شدن نو و اسلام
معناي در (modernus) لاتيني واژه از مدرنيته واژه:اشاره
.نوشدگي و شدن نو يعني مدرنيته.است شده جدا تازه و نو
باهر تقابل در قدم ، مدرنيته نخستين همين در بنابراين
يكي.ميگيرد قرار است ، سنتي جهان و گذشته به متعلق آنچه
و شده مدرنيته گسترش سبب نظر يك از خود كه فراگردهايي از
گردد ، تلقي آن معلول ميتواند نيز ديگر سويي از
جمله از و سنتها شدن دنيوي يا عرفي يا سكولاريزاسيون
سده در "لوتر" سرانجام و "كالون" اصلاحات با كه بود دين
در كه اصلاحات اين.رسيد خود اوج به ميلادي پانزدهم
تمشيت از كليسا آن راس در و دين نهاد جدايي به نهايت
فردي كاملا امري را دين شد ، منجر سياست يا جامعه امور
نظريهپرداز وبر ماكس راستا اين در البته.ميدانست
و تاريخي تحولات موازات به مسيحيت كه بود معتقد مدرنيته
منجر غرب جامعه تحرك به سرانجام كه را عقلانيتي اجتماعي ،
همين محصول بايد را پروتستانتيسم و پروراند خود در شد ،
مطلب دنباله در ميآيد ، پي از كه مطلبي.دانست تعامل
رسيد چاپ به صفحه همين در پيش چندي كه نويسنده نخستين
اگر.است شده نگاشته (شدن عرفي درباره پرسش چند)
آن در نويسنده باشند ، داشته ياد به گرامي خوانندگان
بايد ما آيا كه بود پرداخته اساسي پرسش اين طرح به مقاله
از و اديان همه درباره را مسيحيت شدن عرفي روند همان
همان ادامه در اينك و بدانيم؟ تسري قابل نيز اسلام جمله
و مدرنيته ميان نسبت نخست ، تا كوشيده حاضر مقاله در بحث ،
اين به سپس و كرده تبيين را (شدن عرفي) سكولاريزاسيون
(شدن عرفي و مدرنيته) دو اين ميان نسبت كه ميپردازد مطلب
در را عناصري مطلب پايان در نويسنده.نيست يك به يك
دركي خود نوبه به ميتواند ، كه ميگيرد سراغ اسلام آيين
زير مطلب هم با.كند ارائه اجتماع و جهان از پويا و مدرن
.ميخوانيم را
انديشه و فرهنگ گروه
به اهتمام در را شدن عرفي كه نظرياتي از دسته آن جز به
و جستهاند "انسان" تواناييهاي به اعتماد و "دنيا" امر
اين نظريهپردازان ، از ديگري دسته كردهاند ، برجسته
و توسعه" ،"اجتماعي تغييرات" با پيوند در را فرايند
لخنر.يافتهاند "مدرنيته" و "شدن نو" ،"انساني پيشرفت
فراز بر غربي ، متفكرين از بسياري براي شدن عرفي:ميگويد
افتاده راه به هيجده قرن از كه داشت قرار عظيمي دگرگوني
تغييرات درباره عمومي نظريه يك شدن عرفي او نظر به.بود
بيش و است گرفته شكل وبري مبادي برپايه كه است اجتماعي
عرفي.ميآيد مدرن جوامع "خودتفسيري" كار به چيز ، هر از
.است مدرنيته جامعهشناسانه بررسيهاي مركزي هسته شدن ،
(1989Lechner)
قرار پايه اين بر تئوريها از دسته اين نخست پيشفرض
به معرفتي و روحي تعلق واسطه به اديان اصولا كه دارد
و اسطورهاي يا تاريخي گذشته يك در خويش آغازين مبدا
به تقدسبخشي و آموزهها مطلقانگاري به تمايل همچنين
"متصلب سنت" يك به اينك كه زرين عصر آن از خود خاطرات
و پيشرفت تغيير ، براي كمي رغبت و آمادگي است ، شده بدل
دينداري و دين واژه انديشمندان ، اين براي.دارند نوسازي
و "تصلب" "محافظهكاري" ،"سنت" چون مفاهيمي تداعيكننده
موجب دقيق ، چندان معانينه تداعي همين.ميباشد "جمود"
عرفي مفهوم زدن پيوند در سهلانگارانهاي نتيجهگيريهاي
.است گرديده توسعه و نوگرايي به شدن
امر با مواجهه در دين زوال ناگزيري در نيز كساني
هر انتخاب كه كردهاند استدلال چنين تجدد اجتنابناپذير
ناهمراهي يا تجدد كاروان با همراهي يعني راه ، دو از يك
زيرا ميشود ، منجر دين گذاردن كنار يا هدم به آن ، با
روي به راه كه است آن تجدد ، با شدن همگام لازمه
به لاجرم كه بازگردد دين از شونده نو دائما قرائتهاي
ماندگاري و اصيل گوهر هيچ و ميانجامد دين در نسبيت رسوخ
و مقاومت خود از هم اگر و نميگذارد باقي آن براي را
.شد خواهد محكوم طرد و انزوا به دهد ، نشان خشكسري
تمامي و مدرنيته كه كرد انكار نميتوان:ميگويد ويلم
موجب...و تكثر فردگرايي ، عقلانيت ، مثل آن بسته هم عناصر
مانع اين اما ;است گرديده غرب در دين اجتماعي قدرت كاهش
ديگر نقاط در ديگري چارچوبهاي و قالب در كه نيست آن از
بار به ديگري نتايج سوم ، جهان كشورهاي در خصوصا جهان ،
.نگردد دين روي بر مجدد سرمايهگذاري يك منجربه و نياورد
كه است اين بر ما مدعاي (گواهي 1775144 /ويلم)
نوسازي و توسعه و تغيير با مخالفت بلكه و بيميلي اولا
دين به مشخصا و اديان تمامي به راحتي به نميتوان را
ميان نسبت نبايد و نميتوان ثانيا و داد نسبت اسلام
و تام نسبت يك لزوما شدن عرفي با را توسعه و نوگرايي
براي چه اگر توسعه و نوسازي.كرد مثبتقلمداد هماره
مقام در اما ;است برخوردار مشترك و عام مضموني از همگان
برنامههاي و ايدهها به شدن تبديل مرحله در و تحقق
پيدا متمايز كلي به و متنوع شدت به مصاديقي راهبردي ،
عرضه متفاوت بس مدلهايي و الگوها قالب در و است كرده
مشخص ، الگوي يك از حاصل نتايج براساس لذا ;است شده
.كرد صادر شدن عرفي با آن نسبت درباره قاطعي حكم نميتوان
و برداشت در اسلام كه همانطور كه است اين بر ما اعتقاد
از رويكرديمتفاوت بشري ، عقل و انسان و دنيا از تعبير
موجب و است كرده ارائه مسيحيت خصوصا و اديان تمامي
شدن عرفي فرايند برابر در متفاوتي واكنشهاي شكلگيري
رهيافتي نيز نوگرايي و تغييرپذيري مساله در است ، گرديده
بروز خود از تئوريپردازان اين انتظار و گمان با مغاير
.داد خواهد و داده
اديان گذشتهگرايي
نظريهپردازان اجماع مورد و مسلم پيشفرضهاي از يكي
.است "مدرنيته" و "سنت" شده ارزشگذاري تقابل مدرنيته ،
و باور درباره نيز ديگري نشده اثبات مدعاي حاوي فرض ، اين
و تميز بيهيچ را آنها كه معنا بدين ;است ديني تعلقات
و ميشمرند سنت همبستههاي و اجزا مهمترين از استثنايي
در و سنت همتراز و سنخ هم را اعم معني به دين نتيجه در
قرار نوگرايي و پيشرفت توسعه ، نوع هر با چالش و تقابل
.ميدهند
مصداق ، يك توجيه غيرقابل تعميم از چيز هر از بيش شبهه اين
وضعيتهاي و اديان تمامي به موقعيت يك يا و وضعيت يك
خود در هم را مويداتي حال عين در ;است شده ناشي مختلف
براي اديان نوعا كه اعتباري و تقدس.است يافته اديان
و هستند قائل خويش بنيانگذار زندگي دوره و ظهور عصر
و عملي سيره آن با انطباق و تبعيت در كه جديتي و اهتمام
روحي نفوذ و غلبه همچنين و ميبرند كار به مقدس تجربه آن
گوهر اين اصلي ناقلين و حافظين كه سلف مومنان ذهني و
اهميت و ارزش و بودهاند خود از بعد نسلهاي به مقدس
مستظهر نيز سنت پشتوانه به كه ايشان تعليمات و تفاسير
كشش كه ميگذارد صحه گمان اين بر پيش از بيش است ، گرديده
.آينده تا است گذشته سوي به بيشتر اديان رغبت و
هر نشاندن متقابل و سنت با دين دانستن متناظر كه اين با
از انكاري غيرقابل حقايق حاوي نوگرايي ، و تجدد با دو
همه حال ، اين با ;است بشري جوامع در دينداري جاري سرگذشت
برخي در لااقل تجربي ، حتي و منطقي لحاظ به و نيست حقيقت
با نتيجهگيري اين ديگر ، بيان به.است خدشهپذير موارد
از دارد ، خويش مدعاي تاييد در كه قرائني و شواهد تمام
غيرقابل لذا و است آمده دست به ناقص استقراء يك تعميم
يك مثابه به طلايي عصر وجود فرض اولا زيرا.است اعتماد
و ركود محافظهكاري ، به لزوما گذشته ، در مقدس الگوي
روح در دميدن با بلكه ;نميشود منجر موجود وضع به اقتناع
وضع تغيير براي را ايشان انگيزههاي پيروان ، آرمانخواهي
ايشان تلاش كه است ممكن چند هر ;مينمايد تقويت موجود
از كپيسازي سلفيگري ، به ديگران سوي از تغيير ، براي
كه ادياني حتي پسشود تعبير قهقرا به بازگشت و گذشته
محافظهكاري دچار لزوما نيز هستند "گذشتهنگري" به متهم
شود ، گفته كه است آن حداكثر ;نميباشند رخوت و ركود و
از البته و هستند "پيشيني الگوي" يك بازسازي صدد در آنان
قرار نوگراياني قافله از متفاوت مسيري در حيث اين
پيش از آرمانشهر و الگو هيچ به ظاهرا كه ميگيرند
تمكين و سرنميسپارند خويش آينده براي شدهاي تعريف
.نميكنند
و اديان گذشته در مقدس و نوراني مقطع يك وجود ثانيا
به لزوما آن ، مجدد بازسازي و احياء براي مومنانه تلاش
تغييرات فرايند كردن معكوس و بازگشت و توقف معني
و مثالي صورت حكم اديان ، گذشته در طلايي عصر.نميباشد
از الهام با بايد كه دارد دينداران براي را آرماني نمونه
اصلي ، عناصر و اركان و اساسي اصول استخراج و آن
و امكانات با متناسب را آن شده روزآمد و عيني نمونههاي
اين ، از غير برداشتي لازمه.كرد بنا نو از جديد ، مقتضيات
و جغرافيايي گسترش و بسط هرگونه با اديان مخالفت
چنين كه حالي در ;است بوده نژادي قومي ، مرزهاي درنورديدن
.است نداشته وجود تبليغي و جهاني اديان در لااقل امتناعي ،
مغايرت اديان تمدنسازي تجربه با گمان اين علاوه به
لااقل بشري ، تمدنهاي بزرگترين عقبه در كه حالي در ;دارد
گذشتهنگري درباره اساس اين بر.دارد حضور بزرگ دين يك
گفت ميتوان را اين تنها اديان ، از برخي لااقل يا اديان ،
نه و كهن الگوي و تعاليم به نظر با دارند تلاش آنها كه
بديع تجربه و بزنند رقم را خويش آينده شده ، كهنه لزوما
.بيافرينند را جديدي موقعيت و
و مجال هنوز كه بشري بلند آرمانهاي و ايدهها بودن كهن
آنها حسرت در بشريت همچنان و نيافتهاند كامل تحقق امكان
بلكه ;ندارد كهنهپرستي و سنتگرايي معناي ميبرد ، سر به
عملكردهاي و راهها و روشها مدلها ، تكرار بر اصرار
اتصافي چنين شايسته كه است گذشته نامقبول بلكه و ناموفق
.است
يك به كه اين با اسلام ، مشخصا و اديان از برخي ثالثا
نمونه يك و الگو يك مثابه به مقدس بسيار تاريخي برهه
از تا ميكند تلاش كه اين با و دارد نظر و اعتقاد آرماني
مومنان و صالح سنن و نيكو تجربيات آن از و كهن سيره آن
و نويدها حال عين در ببرد ، بهره خويش آينده ساخت در سلف
آينده بودن متكاملتر و برتر درباره بسياري مواعيد
مرام يك گويي كه چنان ;دارد گذشتگان به نسبت خلف مومنان
خويش پيروان آينده براي را زرينتري عصر و است اتوپيايي
"ايني از پيش" حتي نميتوان بنابراين.ميكند پيشبيني
.ساخت منسوب اديان تمامي به را طلايي عصر
شد خواهد ملاحظه شود ، دقتنظر و تامل سر از اگر رابعا
جز چيزي نيز پيشرفت و نوسازي غيرديني ايدههاي كه
.نيستند جديد قالبهاي در كهن آرمانهاي بازگويي
رقيب ، الگوهاي ديگر بر جستن پيشي با امروز كه مدرنيتهاي
مناديان ديگر و ميداند بشريت محتوم آينده تنها را خود
در ميسازد ، متهم ارتجاع و كهنگي به را نيكبختي و سعادت
است گذشته مديون كمابيش خويش ، آرمانهاي اساسيترين طرح
تا را آن مطالبات از يك هر رد وضوح به ميتوان و
و خصلت كه اين ضمن.كرد دنبال دور بسيار گذشتههاي
آيندهگرايي حساب به نميتوان را آن تغييرپذيري استعداد
از خاصي جريان تنها شايد.گذارد آن آرمانخواهي و
مبادرت پيشيني هدف و طرح هر مطلق نفي به كه مدرنيته
و اينجا تمايلات كه مسيري هر در فارغالبال و نموده
كند ادعا بتواند ميگذارد ، گام نمايد ، اقتضاء بشري اكنون
آماده و كرده قطع خويش گذشته با را پيوندهايش تمامي كه
با ;شود روبهرو نامتعيني وضعيت و سرنوشت هر با تا است
نوجويي از كه نوگرايانه خالصا گرايش اين حتي اين ، وجود
آن و آورده پديد دگرگونساز سراپا ايدئولوژي يك تجدد ، و
است ، ساخته استقرارطلبي آرمان و ايده هر رقيب و بديل را
عبرتهاي و تجربه انباشت از و است گذشته وامدار نحوي به
جريان يك عنوانش ، برخلاف مدرنيته.است برآورده سر گذشته
حاضر آرمانگرايان ، برخلاف و است حال در متوقف و محبوس
كشت يا پسين گواراي شهد براي نقد حلواي كردن هزينه به
.نميباشد فرزندان فرداي برداشت براي پدران امروز
ممكن مطلق شكل به "اكنون" و "اينجا" در زيستن كه همچنان
زد ، دم "ناب آينده" يك از نميتوان كه همانطور و نيست
نحله هيچ براي نيز مقدس گذشته به كامل بازگشت يا توقف
سنتي شدت به اديان ميان در حتي.نميباشد ميسر سنتگرايي
در را چيز همه اصل كه نياپرستانه و توتمي آيينهاي يا و
اين نيز ميجستند خويش قوم تاريخي يا اسطورهاي گذشته
مسيحيت درباره.ندارد كاملي و مطلق شكل گذشتهگرايي ،
تصور جهان اين آينده براي روشني دورنماي هيچ كه نخستين
.كرد صادر را حكمي چنين بهراحتي نميتوان نيز نميكرد
در و جهان خاتمه براي انتظار خلسه از زود خيلي مسيحيان
اين حيات با اميدوارانه و آمدند بيرون آسمان ملكوت رسيدن
برتر مسيحي جامعه يك تاسيس براي و كردند پيدا آميزش جهان
.پرداختند مجاهدت به جهان در
مطلق حقيقت دو كه آن از بيش سنت و مدرنيته بنابراين
مفهوم دو و كلامي آموزه دو تاريخي ، برهه دو باشند ،
اصيلي مصاديق نميتوان كه هستند نسبي شدت به و اعتباري
صادر آن براي را پايداري حكم يا و داد سراغ آنها براي
ايده ، دو يا مفهوم دو اين هيچگاه كه اين ضمنكرد
زمان ، بستر در آنها ;نبودهاند تهي و بيگانه هم از كاملا
از برحذر.تبديلپذيرند يكديگر به و سيال شدت به
و مدرنيته و سنت ميان چالش در جاري ايدئولوژيك ملاحظات
كهنسالي ، عين در كه عالم مطلق حقايق از صرفنظر با
"مدرن" زماني "سنتي" هر كه است آن حقيقت زوالناپذيرند ،
و كهنگي دچار روز يك نيز بديعي و نو پديده هر و است بوده
نپذيرد ، زوال كهنگي ، تا كه است بديهي.ميگردد فرسودگي
;نميشود ايجاد نوين صورتهاي ظهور براي مجالي و امكان
هم از منفك و قاطع حادثه دو ايجاد ، و زوال اين اما
كهن ، مصالح همان با جديد بناهاي غالبا بلكه ;نيستند
بازسازي متفاوت ، كاملا جلوهاي و تركيب و ساخت در البته
.ميشوند
آينده بلند آرمان گذشته ، مقدس الگوي
آن به نسبت و است عجين مقدس گذشته يك با حيث دو از اسلام
ظهور مبدا تكريم و بزرگداشت حيث از يكي ;دارد خاطر تعلق
كه تعاليمي و درسها واسطه به ديگري و آيين اين پيدايش و
برهه ازاين.ميگيرد خويش تاسيس دوران تاريخي برهه از
يادگار به مسلمانان براي گرانقدري الگوي مقدس ، تاريخي
معمار خود آيين ، يك پيامآور آن در كه است مانده باقي
اندازههاي و حد در البته مكتب ، آن آرماني جامعه بناي
بر مسلمانان امتياز و توفيقاست بوده خويش روزگار
ساختن براي كه باشد همين در شايد اديان ديگر پيروان
راهنماييهاي و آموزهها بر علاوه خويش ، فاضله مدينه
نيز مدينهالنبي در علمي تجربه و مثالي مدل يك از نظري ،
به هيچگاه مسلمانان نزد گذشته اهميت پس.برخوردارند
منظور به تحولات مسير كردن وارونه براي تلاش معني
نوگرايي و است نبوده نبوي عصر بالنعل النعل طابق بازسازي
كهن آرمانهاي و الگوها وانهادن معني به نيز آن نوجويي و
.نميباشد خاموش چراغ با نامعين و مبهم درفضاهاي حركت و
شجاعيزند عليرضا
دارد ادامه
|