كار آخرين "عاشقي پرده" درباره گزارشي
مينويسم زلال و صادقانه
;ميرباقري داود
نمايش از اي صحنه در كوثري فريبا و پورشيرازي حسن
رغم به ميرباقري داود آثار گذشته سال چند در ;اشاره
عمومي اقبال با تئاتر ، كارشناسان و منتقدان انتقاد
ي"طلا دندون" نمايش كه نحوي به است ، شده روبهرو فراواني
به.شكست كشور نمايش تاريخ در را تئاتر فروش ركورد وي
فضاي در ميرباقري آثار چرا و چيست استقبال اين رمز راستي
.است شاهد را استقبالي چنين تئاتر ، تماشاگر تعداد كم
وذائقه تماشاگر سليقه و ذوق توانسته وي معتقدند بسياري
تازه نمايش درباره زير گزارشسازد برآورده را وي
.ميخوانيم هم با كه است شده آماده ميرباقري
يا عاشقي پرده" نمايش ميرباقري آثار رپرتوار ادامه در
و نويسندگي به كه است نمايشي آخرين ،"كشي زن مجلس
.است رفته صحنه روي به "ميرباقري داود" كارگرداني
و طلا دندون معركه ، در معركه نمايشهاي اين ، از پيش
در نويسنده خود توسط اين از پيش كه نمايشهايي -عشقآباد
كارگرداني به ترتيب به -بود شده كارگرداني گذشته سالهاي
حوزه در ميرباقري حسن و حسيني سجادي فريد تهمورث ، كيومرث
.بودند رفته صحنه روي به هنري
از نسل دو مقايسه به پرده دو در "عاشقي پرده"نمايش
پرداخته آنان مشكلات و مسائل بررسي و ايراني خانوادههاي
فريبا كار اين در.دارد زنان جامعه به ويژه نگاهي و
اين از پيش كه" تهمورث كيومرث پورشيرازي ، حسن كوثري ،
بازيگران عنوان به "ميكرد بازي را او نقش بخشي عنايت
،"تصنيفها سراينده و كارگردان دستيار" مفيد هنگامه اصلي ،
گروه دكوربا و صحنه طراح عنوان به آسايش ويشكا..
.كردند همكاري
ايراني نمايش در روايت اصل
داشتن انگيزه به ايراني نمايشهاي به تمايل و روايت وجود
ويژگيهاي و شاخصهها از يكي شايد ملي تئاتر به رسيدن يا
بوي و رنگ نمايشهاييكه.است ميرباقري نمايشهاي اصلي
براي بهانه اصليترين جذابيتها ، ديگر از جدا آن ايراني
نقال پردهخواني با عاشقي پرده.است صحنه با مخاطب آشتي
نقشهاي خود ، خارقالعاده قدرت با كه نقالي.ميشود آغاز
ميرباقري.ميدهد شكل را نمايش و ميكند زنده را پرده
نوشته وي توسط كه نمايشهايي اكثر در روايت وجود درخصوص
از يكي داشتن راوي و كردن روايت اصل":ميگويد است شده
نمايش در راوي داشتن بااست ايراني نمايش اصلي شاخههاي
تمامي در كه بهگونهاي ميرسيم اقليمي رنگآميزي يك به
اصل يك راوي از كردن روايت ايراني نمايش گونههاي
وجود به هم كردم سعي عاشقي پرده در.است انكار غيرقابل
بدون.بپردازم ايراني نمايش شاخصههاي به هم و غرب تئاتر
ايراني نمايش يك سراغ به كه كرد ادعا نميتوان راوي حضور
كردهام ، رعايت كارهايم تمامي در را اصل اين من.رفتهايم
راوي "معركه در معركه" در مثلا.است متفاوت راوي اما
در.ميشود تقسيم پهلوان و دختر لوطي ، جوان پسر بين
"طلا دندون" در و دارد وجود راوي ديگري شكل به "عشقآباد"
پرده" در اما.است آثار ساير از متمركزتر راوي نقش نيز
داراي كه است فردي نقال دارد را اصلي ركن نقال "عاشقي
كليشهاي و شده ارائه تعريفهاي از و است دراماتيك شخصيتي
".ميرود فراتر نقال يك
ضعفها و قوت تمامي با است انسان هم نقال
به حتي و ميكند حس صحنه در نيز تماشاگر را فراروي اين
ميشود ، شكسته تخيل و واقعيت خط صحنههايي در آنكه دليل
به سردرگمي اين معتقدند برخي كه ميشود سردرگمي دچار
روايي مقوله به تا برميگردد كار كارگرداني و نگارش
دارد را قدرت اين خود كه راوي نمايش ، از جايي در نمايش
و آب ديدن با ناخودآگاه بخشد ، جان را پرده نقشهاي تا
البته" ميرود پرده درون به پرده ، همين از چهرهاي رنگ
نقال همين توسط كه افرادي ديگر جايي در يا و "پرده پشت
است مجبور مرشد كه ميشوند قدرتي چنان داراي شدند احضار
...و وجن نامريي لشكر به آنان مزاحمتهاي از خلاصي براي
:ميگويد شده مطرح مسائل به پاسخ در كارگردان.شود متوسل
ارائه نقال از كه است جديدي تعريف همان حاصل امر اين "
را او و ميشود ارائه راوي از جديدي تعريف وقتي.دادهام
ديگر بازيگر دو توسط كه است بازيگري كه ميكنيم فرض فردي
ارائه شخصيتي راوي از بنابراين ميكند ، روايت را نقلي
او در انسان يك قوت و ضعف نقاط و خصلتها تمام كه ميشود
قابل كه ميشود روبهرو مواردي با بنابراين.دارد وجود
آدمهاي راوي يا مرشد ذهن در امروز آدمهاي.نيست پيشبيني
آدمهايي.نيستند سهراب و رستم مانند شدهاي تعيين پيش از
جنس از باورپذير خصلتهاي آنها.امروزند واقعيت به نزديك
پرده اين آدمهاي بنابراين.دارند امروزي انسانهاي
بيرون قصه داخل از و كرده عبور تخيل قلمرو از ميتوانند
انجام را كاري چنين "شاهرخي فرخ" اينكه كمابزنند
ميشود باعث آدم اين در طغيانگري و عصيانگري روح.ميدهد
.كند حضور اعلام و بشكند را اوهام و تخيل حريمهاي تمام تا
خود تصورات عاشق ديگر انسان هر همانند نيز مرشد يا
نيز ما خود همچنانكه است بديهي امري اين البته.ميشود
مدتي از بعد و كرده تصور را چيزي خود عادي زندگي در
.ميشود تصوراتخود دلبسته نيز مرشد ميشويم ، آن دلباخته
در كه امكاناتي كمبود و مشكلات دليل به متاسفانه اما
.برسم داشتم دوست آنچه به نتوانستم داشت ، وجود صحنه طراحي
اين متاسفانه كه شود پرده از نقشي نيز مرشد ميخواستم
".نيامد وجود به امكان
روايت -مرشد 2 روايت -روايت1 سه با عاشقي پرده در
خود روايت -3"شاهرخ و سايه" و "عفت و ابرام" زندگي
به ميرباقري.هستيم روبهرو نويسنده ، عنوان به ميرباقري
شخصيتشان كه مرد و زن زندگي از ساده بسيار الگوي روايت
است كمرنگ بسيار سادگي اين اما است معتقد ميشناساند را
بين تفكيك فقدان ميسازد ، نمايان را خود بيشتر آنچه و
كه باورند اين بر منتقدين از عدهاي.است لايهها همين
آقاي مانند القابي از استفاده جاي به ميتوانست ميرباقري
به براي بازيگران خود نامهاي از الماسي خانم و لاهوتي
.كند استفاده داشت مدنظر كه فاصلهگذاري آن آوردن وجود
هستند خيالي شخصيتها
حاصل آدمها اين":است معتقد باره اين در ميرباقري داود
.دهد رخ صحنه روي بداهه اتفاقي نيست قرار و هستند من تخيل
قصد البته.هستند من خيالي شخصيتهاي آدمها اين
كنم ، القاء را ديگري معناي بتوانم تا داشتم فاصلهگذاري
خيالي افراد لاهوتي آقاي و الماسي خانم هرحال به اما
خود به را اصلي بازيگران نام نميتوانند كه هستند نمايشي
كه همانگونه ميزنم حرف بازيگرم ، شخصيت با من.بگيرند
بدهم ، نشان ميتوانم لايه اين كمك با اول صحنه آخر بخش در
همان.باشد برعكس ميتواند ديديد ، الان كه اتفاقي ،
ميرود فرو خود نقش در اينقدر الماسي خانم كه لحظهاي
معناي يك وي كار همين.ميكوبد مقابل نقش سر بر كه
".ميكند خراب را بزرگتر
و مشكلات چون موضوعاتي به پرداختن و ميرباقري خاص نگاه
را وي عدهاي كه شده باعث زنان درخصوص...و محروميتها
مردهاي اينكه از و كرده فمينيستي تفكر داشتن به محكوم
.بگيرند خرده او از ;تيرهاند اينقدر وي نمايشهاي
اينكه براي و بنويسم مرد ضد نمايشنامهاي نداشتم دوست"
به الماسي خانم كه آخر صحنه نباشد ، مرد ضد نمايش نتيجه
او سر به مقابل نقش از تنفر و نقش در شدن غرق دليل
و ميكند عوض را معني خود كار بااين كاملا و ميكوبد
عوض معني ساده اتفاق يك با دادم نشان گفتم همانطوركه
.ميزند كار اين به دست خودش منظر از الماسي خانم.ميشود
".ميكند خراب را بزرگتر معني يك اما
زن به اعتدالي نگاه
زن آيا چيست؟ زن به ميرباقري نگاه منظر راستي به اما
است موجودي ميبينيم وي نمايشهاي اكثر در كه همانگونه
مردان زندگي طبيعي نياز كردن برطرف جز كاربردي كه ضعيف
راه بهترين كه بدهد هشداري ميخواهد او اينكه يا و ندارد
است؟ يافته نمايش آنرا بيان
نگاه منظر از زن":ميكند تعريف اينگونه را زن ميرباقري
او به نميتوان كه بخصوص خصلت و هويت با است موجودي من ،
به قادر كه كرد تحميل را اعمالي فمينيستي تفكر همانند
آن براساس "زن" موجود اين هويت كه اعمالينيست آن انجام
مضمون بر اصلي بحث نيز عاشقي پرده دراست نشده ساخته
درك را مهم مساله اين بتوانيم و بپذيريم اگر.است تعادل
را درست ديد زاويه هستند ، يكديگر مكمل زن و مرد كه كنيم
دليل به كه است اين اصلي مشكل متاسفانه.كرد خواهيم پيدا
به كار مسائل ، از ناصحيح درك و درست ديد زاويه نداشتن
جهان از گوشهاي در كه جايي تا.است رسيده تفريط و افراط
همين از فرار دليل به ديگر گوشه در و ميشود ظلم او به
".ميشود ظلم عامل خود ظلمها و محدوديتها
مدرن و سنتي پرده دو
در را خود گفتنيهاي و افكار عقايد ، ميرباقري حال هر به
پرده نمايش در مدرن و سنتي مختلف ، سبك بادو پرده دو
و جذابتر اول پرده كه تفاوت اين ميكند ، با بيان عاشقي
تماشاچي دوم پرده در.ميكند عمل دوم پرده از تصويريتر
حدودي تا و فلسفي بهاصطلاح ديالوگهاي از دنيايي با
تماشاچي اگر حتي كه بهگونهاي است روبهرو خستهكننده
گويي كند دنبال گوش با تنها را نمايش و ببندد را چشمهايش
.است نداده دست از را چيزي
بدهم هشدار ميخواستم
كه هويتي.ماست امروز هويت دوم پرده":ميگويد ميرباقري
پرده كه كسي آن بالاخرهكرد نميتوان كاري هيچ آن با
نيز را دوم پرده ميتواند است نوشته جذابيت آن با را اول
هويت آزاردهنده ، ديالوگهاي آن با داشتم قصد اما.بنويسد
ميخواستم.بدهم نشان را است شعارزدگي كه امروزمان
آن از روز روزبه متاسفانه امروز آدمهاي كه بدهم هشدار
به و ميشوند دور خود انساني كرداري و رفتاري هويت
ديگري كار هيچ حرفزدن جز كه ميشوند تبديل انسانهايي
".دهند انجام نميتوانند
پنبهزنان حكايت و واژهها تعديل
ميكنند دنبال موشكافانه را ميرباقري آثار كه آناني
او اثر آخرين كه عاشقي پرده در ميرباقري كه معتقدند
در ركيك حركات و واژهها كلمات ، از استفاده است تاكنون
آنان.است بخشيده تعديل قابلملاحظهاي نحو به را نمايش
شديد انتقادهاي از ناشي را امر اين به ميرباقري توجه
معتقدند ، و ميدانند دندونطلا نمايش از پس منتقدين
ميشود ، گفته نمايش ابتداي در مرشد دهان از كه همانگونه
ميكند تشبيه پنبهزن به را روزنامهنگار جماعت ميرباقري
.بگيرد انتقام خود آثار منتقدين از ميخواهد وسيله بدين و
اينگونه مطبوعات به نسبت نگرشش ميرباقري بهراستي آيا
انتقام قصد اگر":ميگويد سوال اين به پاسخ در وي.است
ميتوانستم خودشان از بهتر خيلي داشتم را مطبوعات از
.دارم اختيار در را آنها تريبون زيرا دهم ، ارائه و بنويسم
مطبوعات نظرم به.حرفهاست اين از عمدهتر من مساله اما
از يكي و است مدرن فرهنگ قدرتمند بازوهاي از يكي
.ميآيد بهحساب فرهنگ اين جديد ابزار و اصلي شاخصهاي
انتخاب را نمايش از بخشي ازدوستان عدهاي متاسفانه اما
جدا هنر كار نظرم به.ميدهند نشان حساسيت آن روي و كرده
با را خودم شخصي مشكلات بخواهم اگر من.حرفهاست اين از
.كردهام ظلم خودم به ببرم صحنه روي به منتقد دوستان
نميتوانند سطحي حرفهاي اين از فراتر دوستان از بعضي
".كنند حركت
فحاشي با نقادي تعويض
نقادي و نقد نام به چيزي درايران است ، معتقد ميرباقري
وي.ندارد وجود است ، مطرح آن علمي تعريف كه آنگونه
كرده عوض را خود جاي فحاشي با نقادي ايران در":ميگويد
آناليز را نمايش يك بايد كه آنگونه منتقدي هيچ و
بيان را كار منفي و مثبت وجوه منتقدي هيچنميكند
نادرست چه و درست چه خود نگاه منظر از تنها.نميكند
ارائه در كارگردان به كمكي هيچ كه ميكند بيان را مطالبي
"نميكند آينده در بهتر كاري
استقبال راز
با چيست؟ ميرباقري آثار از استقبال راز بهراستي اما
و نگارش نوع چه بازيها ، در چه يكنواخت سبكي ارائه وجود
ميرباقري نام شنيدن با تماشاچي همچنان اما.كارگرداني
خارج سالن از راضي را او حداقل كه اثري ديدن براي را خود
معدود تعداد جزو او اگر هرچند.ميكنند آماده كند ،
كه ميرسد نتيجه اين به نهايت در باشد حرفهاي تماشاگر
باور اين بر همچنان اما نبوده ، دراماتيك نمايش يك شاهد
.است كرده مشاهده را لذتبخش نمايش يك كه ماند خواهد
.است شده پرسيده من از سوال اين بارها":ميگويد ميرباقري
شخصي خط يك اين نظرم به.چيست علت نميدانم واقعا ولي
استفاده آنان كه منابعي از ديگران همانند نيز من.است
داشتهام مطالعاتي آنان همانند.ميكنم استفاده ميكنند ،
كه لحظهاي در و مينويسم صادقانه كه باورم اين بر ولي
كه است اين دارم خود با كه شرطي اولين ميگيرم ، دست قلم
انديشه اين با اگر ميكنم فكر.بنويسم زلال و صادقانه
خواهد بهوجود صداقت اين نيز نوشتهها در قطعا شود شروع
مينويسم ، آنچه به ميكنم سعي بنويسم ميخواهم وقتيآمد
سراغ به اكراه با.كنم باور آنرا و باشم داشته ايمان
موقع و است لذتبخش برايم نوشتن همين.نميروم نوشتن
.نيست نوشتن لذتبخشتراز هيچكاري ميكنم احساس نوشتن
نوشتهها ديگر با فرقي هيچ نوشتههايم ميكنم احساس
".است موجزتر و ساده كمي شايد.ندارد
بنان مژگان:از گزارش
|