوند وارد من بر كوثر حوض كنار در نميشوندتا جدا يكديگر
(4)"
كه را آنچه تا گشت مصمم (ص)پيامبر عمر ، پاياني روزهاي در
و مكتوب سندي تا بنويسد بود ، فرموده تاكيد برآن بارها
به اصحاب از چشمگير عدهاي روز آن در.باشد ماندگار
انصار ، و مهاجرين از بود پر اتاق بودند ، آمده عيادت
.بودند كرده احاطه اصحاب را خدا رسول بستر دورتادور
تا دانست مناسب را موقعيت جمع ، آن ديدن با (ص)پيامبر
و خود جانشيني و خلافت مساله تثبيت در را اقدام آخرين
.آورد عمل به عترت ، و قرآن همراهي نيز
كاملا تا خواست حاضران از دست اشاره با (ص)خدا رسول
با (ص)پيامبر.نمايند توجه حضرت آن سخنان به و كنند سكوت
:فرمود لرزان آهنگي و آرام صدايي با بيماري و ضعف حال
.نشويد گمراه هرگز من از پس كه بنويسم چيزي ميخواهم"
".بياورند دوات و قلم بگوئيد
روشني به.كشيدند هم در چهره نفري چند سخن ، اين شنيدن با
اين در.گيرد انجام كاري چنين نميخواهند كه بود پيدا
:گفت بشنوند ، همه كه بلند ، طوري صدايي با آنها از يكي حال
او هذيانگويي موجب و يافته غلبه پيامبر بر درد و تب
.است شده
.نداريم ديگر چيز به نياز داريم ، را قرآن كه زماني تا
.است بس را ما قرآن همان
.شدند ناراحت سخت اصحاب ، از نفر چند ، سخن اين شنيدن با
(ص)خدا رسول حق در كه است ناروايي سخن چه اين چه؟ يعني
پيامبر نبوت به سخن اين گوينده مگر است؟ شده جاري برزبان
خدا پيامبر درباره قرآن كه نميداند مگر ندارد؟ اعتقاد
:ميفرمايد
ميگويد هرچه.نميگويد سخن خود جانب از هرگز پيامبر"
اتهام اين بودن ناروا -و 4 آيات 3 نجم سوره -خداست سخن
گشودند اعتراض به زبان و دانستند نيز پردهنشين زنان را
:گفتند و
نميكنيد؟ عمل را پيامبر فرمان چرا
زنان به تشر و تندي با ناروا ، سخن آن گوينده همان اما
.نداريم كار اين به نيازي ما:گفت
چند برخاست ، جمعنزاعلفظي ميان در سخن ، اين دنبال به
و انداختند راه به هياهو مرد ، آن از جانبداري به نفر
.گشودند اعتراض به زبان پيامبر ، تاييد در هم عدهاي
حاضران از روي پيامبر اسفبار ، وضعيت آن مشاهده با
:فرمود ناراحتي با و گردانيد
.كنيد ترك را اينجا برويد ، و برخيزيد
.نفرمود چيزي ديگر و
بزرگترين:گفت تلخ حادثه اين درباره عباس ، ابن بعدها
خدا ، پيامبر نگذاشتند روز آن كه بود آن اسلام در فاجعه
مكتوب بود ، فرموده هم پيشتر و داشت نظر در كه را آنچه
.نمايد
محدث مشهورترين و بزرگترين "بخاري اسماعيل" را ماجرا اين
(5).است آورده "صحيح" خويش مهم كتاب در سنت ، اهل
همان يعني -بيت اهل كه بگوييم اشاره به هم را مطلب اين
بيت اهلشدهاند معرفي پيامبر دقيقابوسيله -عترت
:شد نازل آيه اين وقتي عزيزانيهستندكه همان
پلشتيراازشما پليديو تا است كرده اراده خداوند"
"گرداند طاهر و پاك را وشما كند دور بيت اهل
فاطمه ، علي ، بفرمايد ، معين را بيت اهل كه آن براي پيامبر ،
گرد(مانند پتو رواندازي) زيركساء را حسين و حسن
:فرمود و آورد
.هستند من بيت اهل اينان بارالها
آن بيت اهل از پيامبر ، زنان شيعه ، عقيده به رو اين از
محسوب -ثقليناست حديث و آيه اين نظر مورد كه-حضرت
:چون نميشوند ،
يابد اجازه تا كرد تقاضا -پيامبر سلمه ، همسر ام:اولا
و خوب كهزن آن وجود با برود ، آنان نزد نيزبه او
(6).باشد آنان از تا نيافت اجازه بود ، پارسايي
عامل و وپناه ملجا عنوان به را بيت اهل پيامبر:ثانيا
كه باشد بنا اگر است داده قرار گمراهي از بازدارنده
آيه نظر مورد كه شوند محسوب بيتي اهل از پيامبر همسران
بيت اهل از يكي عنوان به عائشه است ، ثقلين تطهيروحديث
به بيت اهل از ديگر يكي عنوان به عليعليهالسلام با
با آن اعضاي كه بيتي اهل ديگر سخني به.خاست برنمي جنگ
.باشند امت پناهگاه ميتوانند چگونه دارند يكديگراختلاف
همان آورديم پيشتر كه سلمه ام حديث از كه آن مخصوصا
با هميشه قرآن و قرآن با همواره علي":فرمود پيامبر كه
مورد بيت اهل از پيامبر زنان كه مييابيم در "است علي
.نيستند بحث
كه آياتي منصفانهبه و اجمالي نگاهي با:ثالثا
روشني به و آساني به است شده نازل پيامبر همسران درباره
از بعضي بودهاند گروه دو پيامبر زنان مييابيمكه در
حضرت آن خشم خاطرو رنجش و پيامبر باعثآزار آنان
هم بعضي و گرفتهاند قرار خطاب مورد عتاب با كه ميشدند
به مراجعه با.بودند خدا فرمانبرداررسول نيكوكارو
به تحريم سوره نخست آيه و 5 احزاب تا 34سوره آيات 27
.آشكارميشود مطلب خوبياين
بيت اهل از بود فرمانبردار و خوب زنان از كه هم سلمه ام
خشم موجبات كه زناني به رسد چه نميشود ، محسوب بحث مورد
رسولسرپيچي و خدا فرمان از كرده ، فراهم را رسولخدا
.كردهاند ها
خاندان ثقلين ، راويانحديث از يكي ارقم ، زيدبن جناب
است كرده تصور بيت اهل از آنرو از را عباس و وجعفر عقيل
كه باشند بيتي اهل از كه آن نه است حرام آنها بر صدقه كه
نظري با.دارند قرآن ناگسستنيبا و جاودانه پيوند
كرديم نقل سنت اهل مهم ازمنابع كه رواياتي بر دوباره
آيه موردنظر بيت اواهل خاندان و علي كه ميشود معلوم
.ثقلينميباشند حديث تطهيرو
محتواييتقريبا اما گوناگون عبارات با كه روايتيرا
حديث ، اين.است معروف "ثقلين حديث" به كرديم نقل يكسان ،
در استرسا حجتي و استماندني منشوري آسماني ، است سخني
.شيعه بزرگ مهمو اثباتادعاي
روشنترين پيامبر ، معروفترينو جاوداني فرمان اين
پناه و قرآن استوار بهريسمان تمسك در حضرت آن سفارش
كه ميكنيم يادآوري است ، عترت بهحريمامن بردن
بررسيهاي حديث ، اين درباره شيعه دانشمندانبزرگوار
ازجملهمرحوم.داشتهاند فراوان انديشمندانه ، ارزشمندو
از"ثقلين حديث"به مربوط درمجلد هندي حسين ميرحامد
شمارش بر علاوه "الانوار عبقات" وگرانقدر عظيم مجموعه
وعبارات گونهها به كه صحابهپيامبر از نفر از 30 بيش
نفر نام 19 ذكر به كردهاند ، نقل ثقلينرا حديث مختلف
را اماصحابه رانديده پيامبر كه آنها) تابعين از
ثقلين حديث راويان نيز آنها كه ميپردازد(ديدهاند
اهل دانشمندان از نفر از 314 اينها بر افزون و بودهاند
حديث اين از كه برد مي نام قمري هجري قرن 14 تا سنت
.يادكردهاند
حديث راكه سنت اهل ومدارك منابع برخي مناسباست
:ببريم نام است آمده آنها ثقليندر
طالب ابي فضائلعليبن صفحه 180 جلد 15 مسلم صحيح *
شماره 21634 صفحه 138حديث جلد 8 حنبل مسنداحمدبن *
صفحه 663 جلد 5 ترمذي صحيح *
براي كه نمونههايي.خروار از است مشتي آورديم كه اينها
ميكند كفايت بگشايد خرد عبرتو ديده حقيكه جوينده هر
به را امت كه دريابد را پيامبر سخن بزرگي عظمتو تا
آيا اما.فرمود سفارش ارزشمند و گرانبها ثقل دو به توسل
.داشتند را قرآن حتي و بيت اهل پاس اسلام امت راستي به
از هم قرآن درباره.كردند چه كه ميدانيم بيت اهل درباره
:ميخوانيم قرآن خود در پيامبر زبان
به را آن و داشتند رامهجور قرآن اين من قوم!پروردگارا
حضرت قرآن ، حي حامل كه روزي اميد به.نهادند كناري
به جهاني جامعه در را قرآن بخش حيات احكام الحسن حجهبن
.آورد در اجرا
:پاورقي
/ ص 180 ج 15 مسلم صحيح (2/ جلد 5ص 663 ترمذي سنن (1
(4/ طوسي شيخ امالي از نقل به ص 80 ج 89 بحارالانوار -(3
بخاري صحيح -(ص 134 /5 ج 3 الصحيحين علي المستدرك -
(6/ ص 236 ج 16 و ص 126 ج 2 و ص 234 ج 16 كرماني شرح به
ص 351 ج 5 ترمذي سنن
|